بالای همین رودخانه بود
پاچه شلورات را بالا زدی
از آب گذشتی
هنوز ماهی ها
روبه بالای رودخانه شنا می کنند
آب حس عجیبی دارد
دریا با تمام بزرگی ش
برا ی عشق کوچک است
ببین
نهنگ های عاشق
در ساحل می میرند
بالای همین رودخانه بود
پاچه شلورات را بالا زدی
از آب گذشتی
هنوز ماهی ها
روبه بالای رودخانه شنا می کنند
آب حس عجیبی دارد
دریا با تمام بزرگی ش
برا ی عشق کوچک است
ببین
نهنگ های عاشق
در ساحل می میرند
ساختم ،
تا تو را داشته باشم
و ويران ، تا خودم را
پی می گيرم از هر سو
صدای ساختن و آوازِ فروريختنی
که به ترنمی از لحظه ها بدل می شود .
و می رسم تا تو،
که می سازی تا داشته باشی ام
و ويران تا خود را .
عفت كيميايي
نمي شد به بازي عقربه ها پايان داد
به ثانيه هاي شكسته برنمي گرديم
روزهايي كه در پي هم چيده ام
و اسب هايي كه از بازي من گريخته اند .
رزا جمالي
رد پا چيز خوبي است
دانه پاشيدهام تا بيايي.
گوش كن: تق
تق تتق تق
حس موسيقيات را بياور
من همين گوشهام
پاي اين كاجهاي مطبّق.
شعرهايم
ـ واژه در واژه ـ
يك رد پا بيشتر نيست.
شعرهايي كه سوراخ سوراخ
بر تن كاجها خالكوبي است.
گوش كن: تق تتق تق.
واژه پاشيدهام
تا بيايي
رد پا چيز خوبي است.
سيدعلي ميرافضلي
این لحظه هایی که خشکیده از حسرت
همه داغ تو دیدند
رفتن برای تو آسان بود
لحظه ی آخر گنجشک ها هم
خوابتو دیدند
دیشب نزدیک بود خوابت را ببینم
اما باز خورشید نگذاشت...
امشب دوباره میخوابم
تو خیال میکنی
همینجوری دنیا آفریده شد
ما همینجوری به دنیا آمدیم
همینجوری قلب دار شدیم
همینجوری عشق در ما متولد شد
و همینجوری من
دیوانه وار
عاشقت شدم
ولی عزیز من!
«خدا در کارهای دنیا، تاس نمیریزد»
تو که به دنیا آمدی
خدا، آینه را هم آفرید
حالا بعد از تو
خودت قضاوت کن
حالِ ما را !
اگر بخواهی
تا گرگ و میش هم برایت بیدار میمانم
اما بدان !
شرط گذاشته ام كه بیایی
و اگر نیامدی و صبح را به جایت فرستادی
بدان كه من هم با میشهای دم صبح
به دام گرگ افتادم !
زندگي حکايت مرد يخ فروشيست
که به او گفتند:
"فروختي؟!" ...
گفت: "نخريدند ولي تمام شد...!!".
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)