تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 427 از 640 اولاول ... 327377417423424425426427428429430431437477527 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,261 به 4,270 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #4261
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی
    و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت
    تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی
    تو فرصتی نداشتی
    برای برداشتن سیب سرخی از دستانم
    فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم
    جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند
    که لحظه ای توان ایستادن نداری
    تو فرزند سفر بودی
    و من نواده سکوت خویشتن
    دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
    برو مسافر
    جاده قدم های تو را دلتنگ است ...
    Last edited by Rainy eye; 02-02-2011 at 18:55.

  2. 3 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #4262
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Mehrnaz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    محل سكونت
    matrix
    پست ها
    226

    پيش فرض

    این قافله عمر عجب می گذرد
    دریاب دمی که با طرب می گذرد
    ساقی غم فردای حریفان چه خوری
    پیش ار پیاله را که شب می گذرد

  4. 2 کاربر از Mehrnaz1368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4263
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
    بالی به هوای دانه ی مــــــــا نزدی
    دیـــــــــــر است دلم چشم به راهت دارد
    ای عشـــق ، سری به خانه ی ما نزدی
    ======================================
    ==========================
    ==============

  6. 4 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4264
    آخر فروم باز Mehran-King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    1,746

    پيش فرض

    تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند بر شاخ تلاجن
    سایه ها رنگ سیاهی
    و از آن دل خستگانت راست اندوهی فراهم
    تو را من چشم در راهم
    شباهنگام در آن دم که بر جا درّه ها
    چون مرده مارانند، خفتگانند
    در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی بند
    گرم یاد آوری یا نه
    من از یادت نمی کاهم
    Last edited by Mehran-King; 04-02-2011 at 10:59.

  8. 2 کاربر از Mehran-King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #4265
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

    آهنگ اشتیاق دلی دردمند را


    شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

    آزار این رمیده ی سر در کمند را


    بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

    اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

    بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

    عمریست در هوای تو از آشیان جداست

    دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

    خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

    شاید که جاودانه بمانی کنار من

    ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

    تو آسمان آبی آرام و روشنی

    من چون کبوتری که پرم در هوای تو


    یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

    با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

    بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

    بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

    بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

    خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

    ===============================
    فریدون مشیری

  10. 7 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #4266
    آخر فروم باز Mehran-King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    1,746

    12 "شعر تنهایی" از کتاب "غم تنهایی"

    دست‌هایم چه پیر و فرتوت‌اند
    دست، نه! دسته‌های تابوت‌اند


    روزی این دست‌ها جوان بودند
    نازک و نرم و مهربان بودند


    مانده امروز از آن همه پاکی
    زان همه چیرگی و چالاکی


    پوستی تیره و چروکیده
    استخوانی تکیده، پوسیده


    شده نشخوارِ یادها، کارم
    خویش را این‌ چنین می‌آزارم


    گاه زین پیر مانده در زندان
    یاد کی می‌کنند فرزندان


    گاهی از من سراغ می‌گیرند
    لیک اما ز دیدنم سیرند


    سرد و نامهربان و ناهنجار
    رفع تکلیف می‌کنند انگار


    چه کنم درد من نمی‌دانند
    خواهش جان من نمی‌خوانند ...

  12. این کاربر از Mehran-King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #4267
    آخر فروم باز Mehran-King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    1,746

    پيش فرض

    مرگ در قلب من است
    مرگ در ذهن من است
    مرگ هم راز و هم اواز من است
    لحظه ای از بدنم دور نمی گردد...
    پیش من جفت من است
    من همیشه به همه می گفتم:
    نکند ترس به دل راه دهید از مردن
    و هنوزم به همین معتقدم
    زندگی مثل گلیست
    که سر قبر عزیزی رویید
    و تو ان را چیدی
    پس تو هم یک مرگی
    یا که چون شعله ی شمع
    وسط راه سراشیبی باد
    باد هم یک مرگ است
    مرگ همچون سنگیست
    که رها می گردد
    از سر انگشت پسر بچه ی شاد
    شیشه ی پنجره ی خانه ی دل میشکند
    سنگ هم یک مرگ است و پسر بچه خدا...
    مرگ همچون اسیست
    که خدا در وسط بازی مشروط قمار
    شرط ان عمر بشر
    لحظه ای رو کرده ست
    حال ان شاخه گل زیبا را
    در درون یک تنگ
    ه پر از اب زلال و قند است
    گر گذارید ز لطف
    زندگی می گیرد
    زندگی بعد از مرگ
    یا که ان شعله ی شمع
    در پناه تن یک ایینه ی پراحساس
    زنده می ماند و خوش
    زندگی منشوریست
    که اگر نور درونش تابی
    هفت رنگش بینی
    از جهنم تا حور
    ااز سرخ تا اوج بنفش
    من از این مرگ نمی ترسیدم
    تا زمانی که به من گفت:
    بیا تا برویم
    من از او ترسیدم
    لحظه ای لرزیدم
    رو به خود کردم و با خود گفتم:
    تو که این گونه قشنگش خواندی
    پس چرا ترسیدی؟!
    مرگ در پاسخ من چیزی گفت:
    لحظه ی تلخ وداع
    از دوصد دلبند است
    عمر تو شیشه ی ان پنجره ایست
    که به دست پسرک می شکند
    دل من از سنگ است.
    هیچ کس از پس این لحظه نبردست خبر
    هر کسی از نظر خویش کند تفسیرش
    زندگی پست ترین بازی تکرار زمانست ولی
    همه در بازی تکراری ان می لولند
    هیچکس خسته از این بازی نیست
    پس بیا تا برویم
    هیچ کس تا نرود پی نبرد ان جا چیست؟
    پس تو هم هیچ مگو
    لحظه ای خشکم زد
    و سپس مرگ به من گفت:
    که ای گل روییده به قبر بغلی
    تو بیا تا برویم
    مرگ من کودک دلبند خودم بود
    که من را می چید
    شاعر: شهاب س

  14. این کاربر از Mehran-King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #4268

    پيش فرض

    تو رفتی . .
    اورفتــــــــــ
    کسی دیگر
    داشتــــــــ خداحافظی می کرد
    و من در میانــــــــ این تنهاییــــــــ
    گوشه ای غبار می گرفتمـــــــ
    مثل مجسمهـــــــ ای شکستهـــــــ . .

  16. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #4269
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    9

    ساعت 9 یه خیابون من تنها
    یه عالم فکر نم بارون چند تا رؤیا

    آدما تصویر کوتاه تو خیابون
    یخ زده خاطره ها تو نگاشون

    تو پیاده رو انگار تو رو می بینم
    چقدر شکل تویه بزار ببینم

    رد شدی؟ یاکه هنوز همونجا هستی؟
    منو میبینی؟ یاباز چشماتو بستی؟

    زیر پامون ،خش خش برگای زرد
    مثل دوستیمون هوا خیلی سرد، اما چه خوب بود
    یک کافی شاپ ،قهوه و تلخی حرفات
    چشماتو ، بغض منو ، سردی دستات ، اما چه خوب بود
    اما چه خوب بود

    دلم یه جوری شد
    همون نگاه بود
    خاطرات ما دو تا همینجاها بود
    انگاری چند سال پیش ،همین روزا بود
    فک کنم اون آخری خاطره ها بود

    خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم
    نمیدونم چرا باز یادم میارن؟

    دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه
    اون نگاه ،دیگه ازم جدا نمیشه

  18. 3 کاربر از Hadi King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #4270
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Mehrnaz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    محل سكونت
    matrix
    پست ها
    226

    پيش فرض

    اه,
    ابرهائی که چو من,تنها
    ابر تصویرند,ابر سایه و رنگند;
    چشمشان دارد دریغ از گریه هم حتی,
    گر چه می دانم چو من غمگین و دلتنگند.

  20. این کاربر از Mehrnaz1368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •