آقا ما رفته مسابقه يه جايي...
گفتن اجباري هستش تو اينجا بخوابين شبو...
2 تا اتاق بود.
يكيش مال برادران و يكيش مال خواهران:دي
بچه ها گفتن برو اگه جرئت داري يه عكس بگير از اتاق كناري(خواهران)
ما هم گفتيم باشه ترس نداره كه...
رفتيم كسي نبود از مسئولين.
حواس خواهران پرت بود.
ما گوشي رو در آورديم.
يادم نبود فلشش روشنه!!
تا عكس گرفتم فلش زد.
حالا همه 4 چشمي به من نيگا ميكنن.
چون سروصدا را انداختن خواهران پسرا هم از اتاق كناري ريختن بيرون و نصيحتم كنن كه آقا زشته.
خجالت بكش.
ديگه مسئولين اومدنو بيچاره شديم ولي از مسابقه حذف نشدم...(شانس)
هيش وقت يادم نميره...
اون لحظه اصلا حالي كه من داشتمو كسي تو عمرش نداشته....