چشمهای اطلسی
دردهای بیکسی
قافیهها بد، جور میشوند
آه از نهادم بلند، بلند میشود...
چشمهای اطلسی
دردهای بیکسی
قافیهها بد، جور میشوند
آه از نهادم بلند، بلند میشود...
Last edited by iAR11; 18-04-2009 at 21:20.
با مداد Faber Castel
سعی کردم خوشخط باشد
نوشتم
سال نو مبارک
دستم لرزید
نباید میگفتم
دوستت دارم
و چقدر اینجا
جایت خالیست
تاریخ زدم
پشت پاکت
آدرسی به نشانی دورها
همین روزها
به دستت خواهد رسید
دیروز نگران پس فردایم بودم
امروز نگران فردا بودم
امشب از نگرانی بیخوابی میکشم
فردا هرچه و هرطور که باشه، حتما روز پایان نگرانی هاست
این همه یعنی من امشب بیخواب و نگران فردایم..
حوض خالی هم
ماهیهايي را به ياد ميآورد
كه روزي در آن جستوخيز ميكردند؟
خاطرات
هميشه از گوشهاي سرك ميكشند
او تمام مدت همين حرف را مي زند
سر به شانه ي خسته ام مي سايد
قلبش را پيشكش مي كند به ستاره هاي چشمانم
و اهسته با عشق مي گويد
دوستت دارم
اه من هميشه حقيقت را در حرف هايش گم مي كنم
و شانه هايم ناگاه تهي مي شوند
وقتي كه شانه هايش تكيه گاه دگري است
و او باز اهسته مي گويد
دوستت دارم...
نگاهت آسمانم بود و گم شد
دو چشمت سايبانم بود و گم شد
به زير آسمان در سايه تو ،
جهان در ديدگانم بود و گم شد
اينكه با تو باشم و با من باشي
و با هم نباشيم
جدايي همين است.
در را باز نکردی
دوچرخهی پستچی در باران زنگ زد
باز کن
آلبوم تمبرهایت را
نگاه کن
جای خالی تصویری را
که برایت خبرهایی آورده بود
و ...
باطل شد
معلم میگفت: «نقطه، سر خط !»
هر چه نقطه میگذارم
سر خطی نمیرسم
نازنينم
عشقم را نه از روی جملات نامه هايم بلکه
از چشمانم بخوان
کلمات عشق با شکوه مرا حقير و کوچک می کنند
برای فهميدن معنی نگاهم دنبال کتابها نرو
جوابش را در قلبت خواهی يافت...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)