يار ديرينه مرا گو به زبان توبه مده
كه مرا توبه به شمشير نخواهد بودن
رشكم آيد كه كسي سير نگه در تو كند
باز گويم كه كسي سير نخواهد بودن
يار ديرينه مرا گو به زبان توبه مده
كه مرا توبه به شمشير نخواهد بودن
رشكم آيد كه كسي سير نگه در تو كند
باز گويم كه كسي سير نخواهد بودن
نی من منم و نی تو توئی نی تو منی***هم من منم ،هم تو توئی ،هم تو منی
من بـــــــــــــا تو چنانم ای نگار ختنی***کاندر غلطتم که من توام یــــــا تو منی
مولوی
یار چون دید حال او ز کنار
بانگ برداشت کای گرامی یار!
گر گران است پوست، بگذارش!
هم بدان موج آب بسپارش!
جامی
شاگرد توست دل که عشـــــق آموز است***مانــنده شب گرفته پای روز است
هر جا که روم صورت عشق است به پیش***زیرا روغن در پی روغن سوز است
مولوی
تا به دور چشم مست یار بفروشد به می
بر در میخانه مولانا کتاب آورده است
ای بسا خلوت نشینان را بر سر بازار عشق
موکشان آن طره ی پرپیچ و تاب آورده است
نسیمی
تا عرش ز سودای رخش ولوله هاست***در سیــنه ز بازار رخش غلغله هاست
از باده او بر کف جان بلبـــــــله هاست***در گردن دل ز زلف او سلسله هاست
مولوی
تا عارف ذات لامکانی نشوی
هستی تو فنا و جاودانی نشوی
تا ره به معلم حقیقی نبری
بینا به کلام آسمانی نشوی
نسیمی
تا اطلاع ثانوی ،اطلاعات مربوط به این تاپیک در پست 3 قرار خواهد گرفت .
یا دلبر من بایـــــــــد یا دل بر من***نی دل بر من باشد و نی دلبر من
ای دل بر من مباش بی دلبر من***یک دلبر من به از دو صد دل بر من
مولوی
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
پروین
تا اطلاع ثانوی ،اطلاعات مربوط به این تاپیک در پست 3 قرار خواهد گرفت .
ناخوانده به هر جا که روی غم باشی***ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی
تا کافر را خدا نخــــــــــــــــــواند نرود***شرمـــــــــت بادا ز کافری کم باشی
مولوی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)