تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 43 از 129 اولاول ... 333940414243444546475393 ... آخرآخر
نمايش نتايج 421 به 430 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #421
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض مراحل عشق

    دانشمندانو محققان عاشق شدن رو به سه مرحله تقسیم کردن. اول کشش جنسی که قاعدتاً دوره کوتاهی است. دوم، حس جسمی- عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شه و در اصل یواش یواش احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیره. مرحله سوم عاشق شدن، تعهد طولانی مدته. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتويی تبار دکتر روانشناس در لندن می گن که فرق نمی کنه مال کدوم کشور باشی یا تابع کدوم فرهنگ این سه مرحله بر همه وارده!

    وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیره کامل تر و کامل تر میشه و با کامل تر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشه ولی عشق عمیق تر میشه. عجیبه که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ما هست هم این تکامل عملا انجام میشه. اوایل رابطه، سطح مغز در عواطف ما نقش داره و بعد با عمیق تر شدن احساس ما جالبه که قسمت های داخلی و عمیق مغز درگیر عاطفه میشن، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکزشه و شکل نعل اسبه.

    نتیجه چند آزمایش که نشون میده در ملاقات اول چه چیزهايی باعث میشه که بگیم بیقرار یا الفرار! اصولا بین 90 ثانیه تا 4 دقیقه بیش تر طول نمی کشه که قلبا حس کنیم که از یکی خوشمون می یاد یا نه؟ در این مدت زمان کوتاه نتیجه این است که:
    55 درصد، حرکات یک نفر باعث جذب یا فرار ما میشه.
    38 درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
    7، درصد محتوای صحبت ها می تونه تأثیر مثبت یا منفی بگذاره.


    تأثیر کارساز نگاه:


    روانشناس نیویورکی پروفسور آرتور آرون که در مورد ''عاشق شدن'' تحقیق میکنه، به این نتیحه رسیده که نگاه تأثیر کارسازی در عاشق شدن داره. این پروفسور از دو غریبه خواست که تمام رازهای زندگیشون رو برای همدیگه تعریف کنن. این مرحله از آزمایش چهارساعت و نیم طول کشید. بعد پروفسور ازشون خواست که به مدت 4 دقیقه به چشم های هم زل بزنن. بعد از چند بار تکرار این آزمایش با افراد متفاوت خیلی از زوج ها اعتراف کردن که شدیدا به طرف مقابلشون جذب شده بودن. حتی دو تا از اون غریبه ها بعدا با هم عروسی کردن.

    اصولا وقتی که ما از لحاظ جنسی ذوق زده می شیم چشمهامون بزرگ تر میشه. هورمون هایی که در مراحل عاشق شدن دست دارن:


    مرحله اول: کشش جنسی یا شهوت. هوس و خواستن که عاملشون هورمون های مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هستند. این هورمون ها هستند که باعث میشن آدم دنبال جنس مخالف بره.




    مرحله دوم: دل باختن. از این مرحله است که واقعاً عشق پا می گیره. در این مرحله است که آدم نمی تونه به چیز دیگه ای جز معشوقش فکر کنه. از علامات این مرحله از دست رفتن اشتها و بی خوابی هست چون بیشتر سعی فرد اینه که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر کنه. در مرحله جذب، گروهی از سلولهای عصبی ما یعنی نیورو ترنزمیترها که اسمشون ''مونو آمینوز'' هستش نقش مهمی رو بازی میکنن. دوپامین نوعی ماده شیمیایی که از مغز تولید میشه. نوراپی نفرین
    Norepinephrine یا همین آدرنالین که باعث میشه عرق کنیم و قلبمون سریع بزنه. سروتونین: یکی از مهم ترین مواد شیمیايی عشقه و اون چیزیه که ممکنه موقتا ما رو دیوونه کنه.

    مرحله سوم: دل بستن. این سومین مرحله عشق و درازمدت ترینشه. البته اگر یک رابطه بخواد ادامه پیدا کنه وارد این مرحله خواهد شد. این مرحله از عشق ماندنیه مراحل قبلی کوتاه مدتن. علتش هم اینه که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم رو از کار و زندگی میندازه برای همین قرار نیست که دائمی باشه چون که از دید طبیعت باعث نابودی شخص میشه. این احساسه که زوج ها رو به هم متعهد می کنه و باعث میشه با هم بمونن. هورمون هایی که در این مرحله بوسیله سیستم عصبی آزاد میشه باعث میشه دو نفر بهم وفادار بمونن. اوکسی توسین: این هورمون ماده شیمیایی اى هست که غده هیپوتالاموس ترشحش میکنه. این هورمون کمک میکنه که رابطه پایدار بشه. این هورمون زمان بارداری هم در خانم ها تولید میشه که به ساخته شدن شیر کمک میکنه و حس تعلق مادر و فرزند رو قوت می بخشه. در عین حال این هورمونی که در زمان آمیزش در مغز ترشح میشه و حس تعلق رو در دو نفر تشدید میکنه. واسوپرسین: هورمونی که در رابطه دراز مدت در دو نفر تولید میشه این هورمون فعالیت های کلیه رو کنترل میکنه و حس ایثار رو در فرد مقابل ایجاد میکنه.

    چرا اصلا انسان احتیاج به یک همدم از جنس مخالف داره؟
    آیا یک الگوی همگانی برای زن ایده آل و مرده ایده آل هست؟
    تو انتخاب طرف مقابلمون چه چیزهایی نقش دارن؟

    زمانی که یک نفر رو به عنوان زوجمون انتخاب می کنیم، گویا اول ناخودآگاه کسی رو انتخاب می کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه به خودمون باشه. عجیبه که گویی ظاهر یک شخص تا حدی می تونه گویای ساختمان ژنتیکی اون فرد باشه. مثلا چهره هایی که طرف چپ و راست صورتشون قرینه نیستند، بیش تر احتمال داره که دارای مشکلات ژنتیکی و مادرزادی باشند. در این زمینه مطالعاتی که شده نشون میده مردها، دنبال زن هایی می گردن که دو طرف صورتشون با هم قرینه است. باز به نظر میاد که مردها غیر از قرینگی صورت، به شکل اندام جنس مخالف هم ناخودآگاه توجه میکنن.
    ولی مسئله انتخاب زوج زن ها با مردها خیلی فرق می کنه برای زن ها قرینگی صورت مرد زیاد مهم نیست. ولی چیزی که مهم به نظر میاد توانایی مرد در فراهم کردن غذا و نگهداری از بچه های آیندشون نقش مهمتری رو بازی میکنه تا که ظاهرشون. مردهای پولدار یا قدرتمند، چه از نظر جسمی و چه از نظر موقعیت مالی و اجتماعی، همون قدر بین خانم ها طرفدار دارن که لئوناردو دکاپریو در فیلم تایتانیک!
    تحقیقات نشون داده که ما کسی رو ترجیح می دیم که به خودمون شباهت داشته باشه و یک نسبتی هم بین اجزای بدن در زوجها هست. مثلا بین اندازه ریه ها، بلندی انگشت وسط دست، درازای لاله گوش .و اندازه کلی گوش ها. قطر گردن و مچ دست و میزان سوخت و ساز بدن.

  2. 2 کاربر از elham_007 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #422
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض افزایش طول عمر با خوش بینی!

