تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 407 از 640 اولاول ... 307357397403404405406407408409410411417457507 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,061 به 4,070 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #4061
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    کاش می دانستم
    پنجره تنهايي من
    به کدامین افق باز خواهد شد
    به چندمین دیدار
    هنوز یادم هست
    وداع غمناک
    در ریزش مهتاب:
    "آنزمانیکه پیراهن تو
    بوی هجرت میدهد
    لبخندت را به آب بسپار
    من تمام سلام هایم را به آب سپرده ام"
    ای کدامین دست
    بال هایم را بگشا
    ای کدامین حنجره
    سکوتم را زمزمه کن
    سایه ای
    خشت تنهايي مرا تر کرد
    سکوتم ترک برداشت

  2. #4062
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    ز تابستان که بگذرد ،
    عمر تنهايي من هم تمام می شود...
    تنهايي ام دیگر بوی نارنج های خام ،نمی دهد!
    دیشب ،
    که ستاره ها را ورق می زدم ،
    دست هایم خسته شدند...
    دیشب ،
    سر روی شانه های شب که می گذاشتم ،
    آسمان در دست هایم ، گریه می کرد...!
    از تابستان که بگذرد
    خنده هایم بوی سیب می گیرد و
    عاشقانه هایم ،
    بوی باران !
    دلم هوای یاس های خشک جانماز مادربزرگ ،
    می کند...
    دلم ، دل تنگ تنهايي ماهی سُرخ تُنگ مان ،
    می شود...
    تابستان من ،
    بوی غربت مسافر ها ، می دهد...

  3. #4063
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    فرداهای گنگ و بی سر انجام
    روزهای تلخ تنهايي
    نو نمی شوند هرگز
    بدون تو
    و شایدها
    در گریز از این همه سرگردانی
    جای خود را٬ به اما و باید ها می دهند
    این شعر من است
    که جانی دوباره می گیرد
    از یادت٬
    اما چه سود
    که فقط یک نام مانده از تو
    خودت که نیستی.
    عشق در کنار این همه زیبایت
    واژه حقیریست
    تا همیشه و هنوز
    و من در میان اقیانوس
    حضور تو
    قطره خجالت زده بارانم.
    بی شک عشق
    تعبیر عاشقانه ای از نام تو است.
    روزها٬فردا ها
    نو نمی شوند بدون تو
    ای نازنین.

  4. #4064
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    این تنهايي چیست همه رو آزرده
    این دله شکسته ی من چه گناهی داره
    این تنهايي مرا به زندان خیانت کشید
    چه سودی میبری از این همر ورزیدن
    تنهايي مرا از خود بیزار کرد
    در دل همه خار کرد
    چه می توان گفت از این تنهايي که خود نیز تنهاست
    آرزوهایی داشتم در ذهن با لیلی خود
    اما تنهايي آمدو او رو با خود برد تنهام گذاشت
    حال چه می توان کرد با این همه آرزو
    ای کاش می شد تنهايي رو...؟! ...

  5. #4065
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    بغض می کنم
    برای تنهايي خودم
    برای بودن ام در جماعت بی تأثیر!
    و اشک می ریزم
    به حال دوستی مان
    که تنهايي های مرا پر نمی کند
    خام می شوم
    سرگشته ، پریشان
    و دیوانه می شوم
    در کشاکش عاشقانه مستی
    و دور می شوم از جماعت بی تأثیر!
    و اکنون . . .
    می ترسم!
    در این سرانجام بی انجام
    می ترسم رام شوم آخر رام!!!

  6. #4066
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    خسته ام
    تنهام
    نه به تنهايي تو
    نه به تنهايي عشق
    نه به تنهايي فردای غم انگیز دلم
    که به تنهايي این رنگ غروب پاپیز
    که در ان دل شده از غصه ی عشقت لبریز
    و به تنهايي ابر تیره
    که از این خلوت ما میگذرد
    سایه ای بر دل ما می افتد
    دل رنجیده ز غم میگیرد
    و در این تنهايي
    عاشقی می میرد ...

  7. این کاربر از behnam6200 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #4067
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    در این بازار مکاره معامله‌ای کرده‌ام
    عمر داده‌ام
    تنهايي خریده‌ام
    حاصل جهد و جهادم شده است تنهايي
    خسته از رویم شده، روی خوش تنهايي
    به فنا می‌بردم قایق بودن در هیچ به صدا آمده از موج سکوتم، تنهايي
    در پرستیدن و خوش بودن و عاشق شدنم طُرفه‌ای هیچ نبستم مگر آن ذره‌ای از تنهايي
    دل پریشان غمت شد صنما رخ بنما
    تا من آتش بزنم خرمن خوش ثمن تنهايي ...

  9. #4068
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    ی ایستم مقابل آیینه
    می بینمت دوباره ، که تنهايي
    من با توأم همیشه ، ولی انگار
    در هر دو شکل؛ باز ، تو تنهايي
    لبخندمن إفاقه نکرد - از بس
    پیچیده ای به اشک - ز تنهايي
    رفتم به باغ آینه ، امّا باز
    با صد هزار آینه ، تنهايي
    گرچه خطاست - آینه ، بشکستم
    عیب من است : اینکه ،تو تنهايي
    برگرد این نفس نفس آخر
    از من مگیر لذّت تنهايي

  10. #4069
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    غربتم را سرمه پاشی کرده ام
    روی بی تابی قلبی غرق خون
    روی احساس خفگی در جنون
    روی این دریای شور آباد عشق
    در کویر قلب های تشنه ای
    که پی عشق اند اما جز سرابی را نمی یابند حیف
    عشق اما چیست؟!
    فلب های سرد ما
    سالها لرزان به خود پیچیده اند
    سالها بی تاب
    اما منجمد وامانده اند
    از تپش هایی که گرمی بخش این سینه شود
    عشق آیا انتها بر این همه تشویش نیست؟!
    یک تکامل تا رسیدن به خدای عاشق و معشوق نیست؟!
    عشق آیا سهم ما از این جهان تنگ نیست؟!

  11. #4070
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    44

    پيش فرض

    وقتی تنها شدم
    سرنوشتم
    شعر تنهايي هر واژه چشید : نام تو دید
    وزمانی هم
    در آیینه تنهايي بسوی خودم خندیدم
    شاید
    از تصویر ژولیده من
    دیوانگی هستی من شکل گرفت.
    و بیابانی که تنهايي من
    نه از مجنون چشید میراثی
    نه به لیلا خیلات خودش قصه ای گفت
    نه از آهو نگه را دزدید
    و بیابان چه بیابان تهی
    که در او وهم زعشقی نشد پیدا
    فقط تنهايي من مایه تنهايي من
    چاک فریاد من هم بخیه نشد
    کفش هم پای مرا ابله ای درد نداد
    فقط تنهايي من
    موج شکن بود به سراب دلم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •