مراسم خواستگاری که نه
سالگرد پدر بزرگم بود
خالی نباشه
داشتم کولر رو با کنترل تلویزیون خاموش میکردم
دوستم گفت مداد مشکیتو بهم میدی ؟؟؟ گفتم منظورت مداده؟؟
--
--
مراسم خواستگاری که نه
سالگرد پدر بزرگم بود
خالی نباشه
داشتم کولر رو با کنترل تلویزیون خاموش میکردم
دوستم گفت مداد مشکیتو بهم میدی ؟؟؟ گفتم منظورت مداده؟؟
ديروز من و دوستم قرار گذاشتيم كه با هم بريم بيرون بگرديم. قرارمون ساعت 6 بود من ساعت 6و نيم يادم اومد.
حالا شب بهش زنگ زدم دست پيش رو گرفته بودم حالا مكالمه ما
من:بابا ما رو اسكول كردي. حالا ديگه قرار ميذاري ما رو ميپيچوني
دوستم: اي واي ببخشيد اصلا يادم رفته بود(منم) ببخشيد.
من: چي چي رو ببخشيد؟ نيم ساعت اونجا منتظرت بودم.
حالا هي اون عذر خواهي ميكرد من بهش ميپريدم.
خلاصه من داشتم مي تركيدم از خنده.
و اما اخر مكالمه
دوستم: بازم معذرت مي خوام
من: اشكالي نداره منم يادم رفته بود كه بيام![]()
![]()
![]()
![]()
چه آدم خوبی!! من بودم نمیگفتم تو خماریش بمونه! بعد از چند هفته بهش راستشو میگفتم!!!
جالبه!!! اما من که تا حالا نشنیده بودم!![]()
البته اينا مال خودم نيست :
1-یه سری هیچی تو خونه نداشتیم حتی نون...4 نفر بودیم...همه هم گشنه...فقط 3 تا تخم مرغ داشتیم...یکی از بچه ها یهو داد زد سینا پاشو 3تا تخم مرغ داریم بپز خام خام بخوریم...
2-یکی از بچه ها که کنکور داشت رو دیدم و بعد از کلی احوال پرسی اومدم بگم موفق باشی گفتم خوش بخت باشی!!!!!!
با سلام
خدا رحمتشون كنه ، قصد جسارت نداشتم
اين هم يه سوتي ديگه از من
داشتم با يكي از دوستان چت ميكردم
اون هدست نداشت و من صحبت ميكردم و اون از اسپيكر ميشنيد و جواب رو تايپ ميكرد
گفت صداي بابات مياد و سلام عليك و بعدش وايساد مسخره بازي و من هم يه لحظه گفتم نكنه بابام تو اون اطاق بشنوه
اول اسپيكر خاموش رو صداشو كم كردم بعد صداي هدفون رو كم كردم و بعد مانيتور رو خاموش كردم
بعد تازه فهميدم چقدر سوتي دادم
چند روز پیش بود که رفته بودیم دانشگاه بره تحویل پروژه . حالا بماند که زمان تحویل پروژه چه به ما گذشت.
چند نفر از بچه ها قرار گزاشتیم که با هم بر گردیم تهران 3-2 ساعتی را همینجوری گزراندیم که دیگه تشنگی زد بالا که یکی از بچه ها رفت یه آب معدنی خرید همه چند قلپی از این آب معدنی خوردیم تا رسید به یکی از دوستام به نام حمید بنده خدا تا اومد بخوره وقتی دهانه بطری آب معدنی را به لبش چسبوند یکی از بچه ها شیرین کاریش گل کرد از این طرف بطری را فشار داد که یهو تمام آب با فشار رفت تو دهن آقا حمید ما که مقداریش هم از دماغش زد بیرون آقا حمید ما هم عصبانی شد و آب معدنی را پرت کرد تو خیابون.
خودتون میدونید که وقتی چند تا رفیق پیش هم باشن دنبال یه سوژه ای واسه خنده میگردن. این عصبانیت آقا حمید ما هم شد سوژه .
ما دیگه کلید کرده بودیم به این آقا حمید و هی اذیتش می کردیم و اونو عصبانی میشد و ما از خنده میترکیدیم .(حالا بچه ها میگن عصبانی شدن هم مگه خنده داره اما کاش اونجا بودین و میدیدین که چه جوری عصبانی می شد).
