سلام
گمونم محسن رضوی شاعرش باشه اما مطمئن نیستم
سلام
گمونم محسن رضوی شاعرش باشه اما مطمئن نیستم
خسته نباشی
خسته نباشی
می تراود شـــــبنم نــــور
از نســـیم صبح صـــــادق
می نــوازد جـــان مــــــا را
بوی گـــل ، رنگ شــقا یق
*
می سـراید هـر ســـپیده
شـــــعـر ناب زنــــدگی را
هم حد یث کـار و کوشـش
قصـــه ســـــازند گــی را
*
و قت آ نست تا بنوشـــیم
جرعه ای از ساغردوست
آ نکه هر شام و سحر گاه
آ یه ای از دفتر اوســـــت
علیرضا چخماقی
همکلاسی احمقی بودم ، پشت میزی که ظاهرا چوبی
پشت میزی که عاشقت بودم _ همکلاسی احمقم خوبی...؟
پشت میزی که شاعرم امشب هی هوای تو را به سر دارم
مثنوی می شوم _ و می خوانم با دو چشمی که گریه / تر دارم
همکلاسی احمقی بودم پشت شعری که واقعا خواندی
له شدم من برای یک لحظه ، مثل موشی مرا تو ترساندی
از همین اتفاق تکراری _ احتمالی که عاشقم بودی
از همان اخم ظاهرا جدی توی چشمی که عینک دودی .
احتمالی که می زند بر هم خواب من را که می شوم خسته
توی ِ خیسی ِآخرین شعرت ، مثل دیوانهِ زبان بسته
هی مرا می زند به شب گریه خاطراتی که از تو جا مانده
همکلاسی ِ احمقم برگرد ، همکلاسی ِ احمقت مانده X
پشت میزی که ظاهرا چوبی/ لای چرخم برای تنهایی
می شوم هی مچاله از هذیان
آخرمثنوی تو می آیی...
عمران میری
استرس دارد تمام مغز من را می جود
مثل موری که فقط مغز کفن را می جود
یوسف عشقم دگر پوسیده در چاه غزل
پس زلیخا بی جهت این پیرهن را می جود
می شوم هر شب شبیهه مرد مجنونی که هی ...
می نشیند نامه های خوب زن را می جود
در درونم باز هم از کثرت این دردها
استخوانهایم دهان وا کرده( تن ) را می جود
یک نفر مثل خودت این روزها توی سرم
خاطرات بی تو تنها تر شدن را می جود
تیشه فرهاد وقتی مزه شیرین دهد
کوه حتما دست و پای کوهکن را می جود
عمران میری
دهانت بوی ِ بافور می داد
وقتی که می گفتی
این بار ...
- نه
برای اخرین بار...
{ تو آدم نمیشوی }
كاش يك نفر از من خسته بپرسد
دردت چيست...
كاش درمان دردم آسان بود
كاش نگاههاي ديگران به جاي تحقير
تسكين بود.....
كاش خدا را فراموش نمي كردند.
كاش ميفهميدن من هم آدمم
من هم احساس دارم
مثل خودشون.....
![]()
پشت شیشه می خندی در می آورم شکلک
زل زدی به چشمانم پشت دودی ِ عینک
می زنی فقط زیرش ، زیر هرچه می بافی ×
پنبه های قرمز را ، می کنم فقط هی شک
پشت شیشه می خندی در می آورم بازی
می کشی نخم را تو ، توی ِ اوج ِ باد بادک
می زنی به من هی سنگ ، مثل سایه می افتم ×
روی سینه ِ یک زن مثل لوسی ِ کودک
می برم کمی لذت - پشت شیشه می میرم
این جنا زه ات بانو این جنازه ات اینک ×
( عین ) و( میم ) و رانش را ، یک تِرن جدا کرده
خودکشی ِ مردانه ، این جنازه - این مدرک.
عمران میری
افتاده ای توی ِ سرم بی حوصله ، یهو
باید فراموشت کنم از خاطرم برو
باید فراموشت کنم ، باید عزیز من
پوسیده مغزم خواهشا ًمغز مرا نجو
دارم شبیهِ زندگی شیرین نمی شوم
حالا که من از سایه ام افتاده ام جلو...
دنبال من داری کجا ...؟!/ هی می دوانی ام
در خاطرات خسته ِ خیس ِ پیاده رو
دنبال من افتاده ای (( دستم به دامنت ))
چنگ ِ خودت را میزنی ، می فا و لا و دُو
یوسف تر از این غصه ها افتاده ای و هی
دست مرا هم می کشی یعنی که من زورو...
- نه بیخودی داری خودت را زور میزنی
من خسته ام از واژه های (( عاشقم بشو ))
افتاده ای توی سرم - عاشق نمی شوم
باید فراموشت کنم ، از خاطرم برو
عمران میری
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)