یک عمر گذشت و نادانم هنوز×××عاشقی را این دلم باز است هنوز....
یک عمر گذشت و نادانم هنوز×××عاشقی را این دلم باز است هنوز....
ز خاك پاي تو داد آب روي لاله و گل
چو كلك صنع رقم زد به آبي و خاكي
يكي تيغ داند زدن روز كار
يكي را قلم زن كند روزگار
شرمنده بايد برم
خدانگهدار
رستم از این عالم فانی که شوم بهترین×××هر چه تو خواهی در آن عالم است...
تومثل شهركوچيكه من هنوزبرام خاطره سازي
هنوزم قبله معصوم نمازي
تومثل يادبازي من توكوچه هاي پيروخاكي
هنوزم براي من عزيزوپاكي
من ازصداي گريه ي توبه غربت بارون رسيدم
توچشات باغ بارون زده ديدم
چشم توهمرنگ يه باغه توغربت غروب پاييز
مثل من ازيه درد كهنه لبريز
باتوبوي كاه گل وخاك،عطركوچه باغ نمناك زنده مي شه
باتوبوي خاك وبارون،عطرطرمه وگلابدون زنده مي شه....
با سلام
همه رفتن کسی دور و برم نیست
چنین بی کس شدن در باورم نیست
اگر این آخر و این عاقبت بود
که جز افسوس هوایی در سرم نیست
همه رفتن کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش
![]()
![]()
![]()
شبي كه لعنت از مهتاب مي باريد
و پاهامان ورم مي كرد و مي خاريد
يكي از ما كه زنجيرش كمكي سنگين تر از ما بود
لعنت كرد گوشش را ونالان گفت " بايد ر فت "
و ما با خستگي گفتيم " لعنت بيش بادا
گوشمان را چشممان را نيز بايد رفت "
و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي كه تخته سنگ انجا بود
عليك سلام
شبامون آيه بيداري شدن
روزامون ساكت وتكراري شدن
همه درهاروبه ديواروامي شه
لحظه هالحظه ي بيزاري شدن
نيگاه كن ازاون بالا
باتوهستم اي خدا
چراباهم يكي نيستن آدما
چراديواربلنده بين ما
چرا چرا
چرا چرا؟!....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)