تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 419 از 934 اولاول ... 319369409415416417418419420421422423429469519919 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,181 به 4,190 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #4181
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    و زنی را دیدم که در تاریکی ایستاده بود
    و بوی علف های خشک شده یم داد
    و چشم های غریبی داشت
    و عشق را نمی فهمید
    و لباس های زیبایش را ،
    بر حسب عاریت از مادرش قرض گرفته بود
    و وقتی نگاه نمی کرد پرنده ی عجیبی را در ذهن تداعی می کرد
    و مشخص نبود که چه وقت گریه کرده است !
    و مرد ،
    ــ که زیر باران چتری در دست داشت ــ مقابل او ایستاد !
    زن ُ شوهر همدیگر را ناباورانه نگاه کردند !
    مرد ، وقتی نگاه نمی کرد
    پرنده ی عجیبی را در ذهن تداعی می کرد !
    او چشم های غریبی داشت !
    آنها وحشت زده خیره به ماندند
    و مدتها هیچ نگفتند ....
    تا سرانجام هم صدا و هم زمان نجوا کردند :
    عشق ُ رویاهایم .....
    و برای اینکه پایان خود را ،
    از این تجربه سنجیده باشند ،
    دست ها را به طرف هم دراز کردند !
    و لحظاتی بعد ،
    آنها دست یکدیگر را گرفته و محتاطانه به راه افتادند !
    آشفته از توهمی که آرام آرام ،
    در قلب هاشان ته نشین می گشت !
    آنها ، شادمانه به صورت هم لبخند زدند ،
    بی آنکه این بار نجوا کنند !
    نه ! عشق هیچگاه همسفر عقل نمی شود ...
    دست ها را حلقه کردند و
    زیر یک چتر به کوچه ی روشن و بزرگی پیچیدند !

    از : حسین پناهی

  2. این کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #4182
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    آئین عشق بازی دنیا عوض شده است
    یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است

    سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
    در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است

    خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
    خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است

    آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید
    اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

    حق داشتی مرا نشناسی ، به هر طریق
    من همچنان همانم و دنیا عوض شده است

  4. 6 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4183
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
    چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
    تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
    و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
    تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
    و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
    تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
    و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
    نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
    به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
    تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
    و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
    تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
    و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
    تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
    و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
    بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
    ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
    شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
    هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
    تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
    و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
    تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
    و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
    تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت
    و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
    تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
    و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
    شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
    و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
    تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
    که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
    غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
    و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
    به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
    قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
    بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
    دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

  6. 7 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4184
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
    در تو زندانی رفتار شاعر می شود

    می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
    خط کش و نقاله و پرگار ، شاعر می شود

    تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی
    حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود

    تا زمانی با توام ، انگار شاعر نیستم
    از تو تا دورم ، دلم انگار شاعر می شود

    باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت ؟
    تو دلت را جای من بگذار ، شاعر می شود

    گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
    از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود

  8. 2 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #4185
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    هیچ وقت ،
    هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد !
    امشب دلی کشیدم
    شبیه نیمه ی سیبی ،
    که به خاطر لرزش دستانم
    در زیر آواری از رنگ ها
    ناپدید ماند ....

  10. این کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #4186
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    چند روزی است حالم مثل سابق خوب نیست
    شعر هایم خواندنی و ساده و مرغوب نیست

    حتم دارم فصل پائیز است .... امـّـا نه ! بهار ،
    گوییا امسال گلهایش چنان مرغوب نیست

    چند روزیست که این آب و هوا گرم است و خشک
    آب هم دیگر نمی دانم چرا مرطوب نیست

    در هوای شهر من ، پرواز شب بیگانه است
    من دلم می گیرد از جایی که شب محبوب نیست

    خوابها تاریک ، بی مایه ، پریشان ، مضطرب
    مرد بیداری که باشد از جفا مصلوب نیست

    روزگاری شعر من احساس بود .... این روزها
    شعر من دیگر به احساسات من منسوب نیست

  12. این کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #4187
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    ماه پوشیده به سمت تو سرورویش را
    دشت برداشته از منظره آهویش را

    موجها سرد و خجالت زده بر میگردند
    که ندارند کمی پیچ و خم مویش را

    همه هم دست که من سوی تو را گم بکنم
    مانده ام روی تو را در چه تجسم بکنم

    مانده ام راه به دنیای لبت باز شود
    که به این شعر اگر پای لبت باز شود

    لحظه ای بگذر از این باغ که از فرط حسد
    لب صد غنچه به حاشای لبت باز شود

    گفته بودی که دلم تا بتپد می مانی
    چتر برداشتی و رفتی از این بارانی

    ای که در زندگیم غیر تو یک سطر نبود
    یعنی این خانه به اندازه ی یک چتر نبود ؟

    ای غزل آئینه ی قرنـیه ی میشی تان
    بگذارید بیاییم به درویشی تان

    بس که در کوچه به بی رهگذری زل زده ام
    هی دم از چشم تو و فن تغزل زده ام

    سنگ های طرف پنجره هم ظن شده اند
    بس که حرف از تو زدم ، شکل شنیدن شده اند

    بی تو از مـَـردم این شهر تنفر دارم
    من از آن کوچه ی بن بست ، دلی پـُـر دارم

    های ، همبستر پر روزترین شبهایم
    سنگ و چوب اند بدون تو مخاطب هایم

    بس که بی مهری از این کوچه به چشم آمده است
    آسمان از تو و این کوچه به خشم آمده است

    لبت آتش که نه ، آتش که نه ، آتشکده ای
    اصلن آتشکده را با لبت آتش زده ای

    ولی آتش که نباید به کسی زل بزند
    از سر عمد به دنیای کسی پل بزند

    زندگی سوخته در شعله ای از هـُـرم تنت
    محتوای غزلی ریخته در فــُُـرم تنت

    کاش برگردی و در رو به تو آغاز شود
    که به این شعر اگر پای لبت باز شود

  14. این کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #4188
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    در زدم او گفت جانم کیستی؟

    گفتمش تو عاشق من نیستی؟
    گفت نه، اما ببینم تا به کی٬
    پشت این در منتظر می ایستی؟

  16. 2 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #4189
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    خاطرم نیست که تو از بارانی یا که از نسل نسیم...
    هر چه هستی گذرا نیست هوایت٬ بویت...
    فقط آهسته بگو:
    با دلم می‌مانی...
    ...

  18. 4 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #4190
    اگه نباشه جاش خالی می مونه keykavoos's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    سر کلاس
    پست ها
    262

    پيش فرض

    شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
    روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است
    متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
    حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است
    چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
    این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است
    ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
    لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است
    لوح خدانمایی و آینۀ تمام قد
    بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟
    ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
    قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است
    لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
    چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است
    من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
    از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
    غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
    سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است
    از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
    این هم اگرچه شکوۀ شحنه به شاه کردن است
    عهد تو (سایه) و (صبا) گو بشکن که راه من
    رو به حریم کعبۀ (لطف اله) کردن است
    گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
    پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
    بوسه تو به کام من ،کوهنورد تشنه را
    کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است
    خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
    بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است

    اثر استاد شهريار

  20. این کاربر از keykavoos بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •