تبسم می کنم چونکه درد ندارم×××تا معشوق هست دگر تاب ندارم...
تبسم می کنم چونکه درد ندارم×××تا معشوق هست دگر تاب ندارم...
تا راه قلندري نپويي نشود رخساره بخون دل نشويي نشود
در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
درويش نمیپرسی و ترسم که نباشد
انديشه آمرزش و پروای ثوابت
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
دلي دارم كه جانم خوش است×××وگر نه همان گنه كرده ام...
مو احوالم خرابه گر تو جويى
جگر بندم کبابه گر تو جويى
يه عالمه حرف نگفته دارم×××گوش بكنيد كه عاشقي همينه...
هر آنکس با تو قربش بيشتر بى
دلش از درد هجران ريشتر بى
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)