    در گذشته مردم معتقد بودند كه آدم‌های خوب عمر كوتاهی دارند. این‌باور در قرن‌های ابتدایی رشد پیدا كرده بود.
    در آن زمان كودكان بسیاری می‌مردند و انسان‌ها به‌راحتی با یك عفونت ساده جان می‌سپردند. اما آیا به‌راستی رابطه‌ای میان شخصیت‌ و سلامت وجود دارد؟ برپایه مطالعات علمی، اثبات این امر كه افكار مثبت یا منفی می‌تواند روی سلامت فرد تاثیرگذار باشد با دشواری‌هایی همراه است اما هنوز دانشمندان در پی اثبات این قضیه هستند.
    همچنین شواهد بسیار زیادی وجود دارد كه انسان‌های منظم، دارای ثبات اجتماعی و خوش‌بین، خیلی كمتر از افراد تنها، بدبین و ناراضی از زندگی، در معرض ابتلا به بیماری‌های مختلف و در نهایت مرگ قرار می‌گیرند. تحقیقات گویای این مطلب هستند كه خوش‌بینی، در نهایت زندگی طولانی‌مدتی را برای شما به ارمغان می‌آورد، هرچند آن را تضمین نمی‌كند. طی تحقیقاتی كه طی 23‌سال توسط دانشگاه «ییل» و «میامی» در «اوهایو» انجام شد این نتیجه به دست آمد كه افراد بالای 50سالی كه به افزایش سن خود با یك دید مثبت و به عنوان یك تجربه شیرین نگاه می‌كنند به طور متوسط تقریبا 5/7سال بیشتر از دیگران، زندگی می‌كنند. البته محققان عوامل مختلفی از قبیل نژاد، جنسیت، میزان سلامتی، طرز تفكر و تنهایی را نیز در نظر گرفتند.
    انسان آفتابی باشید
    تحقیقات دیگری نیز در ارتباط با خوش‌بینی و افزایش طول عمر وجود دارد. محققان مركز مطالعات «مایو» زندگی و خصوصیات اخلاقی 447 نفر را طی 30سال مورد بررسی قرار دادند. كسانی كه به عنوان «خوش‌بین» نامگذاری شده بودند نصف افرادی كه «بدبین» یا تلفیقی از «هر دو» بودند به مرگ‌های ناگهانی دچار می‌شدند. همچنین این افراد همزمان با افزایش عمر، مشكلات كمتری در مورد سلامت فردی خود پیدا می‌كردند، محدودیت‌هایشان كمتر بود، دردهای كمتر و انرژی بیشتری نسبت به دو گروه دیگر داشتند.
    در مطالعه‌ای به نام «نیمه پر یا خالی لیوان؟» پژوهشگران به این نتیجه رسیدند كه خوش‌بینی به این معنا كه مردم وقایع زندگی‌شان را برای خود یا سایرین تعریف‌كنند باعث می‌شود تا در مقابل بیماری قلبی در حد بسیار زیادی مصونیت پیدا كنند. همچنین افراد خوش‌بین خیلی سریعتر از بدبینان پس از عمل باز قلب بهبودی حاصل می‌كنند. احساسات منفی‌گرایانه و بدبینی مزمن را باید به عنوان عاملی در افزایش بیماری‌های قلبی در نظر گرفت.
    در این قسمت راه‌هایی ذكر شده كه ثابت می‌كند اخلاق و ویژگی‌های فردی در سلامت و طول عمر افراد دخیل هستند. عصبانیت و ناامیدی‌های مزمن منجر به مصرف دخانیات یا استفاده از سایر غذاهای ناسالم می‌شود. یك فرد خوش‌بین با اراده محكم‌تری قدم در راه ترك عادات ناشایست می‌گذارد. یا سعی می‌كند به‌هیچ‌وجه به آنها معتاد نشود. این خوش‌بینی است كه باعث می‌شود فرد در جست‌وجوی مشاور پزشكی و پیروی از او باشد. او راهی را برمی‌گزیند كه از آن طریق خود را از دچارشدن به بیماری‌های مختلف دور نگه دارد. این امكان هم وجود دارد كه خوش‌بینی روی سیستم دفاعی بدن تاثیر مثبت گذاشته و آن را تقویت كند. البته تحقیقات انجام‌شده در این زمینه تا این لحظه نتایج مستدلی را پیرامون این مطلب ثابت نكرده‌اند.
    وجدان بیدار
    باید توجه داشت كه در كنار خوش‌بینی عوامل دیگری نیز در نظر گرفته می‌شوند. از آنجا كه شخصیت انسان‌ها از همان زمان تولد و در دوران كودكی شكل می‌گیرد، گروه تحقیقاتی دانشگاه كالیفرنیا پژوهش‌های خود را در سال‌1920 بر عده‌ای كودك شروع كردند. نتایج این تحقیقات حیرت‌انگیز بود. كودكانی كه از همان آغاز كودكی از وجدان خود استفاده می‌كردند و تقریبا بچه‌های وظیفه‌شناسی بودند در دوران زندگی خود با مشكلات و بیماری‌های كمتری برخورد می‌كردند. وجدان و وظیفه‌شناسی در این پژوهش‌ها براساس خصوصیات اخلاقی زیر تعریف شده بود: نظم شخصی، توانایی توكل‌كردن، بیم و هراس، ارزش‌قائل‌شدن و آرزوی رسیدن به اهداف.
    حتی اثبات شده كه دارا بودن این خصوصیات در زندگی خیلی بیشتر از خوش‌بینی‌ به شما كمك می‌كند و سبب می‌شود تا سراسر عمرتان سالم و سرزنده زندگی كنید. شاید خوش‌بینی هم جزئی از وجدان و ضمیر ناخودآگاه هر شخص باشد. نمی‌توان گفت كه فكركردن قبل از انجام عمل كه یكی از پیش‌نیازهای وجدان سالم است، همان خوش‌بینی محسوب می‌شود. اما وجدان می‌تواند پایه و اساس خوش‌بینی را برای فرد فراهم آورد.
    عقل و شانس را باید در نظر گرفت
    خوش‌بینی بیش از اندازه یا پیروی از وجدان بیش از حد لازم نیز بی‌فایده است و عواقب خاص خود را به همراه دارد. خوش‌بین‌بودن كوركورانه شما را به دردسر می‌اندازد و بدبینی نیز به نوبه خود فوایدی را به همراه دارد؛ اگر از سانحه رانندگی بترسید، آنگاه با احتیاط رانندگی می‌كنید؛ اگر از سرماخوردگی دل‌ خوشی نداشته باشید، از خودتان بهتر مراقبت می‌كنید تا سرما نخورید.
    در این قسمت یك سؤال مهم مطرح می شود؛ «آیا خوش‌بینی باعث بهبود وضعیت سلامت افراد می‌شود یا افراد سالم خوش‌بین می‌شوند؟» در این قسمت فاكتورهای داخلی را هم باید محاسبه كرد؛ تحصیلات، نژاد، عوامل وراثتی، جنسیت، دسترسی به فناوری‌های نوین پزشكی و از همه مهم‌تر ثروت، همچنین گفته می‌شود چیزی به عنوان شانس هم در این زمینه كاربرد دارد.
    بنابراین خوش‌بینی یكی از عوامل مهمی است كه باید زمینه رشد و شكوفایی را برای آن فراهم آورد. یك فرد بدبین به‌شدت نیاز به شادی و خوشحالی دارد. اگر شما خواستار عمر طولانی به همراه سلامت كامل هستید باید ببینید تا چه حد خوش‌بین یا بدبین هستید.
    شاید شما به طور ذاتی انسانی چندان آفتابی نباشید، شاید كودك باوجدان و وظیفه‌شناسی نبوده باشید، اما باز هم جای امیدواری وجود دارد آن هم برای ایجاد خوش‌بینی. هیچ وقت برای تغییر و تحول دیر نیست. همه ما می‌توانیم از زندگی نهایت لذت را ببریم. بنابراین بیشتر مراقب خودتان باشید، درست غذا بخورید، سیگار نكشید و نرمش روزانه را نیز فراموش نكنید. حتی اگر شما خیلی خوش‌بین هستید و در زمان كودكی رفتار بی‌نظیری داشته‌اید، باز هم انجام این موارد در زندگی به شما كمك می‌كند.


  4. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #423
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض احساسات: ذاتي يا اكتسابي

    چطور احساسات انسان با گذشت زمان به پیچیدگی زمان حال خود می رسد؟ منشاء و سرچشمه ناکامی ها، ترس ها، و احساسات عاشقانه او کجاست؟ آیا انسان با همه ی این احساسات به دنیا می آید، یا به مرور زمان آنها را یاد می گیرد؟ آیا احساسات انسان با رشد و یادگیری های بیشتر او پرورش یافته و گسترش می یابند؟
    تحقیقات نشان می دهد که احساسات از کودکی تا بلوغ پیوسته در حال رشد و توسعه هستند، که قسمتی از آن به خاطر رشد و توسعه سیستم عصبی مرکزی بدن است. اما برخی از واکنش های احساسی ذاتی هستند، گرچه تا رسیدن فرد به مرحله ی خاصی از زندگی خود، آشکار نمی شوند.

    اما، تحقیقات نشان می دهند که بسیاری از واکنش های احساسی از طریق تجربه کسب می شوند. باتوجه به طبیعت پیچیده احساسات انسان، تعجب آور نیست که رشد و توسعه آنها هم پیچیده باشد.

    نوزاد تازه به دنیا آمده، موجودی بیچاره و رشد نیافته است که بیشتر از شیر خوردن و در جای خود تکان خوردن، گریه کردن در مواقع گرسنگی و ناراحتی و خوابیدن کاری نمی تواند انجام دهد. اما، اگر با انداختن نور یا به صدا درآوردن زنگ، کودک را وحشت زده کنید، ممکن است باعث گریه کردن او شوید. نوزاد تازه به دنیا آمده نسبت به درد، ناراحتی، یا محرک های تکان دهنده، واکنش می دهد، اما عکس العمل های او غیرقابل کنترل و کلی هستند. در واقع، زندگی احساسی نوزاد شامل درجات کمی از راحتی و ناراحتی است.

    نوزاد هرچه بزرگتر شده و رشد می کند، یاد می گیرد که چطور با افراد و اشیاء دیگر در پیرامون خود ارتباط برقرار کند و تعداد واکنش های احساسی او افزایش می یابد. وقتی به پنج ماهگی می رسد، نوزاد می تواند نشانه هایی از احساسات خوشایند و ناخوشایند از خود بروز دهد، که شامل اندوه، ناراحتی و حتی عصبانیت نیز می شود. احساس شادی و خوشحالی در سن سه ماهگی به خوبی دیده می شود، اما اکثر نشانه های عشق و دوستی تا سن 10 یا 11 ماهگی بروز نمی کند.

    همراه با یادگیری تکان دادن دست و پا و راه رفتن، کودک باید از نظر روانشناسی هم قادر به تجربه احساسات باشد، قبل از اینکه این احساسات با آموزش اصلاح شوند.
    شرطی سازی کلاسیک

    روانشناسان دریافته اند که یادگیری برپایه دو فرایند اصلی استوار است. یکی از انواع یادگیری، شرطی سازی کلاسیک است که در آن یک اتفاق یا محرک با پاداش یا تنبیه دنبال می شود. از این طریق است که چهره و صدای مادر برای کودک مفهوم عشق و شادی را تداعی می کند، چون اوست که غذا و راحتی را برای او فراهم می کند.

    احساسات منفی نیز به همین طریق یاد گرفته می شوند. اگر کودک چندین مرتبه توسط سگ گار گرفته شود یا بترسد، اینگونه حیوانات برای او مفهوم ترس و درد را تداعی می کنند و از همان زمان ترس از این حیوانات در وجود کودک شکل می گیرد.

    شرطی سازی کنش گر

    نوع دوم یادگیری شرطی سازی کنش گر یا عامل نامیده می شود که در آن فرد یاد میگیرد کارهایی را انجام دهد که از طرف محیط اطرافش، پاداش فراهم کند و کارهایی را که تنبیه و مجازات به همراه دارد را انجام ندهد. مثلاً، اگر وقتی نوزاد گریه کند، مادر به سراغ او بیاید و گهواره اش را تکان دهد تا او آرام گیرد، به او یاد خواهد داد که عمل گریه کردن با توجه و مراقبت مارد همراه خواهد بود. به همین دلیل، کودک برای جلب توجه مادر بیشتر گریه خواهد کرد.

    ما هر روز رشد می کنیم و تجربیات جدید به دست می آوریم. با خواندن، تماشای تلویزیون، ارتباط با سایر مردم و از این قبیل کارها، آموزش می بینیم و چیزهای جدید یاد می گیریم. این یادگیری ها بر احساسات ما تاثیر می گذارند. اگر انسانی به ما محبت کند، دوستمان بدارد و کارهای مثبتی برای ما انجام بدهد، از طریق شرطی سازی کلاسیک یاد می گیریم که آن فرد را با احساسات مثبت پیوند دهیم. و برعکس اگر کسی با ما بدرفتاری کند، در ما احساسات منفی را تداعی خواهد کرد.

    به عبارت دیگر، واکنش های احساسی ما نه تنها به رشد و یادگیری های ما بستگی دارد، بلکه بر چگونگی احساس ما در آن لحظه نیز ارتباط مستقیم دارد. عکس العمل های احساسی ما دربرابر محرک های مختلف، متفاوت است و بستگی به عواملی دارد که در آن لحظه بر ما تاثیر می گذارند .



    منبع:سایت مردمان

  6. #424
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض مردان،بی احساس های احساساتی




    چرا مردها نباید گریه کنند؟!

    تحقیقات جدید نشان می‌دهد که زندگی احساسی مردان هم به اندازه زنان پیچیده و غنی است اما در اغلب موارد این امر از مردان- و همچنین از زنان – پوشیده باقی می‌ماند.
    با اینکه احساسات همیشه از خصوصیات زنانه به شمار می‌رود ، اما مردان هم به اندازه زنان احساساتی می‌شوند و تجربیات عاطفی مشابهی را توصیف می‌کنند. در یک بررسی در رابطه با هوش عاطفی 500 هزار فرد بالغ ، ثابت شد که هوش عاطفی مردان به اندازه زنان است. مطالعاتی که بر روی زوج‌ها صورت گرفته نشان می‌دهد که مردان هم به اندازه زنان با میزان استرس همسرشان هماهنگ‌اند و به همان اندازه قادر به حمایت از آنها هستند.
    مردان و زنان آه می‌کشند ، گریه می‌کنند ، شادی می‌کنند ، خشمگین می‌شوند و داد و فریاد راه می‌اندازند ، اما شیوه پردازش و ابراز احساسات در آنها متفاوت است.
    دکتر کلمن، روان‌شناس و نویسنده می‌گوید: « احساسات در زندگی مردان در پشت سر و در زندگی زنان در پیش رو قرار دارند.» هورمون تستوسترون بر احساسات مردان تاثیر می‌گذارد و باعث می‌شود آنها بیشتر به طبقه‌بندی و تفکر منطقی بپردازند. به نظر می‌رسد زنان طبیعتاً با عواطف خود بیشتر در تماس هستند ، در حالی که مردان باید روی این قضیه کار کنند و اگر این کار را بکنند شرایط کاملا برابر می‌شود. آنها دارای روابط شادتر و زندگی سعادتمندانه‌تری خواهند بود.





    چرا بسیاری از مردان از نظر احساسی ضعیف هستند؟ خوب این تقصیر مغزمردانه است. دکتر دیوید پاول، رییس مرکز بین‌المللی مطالعات سلامت می‌گوید: « سیم‌کشی مغز مردان متفاوت است.» او توضیح می‌دهد که ارتباط بین نیم‌کره چپ مغز، جایگاه منطق، و نیم‌کره راست مغز، محل عواطف و احساسات، در زنان قوی‌تر است: «ارتباط بین دو نیم‌کره در زنان شبیه یک بزرگراه است، بنابراین می‌توانند به راحتی بین دو نیم‌کره حرکت کنند. اما در مردان این ارتباط مانند یک کوره راه باریک است که باعث می‌شود دسترسی به احساسات برای ما مردها چندان آسان نباشد.»

    این می‌تواند توضیحی برای نتایج 125 مورد مطالعه در فرهنگ‌های مختلف باشد: در این بررسی‌ها مشاهده شد که مردها و پسرها همواره در تفسیر پیام‌های غیرکلامی نهفته در ژست بدن، حالت صورت و لحن صدا دقت کمتری دارند.
    هم‌چنین واکنش مردان نسبت به احساسات ضعیف‌تر است و زودتر هم آنها را فراموش می کنند. در آزمایشی که در دانشگاه استانفورد انجام گرفت، عکس‌هایی از صحنه‌های تکان‌دهنده یا ناراحت‌کننده باعث تحریک بخش گسترده‌تری در مغز زنان شد. پس از سه هفته، زنان در مقایسه با مردان جزییات بیشتری از این تصاویر را به خاطر داشتند. به همین صورت محققان گمان می‌کنند که یک زن ممکن است به خاطر بگو مگو یا بی‌اعتنایی کوچکی که شوهرش مدت‌هاست فراموش کرده هم‌چنان ناراحت و عصبانی باشد.

    پسرها در سن یک سالگی در مقایسه با دختران ارتباط چشمی کمتری برقرار می‌کنند و به اشیای متحرک مثل ماشین توجه بیشتری نشان می‌دهند تا چهره انسان‌ها. هم پدرها و هم مادرها با پسران‌شان کمتر در مورد عواطف و احساسات صحبت می‌کنند (به جز خشم)، و دایره لغات ذهن پسرها شامل تعداد کمتری از واژه‌های مربوط به احساسات می‌شود.
    در زمین بازی- اگر نه در خانه- پسرها یاد می‌گیرند که جلوی اشک‌شان را بگیرند و ترسی از خود نشان ندهند. چهره آنها، که زمانی به اندازه دختران نشان دهنده احساس‌شان بود، با رسیدن به سنین دبستان جدی تر می‌شود.

    در سنین بزرگ‌سالی مردان از کلمات کمتری استفاده می‌کنند و صحبت کردن را حداقل در جمع ابزاری برای بالا بردن موقعیت خود می‌دانند، برعکس خانم‌ها که برای نزدیکی به دیگران با آنها وارد صحبت می‌شوند. مردان حتی هنگام صحبت با دوستان‌شان هم در حال تبادل اطلاعات در مورد خرید ، ورزش، ماشین یا کامپیوتر هستند.

    چرا مردان منفجر می‌شوند؟

    اگر چه زنان هم به اندازه مردان عصبانی می‌شوند ، اما خشم هم‌چنان یک ویژگی مردانه به حساب می‌آید. دکتر کنث دیلیو کریستین، روان‌شناس و نویسنده می‌گوید: «خشم به این علت به وجود می‌آید که شخص به علت سرکوب کردن احساسات خودش دچار سرخوردگی شدید می‌شود با این وجود این کاری است که مردان انجام می‌دهند، چون می‌ترسند که اگر کمی به احساسات‌شان بها بدهند دیگر کنترل آن از دست‌شان خارج می‌شود. اگر شما همه ابعاد وجودتان را رشد ندهید اگر یاد نگرفته باشید که چه‌طور با احساسات‌تان کنار بیایید، تبدیل به سایه‌ای می‌شوید که فقط بخش کوچکی از شخصیت‌تان را نشان می‌دهد و طولی نمی‌کشد که این بنای سستی که از خود ساخته‌اید فرو می‌ریزد.»
    در مقاله ی بعد حتما با ما باشید تا راهکارهایی ارائه دهیم که یک مرد در کنار مردانگی اش ،احساساتش را هم بروز دهد
    و همین طور یک زن بتواند به همسرش برای ابراز احساسات آسان تر کمک کند.


    تبیان

  7. #425
    کـاربـر بـاسـابـقـه jamshidjap's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,381

    پيش فرض

    زمزمه های درونیتان را کنترل کنید

    اکثر ما معمولاً با ترکیبی از تصاویر ذهنی و زمزمه های درونی فکر میکنیم — و احساسات و عواطفمان را از این فعالیت ذهنی به دست می آوریم. (البته این تنها منبع احساس ما نیست اما برای شروع کافی است).


    از افکار خود آگاه شوید و آنها را کنترل کنید و خواهید دید که مستقیماً احساسات و عواطفتان را تحت تاثیر قرار خواهید داد.


    به تلقینات منفی خود توجه کنید


    به گفتگوهایی که با خود دارید توجه کنید. منظور از این گفتگوها، زمزمه هایی است که در سرتان جریان دارد.


    ببینید به خودتان چه می گویید و چطور آنرا می گویید. آیا عادت دارید که مداوم خود را در ذهنتان نقد کنید؟ یا دیگران را نقد می کنید؟ یا درمورد زندگیتان، اشتباهاتتان یا برخورد زندگی با خودتان شکایت می کنید؟


    آیا مداوم به خودتان می گویید که عقلتان را از دست داده اید؟ یا دیگر نمی توانید با این شرایط ادامه دهید؟ یا اینکه در چیزی شکست خورده اید؟ یا دیر یا زود دچار یک حمله عصبی می شوید؟


    تصور کنید یک دوست نامرئی دارید که همیشه و در همه احوال با شماست و مداوم چنین حرفهایی را در گوشتان زمزمه می کنند. آخر روز چه احساسی خواهید داشت؟ آخر هفته چطور؟ بعد از یک ماه چطور؟


    شما در حال حاضر همین کار را می کنید و حتی خیلی موثرتر از آن دوست نامرئی. از این گذشته، اگر دوستی اینطور با شما برخورد میکرد مطمئناً از او می خواستید که دست از اینکار خود بردارد و به دنبال دوستان بهتری خواهید بود.


    اما چون اینکار را با خودتان می کنید و از کودکی چنین برنامه های ذهنی را برای خود پیاده می کنید، دیگر متوجه آنها نمی شوید و در نتیجه تاثیر بسیار قوی روی روحیه و رفتار شما در مقابل خودتان و زندگیتان خواهند داشت.


    زمزمه های منفی ما با خودمان بسیار زیان آور است و موجب تضعیف روحیه می شود. و از آنجا که خیلی به آن عادت کرده ایم دیگر آگاهانه به آن توجه نمی کنیم و در نتیجه با آن وارد مبارزه نمی شویم. این افکار در پس زمینه ذهنمان همینطور ادامه پیدا می کند و اثر آن این است انرژی منفی بسیار قوی به خود منتقل می کنیم.


    به آرامی زمزمه های منفی را جایگزین کنید


    به این دلیل توصیه می کنیم "به آرامی" که هیچ دلیلی ندارد استرس و ناراحتی درونتیتان را بیشتر کنید. اینکار آتش را شدیدتر می کند.


