هیچ فکر کرده ای
سهم آب و آسمان و ماه
در این قصــه چیست؟
حالا که تو
تمام نقش ها را
خودت بازی می کنی...
هیچ فکر کرده ای
سهم آب و آسمان و ماه
در این قصــه چیست؟
حالا که تو
تمام نقش ها را
خودت بازی می کنی...
وقتی نوک انگشت های پایم
یخ می کند
با خودم می اندیشم
که خورشید هم
دوست داشنی ست
گاهی!
هیچ گاه ندانستم
باران پا جای پای تو می گذارد،
یا این تویی
که بوی خاک باران خورده می دهی!
ان که از چشم تو انداخت مرا
چشم دارم به همین درد گرفتار شود..............
یه عمر فقط فاصله سازی کردند
خط های عمود را موازی کردند
از روی سیاه جاده ها فهمیدم
با زندگی من و تو بازی کردند........
برای چک کردن ایمیلهایم
هر روز
شماره تلفن تو را تایپ میکنم
من پسوردهایم را عوض نکردهام
هنوز
شماره تلفن تو
با من حرف میزند
بی آن که جایی
صدا کند
زنگ بزند
به نظر میرسید تو
تا آخر دنیا با من خواهی ماند
حالا که رفتی فهمیدم ......
فقط به نظر میرسید.
چشمهایت
شعر نگفته است
من را همیشه داشته باش
تو حتما کاتب میخواهی
شخص سلاخ ،
کمی دیر سر کار آمد
گوسفندان همه بی تاب شدند !!
همه از روی نیاز است
که عاقل شده ایم
سخن از عشق
یقین استغناست..
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)