سلام به همگی دوستان من یکی دو روزه دارم بحثهای این تاپیک رو دنبال می کنم و کنجکاو بودم ببینم چه نتیجه ای حاصل میشه الان که پست کاربر عزیز man.u رو دیدم یاد یه حکایتی افتادم : داستان از اینجا شروع می شه که در عهد قاجار والی یکی از شهرها (فکر کنم ری ) در حیاط کاخ حوض بزرگی می سازه و تصمیم میگیره که در روز عید حوض رو پر آب ، یا به عبارت دیگر افتتاح کنه و کلی هم مهمان دعوت می کنه و دستور می ده تا تمام سقاهای شهر جمع بشوند هر کدام یک مشک آب بیاورند و در حوض بریزند تا پر شود . خلاصه سقاها بر در سرداب جمع شدند تا یک به یک به سرداب روند و مشک خود را پر کنند . اولین نفر به داخل سرداب رفت و همین که خواست مشک را پر کند با خود گفت که چرا این همه بار سنگین را در این مسیر طولانی با خود حمل کنم وقتی این همه مشک هست و بناست به یکباره به حوض ریخته شود کسی متوجه نمیشود اگر مشک من خالی باشد ، مشک بقیه هست و حوض را پر می کند . این را گفت و با مشک خالی از سرداب بیرون آمد . ساعتی بعد و در حیاط کاخ لحظه پر کردن حوض فرا رسیده و تمام سقاها دور حوض جمع شده اند و جارچی دستور می دهد که اکنون آب مشکها را فرو ریزید و سقاها نیز همین می کنند ولی در کمال بهت و حیرت حاضرین قطره ای آب از درون مشکها بیرون نمیریزد . آری از قرار معلوم تمام سقاها مانند نفر اول فکر کرده و با مشک خالی تشریف آورده اند و هر یک خود را از باقی زرنگتر فرض کرده و به خیال خود بارش را بر دوش دیگری انداخته غافل از اینکه همه زرنگ هستند مخصوصا در این فقره اعمال . حال والی که جلوی مهمانان محترم خجل شده از خجالت سقاها در می آید و دستور می دهد هر یک را صد ضربت شلاق بنوازند تا زرنگی از یادشان برود .
خلاصه که گویا این رفتارها ژنتیکی است و قدمت چند صد ساله داره ولی واقعا آدم لذت میبره از این دوستانی که غیرت کردن نه زرنگی و رفتن و از حق خودشون و بقیه دفاع کردن که انصافا هم خوب دفاع کردن دم همشون گرم واقعا خدا قوت ، واقعا اگر این دسته از دوستان نباشند در جاهای مختلف که اعتراض کنند به بی قانونی ها ، واقعا باید گفت که جاده بی قانونی انتها ندارد و اگر کسی از حق خودش دفاع نکنه حق بیشتری در ادامه از او تضییع می شه . امیدوارم دوستانی که امروز فرصت نکردن ، گرفتار بودن یا رغبت نکردن به این نتیجه رسیده باشند که می شود حق را گرفت . باز هم دم دوستانی که رفتن مخصوصا man.u گرم خیلی حال کردم .