    هربار که متوجه می شوید انتقاد از خود را دوباره شروع کرده اید به خودتان یادآور شوید که این باز همان عادت قدیمی است که از این به بعد می خواهید تغییرش دهید.


    از یک لحن بسیار نرم و صبورانه برای صحبت با خودتان استفاده کنید.


    صدای درونیتان باید طوری باشد که انگار می خواهید به خودتان برای یک ناراحتی 2 ساله دلداری دهید. به خودتان اطمینان دوباره دهید. ارزش برخورد آرام و مطمئن با مسائل را به خود یادآور شوید.


    یک یا دو بار انجام دادن آن تغییر چندانی ایجاد نمی کند. جایگزین کردن عادات قدیمی زمان زیادی می برد اما مطمئن باشید که ارزشش را دارد.


    نوشتن راه بسیار خوبی برای آگاه شدن از زمزمه های درونیتان است و به تدریج شدت این زمزمه های منفی را هم از بین می برد.


    داشتن برنامه روزانه ابزار مدیریتی بسیار خوبی برای کنترل خودتان و جلوگیری از اغتشاش و سردرگمی است.

  8. این کاربر از jamshidjap بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #426
    کـاربـر بـاسـابـقـه jamshidjap's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,381

    پيش فرض

    آسيب‌شناسي يك رفتار شخصيتي

    همه مردم كم و بيش احساس تنهايي مي‌كنند. يكي ازجنبه‌هاي تنهايي اين است كه فرد مي‌پندارد خانواده يا دوستانش او را دركنمي‌كنند و پذيراي او نيستند. بيم و نگراني ناشي از تنهايي ممكن استريزه‌كاري‌هاي ساده زندگي را نيز تحت تأثير قرار دهد.

    بيشتر انسان‌ها از احساس تلخ تنهايي و جدايي و طردشدگي و بيگانگي با ديگران شكايت دارند ، بعضي نيز مي‌خواهند تنها باشند واز قيد و بندهايي كه احساس مي‌كنند اجتناب ناپذيرند بگريزند ، برخي ديگرنيز به دنبال حس عروج و تعالي در تنهايي هستند و برخي ديگر از اين‌كه گاهيتنها باشند ، لذت مي‌برند.

    شايد از جمله ويژگي‌هاي آدمي‌اين باشد كه گاهي در طول حياتش تنهايي را تجربه مي‌كند و كمتر اشخاصي را مي‌توان يافت كه از هميشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به 3 نوع تنهايي اشاره مي‌كنند:

    1. تنهايي اجتماعي: زماني است كه شخص از شبكه‌اي از دوستان و آشنايان كه با ايشان شريك زندگي شود، محروم است.

    2. تنهايي موقعيتي: وقتي اتفاق مي‌افتد كه برخي از اوضاع و احوال زندگي فرد، سبب مي‌شود او خود را تنها احساس كند.

    3. تنهايي عاطفي: معمولا از نارسايي‌ها در برقراري روابط صميمي ‌ناشي مي‌شود. اين شكل تنهايي نه موقعيتي است و نه معلول فقدان روابط اجتماعي.



    تنهايي چيست؟

    زندگي بدون رابطه‌اي نزديك و توام با اين احساس كهمقدار و كيفيت روابط مورد آرزوي شخص بالاتر از مقدار و كيفيت روابط فعليباشد ، تنهايي نام دارد. اما بايد توجه داشته باشيم افرادي كه ترجيحمي‌دهند در انزوا به سر برند تا به كار خود ادامه دهند ، مانند بسياري ازنويسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولي تنهايي برآنان لزوما صادق نيست.تنها بودن صرفا به معناي آن است كه كسي از ديگر مردم جدا باشد اما تنهاييبيشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراين، تنها بودن ممكن است همراهتنهايي باشد يا نباشد.

    فرد تنها احساس مي‌كند مورد بي‌مهري كامل قرار گرفته واجازه ندارد در فعاليت‌هاي مشترك با ديگران شركت كند. تمايل عمومي ‌بر اينباور است كه ديگران نگرش‌ها و باورهاي مشتركي با ما دارند اما افرادي كهاحساس تنهايي مي‌كنند چنين خصلتي ندارند.



    اين‌گونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت باديگران، كمتر به كسي اعتماد مي‌كنند. شخصي كه احساس تنهايي مي‌كند ، غالبااوقات فراغتش را نيز با فعاليت منفردانه مي‌گذراند ، ملاقات كمي‌ بادوستان دارد ، دوستان آشناي وي نيز موقتي است و دوستان نزديك ندارد.تنهايي با عواطف منفي از قبيل افسردگي، اضطراب، غم، نارضايتي و خجالتملازم است كساني كه افراد تنها را مي‌شناسند، معمولا آنان را سازش نايافتهارزيابي مي‌كنند.


    اشخاصي كه از تنهايي عاطفيرنج مي‌برند ، غالبا عزت نفس يا خودپنداري مثبت پاييني دارند و دربرخوردهاي اجتماعي، مضطرب مي‌شوند زيرا نگران هستند كه از سوي ديگران طردشوند يا مورد آزار ايشان قرار گيرند.


    افراد تنها با توجه به ادراك منفي از موقعيت آنان،راهبرد اجتماعي آرام و محافظه كارانه‌اي را در پيش مي‌گيرند زيرا از خطرمطرود شدن اجتناب مي‌ورزند. اين تمايل براي خويشتنداري و سالم ماندن درروابط بين فردي، برداشتي منفي بر ديگران به جاي مي‌گذارد. بعكس، افرادموفق در روابط اجتماعي بيشتر مايلند كه يك موقعيت جديد اجتماعي را بهعنوان چالش جالب توجه و فرصتي براي به دست آوردن دوستان جديد محسوب كنند.نتيجه اين راهبرد آن است كه گشاده‌رو و غيررسمي‌باشند و در نتيجه ديگرانهم واكنش مثبت خواهند داشت.




    راه‌هاي كاهش تنهايي

    از آنجا كه تنهايي صرفا با گذشت زمان شدت نمي‌يابد ،بيشتر پژوهشگران برخي از انواع مداخله فعال را براي كمك به افراد تنهاموفق مي‌دانند. بدون اين مداخله‌ها، تنهايي مي‌تواند عقب نشيني به سمتكامروايي تخيلي، فرو رفتن بيش از حد در كار، اعتياد به الكل و مواد مخدررا براي تقليل درد برانگيزاند. در ضمن فنون مداخله موفقيت‌آميز، شناختدرماني و آموزش مهارت اجتماعي (به طور همزمان) بيشتر اهميت دارد.



    معمولا شناخت‌هاي افراد تنها و غير تنها متفاوت است.براي شخص تنها طرح‌واره از خود معمولا كاملا منفي است پس در شناخت درماني،شيوه‌هايي براي تغيير و اصلاح اين شناخت‌هاي منفي درباره موقعيت‌هاياجتماعي طرح‌ريزي مي‌شود.



    افزون بر تغيير شناخت‌هاي سازش نايافته ، تغييراترفتاري نيز لازم است. چنان كه مي‌دانيم، تنهايي بنابر خصلتش با مهارت‌هاياجتماعي نامناسب و نيز نگراني‌ها درباره فقدان مهارت اجتماعي پيوند دارد.يك راهبرد عملي اين است كه فرد تنها الگوهاي موفقيت‌آميز ميان فردي را درنوار ويدئو مشاهده كند، سپس مهارت‌هاي اجتماعي را در يك موقعيت بدونتهديد در حالي كه ضبط مي‌شود تمرين و نتايج آن را مشاهده كند. گاهي لازماست افرادِ فاقد مهارت اجتماعي درباره فعاليت‌هاي ويژه (از قبيل آغاز سخنگفتن، نشان دادن علاقه و نشاط هنگام تعامل با ديگري، احترام گذاشتن وتحسين كردن) آموزش ببينند، كه شخص قبل از مواجه شدن با موقعيت واقعيمي‌تواند آنها را تمرين و امتحان كند.



    منبع : جام جم - با تلخيص

  10. #427
    کـاربـر بـاسـابـقـه jamshidjap's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,381

    پيش فرض

    انتقاد ، اما بدون دلخوري

    در موقعيت‌هاي مختلفي گاهي ناچار به انتقاد كردن ازديگران هستيد. بايد همه تلاش خود را به كار بنديد تا انتقادتان سازندهباشد تا بر فرد موردنظر تاثير بگذارد. در اينجا به راهكارهايي اشارهمي‌كنيم كه به شما كمك خواهد كرد. انتقاداتي ارائه كنيد كه نه آنقدربي‌فايده و بيهوده باشد و نه باعث رنجش فرد مقابل شود ، اما در عوضتاثيرگذار بوده و باعث پيشرفت و اصلاح او شود.



    خصوصيات شخصي فرد را ناديده بگيريد:اگر مي‌خواهيد انتقاد شما سازنده و تاثيرگذار باشد ،‌ بايد تا مي‌توانيداز دخالت دادن خصوصيات شخصي فرد مورد نظر خودداري كنيد. اگر بخواهيد درانتقادتان صرفا به نقص‌هاي او اشاره كنيد، تصور خواهد كرد قصد خوار كردنشخصيتش را داريد و توجهي به حرف‌ها و انتقادتان نخواهد كرد و علاوه بر اينكه از شما كينه به دل خواهد گرفت، به قول معروف انتقادتان را از يك گوشمي‌گيرد و از گوشي ديگر بيرون مي‌كند. با اين كه دشوار است اما بايد تلاشكنيد كه تا مي‌توانيد شخصيت فرد را از كارش جدا كنيد.



    اگر در انتقادتان صرفا به نقص‌هاي او اشاره كنيد ، تصور خواهد كرد قصدخوار كردن شخصيتش را داريد و توجهي به حرف‌ها و انتقادتان نخواهد كرد .

    انتقاد خود را با بياني مناسب مطرح كنيد: استفادهاز لغات و اصطلاحات مربوط به مطلب مورد نظر باعث تخصصي‌تر شدن آن خواهدشد. در اين صورت مي‌توان جدي‌ترين و مهم‌ترين انتقادها را به بهترين شكلبيان كرد. اگر جملات خود را با « به نظرم مي‌آيد كه ...» يا « شايد مناشتباه مي‌كنم، اما... » شروع كنيد ، انتقادتان غيرمغرضانه‌تر ومودبانه‌‌تر به نظر خواهد رسيد.



    به واقعيات مستقيم اشاره كنيد: فايدهانتقاد سازنده در مستقيم و رك و راست ارائه كردن واقعيات است. هيچ چيز بهاندازه نادرست بودن حقايق ارائه شده در انتقاد شما، آن را خراب نمي‌كند.يكي از بهترين‌ راه‌هاي گفتن حقايقي كه با بحث نمي‌توان آن را مطرح كرد ،‌از طريق انتقاد است. حقايق و واقعيات مي‌توانند انتقاد شما را سازنده‌تركند و به طرف مقابل اجازه نخواهد داد از زير آن شانه خالي كند.



    احساسات خود و طرف مقابل را تحت كنترل بگيريد:نبايد اجازه دهيد احساساتتان باعث بدنامي و بي‌اعتباري انتقادتان شود.علاوه بر اين بايد توجه تان به احساسات طرف مورد انتقاد نيز باشد تا باعثخجالت و رنجش او نشويد.



    به اين توجه كنيد كه چه مي‌توان كرد، نه چه انجام شده:به فرصت‌هايي براي پيشرفت و اصلاح اشاره كنيد و از بيان كمبود و نقصان‌هابپرهيزيد. مثبت جلوه دادن انتقادتان باعث خواهد شد كه مودبانه‌تر و موثرتربه نظر آيد. معمولا اگر به افراد راهكارهايي براي پيشرفت و اصلاح ارائهكنيد تاثير بيشتري بر آنها خواهد گذاشت تا اين كه فقط اشكالات كارشان رابه آن ها گوشزد كنيد.



    فقط بايد هميشه به خاطر داشته باشيد انتقاداتي كه بر پايه دليل و برهان باشند ، كمتر مورد بحث قرار مي‌گيرند.

    خود را جاي طرف مقابل بگذاريد: خودرا جاي فرد موردنظر بگذاريد و ببينيد با شنيدن چنين انتقادي چه احساسيپيدا خواهيد كرد. اين در طبيعت انسان‌هاست كه در برابر انتقادات حالتتدافعي بگيرند ، حتما خود شما نيز همين طور هستيد.



    به جاي استفاده از نظرات شخصي از استدلال و منطق استفاده كنيد: هرنوع انتقادي معمولا با يك مشكل مواجه است كه مي‌توانيد آن را از بينببريد. فقط بايد هميشه به خاطر داشته باشيد انتقاداتي كه بر پايه دليل وبرهان باشند ، كمتر مورد بحث قرار مي‌گيرند. دفاع در مقابل منطق و برهانبراي همه دشوار است. پس به جاي دخالت دادن نظرات شخصي خودتان بهتر است ازدلايل عقلي استفاده كنيد تا تاثيرگذارتر باشد.



    براي جواب گرفتن بايد فرصت بدهيد: بهتراست بين طرح انتقادات خود كمي سكوت كنيد تا فرد مقابل نيز فرصت دفاع ازخود را پيدا كند. بايد به او اجازه دهيد براي كار خود توجيه بياورد. اينكار باعث مي‌شود كه او توجه بيشتري به انتقادات شما ابراز كند و دستپاچهنيز نشود.



    منبع : روز نامه جام جم - با تغيير و تلخيص

  11. #428
    کـاربـر بـاسـابـقـه jamshidjap's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,381

    پيش فرض

    رازی که باید گفت

    سوء رفتار رفتاری است که بر خلاف میل فرد در مورد اوانجام می‌شود. در واقع نوعی سوء استفاده از قدرت است که معمولاً بررویکودکان یعنی آن‌هایی که ضعیف و بی‌دفاع هستند انجام می‌گیرد. مهم استبدانیم که همه‌ی افراد قابلیت سوء رفتار دارند و هرچه زودتر مانع سوءرفتار گردیم احتمال تکرار آن در آینده نیز کمتر خواهد شد.


    نکته‌ی بسیار مهم این است که سوء رفتار و قلدری بر پایه پنهان‌کاریاستوار می‌گردد و ادامه می یابد. بنابر این شکستن سکوت و قطع پنهان‌کاریگام اساسی در پیشگیری از ادامه سوء رفتار و قلدری است.

    رازهایی که نباید راز باقی بماند


    همه‌ی افراد رازهای خوب را دوست دارند. همه‌ی افراددوست دارند به آن ها اعتماد شود و رازهای خوب با آن‌ها در میان گذاشتهشود. ولی همه‌ی رازها جزو رازهای خوب نیستند. بعضی رازها بد است و رازهایبد حداقل یکی از خصوصیات زیر را داراست:

    1- خبر از آسیب و صدمه به کسی یا چیزی می دهد.

    2- حاوی خبری زشت یا مطلبی زشت راجع به کسی است.

    3- همراه با تهدید است: به کسی نمی‌گویی و گرنه ...!

    4- به فرد احساس ناراحتی، نا امنی یا ناخشنودی می‌دهد.

    5- توأم با اجبار به انجام کاری است که برای فرد یا دیگران ناخوشایند است.

    6- ممکن است در برگیرنده‌ی خراب‌کاری، دزدی، قلدری، سوء مصرف مواد یا سوء رفتار باشد.

    7- انجام کاری غیر معمول را درخواست می کند.

    8- اغلب از افراد می‌خواهد این راز را از پدر، مادر، خانواده، معلم یا دوستان مخفی نگاه دارد.

    9- اغلب تکرار می‌شود.


    کودکان باید فرق رازهای خوبو بد را بدانند و یاد بگیرند که نباید رازهای بد را مخفی نگاه دارند. بهکودکان باید آموخت که بعضی بزرگترها قابل اعتماد هستند و می‌توان مسائل رابا‌ آنان در میان گذاشت.

    بزرگ‌ترها باید یاد بگیرند که اگر کودکی رازی را برایشان آشکار ساخت:


    1- به صحبت‌های او با دقت و حوصله گوش فرا دهند.
    2- آنان را از کمک و حمایت خودشان مطمئن کنند.
    3- نگذارند کودکان خودشان را سرزنش نمایند یا احساس گناه کنند.
    4-آنچه او می‌گوید را جدی بگیرند و به عنوان واقعیت بپذیرند.
    5-حتی اگر شواهد کافی وجود ندارد به احساس خودشان و کودک اعتماد کنند و موضوع را دنبال نمایند.
    6- افرادی که مسئول پیگیری این امور هستند را مطلع نمایند و مسئولیت را به آن‌ها واگذار نمایند.
    7- سلامتی و ایمنی کودک را در اولویت اول قرار دهند.


    قلدری در مدرسه


    قلدری می‌تواند از مشکلات جدی مدرسه و از شایع‌ترینموارد سوء رفتار در جامعه باشد. قلدری سوءاستفاده از قدرت است. قلدریمی‌تواند به سه‌نوع کلامی، جسمی یا روانی صورت گیرد. قلدران مدرسه بچه‌هایی را که نمی‌توانند از خود دفاع کنند مکرراً مورد طعنه، ناسزا، آزار، تهدید و تمسخر قرار می‌دهند.بعضی اوقات قربانیان مورد تهاجم فیزیکی نیز قرار می‌گیرند. قلدرانمی‌توانند هر نوع ظاهر، چهره یا هیکلی داشته باشند. آن‌ها اغلب نترس وتهاجمی هستند و متکی به نفس به نظر می‌رسند. آن‌ها مشهور و حتی نزد عده‌ایمحبوب هستند و اغلب گروهی از هواداران آن ها را همراهی می‌کنند. مهارت‌هایاجتماعی، توانایی مدیریت، مهارت دوست‌یابی و جاذبه‌ای که هواداران را دورآن‌ها جمع می‌کند در آن‌ها فراوان است. به همین سبب ممکن است حتی موردتحسین یا مورد غبطه نیز قرار گیرند. بعضی قلدرها دچار اختلال بیش‌فعال -کمتوجهی (adhd) هستند. بعضی از آن‌ها در منزل مورد سوءرفتار قرار دارند وهمین باعث می‌شود دیگران را در مدرسه مورد سوءرفتار قرار دهند. در قلدرهابرخلاف ظاهر مطمئنی که دارند درصد بالایی از اختلالات خلقی (تقریباً برابرمیزان اختلالات خلقی در قربانیان قلدری) گزارش شده است. در هرحال قلدرهااز هر نوع که باشند نیاز به مداخلات روانپزشکی دارند.


    خصوصیات فرد قربانی


    بچه‌هایی که مورد قلدری قرارمی‌گیرند( قربانیان) می توانند هرچهره یا هیکلی داشته باشند ولی معمولاًریز جثه‌تر ، کم سن‌تر، ضعیف‌تر و دارای اعتماد به نفس و محبوبیت کم‌ترهستند. آن‌ها ترسو هستند، نمی‌توانند احساسات خود را بیان کنند و مهارت‌های ارتباطی ضعیفی دارند. تنها و خجالتی هستند و استعداد افسردگی و اضطراب درآن‌ها بالاست. قربانی قلدری بودن اعتماد به نفس را تخریب می‌کند. تأثیراتاین عارضه می‌تواند تا بزرگسالی نیز ادامه داشته باشد و احتمال افسردگی راافزایش دهد. متأسفانه بسیاری از کودکانی که در مدرسه تهدید یا مسخره میشوند این مسئله را با بزرگسالان مطرح نمی‌کنند. اگر قربانیان سکوت خود رابشکنند بهتر می‌توانند شرایط را تغییر دهند. کافی است عضوی از کارکنانمدرسه یا یک کارشناس بهداشت روان در جریان قرار گیرد.
    برخی در مواجهه با قلدری بی‌تفاوت به نظر می‌رسند زیرانمی‌دانند چه‌کار کنند و بعضی ممکن است چون تنها ماجرا را تماشا می‌کنند وهیچ اقدامی نمی‌کنند به صورت غیر مستقیم موجب تشویق مهاجم شوند. قلدری بهدلیل سکوت ادامه می‌یابد بنابر این اولین قدم در پیشگیری از قلدری «شکستنسکوت» است. مؤثرترین مانع قلدری، واکنش دانش آموزان دیگر است. بایدبه دانش آموزان آموزش داده شود که تماشا کردن قلدری بدون اینکه در برابرآن اقدامی نماییم به معنی همدستی با قلدر است. ایفای نقش و بازی ازروش‌هایی است که می‌تواند دانش آموزان را از آسیب‌های ناشی از قلدری آگاهنماید.

    منبع: جوان سالم

  12. #429
    کـاربـر بـاسـابـقـه jamshidjap's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,381

    پيش فرض

    تلفن همراه: يك اعتياد ديگر

    هنوز بحثها و مجادله‌ها درباره قرار گرفتن اعتياد رايانه‌اي در فهرست اختلالهاي مهاربرانگيختگي1 يا در پنجمين مجموعه تشخيصی و آماري2 انجمن روان‌پزشكي امريكا به پايان نرسيده‌اند كه مسئله اعتياد به تلفن همراه توجه روان‌شناسان و روان درمانگران را به خود جلب كرده است. امروزه تعداد كاربران تلفن همراه در سطح بين‌المللي از تلفن ثابت بيشتر است. در حال حاضر، تعداد كاربران تلفن همراه در سطح جهاني را يك ميليارد نفر تخمين زده‌اند و پيش‌بيني شده كه بين سالهاي 2010 تا 2020 ميلادي، هر كس بخواهد مي‌تواند يك تلفن همراه داشته باشد.
    در حال حاضر، اين فناوري به منزله يك بخش از زندگي روزمره درآمده است و مقامهاي مسئول كوشش مي‌كنند تا درباره پيامدهاي جسماني و رواني آن هشدار دهند. سازمان بهداشت جهاني، بررسي ميزان تأثير احتمالي ميدانهاي الكتروماگنتيك تلفن همراه را در دستور كار خود قرار داده است و مسئولان بهداشت رواني به گونه‌اي روزمره، نتايج هشدار دهنده پژوهشها را كه مبين افزوده شدن يك اعتياد جديد به انواع اعتيادهاي ديگر است، منتشر مي‌كنند. آنچه بيشتر جنبه تكان‌دهنده دارد اين است كه اكثر كاربران را جوانان،‌نوجوانان و حتي كودكان تشكيل مي‌دهند.

    جايگاه تلفن همراه در جوامع كنوني در حدي است كه براي گروهي از افراد،‌ جدايي از آن غيرقابل تصور است. تلفنهاي «هوشمند» با ايجاد تأليفي از امكانات متفاوت مانند سازمان‌دهي اطلاعات،‌جستجوي رايانه‌اي، پخش موسيقي، عكاسي و فيلمبرداري، ميزان وابستگي به اين ابزار را افزايش داده‌اند. اما در حالي كه كاربرد اين فناوري براي سرعت بخشيدن به انجام وظايف روزمرّه، ضرورتهاي حرفه‌اي، پيشامدهاي اضطراري يا برقراري روابط اجتماعي با دوستان و خانواده كاملاً بهنجار است، ناتواني در «خاموش كردن» آن به هنگام يك مكالمه دوستانه، شركت در يك جلسه حرفه‌اي و جز آن، ‌نشان‌دهنده مشكلي است كه از ديدگاه بسياري از پژوهشگران، ‌نوعي از اعتياد محسوب مي‌شود.
    تشخيص اين اعتياد مانند اعتياد به الكل و مواد آسان نيست اما نشانه‌هايي كه در برخي از كاربران به هنگام در دسترس نبودن تلفن همراه به وجود مي‌آيند مانند هر اعتياد ديگر است. بدين معنا كه كاربرد آن نه‌تنها احساس آرامش را در پي دارد بلكه به تدريج با افزايش سطح تحمل فرد، دستيابي به همان احساس آرامش پيشين، نيازمند استفاده بيشتر و روي آوردن به تلفنهاي پيشرفته‌تر است و بالاخره، در صورت محروميت، حالت انزوا به وجود مي‌آيد. اگر چه انزوا را معمولاً حاصل يك پاسخ جسماني در برابر محروميت از يك ماده شيميايي دانسته‌اند اما احساس اضطراب كاربران تلفن همراه،‌ به هنگام در دسترس نبودن آن نيز نوع ديگري از انزواست.
    وارسي دائم و مكرر پيامهاي دريافت شده، احساس ناآرامي در صورت عدم دريافت پاسخ به تلفن يا پيام ارسال شده ، نياز دائم به خريداري «آخرين مدل» تلفن همراه با امكانات جديدتر و بالاخره نياز به ارتباط، ‌اطلاع از رويدادها و در دسترس ديگران بودن،‌ از نشانه‌هاي عمده اعتياد به تلفن همراه هستند؛ اعتيادي كه به منزوي‌كردن قربانيان خود،‌ ايجاد مشكلات مالي و حتي بروز جرم منجر مي‌شود و در حالي كه ارتباط مجازي را تقويت مي‌كند، به كاهش روابط اجتماعي مي‌انجامد.

    بدين ترتيب،‌ با آنكه اين فناوري يك بخش از زندگي بهنجار كنوني را تشكيل داده اما سازش يافتگي با آن بدون پيامد نبوده است. استفاده مفرط از تلفن همراه يك گرايش ناسالم و همانند هر عمل وسواسي ديگر است؛ عملي كه بر اساس گرايش به تكرار با هدف رهايي از تنش يا كاهش اضطراب مشخص مي‌شود.
    اعتياد به تلفن همراه در طيف اعتيادهايي قرار دارد كه از مصرف مواد تا اختلالهاي تغذيه،‌ خريدهاي بي‌اختيار و قماربازي مرضي گسترده است. اعتياد به اين فناوري مانعي در راه تفكر درباره واقعيتهاي زندگي و تحول معنوي ايجاد مي‌كند. پس تلفن همراهتان را خاموش كنيد. هر پيامي را مي‌توانيد پس از اتمام يك جلسه حرفه‌اي،‌ پايان كلاس درس يا يك مكالمه دوستانه،‌ دريافت كنيد. با خاموش كردن و كنار گذاشتن تلفن همراه در مواقع غيرضروري، مهار زندگي خود و اين ابزار كوچك را در دست بگيريد.

    پریرخ دادستان

  13. #430
    کـاربـر بـاسـابـقـه jamshidjap's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,381

    پيش فرض

    يادي از دكتر چارلز برنر : از پيشگامان روان تحليل‌گري
    Dr. Charles Brenner 1914-2008


    يادنامه‌اي كه در پي مي‌آيد توسط ادوين فنچر (Edwin Fancher)، رئيس مؤسسه روان تحليل‌گري و روان درمانگري مبتني بر روان‌ تحليل‌گري نيويورك و از اعضاي برجسته جامعه فرويدي نيويورك، انجمن روان‌تحليل‌گري امريكا و انجمن بين‌المللي روان تحليل‌گري براي فصلنامه روان‌شناسان ايراني ارسال شده تا خوانندگان را با فرايند زندگي يكي از شناخته‌‌شده‌ترين و پر تلاش‌ترين روان تحليل‌گران معاصر امريكايي آشنا كند.

    درگذشت چارلز برنر، روان تحليل‌گر امريكايي
    يكي از مشهورترين روان تحليل‌گران امريكا در نوزدهم ماه مي 2008 در سن 94 سالگي در نيويورك وفات يافت. دكتر برنر در خلال بيش از شصت سال، از رهبران روان‌تحليل‌گري در امريكا و در سطح بين‌المللي بود. وي در دهه 1940 در انستيتوي روان‌تحليل‌گري نيويورك آموزش ديد و به عنوان يك عضو و معلم در همان جا باقي ماند.
    نخستين اثر اصلي دكتر برنر «متن مقدماتي روان تحليل‌گري» (1955) بود كه در خلال يك نسل مورد استقبال قرار گرفت. در يك اثر مهم ديگر با عنوان «مفاهيم روان تحليل‌گري و نظريه ساختاري» (1964)، كه با همكاري جاكب آرلو منتشر شد، مؤلفان به روشن كردن تفاوتهاي نخستين نظريه‌هاي فرويد درباره كنش‌وري رواني و بازنگري نظريه تعارض بر مبناي بن، من و فرامن در سالهاي بعد پرداختند.
    سپس برنر كوشش كرد تا نظريه‌اي را كه بر مبناي آن تمامي كنش‌وري رواني منعكس‌كننده مصالحه بين كشاننده‌ها، هيجانها و فشارهاي اخلاقي با تمايلات «من» است، گسترش دهد. اين نظريه ساختاري در دو اثر ارائه شد : «ذهن در تعارض» و «فن روان‌تحليل‌گري و تعارض رواني».


    يكي از مهم‌ترين مشاركتهاي برنر، برجسته كردن هم‌ارزي نقش «عاطفه افسرده‌وار» با «اضطراب» در ايجاد روان‌ـ ‌آزردگي بود. اين روان‌تحليل‌گر بر اهميت احساسهاي افسرده‌وار در درك آسيب‌شناسي رواني تأكيد داشت.
    در سالهاي اخير، دكتر برنر به بازنگري و گسترش نظريه روان‌تحليل‌گري ادامه داد و در اثري با عنوان «ذهن به منزله شكل‌گيري تعارض»، با ابراز ترديد درباره ارزش اصطـلاحهاي بن، من و فرامن در درك تعارض رواني در روان‌آزردگي، واكنشهاي بسياري را برانگيخت.
    آخرين اثر وي «روان‌تحليل‌گري يا ذهن و معنا» (2006)، خلاصه‌اي از مشاركتهاي سراسر زندگي وي در قلمرو روانـ ‌تحليل‌گري را منعكس كرده است.
    اين روان‌تحليل‌گر برجسته، تا پايان زندگي پربار خويشتن در مباحثه‌هاي حرفه‌اي روان‌تحليل‌گري در نيويورك شركت مي‌كرد.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •