کاش می دانستم
پنجره تنهايي من
به کدامین افق باز خواهد شد
به چندمین دیدار
هنوز یادم هست
وداع غمناک
در ریزش مهتاب:
"آنزمانیکه پیراهن تو
بوی هجرت میدهد
لبخندت را به آب بسپار
من تمام سلام هایم را به آب سپرده ام"
ای کدامین دست
بال هایم را بگشا
ای کدامین حنجره
سکوتم را زمزمه کن
سایه ای
خشت تنهايي مرا تر کرد
سکوتم ترک برداشت