تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 41 از 722 اولاول ... 313738394041424344455191141541 ... آخرآخر
نمايش نتايج 401 به 410 از 7212

نام تاپيک: تاپیک اختصاصی محسن چاوشی

  1. #401
    اگه نباشه جاش خالی می مونه farmanfarma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    234

    پيش فرض

    دو گزارش مرتبط
    لطفاً جمیعاً مدتی سکوت کنیم!

    چندی پیش گروهی از هواداران «محسن چاووشی» سعی کردند با تهیه طوماری اینترنتی خطاب به مسئولان مرکز موسیقی وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، اعتراض خود را به عدم صدور مجوز صدا به این خواننده زیرزمینی، ابراز کنند. این که آیا چنین حرکت هایی در مسئولان مملکتی ما تاثیری خواهد داشت یا نه، موضوع این مطلب نیست. اما طبق گزارش های پراکنده، اخبار خوشی به گوش هواداران چاووشی رسیده که در درستی بعضی از آن ها شبهه ای وجود ندارد.

    مهم ترین گزارش ها را سایت خبری «رادیو فردا» و هفته نامه «همشهری جوان» منتشر کردند؛ «سیامک رحمانی» در یادداشت اعتراضی خود، لا به لای بحث درباره مضحکه «مجاز یا غیرمجاز»ها، خبر را تایید کرده بود. رادیو فردا هم در گزارشی مفصل، با قطعیت خبر از «پیوستن چاووشی به کلوب مجازها» داد.

    نکته جالب توجه، سکوت رسانه ها در این رابطه است. چطور خبرنگاران با وجود چنین سوژه جالب توجهی دست روی دست گذاشته اند؟! ماجرا واضح است: گویا چاووشی نه تنها از صحبت در این رابطه منع شده بلکه از دوستان خبرنگار خود هم خواسته چیزی در این مورد ننویسند. شرکت منتشر کننده آلبوم او هم دلش نمی خواهد پیش از بیرون آمدن این کاست، حساسیت کسی برانگیخته و منجر به خفه شدن آلبوم در نطفه شود!

    به هرحال تا امروز این اتفاق در حد خبرهایی کوتاه و گنگ منعکس شده و همه خبرنگاران چشم انتظار انتشار آلبوم کذایی اند تا بعد بشود با «چاووشی مجاز» مصاحبه کرده و درباره کار جدیدش بنویسند!

    مطالب مربوطه را بخوانید:

    محسن چاووشی به کلوب «مجازها» پیوست (رادیو فردا)

    بابک بختیاری- یک شرکت تولید آثار موسیقایی در ایران، به زودی چند آلبوم موسیقی جالب توجه را به بازار عرضه می کند که اولین آلبوم رسمی «محسن چاووشی» هم در بین آن ها دیده می شود.

    چاووشی آهنگساز جوانی است که از حدود دو سال پیش با پخش غیرمجاز چند کار نیمه حرفه ای اش، به عنوان یک خواننده زیرزمینی سبک پاپ، در میان جوانان ایران محبوبیت پیدا کرد.

    چاووشی در ابتدای کار خود، از سوی بسیاری متهم شد که در سبک خوانندگی، تلاش می کند با تقلید صدای «سیاوش قمیشی» (آهنگساز و خواننده مقیم لس آنجلس)، نظر شنوندگان موسیقی را جلب کند، ولی به تدریج و با جدی تر شدن فعالیت هایش صدای محسن چاووشی هم تغییر کرد؛ هر چند که این تغییر در بسیاری موارد با نرم افزارهای ارزان قیمت کامپیوتری، میسر شده بود.

    با این وجود، این خواننده اهل مسجد سلیمان، همچنان در کنار خوانندگانی چون «مجتبی کبیری»، «محمد زارع» (با نام جعلی کیارش قمیشی!)، «راما» و... به عنوان یکی از پیروان متعدد قمیشی کهنه کار شناخته می شد.

    اما برخلاف جریان آب، بهمن ماه سال گذشته، هنگامی که فیلم «سنتوری» ساخته «داریوش مهرجویی» در جشنواره فیلم فجر اکران شد، بسیاری از منتقدان سینمایی، صدا و موزیک محسن چاووشی را پدیده جشنواره بیست و پنجم فجر دانستند!

    در این فیلم «بهرام رادان» ستاره خوش چهره سینمای ایران، در نقش یک خواننده و نوازنده، چند قطعه از کارهای چاووشی را لب خوانی می کند.

    در این فاصله حدود سه آلبوم و چندین تک ترانه از ساخته های چاووشی بین علاقه مندانش دست به دست می شد. حتی اجراهای اختصاصی او برای فیلم مهرجویی هم از این ماجرا مستثنا نشدند و پیش از اکران عمومی سنتوری، ناخواسته به خارج از استودیو ضبط راه پیدا کردند.

    از شروع همکاری محسن با عوامل ساخت این فیلم تا اکران آن در جشنواره، این پروژه هنری با حاشیه های پر سر و صدایی همراه بود؛ ابتدا خبر توقیف فیلم به دلیل استفاده از صدای چاووشی به گوش رسید. سپس در جشنواره، اسم این خواننده از تیتراژ فیلم حذف شد. این روزها هم خبر می رسد اختلاف نظر او با سازندگان سنتوری، منجر به حذف موزیک های او و جایگزینی خواننده ای دیگر شده است.

    حتی در بازار داغ شایعات، برخی گفته اند که شاید خود بهرام رادان، ترانه های مورد نیاز این فیلم را اجرا کند.

    به هر حال چاووشی با هاله ای سنگین از شایعه و شنیده ها در اطراف نامش، این روزها سخت به دنبال سامان دادن به یک آلبوم جدید است؛ آلبومی که قرار است با کسب مجوز و به صورت مجاز در دسترس هوادارنش قرار بگیرد.

    اسم این آلبوم «یک شاخه نیلوفر» است و قرار بود در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران (اواسط اردیبهشت ماه) منتشر شود، اما به دلیل مشکلات حاشیه ای، چاووشی هنوز موفق نشده که آلبوم خود را برای انتشار آماده کند.

    گرفتن مجوز صدای این خواننده و پخش مجاز این آلبوم، البته کار سختی بود که خود محسن هرگز موفق به این کارنشد، ولی سرانجام شرکت «آوای باربد» با ارتباطات خوب خود و نفوذی که در مرکز موسیقی اداره ارشاد اسلامی دارد، موفق به این کار شده است.

    گرفتن مجوز و انتشار دو آلبوم از کارهای «داریوش رفیعی» (خواننده چهار دهه پیش) و وعده انتشار آلبوم جدید «فرامرز اصلانی»، از برگ های برنده «آوای باربد» به حساب می آیند.

    شرکت «آوای باربد» پیش از این هم آلبوم های جالب توجه بسیاری را منتشر کرده است؛ آثاری که قبلا در بازار ایران بی سابقه یا کم سابقه بوده اند: آلبوم هایی از «عبدالحلیم حافظ» و «عمر خیرت» (خوانندگان مشهور مصری)، اریک کلپتون، ریچی بلکمور، اینگوی مالمستین، آندره آ بوچلی، اِرا، سکرت گاردن، علیحان (دودوک نواز آذربایجانی) و... یا موزیک متن فیلم هایی مثل: گلادیاتور، مصائب مسیح، ماتریکس و... از جمله آثاری هستند که در برابر دیدگان حیرت زده ناشران دیگر، با نام «آوای باربد» به بازار موسیقی فرستاده شدند.

    البته مجموعه آثار دوست داشتنی این شرکت، گاهی هم انتقاد برانگیز بوده اند. از جمله انتشار بی اجازه منتخبی از آثار گروه «Axiom of Choice» تحت عنوان آلبوم «واقعه»، یا کتاب «زمزمه های یک شب سی ساله» منتخب سروده های «ایرج جنتی عطایی» که به گفته شاعر، آن هم بدون اجازه به بازار آمده است.

    ضمن اینکه بخشی از آلبوم های منتشر شده توسط این شرکت، آثار غیر ایرانی هستند که با کمترین هزینه ممکن و در غیاب قانون کپی رایت، سود سرشاری نصیب شرکت می کنند! سودی که شرکت های دیگر انتشار آثار موسیقی نیز از آن غافل نیستند.

    دایره تلاش های این شرکت برای کسب مجوز پرفروش ها به جایی رسید که کمی پس از مرگ «ویگن»، باربدی ها اعلام کردند می خواهند منتخبی از کارهای این خواننده قدیمی ایرانی را منتشر کنند.

    اما در حالی که در این مدت بارها چند ترانه مشخص ویگن از رادیو و تلویزیون دولتی ایران پخش شده بود، آن ها موفق به این کار نشدند. در عوض، گرفتن مجوز و انتشار دو آلبوم از کارهای «داریوش رفیعی» (خواننده چهار دهه پیش) و وعده انتشار آلبوم جدید «فرامرز اصلانی»، از برگ های برنده «آوای باربد» به حساب می آیند.

    آلبوم اخیر «دل مشغولی ها» نام دارد و فرامرز اصلانی با موزیک هایی از «آرمیک» منتخبی از آثار قدیم و جدید خود را در آن عرضه خواهد کرد.

    یکی دیگر از مهم ترین آلبوم های آینده «آوی باربد» که مخاطبان هم برای شنیدنش بی تابی می کنند، کاست مجاز «محسن نامجو» است. این شرکت موفق شده مجوز آثار نامجوی محبوب را هم بگیرد و همین روزها آلبوم «ترنج» نیز با آثاری که از اشعار کلاسیک در آن ها استفاده شده، منتشر خواهد شد.

    از دیگر آثار در دست انتشار باربد باید از این ها نام برد: «برگ و باد» با صدای «محمدرضا هدایتی» بازیگر مجموعه های طنز عامه پسند تلویزیون ایران، «اسیر» اولین آلبوم «علیرضا قمیشی» (پسر سیاوش قمیشی که در شیراز زندگی می کند و مورد غضب پدر مشهورش است!)، «زمزمه های یک شب سی ساله» شعرخوانی با صدای ایرج جنتی عطایی، «فقط نگاه می کنم» آلبوم جدید «حامی»، «پیاده روهای پاریسی» عاشقانه های «Gary Moore»، دو آلبوم از «Leonard Cohen»، دو آلبوم موزیک سرخپوستی و چند آلبوم غیر ایرانی دیگر که طبق معمول بدون توجه به قانون حقوق سازنده، یعنی همان کپی رایت معروف، عرضه خواهند شد.


    مـجاز یا غیر مجاز؟ مسئله این است! (همشهری جوان)

    سیامک رحمانی- می گویند «محسن چاوشی» و «محسن نامجو» برای آلبوم هایشان مجوز گرفته اند. مبارکشان باشد. اگر گرفته باشند، حالا آلبوم هایشان به طور رسمی منتشر و به طور رسمی توزیع می شود. ولی سئوال من این است که این «به طور رسمی» یعنی چه؟

    از خدا که پنهان نیست از هیچکدام از بندگانش هم پنهان نیست، کارهای همین چاوشی و همین نامجو مدت هاست که دست به دست و گوش به گوش می چرخد. خیلی وقت است که کارهایشان را شنیده ایم و می شنویم. روی اینترنت هست و کپی می شود و به دست همه می رسد. چاوشی که توی فیلم «علی سنتوری» هم خوانده بود و صدایش را شنیدیم. همان ترانه را هم می گفتند مجوز ندارد. می گفتند دلیل بیرون ماندن فیلم از جشنواره تا آخرین روزها همین مشکل بوده است. می گفتند صدای چاوشی مجوز ندارد. خب نداشت. مگر صدای آدم هم باید مجوز داشته باشد؟ می خواهم ببینم صدایی که مجوز ندارد می تواند توی حمام خانه برای خودش بزند زیر آواز یا نه؟! می تواند سر کوچه برای رفیق هایش بخواند یا نه؟ یا برای دل خودش بخواند و بگذارد روی اینترنت؟ سی دی اش را بدهد دست رفقا؟ می خواهم ببینم صدایی که مجوز ندارد، آلبومی که مجوز ندارد، حکمش چیست؟

    در دنیایی که هرکس هر کجای دنیا چیزی بگوید یا بخواند یا بسازد، مثل برق و باد به هر جا می رسد، این همه مته به خشخاش گذاشتن برای چیست؟ چه مشکلی را حل می کند؟

    توی این همه آلبوم خالتور و بی ارزش که در بازار منتشر می شوند، چاوشی و نامجو با بقیه متفاوتند و خیلی ها تاکید می کنند که کارهایشان یک سر و گردن بالاترند. صدای چاوشی و کارهای فوق العاده نامجو. حالا وقتی این ها مجوز ندارند، ما چه باید بکنیم؟

    گروه «اوهام» را تقریباً تمام دوستداران موسیقی می شناسند. چند تا بچه با استعداد بودند که با موزیک راک، حافظ و مولانا می خواندند و چه کارهای خوبی هم می ساختند. من خیلی ها را می شناختم که با شنیدن این کارها دوباره سراغ حافظ و مولانا را گرفتند. خیلی از نوجوان ها، از جمله همین برادر خودم را می دانم که با شنیدن همین آلبوم ها، شعر کلاسیک برایشان جدی شد و رفتند سراغ مثنوی، سراغ دیوان حافظ. اما همین اوهام هیچوقت مجوز نداشت، مجوز نگرفت، هنوز هم غیررسمی است. حالا که دیگر از هم پاشیده است. حالا که چند سال است به آن گوش داده ایم و برایمان شده جزو خاطره.

    آخرش هم می خواهم «مسعود ده نمکی» را بگویم. آمده بود توی برنامه «شب شیشه ای». آقای مجری از او پرسید: فیلم «۳۰۰» را دیده ای؟ ده نمکی هم گفت: آره. هیچکس هم نپرسید که فیلم ۳۰۰ را که مجوز ندارد چطور و از کجا آورده ای دیده ای؟ تعجب هم نداشت، چون خیلی ها دیده بودند و می بینند. فیلم دست به دست می گردد. شاید هم چند وقت دیگر بیاید توی ویدئو کلوپ ها و به طور رسمی عرضه شود، بدون آنکه ما بفهمیم فرق غیررسمی و رسمی اش چیست. بفهمیم دیدن غیررسمی اش چه اشکالی دارد و رسمی شدنش چه اشکالی را از آن برطرف می کند. فکرش را بکنید که چقدر از زندگی ما منتظر رسمی شدن است. فکرش را بکنید چقدر از این چیزهایی که می شنویم و می بینیم مجوز ندارد. مذموم ها و ممنوعه های اخلاقی را نمی گویم. همین چاوشی و اوهام و نامجو را می گویم. آخر چرا؟

    برگرفته از سايتهاي مرتبط

  2. #402
    آخر فروم باز silent-assassin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    سپاهان
    پست ها
    2,403

    پيش فرض

    چاووشی: از سیاوش قمیشی فاصله گرفته ام


    گفتگو از آزاده نوری


    چی شد خواننده و آهنگساز شدی و چند سال است که کار می کنی؟
    این کار را بیشتر از هر کاری دوست داشتم. پنج سال است که حرفه ای کار می کنم اما شروع آهنگسازی و کارهای موسیقی ام به 12 سال پیش برمی گردد. با یک کیبورد آهنگسازی می کردم و می خواندم.

    تا کنون چند آهنگ و آلبوم را کار کردی؟

    تاکنون چهار آلبوم به بازار آمده است. آهنگ های کامل شده و خوب همان حدود 50 تایی است که شنیده اید.

    برای شخص دیگری هم تا به حال آهنگسازی کردی؟

    نه خیلی دوست ندارم. ترجیح می دهم که برای خودم آهنگ بسازم. البته تا به حال خیلی هم با هنرمندای دیگر موسیقی ارتباط نداشتم که بخواهم برایشان کار بسازم و یا به من سفارش بدهند. از هنرمندان موسیقی فقط با فیروز ویسانلو، ایمان حجت و محمد رضا آهاری دوستی نزدیک دارم.





    الان چهار آلبوم بدون مجوز از شما به بازار آمده و به هر حال مردم تو را به عنوان یک خواننده می شناسند. چرا در این مدت در کشورهای دیگر کنسرت نگذاشتی؟
    چون می خواهم در ایران کار کنم و به همین خاطر هم صبر می کنم تا اول شرایطی پیش بیاید که در ایران اجرا داشته باشم. فعلا تصمیمی برای اجرا در خارج از ایران ندارم.

    پس آلبوم های قبلی ات چطور بدون مجوز بیرون آمد؟
    دوستان لطف کردند.

    یعنی هر چهار تا بدون اطلاع تو بیرون آمد و هیچ نقشی نداشتی؟
    بله همین طور است. اگر غیر از این بود مطمئن باشید آلبوم ها را با این عکس های بد و طرح جلد ها بیرون نمی دادم. هر عکسی که از این طرف و آن طرف پیدا کردند گذاشتند روی اینترنت.

    آلبوم بعدی کی بیرون می آید؟
    این یکی را دیگر خیلی مراقبت کردم تا دست کسی نیاید و پخش نشود. شرکت "آوای باربد" در تلاش است تا مجوز این کار را بگیرد. که اگر موفق بشود مشکل من هم برای خواندن حل می شود و مجوز می گیرم.

    پس باید منتظر بشویم؟
    بله تا زمانی که ارشاد به کارم مجوز بدهد.

    و اگر مجوز نداد؟
    آنقدر تلاش می کنم تا بالاخره موفق بشوم. این حق من است و من بالاخره مجوز می گیرم و به طور رسمی در ایران کار می کنم.

    نازنین از گلاسکو پرسیده است چرا همیشه در صدایت غم و سوز احساس می شود؟
    من عاشق هستم، از عشق می خوانم و عشق هم همیشه با غم و سوز و گداز همراه است.




    اما لحظات شاد و خوش هم دارد؟
    بله اما به طور کلی با یک غم همراه است. فکر نمی کنم بتوانم شاد بخوانم. احساس می کنم صدایم طوری است که باید به همین سبک آواز بخوانم. صدایم برای شاد خواندن نمی خورد.

    تا به حال امتحان کردی؟
    نه. چون علاقه ای به این کار نداشتم. مطمئن هستم که این سبک بهترین سبک است.

    قبلا با محسن یگانه هم همکاری داشتی. چرا این همکاری قطع شد؟
    اصلا با هم همکاری نداشتیم. او یک آلبوم جدا داشت و من هم یک آلبوم جدا داشتم. اول آلبوم من آمد بیرون و بعد در آلبوم او یک کار را با هم همخوانی کردیم. "نشکن دلمو" نه مال من است نه مال یگانه، اصل آهنگ آن متعلق به یک خواننده خارجی بود که ما از آن استفاده کردیم. شعر از یگانه بود و تنظیم از من. بعد از آن هم هر کسی به سراغ کار خودش رفت. الان هم دیگر از او خبر ندارم.

    سیما از کانادا پرسیده است کدام آهنگت را بیشتر از بقیه دوست داری؟
    آهنگهای "صبوری" و "من کم تحملم".

    از خواننده های دیگر کار چه کسی را دوست داری؟
    کارهای محسن نامجو . خیلی خوب می خواند. آلبوم ترنج او را خیلی دوست دارم.

    با او آشنایی داری؟
    بله چون ناشری که قرار است آلبوم هایمان را در بیاورد یکی است. آنجا همدیگر را دیدیم. او هم به بعضی از کارهای من علاقه داشت و آنها را گوش می داد.

    خیلی ها از فیلم سنتوری و سرنوشت آن پرسیدند. بالاخره با صدای تو منتشر می شود یا کس دیگر؟
    هنوز معلوم نیست. اما داریوش مهر جویی تا این لحظه حاضر به تغییر خواننده نشده است. ولی فکر می کنم که مشکل آن هم حل شود و با صدای من بیرون بیاید.


    در سه آلبوم بعدی ام چاووشی یک هویت مستقل داشته و سبک خاص خودش را دنبال کرده است. خودتان هم اگر این دو صدا و کارهای فعلی ام را کنار صدای او بگذارید متوجه می شوید. صدای او مخملی تر از من است و من سعی می کنم خشن بخوانم .



    خودت قبول داری که سعی کردی صدایت را به سیاوش قمیشی نزدیک کنی و مانند او بخوانی؟
    در ابتدای کار و آلبوم اولم شاید چنین چیزی وجود داشت اما در کارهای بعدی ام کاملا از او فاصله گرفتم. خودش هم در یکی از مصاحبه هایی که داشته است این موضوع را گفته و به آن اشاره کرده است. در سه آلبوم بعدی ام چاووشی یک هویت مستقل داشته و سبک خاص خودش را دنبال کرده است. خودتان هم اگر این دو صدا و کارهای فعلی ام را کنار صدای او بگذارید متوجه می شوید. صدای او مخملی تر از من است و من سعی می کنم خشن بخوانم .

    متین از دبی پرسیده آیا به این نکته پی برده ای که در پس صدایت یک حس انتقام وجود دارد؟
    راستی؟ فکر نمی کنم. انتقام از کی؟ معشوقه؟ نمی دانم شاید. فکر کنم بیشتر همان تعمد من در خشن خواندن باعث شده است که این حس را داشته باشند.

    خیلی از طرفداران شما پرسیده اند چرا سایتت را تازه نمی کنی؟
    من اصلا سایت ندارم. این سایت ها را همان هایی که آلبوم ها را روی اینترنت می گذاشتند ساختند و حالا که من خیلی مراقب کار هستم دیگر چیزی برای روی سایت گذاشتن ندارند. سایت خودم در حال ساخت است و هر وقت روی اینتر نت رفت اعلام می کنم. بعضی از اطلاعات این سایت ها هم غلط است مثلا من متولد هشتم مرداد هستم اما تاریخ های مختلفی در آن هست.

    منبع: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Last edited by silent-assassin; 05-06-2007 at 19:17.

  3. #403
    آخر فروم باز silent-assassin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    سپاهان
    پست ها
    2,403

    پيش فرض

    دو گزارش مرتبط
    لطفاً جمیعاً مدتی سکوت کنیم!

    چندی پیش گروهی از هواداران «محسن چاووشی» سعی کردند با تهیه طوماری اینترنتی خطاب به مسئولان مرکز موسیقی وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، اعتراض خود را به عدم صدور مجوز صدا به این خواننده زیرزمینی، ابراز کنند. این که آیا چنین حرکت هایی در مسئولان مملکتی ما تاثیری خواهد داشت یا نه، موضوع این مطلب نیست. اما طبق گزارش های پراکنده، اخبار خوشی به گوش هواداران چاووشی رسیده که در درستی بعضی از آن ها شبهه ای وجود ندارد.

    مهم ترین گزارش ها را سایت خبری «رادیو فردا» و هفته نامه «همشهری جوان» منتشر کردند؛ «سیامک رحمانی» در یادداشت اعتراضی خود، لا به لای بحث درباره مضحکه «مجاز یا غیرمجاز»ها، خبر را تایید کرده بود. رادیو فردا هم در گزارشی مفصل، با قطعیت خبر از «پیوستن چاووشی به کلوب مجازها» داد.

    نکته جالب توجه، سکوت رسانه ها در این رابطه است. چطور خبرنگاران با وجود چنین سوژه جالب توجهی دست روی دست گذاشته اند؟! ماجرا واضح است: گویا چاووشی نه تنها از صحبت در این رابطه منع شده بلکه از دوستان خبرنگار خود هم خواسته چیزی در این مورد ننویسند. شرکت منتشر کننده آلبوم او هم دلش نمی خواهد پیش از بیرون آمدن این کاست، حساسیت کسی برانگیخته و منجر به خفه شدن آلبوم در نطفه شود!

    به هرحال تا امروز این اتفاق در حد خبرهایی کوتاه و گنگ منعکس شده و همه خبرنگاران چشم انتظار انتشار آلبوم کذایی اند تا بعد بشود با «چاووشی مجاز» مصاحبه کرده و درباره کار جدیدش بنویسند!

    مطالب مربوطه را بخوانید:

    محسن چاووشی به کلوب «مجازها» پیوست (رادیو فردا)

    بابک بختیاری- یک شرکت تولید آثار موسیقایی در ایران، به زودی چند آلبوم موسیقی جالب توجه را به بازار عرضه می کند که اولین آلبوم رسمی «محسن چاووشی» هم در بین آن ها دیده می شود.

    چاووشی آهنگساز جوانی است که از حدود دو سال پیش با پخش غیرمجاز چند کار نیمه حرفه ای اش، به عنوان یک خواننده زیرزمینی سبک پاپ، در میان جوانان ایران محبوبیت پیدا کرد.

    چاووشی در ابتدای کار خود، از سوی بسیاری متهم شد که در سبک خوانندگی، تلاش می کند با تقلید صدای «سیاوش قمیشی» (آهنگساز و خواننده مقیم لس آنجلس)، نظر شنوندگان موسیقی را جلب کند، ولی به تدریج و با جدی تر شدن فعالیت هایش صدای محسن چاووشی هم تغییر کرد؛ هر چند که این تغییر در بسیاری موارد با نرم افزارهای ارزان قیمت کامپیوتری، میسر شده بود.

    با این وجود، این خواننده اهل مسجد سلیمان، همچنان در کنار خوانندگانی چون «مجتبی کبیری»، «محمد زارع» (با نام جعلی کیارش قمیشی!)، «راما» و... به عنوان یکی از پیروان متعدد قمیشی کهنه کار شناخته می شد.

    اما برخلاف جریان آب، بهمن ماه سال گذشته، هنگامی که فیلم «سنتوری» ساخته «داریوش مهرجویی» در جشنواره فیلم فجر اکران شد، بسیاری از منتقدان سینمایی، صدا و موزیک محسن چاووشی را پدیده جشنواره بیست و پنجم فجر دانستند!

    در این فیلم «بهرام رادان» ستاره خوش چهره سینمای ایران، در نقش یک خواننده و نوازنده، چند قطعه از کارهای چاووشی را لب خوانی می کند.

    در این فاصله حدود سه آلبوم و چندین تک ترانه از ساخته های چاووشی بین علاقه مندانش دست به دست می شد. حتی اجراهای اختصاصی او برای فیلم مهرجویی هم از این ماجرا مستثنا نشدند و پیش از اکران عمومی سنتوری، ناخواسته به خارج از استودیو ضبط راه پیدا کردند.

    از شروع همکاری محسن با عوامل ساخت این فیلم تا اکران آن در جشنواره، این پروژه هنری با حاشیه های پر سر و صدایی همراه بود؛ ابتدا خبر توقیف فیلم به دلیل استفاده از صدای چاووشی به گوش رسید. سپس در جشنواره، اسم این خواننده از تیتراژ فیلم حذف شد. این روزها هم خبر می رسد اختلاف نظر او با سازندگان سنتوری، منجر به حذف موزیک های او و جایگزینی خواننده ای دیگر شده است.

    حتی در بازار داغ شایعات، برخی گفته اند که شاید خود بهرام رادان، ترانه های مورد نیاز این فیلم را اجرا کند.

    به هر حال چاووشی با هاله ای سنگین از شایعه و شنیده ها در اطراف نامش، این روزها سخت به دنبال سامان دادن به یک آلبوم جدید است؛ آلبومی که قرار است با کسب مجوز و به صورت مجاز در دسترس هوادارنش قرار بگیرد.

    اسم این آلبوم «یک شاخه نیلوفر» است و قرار بود در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران (اواسط اردیبهشت ماه) منتشر شود، اما به دلیل مشکلات حاشیه ای، چاووشی هنوز موفق نشده که آلبوم خود را برای انتشار آماده کند.

    گرفتن مجوز صدای این خواننده و پخش مجاز این آلبوم، البته کار سختی بود که خود محسن هرگز موفق به این کارنشد، ولی سرانجام شرکت «آوای باربد» با ارتباطات خوب خود و نفوذی که در مرکز موسیقی اداره ارشاد اسلامی دارد، موفق به این کار شده است.

    گرفتن مجوز و انتشار دو آلبوم از کارهای «داریوش رفیعی» (خواننده چهار دهه پیش) و وعده انتشار آلبوم جدید «فرامرز اصلانی»، از برگ های برنده «آوای باربد» به حساب می آیند.

