گفت موسی های خیره سر شدی...خود مسلمان ناشده کافر شدی
یا:
گربه ی مسکین اگر پر داشتی...تخم گنجشک از زمین برداشتی
گفت موسی های خیره سر شدی...خود مسلمان ناشده کافر شدی
یا:
گربه ی مسکین اگر پر داشتی...تخم گنجشک از زمین برداشتی
در روزگار غم كاري نكردم×××حالا دلم خواهد كه خوشحال گردد...
هستم به باد رفت دلم بد گرفت×××عاشق شدم دلم از همه گرفت...
تو گويي انتظارم باز بيهوده ست// نمي آيي و من اينبارهم گول تو را خوردم
ميميرم در اين بهاران به دم آمده×××تا ديگري بي آيد وشود آرزو...
ومن بيدار و چشمانم به در مانده // براي ديدنت اين قلب ناآرام مي جوشيد
دلم باز هم گشت هماواز دلي×××كه با من سرود نغمه عاشقي...
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)