هيچ سنگين دل بيدادگر اينکار کرد
اين ستمها دگری با منه بيمار نکرد
گز زآزردن من هست غرض مردنه من
مردم آزار مکش از پی آزردنه من
هيچ سنگين دل بيدادگر اينکار کرد
اين ستمها دگری با منه بيمار نکرد
گز زآزردن من هست غرض مردنه من
مردم آزار مکش از پی آزردنه من
نظر چشماي قشنگت همه عشق منه×××آقاجون عنايتي كن كه دلم پر غمه...
هرگز این قصه ندانست کسی
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من بر سر مهر نبود
او به دل عشق د گر می ورزید
آه این درد مرا می فرسود
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز تنم از خاطره اش می لرزد
بر سرم دست کشید در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شد است.
تازه جوان مادر من میکشدت قد خمت×××گریه کنم تا به ابد بر تو و بر قد خمت...
تو و یک دست نیاز اشک همپای نماز
سر افتاده بر خاک دل رفته به افلاک
...
کاش دوباره حرفی از عاشقی در میون باشه
هر کی هر چی که میگه ، تو دلشم همون باشه
کاشکی آدما با هم یه ذره مهربون بشن
فصل پیوند گُلاس ، کاش همه باغبون بشن
![]()
نافت هفته بدو از ماه رجب كاف و الف
كه برون رفت از اين خانه بي نظم و نسق
قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما....
اي معرا اصل عالي جوهرت از حرص و آز
وي مبرا ذات ميمون اختر از زرق و ريو
به پيش روي تا چشم ياري ميكند درياست
چراغ ساحل اسودگي ها در افق پيداست
در اين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم دريا دلم تنهاست
وجودم بسته در رنجير خونين تعلق هاست
خروش موج با من ميكند نجوا
كه هركس دل به دريا زد رهايي يافت
كه هر كس دل به دريا زد رهايي يافت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)