به شب نشینی خرچنگ های مردابی......چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟؟؟
به شب نشینی خرچنگ های مردابی......چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟؟؟
من که جام مــِی تو مســتم تو چرا چنینو چنانـی ..
من وفایی ندیده ام ز خسان*******گرتودیده ای سلام ما برسان
سالها بی بودنت بودم...
تن به هر بیهوده فرسودم
جمع این مطلب زدم من
زندگانی شد......
تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن
تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه
کسی که پای هفت سینت یه عمر سیب می چینه
کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم
تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن
تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه
کسی که پای هفت سینت یه عمر سیب می چینه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تمام سال بیدارم
اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم ، به شب های غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین خونه با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پر شکسته ، مانده بودی اگر بال و پر داشت
با تو بیمی نبودش ز طوفان ، مانده بودی اگر همسفر داشت
هستی ام را با آتش کشیدی ، سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل آرزویت اگر بود ، مانده بودی اگر می شنیدی
با تو دریا پر از دیدنی بود ، شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود
بعد تو خشم دریا و ساحل ، بعد تو پای من مانده در گل
مانده بودی اگر موج دریا ، تا ابد هم پر از دیدنی بود
با تو و عشق تو زنده بودم ، بعد تو من خودم هم نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو ، مانده بودی اگر می سرودم
مانده بودی اگر می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم...
تصویرت را در آب دیدم
تو رفتی
من به دنبال رودخانه راه افتادم ...
![]()
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من، نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است!!
Last edited by Milad4171; 22-10-2010 at 00:37. دليل: هوا
رویا زدگی شکست : پهنه به سایه فرو بود
زمان پر پر می شد
از باغ دیرین ، عطری به چشم تو می نشست
کنار مکان بودیم. شبنم سپیده همی بارید
کاسه ی فضا شکست. در سایه ـ باران گریستم ، و از چشمه ی غم برآمدم
آلایش روانم رفته بود. جهان دیگر شده بود
در شادی لرزیدم ، و آن سو را به درودی لرزاندم
لبخند درسایه روان بود. آتش سایه ها در من گرفت : گرداب آتش شدم
فرجامی خوش بود: اندیشه نبود
خورشید را ریشه کن دیدم
و دروگر نور را ، در تبی شیرین ، با لبی فرو بسته ستودم
دیروز رادانسته آمدیم
امروز ندانسته عاشقیم
فردا روز را...ای رند مانده بر سر دوراهی دریا و دایره
خدا را چه دیده ای!!!
...
هی می رسم کنار ستاره وباز مقصدم جای دیگریست
باید به گونه ای از کف هفت دریا ودایره بگذرم
که جای پای مرا طوفان وپرگار نبینند
....
هی می رسم کنار دانستگی
اما باز ندانسته عاشقم!!!!
می روم کتابی برای گریز از گمان گریه بخوانم،
می روم از میان تمام رویاها
رازی ،آوازی،رازی شبیه آوازی بیابم
هی می رسم کنار خویش و باز سایه سار صدای تو جای دیگریست
زور که نیست،کوتاه بیا دل نا مسلمان من خراب!
پنهان گریز قید و قاعده را اختیاری از آبروی آیینه نیست،
تو را نیز به انعقاد هر آری بی دلیل عادت نداده اند!
![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)