من حرص می خورم ، من بغض می کُشم ، از این عدالتو ... از این برابری ...
من حرص می خورم ، من بغض می کُشم ، از این عدالتو ... از این برابری ...
من خوبم .....
هوا خوب نیست گویا ..... نه ؟؟؟......
از تپــش هــای قلبم
خواستنت را کــه بگیــرم
می ایســـتد !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Last edited by Iloveu-ALL; 07-06-2013 at 00:05.
تويــــي کــه نيستـــي اشکامـــو پـــاک كني
عمـــــــــــــراً بذارم وقتي ميــــخــنـــــــــدم
کنــــــــارم باشي
….خدایا خستـــــــه ام
از پاســــــــخ به این که چرا این گونـــــــــه ای ؟!
از لبخـــــــند استــــــوار بر لبم...
از نگاه آدم ها...
از طعمه شـــــدن...
از ز..نــ.د..گــ ـ
نه از زندگی خسته نیســـــــــــتم
تنها ... گم شـــــده ام...
فراموشـــــــی ...
نگــــــاه ...
بی تفاوتـــــی...
راه ...تـــــفکر ...
همه را فرامــــــــوش کرده ام
بجز آنـــــــــی را که بایـــــد ..
.........................
بـیـا رفـیـق مرا ببر
به دشت امن پشت سر
مرا ببر کنار تخته ی سیاه
کلاس درس باغچه
و حل مشکل کلیدِ گذر ز روی در!
بـیـا رفـیـق به من بگو چرا
صدای پای آب را کسی صدا نمی زند؟
چرا فروغ روزهای خوب
سکوت این شب سیاه را به هم نمی زند؟
بـیـا رفـیـق مرا ببر
به ذوق چاله های آب
به بادبادکی که بی هوا پرید
به عشق های پر حرارت کتاب
مرا ببر به چشم باز پنجره
به خنده های بی دلیلِ ناب
بـیـا رفیق بگو چرا
جواب دستِ پاک و بی ریا
دشنه ای به دست دوست می شود
و اعتماد من به ارتفاع دست های او
سقوط می کند!
بـیـا رفـیـق مرا ببر
به خانه ی دلت که دنج بود و پر صفا
در انتهای کوچه ی خدا
و زخمه ای بزن به سازِ کوکِ بی صدا
تنهایی ام را کســی شریک نیست
مطمــــئن باش
دستِ احتــــیاج به سمت ِتــــو که هیـــچ
به سمت ِ خودم هم دراز نخواهم کرد...
شایـــد کــه تنهایی هایم
از تنهایی دق کنــــد.........
Last edited by raana; 07-06-2013 at 22:47.
یـــروز ، همیـــن حوالـــی
زلـــزله ای آمــد…
حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!!
بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن”
بـه ایـن لـرزیـدنـهـا
سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ…
بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ
و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ…
امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “
روی کسی دست گذاشتی
که همه دنیامه
بی وجدان
اینقدر راحت بهش نگوعزیزم
برایت می نویسم
نازنینم
عشقِ لحظه های زیبا و ساده ام
سکوتم را شکستم، چون
سهم من از دریای آبیِ رفاقت، نمِ خون شد
تو را ز من خواستند بگیرند این بار
اما
عشقِ من
بگیر دستانم
بمان دوباره در کنارم
من گریزان از نارفیقانم
بیا و شعر تازه ی مرا بخوان
که شعر من برای تو، تمام آن
خاطره ساز بی بدیل
روزهای ارغوانی من
رفیق شبهای عاشقی
در کوچه های رهایی
دل تنگ توام و
غمگین برای فردا
و پشیمان از دیروز
تو بگو عشقِ خوبم
با من از عشق بگو
از مهر
من تنهایم مثل تو
عشقِ خوبم از خودت بگو
از آنجا بگو از دیار آسمانها
با من از عشق بگو
این ساده ترین واژه ی عجیب
با من بگو
بگو که
بدون تو میان غُصه ام اسیر
بدون تو ندارم هیچ نشان از زندگی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)