تاب بنفشه ميدهد طره مشک ساي تو
پرده غنچه ميدرد خنده دلگشاي تو
اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز
کز سر صدق ميکند شب همه شب دعاي تو
حافظ
تاب بنفشه ميدهد طره مشک ساي تو
پرده غنچه ميدرد خنده دلگشاي تو
اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز
کز سر صدق ميکند شب همه شب دعاي تو
حافظ
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمندان مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
در عماد الملک اين انديشهها
گشته جوشان چون اسد در بيشهها
ايستاده پيش سلطان ظاهرش
در رياض غيب جان طايرش
چون ملايک او به اقليم الست
هر دمي ميشد به شرب تازه مست
اندرون سور و برون چون پر غمي
در تن همچون لحد خوش عالمي
رومی
یک ذره نسیم خاک پایت بوزیـــــــــــد .:.:. زو گشت درین جهان همه حسن پدید
هر کس که از آن حسن یکی ذره بدید .:.:. بفروخت دل و دیــــــده و مهر تو خرید
سنائی
در عشق تو گاه بت پرستم گويند
گه رند وخراباتي ومستم گويند
اينها همه از بهر شكستم گويند
من شاد به اينكه هر چه هستم گويند
دل خسته و زار و ناتوانم ز غـــــمت .:.:. خونابه ز دیده میبرانم ز غــمت
هر چند به لب رسیده جانم ز غمت .:.:. غمگین مانم چو باز مانم ز غمت
سنائی
تو بگريزي از پيش يک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بين که از پاي تا سر بسوخت
سعدی
Last edited by SevenART; 04-05-2010 at 22:56.
تا با خودی دوری ارچه هستی با من .:.:. ای بس دوری که از تو باشد تا من
در من نرسی تا نشوی یکتا مـــــــن .:.:. اندر ره عشق یا تو باشـــی یا من
مولانا
ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف
که به گلشن شد و اين گلخن پر دود بهشت
آنکه ميلش سوي حقبيني و حقگويي بود
سال تاريخ وفاتش طلب از ميل بهشت
حافظ
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
حافظ
تا که میایی می پیچه عطر گل یاس!
غنچه سرخ لبات به رنگ گیلاس
ببین چه زیباس
اندی!
دی:
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)