نازنینم
نگاه کن به ساق های ترک خورده دل من
من عمریست
دنبال مهربانی دست تو می دوم
تو ایستاده ای
ولی من هر چه می دوم، نمی رسم
انصاف نیست
که صدایم کنی با سکوت
که دل من
بمیرد
بیفتد
سقوط کند.
نازنینم
کجا نشسته ای
با چشم های کدام شوق
تصویر، بسته ای
با گام های کلامت
کدام لب
پیوند می خورد
از لابه لای کدام شور
فریاد من
از یاد می رود
آنجا که دل من
پرت می شود کنار
آنجا که پای من
آواره پوش کوچه ی ناجاودانگی ست
این نیست سهم من
از مهربانی ات
این نیست سهم دل
از دل سپردنم