تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 43 از 137 اولاول ... 333940414243444546475393 ... آخرآخر
نمايش نتايج 421 به 430 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #421
    داره خودمونی میشه Enter_The_Love's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    هر كجا هستم باشم، به درك
    پست ها
    191

    پيش فرض

    تا پرواز روح بازيگوش من!
    به نظرت چند تا قطره ي بارون ديگه بايد به خاك بشينه؟
    چند تا قاصدك بايد رها بشه و به دست باد پرپر بشه؟
    چند تا كرم ابريشم ديگه بايد پرواز رو ياد بگيره؟
    چند تا چروك ديگه بايد تو دستا و صورت مهربون مادربزرگ آروم بگيره و ثبت بشه؟
    چند تا بادبادك ديگه بايد آزاد بشه؟...

    گفتم بادبادك!
    خوش به حال بادبادك، آخه از وقتي داره هست مي شه ميدونه كه يه راه بيشتر واسه رسيدن و هايي نداره كه اونم به دست صاحب يه دل پاك و بچه گونه كه ممكنه 8 ساله يا 28 ساله يا 58 ساله يا... باشه به راحتي امكان پذيره، ميدونه تكليفش چيه و سرنوشتش جدا از لحظه ي فرود كه ممكنه رو شاخه هاي يه درخت يا توي يه رودخونه يا رو خاك هاي اطراف يه زباله دوني يا توي يه كمد يا شايدم بالاي يه كوه براي هميشه از يادها بره (كه اصلا مهم نيست كدومش باشه چونئ مهم روحشه كه پرواز كرده و اوج گرفته و همونجا تو آسمون مونده...)

    روشن و مشخصه، آره ساخته مي شه تا پرواز رو ياد بگيره درست مثل آفرینش انسان که خلق شد تا پرواز رو یاد بگیره اما انسان مثل بادبادک یه خط مستقیم و راحت واسه پرواز کردن و لمس آسمون نداره!!!

    باید مثل یه گوله برفی از بالای یه کوه خیلی خیلی خیلی بلند و پر از پستی و بلندی سقوط کنه، بچرخه و با وجود دردي كه تو وجودش مي شينه برقصه و به حركت ادامه بده... آنقدر كه سنگين بشهو وقتي به دامنه ي كوه رسيد از هم بپاشه، متلاشي بشه، خورد بشه، گم بشه، فنا بشه ... كاش توي اين مسير تيكه هاي يخي توي دلش شكل نگيره كه شكستنش درد زيادي داره... چه درد شيريني!!!

    آره بايد بچرخه .....

    بايد برقصه .....

    آره خوش به حال انساني كه او آفريد .....

    خوش به حال من .....

    خوش به حال تو .....

  2. #422
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    باده ي ناب و ساغر دلپذير دو دم در راه آدمي هستند كه هوشياران گيتي از كمند آنها رهايي ندارند.اگر چه من عاشق و رند و مست و گنهكارم هزار شكر كه همشهريان بي گناه اند.

  3. #423
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    ياد باد آن آن زماني كه پنهاني به ما عنايت داشتي و نشان عشق تو بر سيماي ما هويدا بود.آنگاه كه نگاه تو ناز و ملامت و جانستاني ميكردو لب نوشينت با معجزي عيسوي جانبخشي مينمود ياد باد.
    ياد باد آن زماني كه شراب بامدادي نوشيده و در مجلس انس و الفت جز من و يار كس ديگري نبود و خدا نيز با ما بود.
    هرگز فراموش نشود آن زماني كه سيماي تو شمع شادي ميافروخت و اين دل آتش گرفته ي من پروانه اي نترس بود كه به دور شمع وجودت گردش ميكرد.
    هرگز فراموش نشود آن روز كه در آن مهماني اخلاق و ادب..تنها كسي كه مستانه و بي اختيار بر خلاف رسم من خنديد جام باده بود.
    ياد باد آن زمان كه وقتي قدح ياقوت به ميان مي آمد ميان من و لعل تو حكايت ميرفت.
    آن روزگار فراموش مباد كه چون يار زيباي من آهنگ سفر ميكرد گويي حلقه ي ماه نور ركاب مركب او ميساخت و به همراه يار جهان پيمايي و سياحت ميكرد.يادش بخير آن زماني كه من خرابات نشين و مست بودم و آن چيزي كه در عبادتگاه براي من ناچيز و كمياب است در آنجا پيدا مي شد.
    ياد باد آنكه هر گوهر ناسفته كه معشوق داشت به سبب اصلاح من اعلا و زيبا مي شد.

  4. #424
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    پيش از اين بيشتر از اين انديشه ي عاشقان در سرت بود.مهرورزي و دلبستگي تو با ماه شيدا مشهور كران تا كران گيتي بود.
    معاشرت آن شبها كه با شاهدان شيرين لب گفتگوي راز عاشقي مينشستيم و يادي از جمع مهربانان بر زبان مي رفت هرگز فراموش مباد.
    پيش از آنكه اين آسمان نيلگون و اين طاق لاجوردي را بركشند نظر گاه چشم من طاق ابروي جانان بود و به آن مهر ميورزيدم.پيشتر از آفرينش آسمان و به طور كلي جهان مادي..ديده ي انسان محو و مبهوت جمال جانان بود و حتي اين ديدگاه انسان به مدد او ساخته شده بود.
    از آغاز بامداد روز نخست تا پايان شام جاودانگي محبت و عشق بر يك عهد و پيمان استوار همچنان پايدار خواهد ماند.ميثاق دوستي ميثاقي بود كه در عهد الست بسته شده بود.
    تا پايان جهان و تا ابد هم اعتبارش محفوظ است.
    اگر سايه ي معشوق بر سر عاشق بيفتد چه به بار خواهد آورد.ما به او نيازمند بوديم ولي او به ما وابسته.
    آري زيبارويان مجلس در غارت دين و دل بيداد ميكردند.ولي ما با اين كارها كاري نداشتيم و مؤدب و معقول در گوشه اي از هم سخن ميگفتيم.
    سخن معشوقم زيور برگهاي دفتر گل و نسرين بود.