    شرکت «آوای باربد» پیش از این هم آلبوم های جالب توجه بسیاری را منتشر کرده است؛ آثاری که قبلا در بازار ایران بی سابقه یا کم سابقه بوده اند: آلبوم هایی از «عبدالحلیم حافظ» و «عمر خیرت» (خوانندگان مشهور مصری)، اریک کلپتون، ریچی بلکمور، اینگوی مالمستین، آندره آ بوچلی، اِرا، سکرت گاردن، علیحان (دودوک نواز آذربایجانی) و... یا موزیک متن فیلم هایی مثل: گلادیاتور، مصائب مسیح، ماتریکس و... از جمله آثاری هستند که در برابر دیدگان حیرت زده ناشران دیگر، با نام «آوای باربد» به بازار موسیقی فرستاده شدند.

    البته مجموعه آثار دوست داشتنی این شرکت، گاهی هم انتقاد برانگیز بوده اند. از جمله انتشار بی اجازه منتخبی از آثار گروه «Axiom of Choice» تحت عنوان آلبوم «واقعه»، یا کتاب «زمزمه های یک شب سی ساله» منتخب سروده های «ایرج جنتی عطایی» که به گفته شاعر، آن هم بدون اجازه به بازار آمده است.

    ضمن اینکه بخشی از آلبوم های منتشر شده توسط این شرکت، آثار غیر ایرانی هستند که با کمترین هزینه ممکن و در غیاب قانون کپی رایت، سود سرشاری نصیب شرکت می کنند! سودی که شرکت های دیگر انتشار آثار موسیقی نیز از آن غافل نیستند.

    دایره تلاش های این شرکت برای کسب مجوز پرفروش ها به جایی رسید که کمی پس از مرگ «ویگن»، باربدی ها اعلام کردند می خواهند منتخبی از کارهای این خواننده قدیمی ایرانی را منتشر کنند.

    اما در حالی که در این مدت بارها چند ترانه مشخص ویگن از رادیو و تلویزیون دولتی ایران پخش شده بود، آن ها موفق به این کار نشدند. در عوض، گرفتن مجوز و انتشار دو آلبوم از کارهای «داریوش رفیعی» (خواننده چهار دهه پیش) و وعده انتشار آلبوم جدید «فرامرز اصلانی»، از برگ های برنده «آوای باربد» به حساب می آیند.

    آلبوم اخیر «دل مشغولی ها» نام دارد و فرامرز اصلانی با موزیک هایی از «آرمیک» منتخبی از آثار قدیم و جدید خود را در آن عرضه خواهد کرد.

    یکی دیگر از مهم ترین آلبوم های آینده «آوی باربد» که مخاطبان هم برای شنیدنش بی تابی می کنند، کاست مجاز «محسن نامجو» است. این شرکت موفق شده مجوز آثار نامجوی محبوب را هم بگیرد و همین روزها آلبوم «ترنج» نیز با آثاری که از اشعار کلاسیک در آن ها استفاده شده، منتشر خواهد شد.

    از دیگر آثار در دست انتشار باربد باید از این ها نام برد: «برگ و باد» با صدای «محمدرضا هدایتی» بازیگر مجموعه های طنز عامه پسند تلویزیون ایران، «اسیر» اولین آلبوم «علیرضا قمیشی» (پسر سیاوش قمیشی که در شیراز زندگی می کند و مورد غضب پدر مشهورش است!)، «زمزمه های یک شب سی ساله» شعرخوانی با صدای ایرج جنتی عطایی، «فقط نگاه می کنم» آلبوم جدید «حامی»، «پیاده روهای پاریسی» عاشقانه های «Gary Moore»، دو آلبوم از «Leonard Cohen»، دو آلبوم موزیک سرخپوستی و چند آلبوم غیر ایرانی دیگر که طبق معمول بدون توجه به قانون حقوق سازنده، یعنی همان کپی رایت معروف، عرضه خواهند شد.


    مـجاز یا غیر مجاز؟ مسئله این است! (همشهری جوان)

    سیامک رحمانی- می گویند «محسن چاوشی» و «محسن نامجو» برای آلبوم هایشان مجوز گرفته اند. مبارکشان باشد. اگر گرفته باشند، حالا آلبوم هایشان به طور رسمی منتشر و به طور رسمی توزیع می شود. ولی سئوال من این است که این «به طور رسمی» یعنی چه؟

    از خدا که پنهان نیست از هیچکدام از بندگانش هم پنهان نیست، کارهای همین چاوشی و همین نامجو مدت هاست که دست به دست و گوش به گوش می چرخد. خیلی وقت است که کارهایشان را شنیده ایم و می شنویم. روی اینترنت هست و کپی می شود و به دست همه می رسد. چاوشی که توی فیلم «علی سنتوری» هم خوانده بود و صدایش را شنیدیم. همان ترانه را هم می گفتند مجوز ندارد. می گفتند دلیل بیرون ماندن فیلم از جشنواره تا آخرین روزها همین مشکل بوده است. می گفتند صدای چاوشی مجوز ندارد. خب نداشت. مگر صدای آدم هم باید مجوز داشته باشد؟ می خواهم ببینم صدایی که مجوز ندارد می تواند توی حمام خانه برای خودش بزند زیر آواز یا نه؟! می تواند سر کوچه برای رفیق هایش بخواند یا نه؟ یا برای دل خودش بخواند و بگذارد روی اینترنت؟ سی دی اش را بدهد دست رفقا؟ می خواهم ببینم صدایی که مجوز ندارد، آلبومی که مجوز ندارد، حکمش چیست؟

    در دنیایی که هرکس هر کجای دنیا چیزی بگوید یا بخواند یا بسازد، مثل برق و باد به هر جا می رسد، این همه مته به خشخاش گذاشتن برای چیست؟ چه مشکلی را حل می کند؟

    توی این همه آلبوم خالتور و بی ارزش که در بازار منتشر می شوند، چاوشی و نامجو با بقیه متفاوتند و خیلی ها تاکید می کنند که کارهایشان یک سر و گردن بالاترند. صدای چاوشی و کارهای فوق العاده نامجو. حالا وقتی این ها مجوز ندارند، ما چه باید بکنیم؟

    گروه «اوهام» را تقریباً تمام دوستداران موسیقی می شناسند. چند تا بچه با استعداد بودند که با موزیک راک، حافظ و مولانا می خواندند و چه کارهای خوبی هم می ساختند. من خیلی ها را می شناختم که با شنیدن این کارها دوباره سراغ حافظ و مولانا را گرفتند. خیلی از نوجوان ها، از جمله همین برادر خودم را می دانم که با شنیدن همین آلبوم ها، شعر کلاسیک برایشان جدی شد و رفتند سراغ مثنوی، سراغ دیوان حافظ. اما همین اوهام هیچوقت مجوز نداشت، مجوز نگرفت، هنوز هم غیررسمی است. حالا که دیگر از هم پاشیده است. حالا که چند سال است به آن گوش داده ایم و برایمان شده جزو خاطره.

    آخرش هم می خواهم «مسعود ده نمکی» را بگویم. آمده بود توی برنامه «شب شیشه ای». آقای مجری از او پرسید: فیلم «۳۰۰» را دیده ای؟ ده نمکی هم گفت: آره. هیچکس هم نپرسید که فیلم ۳۰۰ را که مجوز ندارد چطور و از کجا آورده ای دیده ای؟ تعجب هم نداشت، چون خیلی ها دیده بودند و می بینند. فیلم دست به دست می گردد. شاید هم چند وقت دیگر بیاید توی ویدئو کلوپ ها و به طور رسمی عرضه شود، بدون آنکه ما بفهمیم فرق غیررسمی و رسمی اش چیست. بفهمیم دیدن غیررسمی اش چه اشکالی دارد و رسمی شدنش چه اشکالی را از آن برطرف می کند. فکرش را بکنید که چقدر از زندگی ما منتظر رسمی شدن است. فکرش را بکنید چقدر از این چیزهایی که می شنویم و می بینیم مجوز ندارد. مذموم ها و ممنوعه های اخلاقی را نمی گویم. همین چاوشی و اوهام و نامجو را می گویم. آخر چرا؟

    برگرفته از سايتهاي مرتبط





    قبلا تیکه تیکه این مطالب آورده شده بود ولی بازم ممنون

  4. #404
    آخر فروم باز silent-assassin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    سپاهان
    پست ها
    2,403

    پيش فرض

    تراژدی خنده دار سنتوری

    این بار سنگینی اخبار سنتوری شانه های سایتهای معتبری همچون خبرگزاری ایسنا مجله سینما سایت روزنامه شرق سینمای ما و... را فشرد.

    صدای چاوشی از سنتوری حذف شد.

    صدای رادان کلید حل مشکلات سنتوری

    و....

    قبل از شرح این مطلب باید بگویم وقت تنگ است.دوستانی که مخاطب این سایت هستند و مطالب ما را دنبال میکنند قبل از خواندن این مطلب از همین الان به دنبال فیلترشکن برای بازدید از این سایت باشند زیرا که تجربه ثابت کرده مطالب و مقالات منتقدانه از این نظیر محکوم به تو دهنی فیلترینگ خواهند بود. جوابی که به سایتهای مشابه داده شد.آسانترین و بی دردسر ترین جواب به مسئله پاک کردن صورت مسئله...

    تا بحال زبان ما زبان انتقاد نبوده و نخواهد بود.علم سنگین اصلاح طلبی هم به شانه های کوچک ما نمیگنجد.علمکی کوچک در حد توان خود برداشته ایم با عنوان تفکر و کمی انصاف... ولی بغض غریب این خبر گلوی انتقادمان را فشرد تا در این مجال لب به انتقاد بگشاید.




    ایکاش مسئولین ارشاد ما نسل سومی ها را هم به حساب می آوردند تا حداقل افتخار هم صحبتی با آنها را داشته باشیم.

    تا بگویند از آنچه نمیدانیم شاید دانسته های آنها مهری شود بر دهان ما شاید هم....

    کاش در این میان با معرفتی بود تا کمی انصاف گرو بگذارد همانطور که در متن مصاحبه ها دیدید داریوش مهرجویی خاطرنشان کرده صدای بهرام رادان بوسیله کامپیوتر شبیه به صدای محسن شده تا به کیفیت فیلم لطمه نخورد.

    آخر خوش انصافها متن شعر که همان متن است صدای رادان هم که بوسیله کامپیوتر نزدیک به صدای محسن شده این مجوز کذایی به شخصیت اعطا میشود یا به هنر شخص؟!!!

    داریوش خان مهرجویی گرفتن پروانه نمایش را به شما تبریک میگوییم ولی سنتوری بدون علی سنتوری چیزی هم برای دیدن دارد؟؟؟

    بوی تعفن غرض ورزی به مشام کسی نمیخورد؟ یا شاید آنقدر در این بو قوطه وریم که مشامها کور شده است.از نظر شما بزرگواران رادان لایق مجوزیست که محسن چاوشی با آثاری همچون غریب مادر - راه کربلا - خشخاش - صفا و .... نیست.

    شنیدن صدای جواد یساری خواننده ای که سالها در خارج از کشور و بدون مجوز فعالیت میکرده در فیلم مهمان که شما مجوز اکران برایش صادر کردید برای من یکی سنگین بود.

    راستی شما برای مجوز دادن به اثری اصلا آنرا نگاه هم میکنید؟ شاید برایتان جالب باشد شمردن لفظ منفوری که حتی از گفتنش شرم دارم که به دفعات در فیلم نقاب شنیده میشود.گزیده ای از فیلم نقاب که شما بزرگواران و طلایه داران فرهنگ و هنر برای آن مجوز صادر کرده اید را حتما ببینید.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ظاهرا نزد شما این کلمات بیشتر ارزش مجوز دارد تا صدای محسن چاوشی

    فقط کمی انصاف همین و بس

    منبع: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    با اندکی تغییر

  5. #405
    آخر فروم باز silent-assassin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    سپاهان
    پست ها
    2,403

    پيش فرض

    اين هم يه مطلب محشر و بلند بالا از مهدي صاحب وبلاگ /www.mahozi.persianblog.com
    نترسيد!!! تا اخرش بخونيد...


    این یادداشت در تاریخ دهم خرداد نوشته شده و شامل وقایعی که بعد از این تاریخ برای فیلم سنتوری پیش آمده، نمی شود و بی خبر است....و از برخی مخاطبان تیر84 که شاید این مطلب اصلا برایشان جالب نباشد و نه سینما را دوست دارند و نه چاووشی را،معذرت می خواهم...تحمل ام کنید.


    ** توضیح : هیچ چیزی هماننند یک شوک،یک خبر ناگهانی،نمی توانست وبلاگ تیر 84 را مجبور کند که زودتر از موعدی که با خودش قرار گذاشته بود و قهر کرده بود،به وبلاگش برگرداند و آشتی بدهد ( می دانید که! قهر و آشتی با خودم را دارم می گویم؛ وگرنه شما دوستان که نازنینید،ماهید!!)...و این شوک را پدیده ی دلنشینی به نام سینما وارد کرد...با فوق االعاده و اضطراری بودن این خبر،مجبورم کرد که قفل سکوت را بشکنم و قبل از نوشتن دلایل نبودنم در این مدت- که به یادداشت بعدی موکول شده- یک نقد و شکایت نامه ی سینمایی بنویسم...این یادداشت را فقط به عنوان یک خبر ویژه بخوانید و در ضمن آن مراقب باشید که اتصال یادداشت انتهایی اردی بهشت ماه،با یادداشت بعدی که می آیم خدمتتان و دلایل نبودنم را توضیح می دهم، در ذهن اتان قطع نشود...زنده باد سینما که وبلاگم را زنده کرد...و مرده باد سینما که خون به جگرمان می کند با بعضی کارهایش.




    دهه ی اول خرداد ماه سال هشتاد و شش برای عاشقان فیلم سنتوری( عاشق به معنای واقعی کلمه ) دوران سختی بود...عاشقانی که دلیل تمایل اشان به فیلم سنتوری،خارج از موضوعیت سینما،به خاطر صدای محسن چاووشی است که ضمیمه ی اصیل این فیلم شده...تا اینکه...

