من اينا رو مينويسم اما اگه بد شدپاكشون كنيد ونزاريد بن شم

(درضمن چيزي نزده بودم گير نديد!)
چند وقت پيش عروسي دوستم بود آقا بعد از اينكه مهمونارو فرستاديم پي كارشون قرار شد من با عروس داماد برم خونه وتا صبح اونجاباشم كه فرداش ببرمشون فرودگاه اون دوتا عجله داشتن زودتر رفتن من وقتي رسيدم اقا گفت ماشينشو ببرم تو براش. من اول رفتم يه هوايي خوردم وبعد ماشينو بردم.ميخواستم سويچ بهش بدم هرچي صداش كردم جواب نداد.منم شروع كردم جستجو اتاق به اتاق.به هر اتاقي رسيدم در زدم اما آخري رو نزدم

.
دررو واكردم ديدم صدا مياد چراغو روشن كردم.ديدم عروس وداماد

.شده بودم اين لبو

.اقا داماد كه اصلا تو اين دنيا نبود.ولي عروس خانوم يه دفعه يه جيغ زد داماد هم برگشت منو ديد يه هو پريد هوا من ديدم هواپسه يه داد زديم وفرار.