چند روزی که نبودم چه سوتی ایی داده شده !
--
--
چند روزی که نبودم چه سوتی ایی داده شده !
اقا این خیلی باحال بود ، فیض بردیم
اقا یه سوتی دارم که تا عمر دارم یادم نمیره.یادمه کلاس پنجم ابتدایی که بودم معلم سختگیری داشتیم و توی امتحان سوال هوش زیاد می داد.یه بار یکی از سوال های امتحا عکس یه خر کشیده بود که روش یه بار کجی بود.گفته بود این عکس کدام ضرب المثل رو نشون می ده؟من نمی دونستم ، موقعیت تقلب فراهم شد.از شانس من یکی از بچه ها که دماغش گرفته بود به من جوابو رسوند .به من گفت بار کج به مقصد نمیرسه ، دماغشم که می گرفت ما مار کج به مقصد نمیرسه شنیدیم.
هی فک کردم گفتم این عکسه که مار نداره.ا
خر نوشتم خر کج به منزل نمیرسد.
انقد معلم بهم خندید و ضایمون کرد که تو مدرسه معروف شدیم.
ببخشید اگه بیمزه بود
گفتی مدرسه یاد اون دوران ...
افتادم
سوتی که نمیشه بهش گفت یه بد شانسی بود
کلاس اول دبیرستان زنگ تفریح تموم شده بود و بچه همه سر کلاس منتظر معلم بودن
زنگ ادبیات بود
من هم با هم فکری بچه ها یه شعری اماده کردم
تامعلم اومد توبگم تا فضا اخر ادبی بشه
معلم اومد تو و من شروع کردم
در باز شودو بوی ان برامد ................................ ( جدا تلفظ کردم )
درستش این بود در باز شودو بوی انبر امد
انبر نوعی ماده خوش بوست
خلاصه معلمه هم قاطی
همون اول کاری از کلاس انداختم بیرون
بچه ها صدای خندشون تموم نمیشد
یدونه دیگه یادم اومد:
زمان پخش طنز چهارخونه بود و چکار مکنی؟
تو خیابون با داداشم داشتیم می رفتیم. من رفتم یه چیزی بخرم.اومدم بیرون ، شانس ما یکی تیپش از پشت عین داداشم بود رفتم پشت سرش یهو گفتم چکاااااار ممممکنی؟طرف شد ایجوری :
منم شدم این شکلی :
.خلاصه بد جوری ضایه شدیم رفت.
امروز سوتیام داره یادم میاد،اینم یکی دیگه:
10-11 سالم بود و تولدممن و داداشم و پسر داییام که همه از من بزرگتر بودن دور کامپیوتر جمع شده بودیم.فیلم تایتانیک داشتیم می دیدیم.کامپیوترم یه جایی بود محل رفت و آمد.داشت می رسید سرصحنه ی جالب فیلم
همونجا که جک می خواد نقاشی رزُ بکشه.پسر داییم به من گفت اگه کسی رد شد Esc بزن منم فک کردم گفت space و بزن
دقیق سر همون صحنه شوهر عمم اومد رد شد از منم تا اومد space زدم فیلم pause
شد.شوهر عمم اینجوریما هم اینجوری :
![]()
ما هم که اولین پست هایی است که اینجا میدیم
چند شب پیش عموم اینا اومده بودن خونه مون بعد وقتی داشتن میرفتن عموم با بابام یکمی صحبت کرد و اینا بعد دمپایی منو کرده بود پاش تا صحبت کنه و بعد کفش بپوشه و بره . بابام هم که تازه اومده بود کفششو گذاشته بود جلوی در منم فکر کردم کفش بابامه پوشیدم و یکمی راه رفتم و گفتم بابا کفشتم اندازه منه ها و از این حرفا بعد صحبتشون تموم شد و اومد دیدم تعجب کرده و داره اینورو اونور رو نگاه میکنه ما هم که نمیدونستیم گفتیم چیزی شده بعد یهو یه نگاه به پای ما کردو گفت که کفش من پای تو چیکار میکنه بعد منم گفتم میخواستم ببینم چه جوری هست اندازشو اینا بعد دیگه خندید و ما همشدیم و وقتی واسه بابام تعریف کردم دیگه همه خندیدند
اگه جالب نبود ببخشید
ای بابا منو چرا داری قاطیه اینا میکنی
بابا به خدا من زیاد سوتی نمیدم من با اینا فرق دارم به خدا ابرو دارم اسم منو با این خانوما و اقایون نیار ابروم رفت![]()
امروز رفتم دانشگاه یه سری کار داشتم واسه ترم جدید
رفتم پیش اقای مصطفوی و مشکلمو بهشون گفتم گفت برو اتاق اقای فلاح و بگو بهت فرم پیوست 26 رو بدن
رفتم پیش اقای فلاح اتاقش مثل همیشه شلوغ بود
جمعیت کثیری از دختر و پسر اونجا جمع بودن
به زور رفتم جلو و گفتم اقای فلاح میشه لطف کنید فرم پیوست شماره 26 رو به من بدید
فلاح یه نگاه به من کرد گفت خانوم مگه شما نظام وظیفه دارید؟
چشمام گرد شدهمه زدن زیر خنده
گفتم اقای مصطفوی گفت
فلاح گفت ولی این فرم مخصوص نظام وظیفه هست مشکلی نداره اگه اصرار دارید بهتون میدم
دوباره اتاق منفجر شد
با اعصبانیت رفتم بیرون و تو دلم به فلاح و مصطفوی فحش میدادم![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)