    ...بالاخره درروز سه شنبه هشتم خرداد ماه( لعنت خدا به این سه شنبه ها / از متن ترانه های خود چاووشی ) تخم لق این خبر تلخ در دهان داریوش مهرجویی کارگردان فیلم شکسته شد و از قول اداره ی نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد اعلام کرد که آن وزارتخانه به صدای چاووشی مجوز نداد و فیلم با صدای بهرام رادان که دارد صدای چاووشی را تقلید و متن ترانه های او را می خواند اکران می شود...

    این جریان درست در ایامی اتفاق افتاد که من نوشتن در تیر84 را برای مدتی ترک کرده بودم...و این اتفاق که وقوعش کاملا برایم تلخ بود،بارها گلویم را می گرفت و داشت مجبورم می کرد که عهدم را بشکنم و خلف وعده کنم و بیایم چیزی بنویسم و به این حذف و به آن روش اکران اعتراضی بکنم...اما نمی شد!...ذهنم برای نوشتن خسته بود و دستانم به دکمه های کیبورد نمی رفت...حالا هم که آمده ام و دارم می نویسم،دیگر آن شدت عصبانیت کمی فروکش کرده و کلامم دیگر به تندی آن روزها نیست که کم مانده بود - با عرض معذرت- فحش های بد بد بدهم به همه...حالا به آنهایی فکر کنید که برای چاووشی حاضرند بمیرند...هواداران ِجان سپرده ای که همتایشان را بعید است که بتوانید حوالی هیچ کدام از دیگر خواننده های جوان امروزی ببینید...حال و روزشان چیزی شبیه ماتم زدگی مزمن بود.

    جریان ساخت و مراحل نمایش فیلم سنتوری را کوتاه و گذرا بر اساس اطلاعاتی که از قدیم و با خواندن نشریات سینمایی به خاطرم مانده با هم مرور می کنیم :


    زمستان سال 84 قرار بود فیلمی ساخته شود درباره ی یک آوازه خوان ِسنتورزن...مراحل طولانی برای انتخاب بازیگر نقش اول...قرعه خورد به نام محمد سلوکی...مهرجویی کسی را می خواست که چهره اش حالت مالیخولیایی داشته باشد،گونه اش تو رفته باشد،لاغر باشد...محمد سلوکی برای این نقش خیلی کوچک و کوچولو بود...بهرام رادان انتخاب شد...آن روزها موهایش را بلند کرده بود...مهرجویی تا او را دید گفت تو تا حالا کجا بودی علی سنتوری من!...و جالب...محسن چاووشی قبل از سلوکی و رادان انتخاب شده بود...فیلم نامه را خوانده بود و قرار بود که بر اساس حس و حال آن به کمک دوستانش، ترانه و شعر بنویسد و موسیقی اش را بسازد...بعدها اردوان کامکار-از بهترین سنتوریست های ایران- به گروه اضافه شد...چاووشی ترانه ها را با مشقت زیاد ساخت...دوران بی پولی و نداری اش بود...نمی توانست استودیو کرایه کند...مادرش در خانه روی پنجره ها را با پتو می پوشاند و اتاق خانه تبدیل به استودیو می شد و محسن چاووشی با کامپیوتر خانگی و چند نرم افزارصوتی ترانه ها را خواند و برد محضر مهرجویی بزرگ...می گویند که چاووشی برای آنکه خودش را از محله ی کارون-واقع در حوالی جنوب غرب تهران- برساند به خانه ی مهرجویی- در شمالی ترین نقطه ی تهران- حتی پول کرایه ی ماشین نداشت...مهرجویی و محمدرضا شریفی نیا آهنگ ها را شنیدند و پسندیدند...کم کم فیلمبرداری هم شروع شده بود...رادان به زیبایی تمام به جای چاووشی لب می زد و ترانه های او را می خواند...چهار پنج ترانه...همه راضی ،همه خوشحال...فیلمبرداری و تدوین تمام شد...سنتوری رفت برای گرفتن مجوز نمایش...مخالفت شد...یک سال پیش!...گفتند صدای چاووشی مجوز وزارت ارشاد را ندارد...نمایش فیلم عقب افتاد...توی تیتراژ فیلم هیچ اسمی از چاووشی نبود...این همه زحمت کشیده باشی،بعد...از چاووشی که می پرسند به خاطر نبودن اسمت ناراحتی یا نه؟...می گوید من به این نبودن عادت کرده ام دیگر...می دانید که چهار آلبوم چاووشی بدون اجازه ی او و توسط دوستان ِدشمن نژادشِ، لو رفت و راحت سی دی شد و بین مردم دست به دست شد و هیچ نفع مالی ای هم عاید خود چاووشی نشد...فیلم بارها رفت ارشاد و برگشت...قرار بود همه با ارشاد راهنمایی شوند،ولی گمراه می کرد...کش و قوس ها ادامه داشت...شهریور هشتاد و پنج بود که قرار شد فیلم در جشن خانه سینما نمایش داده شود...ولی باز نشد...قیر بود،قیف نبود...قیف بود،قیر نبود...نمایش فیلم باز هم عقب افتاد...شاید عید فطر؟...باز هم نشد...چاووشی مگر کسی را کشته؟...مگر تروریست است؟...مگر مخالف هسته ایی شدن انرژی است؟...چه کار کرده که هر تازه وارد بی هنری به راحتی مجوز خوانندگی می گیرد اما او نه؟...مجوز بی مجوز...اگربه خاطرآن است که چاووشی کمی- فقط کمی - شبیه سیاوش قمیشی می خواند،چرا خشایار اعتمادی که کپی داریوش اقبالی می خواند مجوز دارد؟آن هم وقتی که آقای قمیشی شباهت چاووشی به خودش را تصادفی می داند و صدای محسن را تائید می کند ،ولی در عوض می گویند که خشایار اعتمادی و یا شبیه خوانان دیگر، وقتی که می خواهند خارج از صحنه مصاحبه ای بکنند و یا حرف معمولی بزنند، آنقدر مراقبند که صدایشان با نسخه ی لس آنجلسی مو نزند ،که آخرهای صحبت و مصاحبه با خبرنگار، به خس خس و فس فس می افتند و گلویشان سرخ می شود و چشمهایشان خون می افتد و آقای خبرنگار هم مجبور می شود با مشت بزند پشت آقای خواننده و در حالی که دارد لیوان آب تعارفش می زند به او بگوید:عزیزم اینقدر به خودت فشار نیار!

    برگردیم سر قصه ی سنتوری:


    ...دیگر همه متفق القول بودند که سنتوری حتما در بهمن ماه85 و جشنواره ی بیست و پنجم فیلم فجر نمایش داده می شود...شب خوش هجدهم بهمن بود...سینما فلسطین...سینمای مطبوعات...فیلم نمایش داده شد...دبیر وبلاگ تیر84 آن شب پشت درهای بسته ی سینما فلسطین ماند و با هر تلاشی راهی به تماشا نتوانست باز کند...فقط به نشست مطبوعاتی عوامل سازنده در انتهای نمایش فیلم رسید و از چهره ی راضی و خوشنود تماشاگران ِفیلم فهمید که روی پرده ی سینما اتفاق عظیمی افتاده است...در تمامی تاریخ سینمای ایران اگر بگردی شاید فقط انگشت شمارفیلمی باشند که اینچنین به دورش حواشی درست شده و نمایش و یا عدم نمایشش جان به لب تماشاگرش رسانده باشد...می گویند که عوامل فیلم آن شب برای محسن چاووشی کارت دعوت نفرستاده بودند و او با تقلای زیاد توانسته بود فیلم را مثل یک تماشاگر معمولی ببیند...فردای آن شب توانستم فیلم را در سینما سپیده ببینم و دیوانه شوم...جادوی فیلم و عرقش هنوز هم که هنوز است بعد از گذشتن پنج ماه روی تن و ذهن من و تماشاگران جشنواره ای اش مانده است...و حالا...


    ...و حالا قرار است که از طرف وزارت ارشاد ،نیمی از لطف و صفای فیلم،که صدای جادویی چاووشی باشد را حذف کنند و عوامل فیلم هم مجبور شده اند از صدای بهرام رادان استفاده کنند...یعنی بهرام رادان خوانندگی کند!...یعنی می تواند!؟چشم بسته باید به این سوال جواب ِقاطع ِمنفی داد...به قول نویسنده ای :« اگر سنتوری دیدنی ست به خاطر رادان است و اگر شنیدنی ست فقط به خاطر چاووشی است»...واقعا و حقیقتا چه کسی غیر از خود چاووشی می تواند روی تیتراژ پایانی فیلم در حالی که به دستور وزارت ارشاد نامش از بین عوامل سازنده ی فیلم حذف شده،ضجه بزند و با کلامی منقطع و دردمندانه که انگار دارد هق هق می زند، به معشوق بگوید:


    من با زخم زبونات رفیقم

    مرهم بذار با حرفات رو زخم عمیقم

    با توام که داری به گریه م می خندی

    کاش می شد بیایی به من دل ببندی

    تنها بودن،یه کابوس شومه عزیزم

    تو کار دل نباشی تمومه عزیزم




    و عجیب که داستان فیلم سنتوری ،بعضی جاهایش شبیه وضعیت خود چاووشی است...هنرمندی که به کارهایش مجوز نمی دهند...مجبور می شود برود در مجالس عروسی بخواند...عاشق می شود...سنتورش را می شکنند...تمام آرزوهایش را !!...بدهی بالا می آورد...معشوق ترک اش می کند...ویران می شود...از همه دور می شود...معشوق با یک ویولونیست طرح ازدواج می ریزد...ولی هنوز دلش دارد برای علی و سنتورش لک می زند...علی به دامان اعتیاد می افتد...صاحبخانه بیرونش می کند...کارتن خواب می شود...معشوق اتفاقی او را در خیابان می بیند...گزارشش را برای سلامت کردنش می دهد...می برندش بازپروری...کم کم خوب می شود...به باقی معتادها سنتورزدن یاد می دهد و برایشان می خواند...خوب که می شود،مسئولان بیمارستان می گویند:حالا می توانی بروی...می گوید نه...سنتورش را بغل می زند و می گوید: من به آن جامعه ای که شبیه گرگ درنده است برنمی گردم...و هنوز هم در رویایش،معشوقش...همسرش...هانی ه را می بیند و به عشق او می خواند.

    این خلاصه ی خلاصه ی داستان فیلم بود...فیلمی که با این دیالوگ شروع می شود:


    ...وقتی از ایستگاه مترو اومدم بالا،آسمون مثل همیشه کدر و بد رنگ بود...توی هوا پر از دود بود و من نمی دونستم که این آخرین باریه که دارم هوای کثیفو به ریه های سوخته ام فرو می دم...از وقتی هانیه...همسرم...گذاشته،رفته.. .دیگه دلم به کار نمی ره... بعضی از برنامه هارو قبول نمی کنم، با بعضی هاش بدقولی می کنم و نمی رم... یا سر مجلس خوابم می بره...یا می زنم زیر گریه!


    آقای وزارت ارشاد!

    چرا صدای چاووشی مجوز ندارد؟...چرا متن ترانه هایش،موسیقی اش،ریتم بندی اش مشکلی ندارد و می شود فرد دیگری روی قایق همان ها بنشیند،اما خودش اجازه ی کشتی بانی همان قایق خودساخته را ندارد؟...بعد هم یک سوال عاقلانه...؟ چه طور بهرام رادان ِبازیگر،یک شبه می تواند مجوز خوانندگی بگیرد،اما چاووشی ای که کارش و حرفه اش موسیقی است نه!؟...چه طور هزاران موسیخی!! دان دیگر که با مبتذل ترین اشعار و جلف ترین ریتم ها گوش فلک را با نوک تیز میخ اشان مجروح کرده اند،اجازه ی ابراز وجود دارند،ولی چاووشی ای که به هیچ مافیای فرهنگی متصل نیست و زخم هزار نارفیق را مثل پیراهن بر تن دارد و متن ترانه هایش آنقدر شریفانه است،نمی تواند و به قول آقایان حق ندارد ظهور پیدا کند؟...به خداوند قسم که نه ریالی از فروش مطمئنا میلیاردی فیلم سنتوری به جیب من خواهد رفت و نه آن قدرت مالی را دارم که زیان های مادی و حقوق از دست رفته ی چاووشی را برایش استیفا کنم...چاووشی نه پسرخاله ی من است و نه دوست دوران بچگی ام...اما وقتی قصه ی رنجش را در مطبوعات خواندم و آلبوم متاسفم اش را شنیدم دیوانه شدم و فیلم سنتوری(نسخه ی جشنواره ای و با صدای اصلی اش) هم شدت این شیفتگی را بیشتر کرد...راستی!!...آهان!...یک پرسش!...صدای من چه طور!؟...آیا من می توانم حرف بزنم!؟...می توانم از همین گلویم و ازهمین تارهای صوتی ای که متاسفانه فقط متعلق به خودم است و از روز تولد همراهم هستند،حرفی بزنم!؟...صدای من مجوز دارد؟...می توانم نفس بکشم!؟...یا اینکه باید مثل بزغاله بع بع کنم!؟...این را به من بگویید حتما!...می ترسم فردا که دارم از تلفن عمومی با دوستم حرف می زنم،محتسبی از راه برسد و کارت تلفن را از دستگاه بکشد بیرون و با همان بکوباند توی صورتم و بگوید: عوضی!! صدای تو مجوز ندارد!

    آقای وزارت ارشاد!

    چرا با چاووشی ها کاری می کنیم که مجبور به ترک وطن شوند؟...خاطره ی تلخ شادمهر عقیلی هنوز از خاطره ها نرفته...زیباترین ترانه ای که در مورد بانوی دو عالم حضرت فاطمه ی زهرا خوانده شده،ترانه ی گل یاس است که متعلق به شادمهرعقیلی می باشد...باور کنید که ملت ،تفاوت بین کار جعلی و حقیقی را می فهمند...( قانون نانوشته ی مزخرفی در واحد موسیقی ارشاد هست که خوانندگان جوان را برای گرفتن مجوز به سمتی سوق می دهند که برای سهولت کار حتما یک آهنگ سنگین مذهبی هم در آلبومشان داشته باشند...یعنی ترویج ریاکاری )...حالا شادمهر عقیلی کجاست!؟...آن جوان متخصص موسیقی را آنقدر در راهروهای وزارت ارشاد به دنبال مجوز دواندید که مسیر دویدنش تا آن سوی مرزها کشیده شد...آنقدر دوید و دور شد که دیگر کاملا از دست رفت و از دیدها پنهان شد( توضیح اضافی تیر84: خدا وکیلی!!خودم با این چند جمله ی آخرم کیف کردم! من چقدر دارم قشنگ می نویسما !! )...حالا شادمهر دارد آنجا - در سرزمین تلخ و بی پدر غربت- و در کلیپ های موسیقی اش دختران نیمه برهنه را به آغوش می کشد و قربان صدقه می رود و فیلم و صدایش هم راحت تر از آنچه که فکر کنید می آید و می رسد به داخل مرزهای فرهنگی ...کاری به این ندارم که شاید ذات شادمهر عقیلی همین بود و هست، که حالا دارد آنطرف آبهای نیلگون خلیج فارس نشان می دهد...او در قبر خودش خواهد خوابید...ولی ما هم می توانستیم با مفاهمه او را در همین سرزمین مادری نگه داریم و...

    ...حالا بیایید این بلای عظیم را بر سر محسن چاووشی ها آوار نکنیم...او مثل شادمهر جنگنده نیست و مافیای موسیقی را نمی شناسد... یکمرتبه دیدید که به سرش زد و با روحیه ی لطیف و خجالتی ای که دارد،چمدانش را بست و همانند بره ای معصوم افتاد میان یک گله گرگ گرسنه...حالا کاری ندارم که گروه گروه مغز،نخبه های دانشگاهی و المپیادی دارند از فرودگاه مهرآباد!! روی پاسپورت هایشان مهر خروج می زنند و می روند به دامن کشورهایی که از کودکی،از صف های صبحگاهی دبستان هایمان از خداوند بارها آرزوی مرگ آنها را می کردیم و خودمان را زنده باد می گفتیم.

    به قول سید علی صالحی:

    نان از سفره و کلمه از کتاب،

    چراغ از خانه و شکوفه از انار،

    آب از پیاله و پروانه از پسین،

    ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته اید...

    با رویاهایمان چه کار دارید!؟

    ...و محسن چاووشی و فیلم سنتوری،بخشی از رویاهای امروزین و این ماه های برخی از همنسلان جوان جامعه ی ایرانی شده...کافی ست که نام محسن چاووشی و فیلم سنتوری را در گوگل جستجو کنید...با حجم عظیمی از مطلب و وبلاگ هوادار مواجه می شوید که غم تلخ صدای چاووشی و دنیای ذهنی ترانه هایش را با حال و هوای خود عجین می دانند و می بینند...برای من جای سوال دارد...وقتی صدای چاووشی را دیگر همه شنیده اند...وقتی لوح صدایش دارد دست به دست می چرخد،دیگر چه سماجتی برای ندادن مجوز باید باشد؟...چرا کودکانه وکودنانه لج بازی می کنید؟؟...آقای بهارستان نشین!!،خوشبختانه شما آنقدرمتکلف هستید و وارد محرمات نمی شوید و چیزهای غیرمجاز استعمال نمی کنید،که آدم به این همه خلوص و پاکی شما حسادت می کند...اما عزیزم! یکبار هم که شده ناپرهیزی کن و از آلبوم سی دی های آقا پسر برومندتان،مجموعه ی کامل آهنگهای محسن چاووشی را در بیاور و بگذار داخل دستگاه پخش صوت...ناراحت نباش،به کسی نمی گویم که فرزند شما هم همان هایی را دارد گوش می دهد که پدر تحریم اشان کرده!!...در تاریکی شب ،وقتی همه خواب بودند،آلبوم متاسفم چاووشی را بگذار توی درایو کامپیوتر و رویش کلیک کن...بلد هستی که: دو تا کلیک...خب!...می بینی؟...ده تا تراک دارد...نه!!...کراک نه!!...تراک!...تراک ِموسیقی از کراک ِکشنده خیلی خیلی شرافتمندانه تر است...حتی اگر به حکم شما ،آن تراک غیرمجاز باشد...کراک!؟...آنقدرها هم غیرمجاز نیست!!...می گویند که بقالی های سر کوچه هم دارند...حیف شما نیست که فقط در فکر نقش ایوان هستید؟...خب!...می بینی؟...ده تا تراک دارد...روی همان دهمی کلیک کن!...حالا...به هیچی دست نزن!...از جلوی مانیتور کامپیوتر برو عقب...عقب تر...حیف چشم های شما نیست!؟...در این تاریکی شب و خاموشی چراغ ها از ترس اینکه آقا پسر بیدار شود و ببیند که آقا پدر...؟ بعععله!...آن چشم ها و روشنایی اشان را نگهدار برای سانسور کتاب،برای توقیف نشریات،برای جستجو در سایت ها و فیلتر کردنشان(توضیح:کاملا مشخص است که این وبلاگ با وجوه غیراخلاقی پدیده ایی به نام بی فرهنگی،که حریم ِحرمت ِادب را در جامعه می شکنند و از بین می برند،مخالف است و تحریم شان را واجب می داند)...خب!...رفتی عقب...تکیه بده به دیوار...نه!...آنقدر شق و اتو کشیده نه!!...اینجور نشستن که برای همان میز ریاست مناسب است...راحت لم بده!...آفرین پسر خوب...حالا چشم حاجیه خانم را دور ببین و به یاد اولین معشوق ات بیفت...آخی!...خجالت نکش!!...برای همه پیش آمده!...پیش می آید!...یادت می آید چقدر ناز بود؟...به هر بهانه ای و شوتی،توپ فوتبال را در ظهرهای همیشه داغ تابستان،از توی کوچه می انداختی از بالای دیوار توی حیاط خانه ی آنها...همبازی هایت سرت داد می زدند: اوهوی !( می دانم! خیلی بی تربیت بودند دوستان دوران بچگی ات...فقط تویشان تو فرهیخته شدی حالا...و حالا چقدر هم داری افسوس می خوری که چرا زبان آنها را از همان روز به بعد غیرمجاز اعلام نکردی...جانم!...تاریخ را وارونه نخوان...تو آن روزها قدرت در اختیار نداشتی!)...برگردیم سر قصه...همبازی هایت سرت داد می زدند : اوهوی!( ببخش که این فحش قبیحه را دومرتبه تکرار کردم ) چرا توپ رو فقط می شوتی طرف خونه ی اونا...و این " اونا " برای همه ی دوستانت " تابلو " شده بود دیگر...بعد از خجالت سرخ که می شدی،می گفتند:ای شیطوون!!...حالا این روزها،جوانی جرات دارد از ترس تو توپ بیندازد داخل حیاط همسایه!؟...سریع می گویی ارتباط با هرگونه ناهمجنس حرام است ولاغیر...خودت را چرا همیشه یادت می رود شیطوون!؟...خب...بگذریم...حالت چه طور است؟...آوای سنتور را حال می کنی؟...می بینی چه دردمندانه و هنرمندانه دارد زخمه می زند؟...حالا به شعر و شروع خواننده نرسیده...یک دقیقه ای باید غرق سنتور شوی!...خب حالا صدا هم آمد...می بینی چقدر سوزناک است،و می بینی که هیچ معنای بدی هم در ترانه اش نیست!؟...خب...تا آخرش گوش دادی؟...داری چیکار می کنی؟...از اول؟...خوشت آمد؟؟...می دانستم...می خواهی بروی تبلیغ اش را بکنی!؟...بشین بابا دلت خوشه!...همه شنیدن،تو آخریشی!

    **فیلم سنتوری،رویای این روزهای من است...اگر تمایلی به دوباره دیدنش دارم به خاطر صدای چاووشی و یک دلیل دوست داشتنی خودمانی دیگر است...انتظارم برای شروع تاریخ اکران آن باور کنید که به دقیقه به دقیقه رسیده...نه من،که می دانم بسیاری از علاقه مندان سینما و دوستداران صدای چاووشی دارند برای نمایش آن له له می زنند...اگر اکران این فیلم با صدای بهرام رادان باشد و صدای چاووشی حذف شود- که همین اتفاق هم انگارافتاده است و مجوز نمایش فیلم به این طریق صادر شده- مطمئنا از مقبولیت فیلم کاسته می شود و خود من هم با آن عطشی که پیش از این داشتم،به استقبالش نخواهم رفت...اما....اما...یک نکته ی باریک تر از مو...

    ***نکته : دارم یک احتمالی می دهم...شاید تمام این کش و قوس ها،شاید تمام این مجوز دادن ها و ندادن ها،شاید این رادان ها و چاووشی ها...تماما بازی گیشه باشد!!...می خواهند چنان انتظار و عطش و حاشیه ای را پیرامون فیلم بچینند که وقت نمایشش فروش آنقدر برود بالا که جیب تهیه کننده بترکد...آنهم تهیه کننده ای مثل هدایت فیلم که رگ خواب گیشه را خوب می داند و خوب بلد است که حواشی سازی کند...وگرنه مگر می شود صدای چاووشی را از فیلمی که اساس اش روی شانه ی او استوار شده پاک کرد؟...اگر تا مدتی بعد که سنتوری اکران شد و به صدای چاووشی هم دست نخورده باشد،می توان دو احتمال داد: اول اینکه عوامل سازنده ی فیلم تمام تلاش اشان را کرده اند و ارشاد را از خر شیطان آورده اند پایین و مجوز صدای چاووشی بالاخره صادر شده... و دوم اینکه دستهای پول پرست تهیه کننده و مهرجویی و رادان و چاووشی و اداره ی نظارت و ارزشیابی ارشاد،پشت پرده به هم گره خورده و گفته اند که بیاییم این بازی طولانی را راه بیندازیم و با روحیه ی یک عده ای که عاشقانه سینما و موسیقی را دوست دارند بازی کنیم و تشنه اشان کنیم و به طور ناخواسته برای فیلم تبلیغ کنند و عده ی زیادی بیایند سینما و فیلم به قول معروف بترکاند...اگر گیرنده های قوی ذهنی ام این احتمال دوم را ردیابی کند و مطمئن بشود که حقیقت دارد،همانطور که دارم الان برای سنتوری و چاووشی و غم تلخ اش مرثیه می نویسم،روزی هم خواهم آمد و با کلام تیزم روی آن دست های به هم پیوند خورده، تف خواهم انداخت....مثلا همین وبلاگ خودم...آنقدر چاووشی چاووشی گفته ام،آنقدر سنتوری سنتوری کرده ام،که مطمئن هستم در وقت اکرانش تمام مخاطبانم،تمام دبیران وبلاگ های همسایه،می گویند برویم این سنتوری را که اینقدر تیر84 تعریفش را می کرد ببینیم...این یعنی یک جور تبلیغ ناخواسته و مفتکی...مدت هاست که دوستداران سنتوری،بیلبورد تبلیغاتی فیلم شده اند...دیگر کم مانده بروند سر چهارراه ها بایستند و از بابت فیلم سنتوری،سوت بلبلی بزنند...

    عده ی کمی هستند که می توانند خطوط دستهای پشت پرده را بخوانند...دلم برای آنهایی که معصومانه...نه! نه!...دارم دعا می کنم که واقعا به صدای چاووشی مجوز نمی دهند!...واقعا مشکل سنتوری فقط صدای چاووشی است!...دارم دعا می کنم که تهیه کننده اصلا قصد حاشیه سازی ندارد...دارم برای خودم دعا می کنم که نکند با وقوع تلخ احتمال دوم،کنج دنج حریم مطمئن فرهنگ و هنر برایم لجن مال بشود و تمام.

    *** در همین راستا برای سایت سینمای ما که بهترین بنگاه خبررسانی سینمایی این روزها و سالهاست و خبر حذف صدای چاووشی را منتشر کرده بود،پیامی فرستادم...نمی دانم آنها انتشارش می دهند یا نه؟ آن را همین جا منتشر می کنم:

    « سنتوری بدون صدای چاووشی مثل:

    ساندویچ کالباس بدون سس سفید می ماند

    مثل خیار بدون نمک است

    مثل اسمان بدون خورشید است

    مثل روزنامه ی شرق بدون محمد قوچانی است

    مثل مارماهی است...نه این تمام نه آن تمام

    مثل خانه ی بدون سقف است

    مثل عاشق بدون معشوق است

    مثل هامون بدون خسرو شکیبایی عزیز است

    مثل هر چیزی هست ولی سنتوری نیست

    حالا خوب است که مهرجویی فیلمی ساخته در مورد موزیسینی که با مشکلات بسیار و طلاق همسر و شکستن سنتور (واااااای) و ندادن مجوز و....کارش به سقوط می کشد...حالا خود مهرجویی آمده آن صدای خسته را که انگار از یک چاه عمیق می زند بیرون را سانسور کرده...می گویید مجبور شده؟؟؟...باشد عزیزانم!...می توانست خودش را هم مجبور کند که فیلم را تا اطلاع ثانوی اکران نکند...

    جای تعجب است...متن ترانه ها مجوز دارد...نزدیک کردن صدای رادان به چاووشی به کمک تکنولوژی ایرادی ندارد...فقط نمی دانم که از چه فقط صدای چاووشی باید در گلو خفه شود...به خدا قسم نه پولی از سنتوری به من می رسد و نه می توانم بار سنگین غم های چاووشی بزرگ را به ذوشم بکشم...قاچاقچی سی دی هم نیستم...فقط می گویم زحمات چاووشی را که غصه ی دردش را در نشریات و اصلا در ترانه هایش شنیده ام و شنیده ایم...با یک تدوین صوتی مختصر بر باد ندهیم...فقط...فقط ...فقط امیدوارم و دعا دعا می کنم که این ها بازی برای رونق گیشه نباشد...آنوقت تنها حریم امن و دلخوشکنکی که به نام فرهنگ برایمان مانده لجن مال می شود و باید برویم گوشه ای را گیر بیاوریم و دور از جانم کراک بکشیم و خودمان را بکشیم...نکنید جانم ...نکنید!».

    چند مدت پیش هم در همین سایت سینمای ما خبری در مورد ترس مسئولان ارشاد از اکران فیلم سنتوری به قلم خوب آقای امیر قادری نوشته شده بود که می توانید از لینک زیر بخوانید...در حافظه ی کامپیوترتان سیو کنید و سر فرصت بخوانید...حتما بخوانید...اگر هم کمی باهوش باشید می توانید پیام من را هم در قسمت پیام هایش- اولین پیام- پیدا کنید و ببنید

    لینک سینمای ما

    این هم مقاله ای که تیر 84 با تلاش و تحقیق فراوان در مورد دنیای محسن چاووشی نوشت و در همین وبلاگ منتشر کرد،اما- دارم شوخی می کنم – به مدد خانم باقری زاده و خانم اصلان زاده که تنها چند ساعت بعد از انتشارش آمدند و با سه تا یادداشت جدید،آن مقاله را دفن کردند و تمام و اصلا هم آنطور که باید خوانده نشد...شما بروید و بخوانید و آنهایی که نظر نداده اند لطف فرمایند و نظر بدهند...

    قسمت اول

    قسمت دوم

    در مورد این مقاله خاطره ای تعریف کنم:


    وقتی که این مقاله را ساعت سه نیمه شب یکم اردی بهشت در وبلاگ قرار دادم،دیگر داشتم از خستگی می مردم...آپلود کردن آنهمه تصویر در سایتی دیگر و دادن آدرسش به پرشین بلاگ جانم را به لبم رساند...وقتی که تکمیل شد و دکمه ی بازسازی وبلاگ را زدم،افتادم برای خوابیدن...اما ساعت دیگر از سه و نیم شب گذشته بود و باید ساعت هشت صبح می رسیدم به اداره...از بی خوابی داشت بدنم می لرزید و در ضمن بسیار بسیار خوشحال بودم که بالاخره توانستم مقاله ام را با شکل و شمایلی لایق دوستانم منتشر کنم...بعد از ظهرش هم باید می رفتم دفترمجله ی فیلم و نشریه ام را که اشتراکش را دارم می گرفتم(داستان طنزی در مورد این مجله نوشته ام که بعدها برای وبلاگ منتشر می کنم)...آنجا بود که امیر قادری را دیدم...نویسنده ی توانای مجله فیلم...از عاشقان فیلم سنتوری...گفتم که آقای قادری در وبلاگم مقاله ای در مورد چاووشی و دنیای ذهنی اش نوشته ام،دوست دارم که شما آنرا بخوانید و نظر بدهید که آیا نویسنده ی خوبی هستم یا نه؟...گفت باشد حتما می روم می خوانم و خیلی هم اظهار تمایل کرد...آدرس وبلاگ را دادم و وقت غروب با شماره ی جدید مجله ی فیلم آمدم خانه...از بی خوابی به آستانه ی مرگ رسیده بودم...باید می خوابیدم،اما نشستم پای کامپیوتر و مرور وبلاگ...باید می دیدم که دوستان وبلاگی ام چه پیامهایی را برای آن مقاله گذاشته اند...انتظار شیرینی بود...شاید خود امیرقادری زودتر از من که به خانه برسم رفته بود توی وبلاگم و نظر داده بود...آدرس وبلاگ را تایپ کردم... اِاِاِ...وبلاگ من کو؟...اینکه همان تیر84 است اما...چشمانم که کمی سر جایش آمد،دیدم که برای اولین بار دو تن از دوستان دانشگاهی که همه اشان رمز عبور وبلاگ را دارند،آمده اند و بعد از یک سال و نه ماه،دقیقا همین امروز را تصمیم گرفته اند که مطلب انتشار دهند...آنهم نه یکی،نه دو تا... بلکه سه تا...گفتم که... دارم شوخی می کنم...پس مقاله ی من چه شد؟مقاله ای که لااقل بیست روز صرف نوشتن و تایپ و یافتن عکس هایی مناسب با متن آن شده بود،تنها یازده ساعت روی وبلاگ بود...و فقط توانسته پنج شش نظر برای خودش جلب بکند... و امیر قادری هم حتما آمده و دیده که در ابتدای وبلاگم خبری از مقاله ی تخصصی چاووشی نیست و به جایش از گذرگاه کاماندرا و پسر شجاع و مردی که به زانو در آمد مطلب هست و با دیدنش سریع پنجره ی وبلاگم را بسته و رفته...گفتم که...دارم شوخی می کنم...ولی آن روز بچه ها با آن سه نوشته ای که گذاشتند بالای پیشانی وبلاگ،شوخی تلخی با من کردند...خسته بودم...باید می خوابیدم...از زور خستگی خوابیدم و کابوس دیدم...کابوس مردی که با خوانده نشدن مقاله اش به قول خانم اصلان زاده به زانو در آمد.


    *** امیدوارم که از خواندن این یادداشت طولانی خسته نشده باشید و همچنین دعا کنید که سنتوری اگر قرار است اکران بشود با صدای چاووشی باشد و پشت پرده هم دستی دیده نشود.

    **** امیدوارم مسئولان محترم وزارت ارشاد ناراحتی هواداران چاووشی و سنتوری را درک کنند...به خدا قسم دو ساعت نشستن در سینما و دل دادن به چیزی که دل دارد،عملیات مجرمانه ای نیست...اگر این مطلب در بعضی از خطوط نوشتاری اش کمی تند رفت پوزش می خواهم.وبلاگ تیر84 زبان بهداشتی و مودبی دارد ...قصد جسارت نبود و نیست و نقد تنها در حیطه ی مقبولیت حاکمیت قرار می گیرد...خیلی رسمی شد!؟ نه!

  6. #406
    Banned masoud908's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    محل سكونت
    :::: I.R :::: Tehran ::::
    پست ها
    4,832

    پيش فرض

    اين هم يه مطلب محشر و بلند بالا از مهدي صاحب وبلاگ /www.mahozi.persianblog.com
    نترسيد!!! تا اخرش بخونيد...


    این یادداشت در تاریخ دهم خرداد نوشته شده و شامل وقایعی که بعد از این تاریخ برای فیلم سنتوری پیش آمده، نمی شود و بی خبر است....و از برخی مخاطبان تیر84 که شاید این مطلب اصلا برایشان جالب نباشد و نه سینما را دوست دارند و نه چاووشی را،معذرت می خواهم...تحمل ام کنید.


    ** توضیح : هیچ چیزی هماننند یک شوک،یک خبر ناگهانی،نمی توانست وبلاگ تیر 84 را مجبور کند که زودتر از موعدی که با خودش قرار گذاشته بود و قهر کرده بود،به وبلاگش برگرداند و آشتی بدهد ( می دانید که! قهر و آشتی با خودم را دارم می گویم؛ وگرنه شما دوستان که نازنینید،ماهید!!)...و این شوک را پدیده ی دلنشینی به نام سینما وارد کرد...با فوق االعاده و اضطراری بودن این خبر،مجبورم کرد که قفل سکوت را بشکنم و قبل از نوشتن دلایل نبودنم در این مدت- که به یادداشت بعدی موکول شده- یک نقد و شکایت نامه ی سینمایی بنویسم...این یادداشت را فقط به عنوان یک خبر ویژه بخوانید و در ضمن آن مراقب باشید که اتصال یادداشت انتهایی اردی بهشت ماه،با یادداشت بعدی که می آیم خدمتتان و دلایل نبودنم را توضیح می دهم، در ذهن اتان قطع نشود...زنده باد سینما که وبلاگم را زنده کرد...و مرده باد سینما که خون به جگرمان می کند با بعضی کارهایش.




    دهه ی اول خرداد ماه سال هشتاد و شش برای عاشقان فیلم سنتوری( عاشق به معنای واقعی کلمه ) دوران سختی بود...عاشقانی که دلیل تمایل اشان به فیلم سنتوری،خارج از موضوعیت سینما،به خاطر صدای محسن چاووشی است که ضمیمه ی اصیل این فیلم شده...تا اینکه...

    ...بالاخره درروز سه شنبه هشتم خرداد ماه( لعنت خدا به این سه شنبه ها / از متن ترانه های خود چاووشی ) تخم لق این خبر تلخ در دهان داریوش مهرجویی کارگردان فیلم شکسته شد و از قول اداره ی نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد اعلام کرد که آن وزارتخانه به صدای چاووشی مجوز نداد و فیلم با صدای بهرام رادان که دارد صدای چاووشی را تقلید و متن ترانه های او را می خواند اکران می شود...

    این جریان درست در ایامی اتفاق افتاد که من نوشتن در تیر84 را برای مدتی ترک کرده بودم...و این اتفاق که وقوعش کاملا برایم تلخ بود،بارها گلویم را می گرفت و داشت مجبورم می کرد که عهدم را بشکنم و خلف وعده کنم و بیایم چیزی بنویسم و به این حذف و به آن روش اکران اعتراضی بکنم...اما نمی شد!...ذهنم برای نوشتن خسته بود و دستانم به دکمه های کیبورد نمی رفت...حالا هم که آمده ام و دارم می نویسم،دیگر آن شدت عصبانیت کمی فروکش کرده و کلامم دیگر به تندی آن روزها نیست که کم مانده بود - با عرض معذرت- فحش های بد بد بدهم به همه...حالا به آنهایی فکر کنید که برای چاووشی حاضرند بمیرند...هواداران ِجان سپرده ای که همتایشان را بعید است که بتوانید حوالی هیچ کدام از دیگر خواننده های جوان امروزی ببینید...حال و روزشان چیزی شبیه ماتم زدگی مزمن بود.

    جریان ساخت و مراحل نمایش فیلم سنتوری را کوتاه و گذرا بر اساس اطلاعاتی که از قدیم و با خواندن نشریات سینمایی به خاطرم مانده با هم مرور می کنیم :


    زمستان سال 84 قرار بود فیلمی ساخته شود درباره ی یک آوازه خوان ِسنتورزن...مراحل طولانی برای انتخاب بازیگر نقش اول...قرعه خورد به نام محمد سلوکی...مهرجویی کسی را می خواست که چهره اش حالت مالیخولیایی داشته باشد،گونه اش تو رفته باشد،لاغر باشد...محمد سلوکی برای این نقش خیلی کوچک و کوچولو بود...بهرام رادان انتخاب شد...آن روزها موهایش را بلند کرده بود...مهرجویی تا او را دید گفت تو تا حالا کجا بودی علی سنتوری من!...و جالب...محسن چاووشی قبل از سلوکی و رادان انتخاب شده بود...فیلم نامه را خوانده بود و قرار بود که بر اساس حس و حال آن به کمک دوستانش، ترانه و شعر بنویسد و موسیقی اش را بسازد...بعدها اردوان کامکار-از بهترین سنتوریست های ایران- به گروه اضافه شد...چاووشی ترانه ها را با مشقت زیاد ساخت...دوران بی پولی و نداری اش بود...نمی توانست استودیو کرایه کند...مادرش در خانه روی پنجره ها را با پتو می پوشاند و اتاق خانه تبدیل به استودیو می شد و محسن چاووشی با کامپیوتر خانگی و چند نرم افزارصوتی ترانه ها را خواند و برد محضر مهرجویی بزرگ...می گویند که چاووشی برای آنکه خودش را از محله ی کارون-واقع در حوالی جنوب غرب تهران- برساند به خانه ی مهرجویی- در شمالی ترین نقطه ی تهران- حتی پول کرایه ی ماشین نداشت...مهرجویی و محمدرضا شریفی نیا آهنگ ها را شنیدند و پسندیدند...کم کم فیلمبرداری هم شروع شده بود...رادان به زیبایی تمام به جای چاووشی لب می زد و ترانه های او را می خواند...چهار پنج ترانه...همه راضی ،همه خوشحال...فیلمبرداری و تدوین تمام شد...سنتوری رفت برای گرفتن مجوز نمایش...مخالفت شد...یک سال پیش!...گفتند صدای چاووشی مجوز وزارت ارشاد را ندارد...نمایش فیلم عقب افتاد...توی تیتراژ فیلم هیچ اسمی از چاووشی نبود...این همه زحمت کشیده باشی،بعد...از چاووشی که می پرسند به خاطر نبودن اسمت ناراحتی یا نه؟...می گوید من به این نبودن عادت کرده ام دیگر...می دانید که چهار آلبوم چاووشی بدون اجازه ی او و توسط دوستان ِدشمن نژادشِ، لو رفت و راحت سی دی شد و بین مردم دست به دست شد و هیچ نفع مالی ای هم عاید خود چاووشی نشد...فیلم بارها رفت ارشاد و برگشت...قرار بود همه با ارشاد راهنمایی شوند،ولی گمراه می کرد...کش و قوس ها ادامه داشت...شهریور هشتاد و پنج بود که قرار شد فیلم در جشن خانه سینما نمایش داده شود...ولی باز نشد...قیر بود،قیف نبود...قیف بود،قیر نبود...نمایش فیلم باز هم عقب افتاد...شاید عید فطر؟...باز هم نشد...چاووشی مگر کسی را کشته؟...مگر تروریست است؟...مگر مخالف هسته ایی شدن انرژی است؟...چه کار کرده که هر تازه وارد بی هنری به راحتی مجوز خوانندگی می گیرد اما او نه؟...مجوز بی مجوز...اگربه خاطرآن است که چاووشی کمی- فقط کمی - شبیه سیاوش قمیشی می خواند،چرا خشایار اعتمادی که کپی داریوش اقبالی می خواند مجوز دارد؟آن هم وقتی که آقای قمیشی شباهت چاووشی به خودش را تصادفی می داند و صدای محسن را تائید می کند ،ولی در عوض می گویند که خشایار اعتمادی و یا شبیه خوانان دیگر، وقتی که می خواهند خارج از صحنه مصاحبه ای بکنند و یا حرف معمولی بزنند، آنقدر مراقبند که صدایشان با نسخه ی لس آنجلسی مو نزند ،که آخرهای صحبت و مصاحبه با خبرنگار، به خس خس و فس فس می افتند و گلویشان سرخ می شود و چشمهایشان خون می افتد و آقای خبرنگار هم مجبور می شود با مشت بزند پشت آقای خواننده و در حالی که دارد لیوان آب تعارفش می زند به او بگوید:عزیزم اینقدر به خودت فشار نیار!

