تسلیت عرض میکنم جناب جاوید عزیز
انشالله که غم آخرتون باشه
روحشون شاد
الهم صل علی محمد و آل محمد
تسلیت عرض میکنم جناب جاوید عزیز
انشالله که غم آخرتون باشه
روحشون شاد
الهم صل علی محمد و آل محمد
از ابراز لطف شما ممنونم
رباعيات محرمي
آن شيخ كه اين گونه سخن مي راند
هيچ از هدف قيام او مي داند؟
اي وا اسفا كه در شب قتل حسين
مداح به جاي نوحه «رپ » مي خواند
***********************
در مجلس روضه سور و ساطي بر پاست
در هيئت ما عجب بساطي بر پاست
من در عجبم كه در چنين ماه عزا
در هيئتيان چه انبساطي برپاست
*********************
لب تشنگي حسين (ع)معنا دارد
مردانگي اش چه جاي حاشا دارد
پاسخ بده پس به خاطر تشنگي اش
تا خرخره نوشيدن تو جا دارد؟
********************
ياران حسين تشنه اند و نالان
در آن برهوت گشنه و سرگردان
ما قابلمه در دست ولي در هيئت
از بابت يك پرس غذا دل نگران
*********************
صد كار گناه در خفا خواهد كرد
هرچند به خويشتن جفا خواهد كرد
در ماه عزا ولي چنان سينه زند
كه آن ور شهر هم صدا خواهد كرد
Last edited by محمد جاوید; 04-01-2009 at 00:01.
چشمها را بايد شست
طرح خوبي دارم
تا كه از ديدن هر منظره ای
خوش خوشانت بشود
وبه بالا نرود از تو فشار
و شود باعث تسكين عصب
طرح خوبم اين است:
«چشم ها را بايد شست»
«جور ديگر بايد ديد»
عينكي بايد زد فوق مدرن
تا ببيني گاهي
چيزها را نـُقلي
يا زماني ديگر
گنده بيني هرچيز
مثلاً اين جوري:
بهرۀ بانكي و ميزان تورم را ريز
رقم برق و تلفن هم نيز
در عوض فيش حقوق وپاداش
رقم سهم عدالت را هم
گنده تر از يك گاو
يا كه نقلي بيني
قيمت مسكن و نرخ ارزاق
از عدس تا به سماق
دشمني را چون بوش
پيش چشمت بشود همچون موش
دوستان را چون شير
گنده بيني و شجاع
وام ميليوني را
عددی ده رقمی انگاري
مبلغش تا به قيامت تقسيط
چشم را چون شستي
پاك بيني همه زشتي ها را
قاتلان را مظلوم
فاسدان را صالح
سارقان را عابد
رانت خوران را بيني
غصه دار ِ مردم
همه محتاج به نان شب خود
عينك فوق مدرنت گاهي
خوش به حالت بكند
چون كه مي بيني با آن
صحنه هايي جالب
كارت بنزين ِهمه پر بنزين
به حساب همه واريز شده يارانه
سال يك بار نه ، كه ماهانه
و صد البته همه با مدد رايانه
« هيچكس تنها نيست»
همه همراهي دارند بدون بلوتوث
كه نبيند هرگز
فيلمهاي خفن آن جوري
دختران خانۀ بخت
پسران بر سر كار
در در ِ دانشگاه
پدري مي بيني خنده كنان
مي زند بشكن و مي فرمايد
بارالاها شكرت، رايگان شد تحصيل
و كمي آ ن ورتر
داخل انجمن طنز نشسته « جاويد»
شاد و شنگول و بدون ترديد
مي نويسد طنزی
با خطوط قرمز
وچه جالب ناك است
صفحۀ اول يك نشريه
طنز را مي چاپد
عاشقي كن
مسئولی گفت : مشکلات اقتصادی خانواده ها با عاشق بودن حل می شود
عاشقي كن جان من تا مشكلت آسان شود
درد بي درمان تو با عاشقي درمان شود
با يكي « آي لاو» گفتن مي شود كارت درست
از براي « گُشنه» هر يك« لاو» قرصي نان شود
گر كه عاشق باشي و در كار خود ثابت قدم
دشت بي آب و علف در پيش تو بُستان شود
ديو زشت فقر تا بيند دوتا عاشق ، رَوَد
پشت كوه قاف و از چشم همه پنهان شود
يا همين غول تورم لعنت الله وعليه
با صداي مرغ عشقي ناگهان بي جان شود
آي عاشق مژده بادا چون كه حتماً خانه ات
درخيابان ظفريا جردن تهران شود
بابت ماشين خيالت تخت باشد همچنين
چون نصيبت خودرويي بالاتراز پيكان شود
شغل خوبي هم به دست آري و اين را هم بدان
مزد تو با خرج خانه كاملاً ميزان شود
گر كه بقالي بفهمد عاشقي، با خنده اي
جنس را مفتي دهد دستت ، دلت شادان شود
گر نداري فرش، با معجون عشق و عاشقي
زير پايت چند تخته قالي كرمان شود
هي نگوچيزي نمي ماسد زعشق و عاشقي
يا نگو كي بهر فاطي عاشقي تنبان شود؟
من يقين دارم كه (مجنون) هم مرفه بوده است
پس چرا چيز ِ عياني مثل اين كتمان شود؟
دوش با من گفت (وامق) با كمال دلخوشي
آن طرف* هم هرچه عاشق خواست حتماً آن شود
گفت با«جاويد » رندي گر تو هم عاشق شوي
از قبال طنز جيبت پر ، لبت خندان شود
*آن طرف هم = ظاهراً مراد آن دنيا مي باشد
نوشابه اي براي خود
شاعرم ،شاعر طناز اگر بگذارند... نيستم اهل قر و ناز اگر بگذارند
طنز مي گويم و از گفتۀ خود دلشادم... مي شوم با همه دمسازاگر بگذارند
همه گويند كه من مثل( عبيدم ) جداً...مي كند گفته ام اعجاز اگر بگذارند
خودم البته يقينم شده در عالم طنز... مي شوم نامي و تك تاز اگر بگذارند
پاي در كفش همه مي كنم و مي دانيد... نيستم در خط (اغماض ) اگر بگذارند
همچو رزمندۀ بي باكم و با نيش قلم... حمله را مي كنم آغاز اگر بگذارند
مي زنم نيش به هر غدۀ چركين مثلا... تا كنم مسئله را باز اگر بگذارند
تا به گوشش برود گفتۀ من مسئولي ... بارها مي كنم ابراز اگر بگذارند
يا اگر روي دمم پا بگذارند كسان... مي شوم كاشف صد راز اگر بگذارند
طنزهايم همگي بانمك و شيرينند... پارادوكسي ست بدن سازاگر بگذارند
ذره بين دارم و هرعيب نمايان بكنم ... مي شوم گاه خبر ساز اگر بگذارند
به به و چه چه مردم نكند مغرورم...نيستم در خط پرواز اگر بگذارند
در پي سوژه به هر سوي روان مي گردم...از طبس تا بم و اهواز اگر بگذارند
گر كه سوژه نتوان يافت لذا بالاجبار... مي چرانم دو سه تا غاز اگر بگذارند
من ِ« جاويد» اگر ترشي ليته نخورم... مي شوم حافظ شيراز اگر بگذارند
كرده ام بابت خود باز در اين شعر بلند.... سه عدد پپسي پرگاز دوتايش كوكا
Last edited by محمد جاوید; 26-01-2009 at 23:43.
دست ما را بفشار و سر ما را افراز..........گو محمد نکند ناز اگر بگذارند
"ماندگار"م لقب و همچو شما جاویدم........ شود این رابطه آغاز اگر بگذارند!
Last edited by Alireza_SA; 29-01-2009 at 10:50.
ای کاش که استاد پذیرد ما را
شاگرد شویم و پای درس طنزش
استاد تواند که برد تا به بهشت
یا با "نه" خود راست برد تا آتش
ای کاش دلش نرم به حرفی بشود
ای صاحب اشعار قشنگ و دلکش
استاد! شوم کنون فدای "بله" ات؟
یا بهر "بفرما" ت کنم اینجا غش؟
Last edited by Alireza_SA; 29-01-2009 at 10:51. دليل: جابجایی دو بیت!
ماندگار باشي هميشه دوست من
چند خواهش كوچك
***************************
كاشكي با تو رفاقت داشتم ... يا كمي عقل وشهامت داشتم
كاش بودم با تو اصلاً قوم و خويش... تا كه مي شد وضع من بهتر زپيش
كاشكي با تو پسر دايي شوم... سوي يك پست مهم راهي شوم
كاش بودم با عمويت آشنا ... يا كه با (با بات ) مي رفتم شنا
گر بخواهي پاچه خارت مي شوم... تا قيامت جان نثارت مي شوم
جان مولا خواهشم را رد نكن... راه بالا رفتنم را سد نكن
چند وقتي رانت خوارم كن بــَبـَم....بر خر بختي سوارم كن بــَبـَم
يا به من پست وزارت را بده... ترس را بستان ، جسارت را بده
يا كمي احساس من را حس بكن... چاكرت را راهي مجلس بكن
يا سفيرم كن اقلاً با وفا... تا كنم در خارج از كشور صفا
من كه عمري زندۀ اجباري ام...مردۀ يك پست استانداري ام
نان خشكم را از اين پس چرب كن... ثروتم را در نهايت ضرب كن
مشتي « قدرت» چاكر دم پايي ات... نوكر عمه ، عمو و دايي ات
جان اين « جاويد » ما را وصل كن... راضي از كردار خود يك نسل كن
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)