سلام من هم ميخوام يه سوتي كه مال استاد فيزيك ما توي دانشگاه بود رو تعريف كنم . البته اگه مديرا منو بن نكنند.
آقا ما يه استاد فيزيك داشتيم كه دكترا داشت از امريكا و خيلي پير بود ولي دست هر چي جوون توي كلاس بود رو مي بست (از اون لحاظ)
خلاصه يه روز آخرهاي كلاس بود و هوا هم خيلي گرم بود ما هم منتظر بوديم تا استاد آخر كلاس رو اعلام كنه تا بريم.در همين حال يكي از خانوهاي كلاس وسائلش رو جمع كرد و گذاشت تو كيفش و زيپ كيفش رو كشيد كه زيپ صداي بلندي داشت.كلاس هم خيلي ساكت بود .يهو استاد برگشت به دختره گفت :دخترم زيپتو نكش حالا حالا خيلي كار داريم.!!!!!!
آقا دختره رو ميگي شده بود عين لبو مارو هم ميگي دراز به دراز كف كلاس از خنده مرده بوديم!!!



جواب بصورت نقل قول