    برگردیم سر قصه ی سنتوری:


    ...دیگر همه متفق القول بودند که سنتوری حتما در بهمن ماه85 و جشنواره ی بیست و پنجم فیلم فجر نمایش داده می شود...شب خوش هجدهم بهمن بود...سینما فلسطین...سینمای مطبوعات...فیلم نمایش داده شد...دبیر وبلاگ تیر84 آن شب پشت درهای بسته ی سینما فلسطین ماند و با هر تلاشی راهی به تماشا نتوانست باز کند...فقط به نشست مطبوعاتی عوامل سازنده در انتهای نمایش فیلم رسید و از چهره ی راضی و خوشنود تماشاگران ِفیلم فهمید که روی پرده ی سینما اتفاق عظیمی افتاده است...در تمامی تاریخ سینمای ایران اگر بگردی شاید فقط انگشت شمارفیلمی باشند که اینچنین به دورش حواشی درست شده و نمایش و یا عدم نمایشش جان به لب تماشاگرش رسانده باشد...می گویند که عوامل فیلم آن شب برای محسن چاووشی کارت دعوت نفرستاده بودند و او با تقلای زیاد توانسته بود فیلم را مثل یک تماشاگر معمولی ببیند...فردای آن شب توانستم فیلم را در سینما سپیده ببینم و دیوانه شوم...جادوی فیلم و عرقش هنوز هم که هنوز است بعد از گذشتن پنج ماه روی تن و ذهن من و تماشاگران جشنواره ای اش مانده است...و حالا...


    ...و حالا قرار است که از طرف وزارت ارشاد ،نیمی از لطف و صفای فیلم،که صدای جادویی چاووشی باشد را حذف کنند و عوامل فیلم هم مجبور شده اند از صدای بهرام رادان استفاده کنند...یعنی بهرام رادان خوانندگی کند!...یعنی می تواند!؟چشم بسته باید به این سوال جواب ِقاطع ِمنفی داد...به قول نویسنده ای :« اگر سنتوری دیدنی ست به خاطر رادان است و اگر شنیدنی ست فقط به خاطر چاووشی است»...واقعا و حقیقتا چه کسی غیر از خود چاووشی می تواند روی تیتراژ پایانی فیلم در حالی که به دستور وزارت ارشاد نامش از بین عوامل سازنده ی فیلم حذف شده،ضجه بزند و با کلامی منقطع و دردمندانه که انگار دارد هق هق می زند، به معشوق بگوید:


    من با زخم زبونات رفیقم

    مرهم بذار با حرفات رو زخم عمیقم

    با توام که داری به گریه م می خندی

    کاش می شد بیایی به من دل ببندی

    تنها بودن،یه کابوس شومه عزیزم

    تو کار دل نباشی تمومه عزیزم




    و عجیب که داستان فیلم سنتوری ،بعضی جاهایش شبیه وضعیت خود چاووشی است...هنرمندی که به کارهایش مجوز نمی دهند...مجبور می شود برود در مجالس عروسی بخواند...عاشق می شود...سنتورش را می شکنند...تمام آرزوهایش را !!...بدهی بالا می آورد...معشوق ترک اش می کند...ویران می شود...از همه دور می شود...معشوق با یک ویولونیست طرح ازدواج می ریزد...ولی هنوز دلش دارد برای علی و سنتورش لک می زند...علی به دامان اعتیاد می افتد...صاحبخانه بیرونش می کند...کارتن خواب می شود...معشوق اتفاقی او را در خیابان می بیند...گزارشش را برای سلامت کردنش می دهد...می برندش بازپروری...کم کم خوب می شود...به باقی معتادها سنتورزدن یاد می دهد و برایشان می خواند...خوب که می شود،مسئولان بیمارستان می گویند:حالا می توانی بروی...می گوید نه...سنتورش را بغل می زند و می گوید: من به آن جامعه ای که شبیه گرگ درنده است برنمی گردم...و هنوز هم در رویایش،معشوقش...همسرش...هانی ه را می بیند و به عشق او می خواند.

    این خلاصه ی خلاصه ی داستان فیلم بود...فیلمی که با این دیالوگ شروع می شود:


    ...وقتی از ایستگاه مترو اومدم بالا،آسمون مثل همیشه کدر و بد رنگ بود...توی هوا پر از دود بود و من نمی دونستم که این آخرین باریه که دارم هوای کثیفو به ریه های سوخته ام فرو می دم...از وقتی هانیه...همسرم...گذاشته،رفته.. .دیگه دلم به کار نمی ره... بعضی از برنامه هارو قبول نمی کنم، با بعضی هاش بدقولی می کنم و نمی رم... یا سر مجلس خوابم می بره...یا می زنم زیر گریه!


    آقای وزارت ارشاد!

    چرا صدای چاووشی مجوز ندارد؟...چرا متن ترانه هایش،موسیقی اش،ریتم بندی اش مشکلی ندارد و می شود فرد دیگری روی قایق همان ها بنشیند،اما خودش اجازه ی کشتی بانی همان قایق خودساخته را ندارد؟...بعد هم یک سوال عاقلانه...؟ چه طور بهرام رادان ِبازیگر،یک شبه می تواند مجوز خوانندگی بگیرد،اما چاووشی ای که کارش و حرفه اش موسیقی است نه!؟...چه طور هزاران موسیخی!! دان دیگر که با مبتذل ترین اشعار و جلف ترین ریتم ها گوش فلک را با نوک تیز میخ اشان مجروح کرده اند،اجازه ی ابراز وجود دارند،ولی چاووشی ای که به هیچ مافیای فرهنگی متصل نیست و زخم هزار نارفیق را مثل پیراهن بر تن دارد و متن ترانه هایش آنقدر شریفانه است،نمی تواند و به قول آقایان حق ندارد ظهور پیدا کند؟...به خداوند قسم که نه ریالی از فروش مطمئنا میلیاردی فیلم سنتوری به جیب من خواهد رفت و نه آن قدرت مالی را دارم که زیان های مادی و حقوق از دست رفته ی چاووشی را برایش استیفا کنم...چاووشی نه پسرخاله ی من است و نه دوست دوران بچگی ام...اما وقتی قصه ی رنجش را در مطبوعات خواندم و آلبوم متاسفم اش را شنیدم دیوانه شدم و فیلم سنتوری(نسخه ی جشنواره ای و با صدای اصلی اش) هم شدت این شیفتگی را بیشتر کرد...راستی!!...آهان!...یک پرسش!...صدای من چه طور!؟...آیا من می توانم حرف بزنم!؟...می توانم از همین گلویم و ازهمین تارهای صوتی ای که متاسفانه فقط متعلق به خودم است و از روز تولد همراهم هستند،حرفی بزنم!؟...صدای من مجوز دارد؟...می توانم نفس بکشم!؟...یا اینکه باید مثل بزغاله بع بع کنم!؟...این را به من بگویید حتما!...می ترسم فردا که دارم از تلفن عمومی با دوستم حرف می زنم،محتسبی از راه برسد و کارت تلفن را از دستگاه بکشد بیرون و با همان بکوباند توی صورتم و بگوید: عوضی!! صدای تو مجوز ندارد!

    آقای وزارت ارشاد!

    چرا با چاووشی ها کاری می کنیم که مجبور به ترک وطن شوند؟...خاطره ی تلخ شادمهر عقیلی هنوز از خاطره ها نرفته...زیباترین ترانه ای که در مورد بانوی دو عالم حضرت فاطمه ی زهرا خوانده شده،ترانه ی گل یاس است که متعلق به شادمهرعقیلی می باشد...باور کنید که ملت ،تفاوت بین کار جعلی و حقیقی را می فهمند...( قانون نانوشته ی مزخرفی در واحد موسیقی ارشاد هست که خوانندگان جوان را برای گرفتن مجوز به سمتی سوق می دهند که برای سهولت کار حتما یک آهنگ سنگین مذهبی هم در آلبومشان داشته باشند...یعنی ترویج ریاکاری )...حالا شادمهر عقیلی کجاست!؟...آن جوان متخصص موسیقی را آنقدر در راهروهای وزارت ارشاد به دنبال مجوز دواندید که مسیر دویدنش تا آن سوی مرزها کشیده شد...آنقدر دوید و دور شد که دیگر کاملا از دست رفت و از دیدها پنهان شد( توضیح اضافی تیر84: خدا وکیلی!!خودم با این چند جمله ی آخرم کیف کردم! من چقدر دارم قشنگ می نویسما !! )...حالا شادمهر دارد آنجا - در سرزمین تلخ و بی پدر غربت- و در کلیپ های موسیقی اش دختران نیمه برهنه را به آغوش می کشد و قربان صدقه می رود و فیلم و صدایش هم راحت تر از آنچه که فکر کنید می آید و می رسد به داخل مرزهای فرهنگی ...کاری به این ندارم که شاید ذات شادمهر عقیلی همین بود و هست، که حالا دارد آنطرف آبهای نیلگون خلیج فارس نشان می دهد...او در قبر خودش خواهد خوابید...ولی ما هم می توانستیم با مفاهمه او را در همین سرزمین مادری نگه داریم و...

    ...حالا بیایید این بلای عظیم را بر سر محسن چاووشی ها آوار نکنیم...او مثل شادمهر جنگنده نیست و مافیای موسیقی را نمی شناسد... یکمرتبه دیدید که به سرش زد و با روحیه ی لطیف و خجالتی ای که دارد،چمدانش را بست و همانند بره ای معصوم افتاد میان یک گله گرگ گرسنه...حالا کاری ندارم که گروه گروه مغز،نخبه های دانشگاهی و المپیادی دارند از فرودگاه مهرآباد!! روی پاسپورت هایشان مهر خروج می زنند و می روند به دامن کشورهایی که از کودکی،از صف های صبحگاهی دبستان هایمان از خداوند بارها آرزوی مرگ آنها را می کردیم و خودمان را زنده باد می گفتیم.

    به قول سید علی صالحی:

    نان از سفره و کلمه از کتاب،

    چراغ از خانه و شکوفه از انار،

    آب از پیاله و پروانه از پسین،

    ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته اید...

    با رویاهایمان چه کار دارید!؟

    ...و محسن چاووشی و فیلم سنتوری،بخشی از رویاهای امروزین و این ماه های برخی از همنسلان جوان جامعه ی ایرانی شده...کافی ست که نام محسن چاووشی و فیلم سنتوری را در گوگل جستجو کنید...با حجم عظیمی از مطلب و وبلاگ هوادار مواجه می شوید که غم تلخ صدای چاووشی و دنیای ذهنی ترانه هایش را با حال و هوای خود عجین می دانند و می بینند...برای من جای سوال دارد...وقتی صدای چاووشی را دیگر همه شنیده اند...وقتی لوح صدایش دارد دست به دست می چرخد،دیگر چه سماجتی برای ندادن مجوز باید باشد؟...چرا کودکانه وکودنانه لج بازی می کنید؟؟...آقای بهارستان نشین!!،خوشبختانه شما آنقدرمتکلف هستید و وارد محرمات نمی شوید و چیزهای غیرمجاز استعمال نمی کنید،که آدم به این همه خلوص و پاکی شما حسادت می کند...اما عزیزم! یکبار هم که شده ناپرهیزی کن و از آلبوم سی دی های آقا پسر برومندتان،مجموعه ی کامل آهنگهای محسن چاووشی را در بیاور و بگذار داخل دستگاه پخش صوت...ناراحت نباش،به کسی نمی گویم که فرزند شما هم همان هایی را دارد گوش می دهد که پدر تحریم اشان کرده!!...در تاریکی شب ،وقتی همه خواب بودند،آلبوم متاسفم چاووشی را بگذار توی درایو کامپیوتر و رویش کلیک کن...بلد هستی که: دو تا کلیک...خب!...می بینی؟...ده تا تراک دارد...نه!!...کراک نه!!...تراک!...تراک ِموسیقی از کراک ِکشنده خیلی خیلی شرافتمندانه تر است...حتی اگر به حکم شما ،آن تراک غیرمجاز باشد...کراک!؟...آنقدرها هم غیرمجاز نیست!!...می گویند که بقالی های سر کوچه هم دارند...حیف شما نیست که فقط در فکر نقش ایوان هستید؟...خب!...می بینی؟...ده تا تراک دارد...روی همان دهمی کلیک کن!...حالا...به هیچی دست نزن!...از جلوی مانیتور کامپیوتر برو عقب...عقب تر...حیف چشم های شما نیست!؟...در این تاریکی شب و خاموشی چراغ ها از ترس اینکه آقا پسر بیدار شود و ببیند که آقا پدر...؟ بعععله!...آن چشم ها و روشنایی اشان را نگهدار برای سانسور کتاب،برای توقیف نشریات،برای جستجو در سایت ها و فیلتر کردنشان(توضیح:کاملا مشخص است که این وبلاگ با وجوه غیراخلاقی پدیده ایی به نام بی فرهنگی،که حریم ِحرمت ِادب را در جامعه می شکنند و از بین می برند،مخالف است و تحریم شان را واجب می داند)...خب!...رفتی عقب...تکیه بده به دیوار...نه!...آنقدر شق و اتو کشیده نه!!...اینجور نشستن که برای همان میز ریاست مناسب است...راحت لم بده!...آفرین پسر خوب...حالا چشم حاجیه خانم را دور ببین و به یاد اولین معشوق ات بیفت...آخی!...خجالت نکش!!...برای همه پیش آمده!...پیش می آید!...یادت می آید چقدر ناز بود؟...به هر بهانه ای و شوتی،توپ فوتبال را در ظهرهای همیشه داغ تابستان،از توی کوچه می انداختی از بالای دیوار توی حیاط خانه ی آنها...همبازی هایت سرت داد می زدند: اوهوی !( می دانم! خیلی بی تربیت بودند دوستان دوران بچگی ات...فقط تویشان تو فرهیخته شدی حالا...و حالا چقدر هم داری افسوس می خوری که چرا زبان آنها را از همان روز به بعد غیرمجاز اعلام نکردی...جانم!...تاریخ را وارونه نخوان...تو آن روزها قدرت در اختیار نداشتی!)...برگردیم سر قصه...همبازی هایت سرت داد می زدند : اوهوی!( ببخش که این فحش قبیحه را دومرتبه تکرار کردم ) چرا توپ رو فقط می شوتی طرف خونه ی اونا...و این " اونا " برای همه ی دوستانت " تابلو " شده بود دیگر...بعد از خجالت سرخ که می شدی،می گفتند:ای شیطوون!!...حالا این روزها،جوانی جرات دارد از ترس تو توپ بیندازد داخل حیاط همسایه!؟...سریع می گویی ارتباط با هرگونه ناهمجنس حرام است ولاغیر...خودت را چرا همیشه یادت می رود شیطوون!؟...خب...بگذریم...حالت چه طور است؟...آوای سنتور را حال می کنی؟...می بینی چه دردمندانه و هنرمندانه دارد زخمه می زند؟...حالا به شعر و شروع خواننده نرسیده...یک دقیقه ای باید غرق سنتور شوی!...خب حالا صدا هم آمد...می بینی چقدر سوزناک است،و می بینی که هیچ معنای بدی هم در ترانه اش نیست!؟...خب...تا آخرش گوش دادی؟...داری چیکار می کنی؟...از اول؟...خوشت آمد؟؟...می دانستم...می خواهی بروی تبلیغ اش را بکنی!؟...بشین بابا دلت خوشه!...همه شنیدن،تو آخریشی!

    **فیلم سنتوری،رویای این روزهای من است...اگر تمایلی به دوباره دیدنش دارم به خاطر صدای چاووشی و یک دلیل دوست داشتنی خودمانی دیگر است...انتظارم برای شروع تاریخ اکران آن باور کنید که به دقیقه به دقیقه رسیده...نه من،که می دانم بسیاری از علاقه مندان سینما و دوستداران صدای چاووشی دارند برای نمایش آن له له می زنند...اگر اکران این فیلم با صدای بهرام رادان باشد و صدای چاووشی حذف شود- که همین اتفاق هم انگارافتاده است و مجوز نمایش فیلم به این طریق صادر شده- مطمئنا از مقبولیت فیلم کاسته می شود و خود من هم با آن عطشی که پیش از این داشتم،به استقبالش نخواهم رفت...اما....اما...یک نکته ی باریک تر از مو...

    ***نکته : دارم یک احتمالی می دهم...شاید تمام این کش و قوس ها،شاید تمام این مجوز دادن ها و ندادن ها،شاید این رادان ها و چاووشی ها...تماما بازی گیشه باشد!!...می خواهند چنان انتظار و عطش و حاشیه ای را پیرامون فیلم بچینند که وقت نمایشش فروش آنقدر برود بالا که جیب تهیه کننده بترکد...آنهم تهیه کننده ای مثل هدایت فیلم که رگ خواب گیشه را خوب می داند و خوب بلد است که حواشی سازی کند...وگرنه مگر می شود صدای چاووشی را از فیلمی که اساس اش روی شانه ی او استوار شده پاک کرد؟...اگر تا مدتی بعد که سنتوری اکران شد و به صدای چاووشی هم دست نخورده باشد،می توان دو احتمال داد: اول اینکه عوامل سازنده ی فیلم تمام تلاش اشان را کرده اند و ارشاد را از خر شیطان آورده اند پایین و مجوز صدای چاووشی بالاخره صادر شده... و دوم اینکه دستهای پول پرست تهیه کننده و مهرجویی و رادان و چاووشی و اداره ی نظارت و ارزشیابی ارشاد،پشت پرده به هم گره خورده و گفته اند که بیاییم این بازی طولانی را راه بیندازیم و با روحیه ی یک عده ای که عاشقانه سینما و موسیقی را دوست دارند بازی کنیم و تشنه اشان کنیم و به طور ناخواسته برای فیلم تبلیغ کنند و عده ی زیادی بیایند سینما و فیلم به قول معروف بترکاند...اگر گیرنده های قوی ذهنی ام این احتمال دوم را ردیابی کند و مطمئن بشود که حقیقت دارد،همانطور که دارم الان برای سنتوری و چاووشی و غم تلخ اش مرثیه می نویسم،روزی هم خواهم آمد و با کلام تیزم روی آن دست های به هم پیوند خورده، تف خواهم انداخت....مثلا همین وبلاگ خودم...آنقدر چاووشی چاووشی گفته ام،آنقدر سنتوری سنتوری کرده ام،که مطمئن هستم در وقت اکرانش تمام مخاطبانم،تمام دبیران وبلاگ های همسایه،می گویند برویم این سنتوری را که اینقدر تیر84 تعریفش را می کرد ببینیم...این یعنی یک جور تبلیغ ناخواسته و مفتکی...مدت هاست که دوستداران سنتوری،بیلبورد تبلیغاتی فیلم شده اند...دیگر کم مانده بروند سر چهارراه ها بایستند و از بابت فیلم سنتوری،سوت بلبلی بزنند...

    عده ی کمی هستند که می توانند خطوط دستهای پشت پرده را بخوانند...دلم برای آنهایی که معصومانه...نه! نه!...دارم دعا می کنم که واقعا به صدای چاووشی مجوز نمی دهند!...واقعا مشکل سنتوری فقط صدای چاووشی است!...دارم دعا می کنم که تهیه کننده اصلا قصد حاشیه سازی ندارد...دارم برای خودم دعا می کنم که نکند با وقوع تلخ احتمال دوم،کنج دنج حریم مطمئن فرهنگ و هنر برایم لجن مال بشود و تمام.

    *** در همین راستا برای سایت سینمای ما که بهترین بنگاه خبررسانی سینمایی این روزها و سالهاست و خبر حذف صدای چاووشی را منتشر کرده بود،پیامی فرستادم...نمی دانم آنها انتشارش می دهند یا نه؟ آن را همین جا منتشر می کنم:

    « سنتوری بدون صدای چاووشی مثل:

    ساندویچ کالباس بدون سس سفید می ماند

    مثل خیار بدون نمک است

    مثل اسمان بدون خورشید است

    مثل روزنامه ی شرق بدون محمد قوچانی است

    مثل مارماهی است...نه این تمام نه آن تمام

    مثل خانه ی بدون سقف است

    مثل عاشق بدون معشوق است

    مثل هامون بدون خسرو شکیبایی عزیز است

    مثل هر چیزی هست ولی سنتوری نیست

    حالا خوب است که مهرجویی فیلمی ساخته در مورد موزیسینی که با مشکلات بسیار و طلاق همسر و شکستن سنتور (واااااای) و ندادن مجوز و....کارش به سقوط می کشد...حالا خود مهرجویی آمده آن صدای خسته را که انگار از یک چاه عمیق می زند بیرون را سانسور کرده...می گویید مجبور شده؟؟؟...باشد عزیزانم!...می توانست خودش را هم مجبور کند که فیلم را تا اطلاع ثانوی اکران نکند...

    جای تعجب است...متن ترانه ها مجوز دارد...نزدیک کردن صدای رادان به چاووشی به کمک تکنولوژی ایرادی ندارد...فقط نمی دانم که از چه فقط صدای چاووشی باید در گلو خفه شود...به خدا قسم نه پولی از سنتوری به من می رسد و نه می توانم بار سنگین غم های چاووشی بزرگ را به ذوشم بکشم...قاچاقچی سی دی هم نیستم...فقط می گویم زحمات چاووشی را که غصه ی دردش را در نشریات و اصلا در ترانه هایش شنیده ام و شنیده ایم...با یک تدوین صوتی مختصر بر باد ندهیم...فقط...فقط ...فقط امیدوارم و دعا دعا می کنم که این ها بازی برای رونق گیشه نباشد...آنوقت تنها حریم امن و دلخوشکنکی که به نام فرهنگ برایمان مانده لجن مال می شود و باید برویم گوشه ای را گیر بیاوریم و دور از جانم کراک بکشیم و خودمان را بکشیم...نکنید جانم ...نکنید!».

    چند مدت پیش هم در همین سایت سینمای ما خبری در مورد ترس مسئولان ارشاد از اکران فیلم سنتوری به قلم خوب آقای امیر قادری نوشته شده بود که می توانید از لینک زیر بخوانید...در حافظه ی کامپیوترتان سیو کنید و سر فرصت بخوانید...حتما بخوانید...اگر هم کمی باهوش باشید می توانید پیام من را هم در قسمت پیام هایش- اولین پیام- پیدا کنید و ببنید

    لینک سینمای ما

    این هم مقاله ای که تیر 84 با تلاش و تحقیق فراوان در مورد دنیای محسن چاووشی نوشت و در همین وبلاگ منتشر کرد،اما- دارم شوخی می کنم – به مدد خانم باقری زاده و خانم اصلان زاده که تنها چند ساعت بعد از انتشارش آمدند و با سه تا یادداشت جدید،آن مقاله را دفن کردند و تمام و اصلا هم آنطور که باید خوانده نشد...شما بروید و بخوانید و آنهایی که نظر نداده اند لطف فرمایند و نظر بدهند...

    قسمت اول

    قسمت دوم

    در مورد این مقاله خاطره ای تعریف کنم:


    وقتی که این مقاله را ساعت سه نیمه شب یکم اردی بهشت در وبلاگ قرار دادم،دیگر داشتم از خستگی می مردم...آپلود کردن آنهمه تصویر در سایتی دیگر و دادن آدرسش به پرشین بلاگ جانم را به لبم رساند...وقتی که تکمیل شد و دکمه ی بازسازی وبلاگ را زدم،افتادم برای خوابیدن...اما ساعت دیگر از سه و نیم شب گذشته بود و باید ساعت هشت صبح می رسیدم به اداره...از بی خوابی داشت بدنم می لرزید و در ضمن بسیار بسیار خوشحال بودم که بالاخره توانستم مقاله ام را با شکل و شمایلی لایق دوستانم منتشر کنم...بعد از ظهرش هم باید می رفتم دفترمجله ی فیلم و نشریه ام را که اشتراکش را دارم می گرفتم(داستان طنزی در مورد این مجله نوشته ام که بعدها برای وبلاگ منتشر می کنم)...آنجا بود که امیر قادری را دیدم...نویسنده ی توانای مجله فیلم...از عاشقان فیلم سنتوری...گفتم که آقای قادری در وبلاگم مقاله ای در مورد چاووشی و دنیای ذهنی اش نوشته ام،دوست دارم که شما آنرا بخوانید و نظر بدهید که آیا نویسنده ی خوبی هستم یا نه؟...گفت باشد حتما می روم می خوانم و خیلی هم اظهار تمایل کرد...آدرس وبلاگ را دادم و وقت غروب با شماره ی جدید مجله ی فیلم آمدم خانه...از بی خوابی به آستانه ی مرگ رسیده بودم...باید می خوابیدم،اما نشستم پای کامپیوتر و مرور وبلاگ...باید می دیدم که دوستان وبلاگی ام چه پیامهایی را برای آن مقاله گذاشته اند...انتظار شیرینی بود...شاید خود امیرقادری زودتر از من که به خانه برسم رفته بود توی وبلاگم و نظر داده بود...آدرس وبلاگ را تایپ کردم... اِاِاِ...وبلاگ من کو؟...اینکه همان تیر84 است اما...چشمانم که کمی سر جایش آمد،دیدم که برای اولین بار دو تن از دوستان دانشگاهی که همه اشان رمز عبور وبلاگ را دارند،آمده اند و بعد از یک سال و نه ماه،دقیقا همین امروز را تصمیم گرفته اند که مطلب انتشار دهند...آنهم نه یکی،نه دو تا... بلکه سه تا...گفتم که... دارم شوخی می کنم...پس مقاله ی من چه شد؟مقاله ای که لااقل بیست روز صرف نوشتن و تایپ و یافتن عکس هایی مناسب با متن آن شده بود،تنها یازده ساعت روی وبلاگ بود...و فقط توانسته پنج شش نظر برای خودش جلب بکند... و امیر قادری هم حتما آمده و دیده که در ابتدای وبلاگم خبری از مقاله ی تخصصی چاووشی نیست و به جایش از گذرگاه کاماندرا و پسر شجاع و مردی که به زانو در آمد مطلب هست و با دیدنش سریع پنجره ی وبلاگم را بسته و رفته...گفتم که...دارم شوخی می کنم...ولی آن روز بچه ها با آن سه نوشته ای که گذاشتند بالای پیشانی وبلاگ،شوخی تلخی با من کردند...خسته بودم...باید می خوابیدم...از زور خستگی خوابیدم و کابوس دیدم...کابوس مردی که با خوانده نشدن مقاله اش به قول خانم اصلان زاده به زانو در آمد.


    *** امیدوارم که از خواندن این یادداشت طولانی خسته نشده باشید و همچنین دعا کنید که سنتوری اگر قرار است اکران بشود با صدای چاووشی باشد و پشت پرده هم دستی دیده نشود.

    **** امیدوارم مسئولان محترم وزارت ارشاد ناراحتی هواداران چاووشی و سنتوری را درک کنند...به خدا قسم دو ساعت نشستن در سینما و دل دادن به چیزی که دل دارد،عملیات مجرمانه ای نیست...اگر این مطلب در بعضی از خطوط نوشتاری اش کمی تند رفت پوزش می خواهم.وبلاگ تیر84 زبان بهداشتی و مودبی دارد ...قصد جسارت نبود و نیست و نقد تنها در حیطه ی مقبولیت حاکمیت قرار می گیرد...خیلی رسمی شد!؟ نه!

  7. #407
    آخر فروم باز silent-assassin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    سپاهان
    پست ها
    2,403

    پيش فرض

    با تشکر ویژه از مسعود عزیز

  8. #408
    آخر فروم باز silent-assassin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    سپاهان
    پست ها
    2,403

    پيش فرض

    مثل اینکه دو تایی شد!!!
    9:31
    9:32

  9. #409
    Banned masoud908's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    محل سكونت
    :::: I.R :::: Tehran ::::
    پست ها
    4,832

    پيش فرض

    هر دو مون يه مطلب دو بار گذاشتيم!!!

  10. #410
    Banned masoud908's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    محل سكونت
    :::: I.R :::: Tehran ::::
    پست ها
    4,832

    پيش فرض

    با تشکر ویژه از مسعود عزیز
    خواهش ميكنم عزيز...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •