چشمانت را براي زندگي مي خواهم اسمت را براي دلخوشي مي خوانم دلت را براي عاشقي مي خواهم صدايت را براي شادابي مي شنوم دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي خواهم عطرت را براي مستي مي بويم خيالت را براي پرواز مي خواهم و خودت را نيز براي پرستش
چشمانت را براي زندگي مي خواهم اسمت را براي دلخوشي مي خوانم دلت را براي عاشقي مي خواهم صدايت را براي شادابي مي شنوم دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي خواهم عطرت را براي مستي مي بويم خيالت را براي پرواز مي خواهم و خودت را نيز براي پرستش
چقدر دوست داشتم يك نفر از من مي پرسيد چرا نگاه هايت انقدر غمگين است ؟ چرا لبخندهايت انقدر بي رنگ است ؟ اما افسوس ... هيچ كس نبود هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره اري با تو هستم .. با تويي كه از كنارم گذشتی... و حتي يك بار هم نپرسيدي چرا چشم هايت هميشه باراني است!!!؟؟؟
اين شعره منصور خيلي قشنگه........ادامشم : عکس من برعکس تو ،عاشقترينه،چون هنوزم عاشق تو نازيننه/الهي هر کي منو بي تو ببينه/مثله من به خاک دلتنگي بشينه
بقيشم برين دنبالش :دي
اگر من وتو دو برگ بوديم هنگام خزان زودتر از تو ميشکستم ومي افتادم تا زماني که تو ميافتي در آغوشت بگیرم
سه تا گل هستند که خيلي با ارزشند:گل رز سرخ که مظهر عشقه_گل شقايق که دلم مثل دلش خونه_گلي که داره اين پيام منو ميخونه
گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد
دستانم تشنه دستان توست و شانه هایم تکیه گاه خستگی هایت. کاش امتداد لحظه ها تکرار تو و با تو بودن باشد. خانه ای ساخته ایم سایه بانش همه عشق، زیر پا فرش غرور و حصارش همه تکرار صفا و چه زیباست تجربه عشق با تمام ناکامیهایش. تنها به امید آن لحظه که انسان به خاطر غرور به عشق خود دروغ نگوید.
گر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
چرا غمگيني؟عاشق شدم!!!! آيا عشق شيرين است؟بله....شيرين تر از زندگي!!!! چرا تنهايي؟ويژگي عاشق هاست!!!! لذت تنهايي چيست؟فکر به او و خاطرات و!!!! چرا مي روي؟براي اينکه او رفت!!!! دلت کجاست؟پيش او!!!! قلبت کجاست؟او برده!!!! پس حتما بي رحم بوده؟نه...اصلا!!!! چرا؟چون باز هم او را مي پرستم
اي دوست دلت هميشه زندان من است آتشكده عشق تو از آن من است آن روز كه لحظه وداع من و توست آن شوم ترين لحظه پايان من است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)