زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
دوستان دقت کنید اشعار تکراری ننویسید
...........
بی خیال خشکسالی !
فقط کمی زمزمه کن :
دارد باران می بارد ...
هیچ کس نمی داند
این همه رطوبت و زندگی
چگونه در چشم های امید وارت
جا خوش کرده !
نه ! نرو! صبر کن
قرار مان این نبود
باید سکه بیندازیم
اگر شیر آمد : تردید نکن که دوستت دارم
اگر خط آمد : مطمئن باش دوستدارت هستم
صبر کن سکه بیندازیم
اگر دوستت نداشتم ... آن وقت برو !
بالاخره راز زندگی را در یافتم
سه چیز است : عشق عشق و ...عشق !
دارد باران می بارد
به پاس این همه طراوت
لطفا یک دقیقه چتر هایمان را ببندید !
می بینی ؟ ! همه چیز می گذرد :
آب - ثانیه - روز - عمر .....
عشق می ماند در : قلب من
در : تار و پود این زندگی
يارب آن آهوي مشكين به ختن بازرسان/وان سهي سروخرامان به چمن بازرسان
دل آزرده مارابه نسيمي بنواز/يعني آن جان زتن رفته به تن بازرسان
ماه وخورشيدبه منزل چون به امرتورسند/يارمهروي مرانيزبه من بازرسان
ديده هادرطلب لعل يماني خون شد/يارب آن كوكب رخشان به يمن بازرسان
....
ناتوانم که بگویم عاشقی را معشوقیست که که اگر بگویم معشوق را چگونه تفسیر کنم...
ما دو پنجره روبه روي هم
آگاه ز هر بگومگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
در خواب هم به بخت بدم گریه کردمی **بختی چنان سیاه که چون شام تیره بود
دردم نهفته به ز طبيبان مدعي
باشد كه از خزانهي غيبم دوا كنند
دل شوریده و دیوانه خویــــش / میبرم تا که در آن نقطـــــه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه / شستشویش دهم از لکه عشق
قومي به جدّ و جهد نهادند وصل دوست
قومي دگر حواله به تقدير ميكنند
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)