سوار ماشین شدیم که بر گردیم خونه به خاطر شلوغی ماشین و نبود جا ما مجبور شدیم بریم بوفه بشینیم . بماند که تو ماشین چقد سوتی میدادیک که مسافرا از دستمون آسی شده بودند.
در این حین شاگرد راننده اومد بره بالای بوفه بخوابه ما جابجا شدیم و اون رفت بالا خوابید.
ما هممون کفشامونو در آوارده بودیم (اینم بگم که اصلآ پامون بو نمیداد) .حمید خوابیده بود و رفته بود گوشه و ماشین هم تاریک بود.
یهو من چشمم افتاد به یه جفت کفش که دقیقآ شبیه کفش حمید بود.
گفتم بچه ها بیاد کفش حمیدو پر آشغال کنیم بچه ها هم نامردی نکردن و انگار دنبال یه ایده دیگه بره خنده میگشتن که کفشو گرفتنو یک توش چوست تخمه میریخت یکی دیگه پوست بادام رمینی میریخت منم یکم پوست کیک انداختم توش و تا جایی که جا داشت فشار دادیم رفت تو که از بیرون معلوم نباشه توش چیزی هست.
داشتیم میرسیدیم به ترمینال که شاگرد راننده از بوفه اومد پایین ما هیچکدوممون حواسمون نبود که پاش را کرد تو کفشش که دیددیم خم شده داره آشغال از تو کفش خالی میکنه یه نگاه به پای حمید کردم دیدم کفش حمید پاشه.آره درست متوجه شدید کفش کفشه شاگرد راننده بود.
ما یهو انگار اصلآ از چیزی خبر نداریم خودمونو کشیدیم عقب که یکی از بچه ها هم خم شد با اون آقا همکاری کرد آشغال ها را ریخت بیرون درسته این رفیقمون کار خوبی کرد اما اینکه خودشو زده بود به وچه علی چپ جالب بود که اصلآ از طرف معذرت خواهی نکرد. بیچاره شاگرد راننده اصلآ جیک نزد که کی تو کفش من آشغال ریخته.
بعد از رفتن شاگرد راننده یهو اتوبوس با خنده ما کم بود منفجر بشه.
واقعآ هم ضایع شده بود و هم خنده دار.
خیلی قشنگ بود!!! چه بچه های خلافی!!!!
دیروز تو ماشین بودیم تو جاده. . من عقب بودم و خواهر و خواهر شوهرم! (نه شوهر خواهرم!) هم جلو. یه پلاستیکه پر آشغال داشتیم. خواهرم روش نمیشد تو جاده بندازه بیرون به من گفت بنداز اینجا که نزدیک جوبه یه کم. منه پاکار هم گفتم باشه!! چشمتون روز بد نبینه. شیشه رو باز کردم و انداختم بیرون که یهو یکی داد زد!!![]()
نگو خورده بود تو صورت موتوریه!!!
با حال بود.دیروز تو ماشین بودیم تو جاده. . من عقب بودم و خواهر و خواهر شوهرم! (نه شوهر خواهرم!) هم جلو. یه پلاستیکه پر آشغال داشتیم. خواهرم روش نمیشد تو جاده بندازه بیرون به من گفت بنداز اینجا که نزدیک جوبه یه کم. منه پاکار هم گفتم باشه!! چشمتون روز بد نبینه. شیشه رو باز کردم و انداختم بیرون که یهو یکی داد زد!!![]()
نگو خورده بود تو صورت موتوریه!!!
حالا یه چند تا سوتی از دوستام بگم
با یکیشون رفته بودیم بیرون این بنده خدا عادت داره هر تبلیغاتی یا هر نوشته روی شیشه رو میخونه.
از جلوی یه آرایشگری رد میشدیم که یهو دید که نوشته:
فر شش ماه==>تلفظ درست=فر+شش+ماه
که این دوستم اینو اینجوری خوند==>فرشش ماه =فرشش+ماه(برای فهمیدن سوتی کسره زیر "ر" را بردارید و زیر "ش" بزارید)
این یکی رو داشته باشید
تو این سوتی منن همراهش نبودم ولی اخبار رسیده.
همون دوستم میخواسته بره آرایشگری دوباره وقتی از جلوی آرایشگری رد میشه این عبارت را میخونه:==>گریم داماد
میره تو به آقای آرایشگر میگه :سلام آقای کریم داماد.
گرفتید که چی شد(فکر کرده بوده اسم آرایشگره کریم داماده).
سوتی دیشب من توی عروسی با اینهمه ادعام
Ladies & Gentelman
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)