  5. #425
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چه دلپذيراست، اين که گناهانمان پيدا نيستند؛ وگرنه مجبور بوديم هر روز خودمان را پاک بشوييم. شايد هم مي بايست زير باران زندگي مي کرديم... و باز دلپذير و نيکوست اين که دروغ هايمان شکل مان را دگرگون نمي کنند چون در اين صورت حتي يک لحظه هم دیگر را به ياد نمي آورديم

    خداي رحيم! تو را به خاطر اين همه مهربانيت سپاس ...

  6. #426
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    حالا که نیستی حضرت دریا ... دیگر چه فرق می کند غروب آدینه ای خسته از بغض های زرد انتظار باشد یا طلوع چهارشنبه بی حوصله تابستانی گرم؛ دل که صبور نباشد، باران هم ناگهانی می شود!
    نیامده ام از حضور نارنجی غصه هایی برایت بگویم که این روزهای بی رمق می آیند و مهمان ناخوانده ام می شوند و بی اختیار پر رنگ می کنند جای خالی تو را... که دیگر دل خوش کرده ام به این حرف خواجه شیراز که : " تا نیست غیبتی نبود لذت حضور " و من چقدر همیشه خواسته ام که از دست غیبت تو شکایت نکنم اما ... رویای هر چه ستاره روشن در آسمان ... حالا که نیستی چقدر همه چیز جور دیگری شده است !
    گنجشک ها به جای چلچله های نگاهت هر چه می خوانند، باز هم بهار نمی شود!
    آفتاب هر چه عاشقانه می تابد، آفتابگردان ها هنوز روزی هزار بار بهانه بودن گم می کنند! و این بیدهای ایستاده در خیابان های انتظار و انتظار و انتظار ... دیگر هیچ چیز جز عبور ارغوانی گامهای تو مجنونشان نمی کند! و این دخترک خسته از هیاهوی مصنوعی که این لحظه های غریب، لبخند یک عروسک کوچک هم قند توی دلش آب نمی کند؛ دلش غزل واره چشم های تو را می خواهد...
    شبیه هیچکس ... نه ! هیچکس شبیه تو نیست انگاری !
    حالا خودت بگو چقدر مانده تا " نفس صبح "؟! دارم حسود می شوم کم کم
    خوش به حال سایه ات !

  7. #427
    داره خودمونی میشه pegah_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    34

    پيش فرض

    تعبير يه كابوسم، چشماتو كه مي بندي! مي پوسم و مي ريزم، مي بيني و مي خندي! ترديدتو بشكن تا، من، رد شم از اين تكرار! آغوشمو باور كن! يك لحظه، فقط يك بار! فقط .... يك بار!!

  8. #428
    داره خودمونی میشه pegah_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    34

    پيش فرض

    همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوستم دارییه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوستم داری گفتم: یکی !!! میدونی چرا؟ چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم!! ... دقت کردی که قشنگترین و عزیزترین چیزای دنیا همیشه یکین؟؟؟؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدایکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... و تو!!!!! تو هم یکی هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه: تنها،... و تنها يكي دوستت دارم!ـ

  9. #429
    داره خودمونی میشه pegah_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    34

    پيش فرض

    منتظري چه اتفاقي بيفتد؟ اينکه دلم برايت تنگ شده کافي نيست؟ اينکه ديگر در اتاق عروسکهايم پشت دريچهء تنهاييم زير بالشهاي خيس از گريه ام هواي تازه ندارم کافي نيست ؟ منتظري چه اتفاقي بيفتد ؟ اينکه از چشمهاي شب زده ام بجاي باران برف ببارد ؟ اينکه ستاره ها در آسمان براي نياز نيمه شبم راه باز کنند ؟ اينکه تمام پروانه ها و پرستوهاي سرگردان بعد دعاهايم آمين بگويند ؟ نه عزيز دلم هيچ اتفاق مهمي نمي افتد ! جز پژمردن چشمهاي سرخ و سياه من جز به خاک افتادن ساقه هاي احساس ِ بچه گانه ام جز ترک خوردن شيشهء اعتماد عجيبم جز به خواب رفتن هوس يک قدم زدن زير آفتاب بعد از ظهر پشت بلندترين رديف شمشادهاي خيابان منتظري بميرم تا برگردي ؟ اينکه دلم برايت تنگ شده کافي نيست ؟

  10. #430
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دیدی دوباره همه شاعران تو را در واژه هایشان فریاد کردند؟! نشسته بودی در مهمانی واژه و کلمات چون جوباری آرام و رام از گلوی قناری وش آن همه شاعر می ریخت در فضا و پژواک نام تو در پس پشت مهربانی آن همه مصراع ، قطره قطره ، بر روح مخاطبین می چکید ... عصاره نام توست ، غزل !...حالا شاعرش هر که! ... فرقی نمی کند !... باید وزن زیبایی تو را شناخت و قافیه لبت را و ردیف مژگان بلندت را ... بیت ها خودشان بنا می شوند بر بلندای شکوهت ... شعر به چه کار می آید اگر نامی از تو در آن نباشد ؟!... شاعر به چه کار می آید اگر شگفتی های تو را تقدیس نکند؟! من به چه کار می آیم اگر در همه سروده ها رد پای زیبایی تو را پیدا نکنم ؟! تنها تویی که تکرار می شوی در جشنواره نورانی کلمات...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •