خدايا
مرا ذهني ببخش
كه بي گناه پاك و رها از بدي باشد
ذهني كه توكل كند
ترديد نورزد و داوري نكند
ذهني كه تو را در همه ببيند
و همه را در تو
خدايا
مرا ذهني ببخش
كه بي گناه پاك و رها از بدي باشد
ذهني كه توكل كند
ترديد نورزد و داوري نكند
ذهني كه تو را در همه ببيند
و همه را در تو
خدايا
به من بياموز
تا تمامي قوانين بازي زندگي را رعايت كنم
شاداب باشم
و پيوسته بر زبانم مسلط باشم
خدايا
گم كرده اي دارم
و ان را در همه جا جسته ام
اما هنوز نيافته ام
چگونه مي توانم ان را بيابم
تا تو مرا قادر به اين كار نگرداني
تو به نهانگاه ان اگاه تريني
اگر خواست تو بر اين است
كه من ان را نيابم
پس خردي مرا عطا كن تا دريابم
كه ان هرگز متعلق به من نبوده است
در اين جهان بي كران
انچه از ان من است
پيش رويم قرار خواهد گرفت
و انچه از ان من نيست
هرگز با من نخواهد بود و نخواهد ماند
خدايا
تو ياور بي كسان و افتادگاني
در تنهايي هايم
ياورم باش
و روشنايي را نشانم بده
خدايا
من هيچم
تو همه چيز هستي
خدايا
در من شعله تسليم را بيفروز
تو زندگي مرا تدوين كن
كه من بنده توام
و از بنده جز فرمانبرداري سرور خود چه كاري بر مي ايد؟
و خدا گفت:
روزيت دادم تا صدايم کنی، چيزی نگفتی.
پناهت دادم تا صدايم کنی، چيزی نگفتی.
بارها گل برايت فرستادم،
گلهای زيبا از همه رنگ، کلامی نگفتی.
بهترين هدايا را به تو دادم، نفهميدی.
می خواستم برايم بگويی.
آخر تو بنده ی من بودی .
جز نزول درد٬
که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردی ...
بدان خدائی که گنج های آسمان دردست اوست
به تو اجازه ی درخواست داده و اجابت آن را بر عهده گرفته
تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند
درخواست رحمت کنی تا ببخشاید
و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا فاصله ایجاد کند
و تو را مجبور نکرده به واسطه ای پناه ببری
و اگرگناه کردی در توبه را نبسته
در کیفر تو شتاب نداشته و در بازگشت بر تو عیب نگرفته
در آنجائی که رسوائی سزاوار توست رسوایت نکرده
و برای بازگشت به سوی خودشرایط سنگینی مطرح نکرده
هرگاه او را بخوانی صدایت را می شنود
و وقتی با او درد و دل می کنی راز تو را می داند
پس حاجتت را به او بگو و آنچه را در دل داری برای او بازگو
غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن
تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری کند .
و از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن
که جز او کسی نمی تواندعطا کند
خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده
که به تو اجازه ی دعا کردن داد .
پس هرگاه اراده کردی می توانی با دعا درهای نعمت خدا را باز کنی
تا باران رحمت الهی بر تو ببارد
هرگز از تاخیر در استجابت دعا ناامیدمباش
گاه در استجابت دعا تاخیر میشود تا پاداش درخواست کننده بیشتر
و جزای آرزومند کاملتر شود
گاهی درخواست میکنی اما پاسخ داده نمی شود
زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقتی مشخص
به تو بخشیده خواهد شد
"نهج البلاغه نامه 31"
منم پروردگارت
صدایم کن،
مرا ...
آموزگار قادر خود را
بخوان مرا ...
منم معشوق زیبایت
منم نزدیکتر از تو به تو
هم اینک تو صدایم کن ...
رها کن غیر مرا
به سوی من باز آی
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل،
پروردگارت با تو می گوید:
" تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد "
بساط روزی خود را
به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه ی نان و
آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا !
من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا خدایی میهمانم کن
"که من چشمان اشک آلودت را دوست می دارم"
طلب کن خالق خود را
بجو مرا
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر من
و عاشق می شوم بر تو ...
که وصل عاشق و معشوق
آهسته می گویم :
خدایی عالمی دارد ...
"قسم بر عاشقان پاک با ایمان"
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن،
تکیه کن بر من ...
قسم بر روز
هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور
"رهایت من نخواهم کرد ..."
رهایت من نخواهم کرد ...
""" بخوان مرا ! """
خدایا سپاسگذارم از وجود پر برکتت به خاطر تمام چیزهایی که به من دادی.
تمام چیزهایی که با مصلحت به من ندادی!
و تمام چیزهایی که به من خواهی داد؟!
به نام خداونده بخشنده و مهربان
ياور بر حق
خداوند ايثار و انصاف
خرسند شديم از اينکه امروز
رنگ دگراست نه رنگ ديروز
تاشب نشده رنگ دگر شو
گفتند از اين نکته هزارنکته بياموز
آسوده نباش که بي نيازي
يک آن دگر پر از نيازي
آنجا که تو فرعون زماني
درتيرس باد خزاني
نازنين ها از سياهي تا سفيدي را سفر بايد کنيم
گم شديم گر در ميان خويشتن جستجويي لازم است
در چنين قرني که دانش حاکم است
عشق را از صحنه بيرون انداختن
ديوانگي ست
درماندگي ست
شرمندگي ست
(فکر ها را شستشويي لازم است)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)