هر روز آن کاج را می بینم آن کاج که من و تو در کنار می نشستیم
می نشستیم و آینده را ورق می زدیم
اما امروز دست روزگار ورق زد
تو را خواب ابدی و من در انتظار رفتن
آن کاج را بدون لبخند تو نمی خواهم دیگر کاج هم طراوتی بی تو ندارد در باغ خانه ام گلی نمی کارم
گل من پژمرده شده
در شبی سرد و تاریک
بی صدا و زیبا همچون قوی در میان نیلو فرها
به درخت
نگاه می کنم خودمان را می بینم که در کنارش نشسته ام
چشمانم نمناک می شوند
کاش یک بار دیگر لبخندت را ببینم
برای دیدنت لحظه شماری می کن
Boof