تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 406 از 469 اولاول ... 306356396402403404405406407408409410416456 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,051 به 4,060 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #4051
    آخر فروم باز saeed_h1369's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    اصفهانو میدوستم !
    پست ها
    1,387

    پيش فرض

    شما دقیقا همینکارو بکنی ما ممنون خواهیم شد....
    مرسی از لطف همتون رفیقای مارو نگاه کن مرسی واقعا

  2. #4052
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    تهران - صادقیه
    پست ها
    253

    پيش فرض

    یه روز که من شبش خیلی دیر خوابیده بودم تلفن زنگ زد منم به صورت سینه خیز (!) رفتم گوشی رو برداشتم
    گفت سلام پدر تشریف دارن؟ گفتم : خواهش میکنم ! چه مزاحمتی ...
    گفت : ببخشید مزاحم شدم ، گفتم خواهش میکنم بفرمایین داخل ( وای وای! ) ...
    بعد یادم اومد که تلفنه بعد کلا ماجرا رو به سرعت مرور کردم بعدشم سریعا قطع کردم !

  3. #4053
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    تهران - صادقیه
    پست ها
    253

    پيش فرض

    منم یه سوتی، سوتی که نمیشه گفت ولی خب با مزه س

    دوماه بعد از تولد 18 سالگیم با هزار مکافات رفتیم آموزش رانندگی.
    خلاصه کلاسای آموزشیم تموم شدن و روز امتحان رسید
    معمولا یه خانوم سرهنگی بود که ایشون از خانوما امتحان می گرفتن
    منم شاد و خوشحال که دیگه بهتر از این نمیشه
    با یه بالش کوچیک (چون قدم نمی رسید جلو ماشینو ببینم همیشه یه بالش همرام بود که زیرم بذارم بشینم رانندگی کنم) تو خیابونا قدم میزدم
    که یهو دیدم همون اقایی که بهم آموزش داده داره صدام میکنه
    رفتم سمتش گفتم چیه؟ گفت اون خانومه مریض بوده نیومده جناب اقای سرهنگ فلانی(اسمش یادم نیست) قراره ازتون امتحان بگیره
    خیلی بداخلاق و بد عنقه، مواظب تمام حرکاتت باش
    منم لرزه افتاد تو بدنم که وای بدبخت شدم
    خلاصه نوبت من رسید
    رفتم جلو درو باز کردم، اول بالشو گذاشتم رو صندلی، نشستم روش بعد تنظیم کردن صندلی و آینه ها و بقیه ی چیز میزا
    کمربندو بستم و یا علی
    خانوم حرکت کنید،کردم
    خانوم دور بزنید، زدم
    خانوم پل برید، رفتم
    آخر سر گفت یه دوبله پارک هم برو ایشالا قبولی
    منم خوشحال چون دوبله پارکو مثه اب خوردن بلد بودم (پدرم در اومد تا یاد گرفتم)
    یه کم خودمو بلندتر کردم که بتونم عقبو ببینم، خودم هم نیمچه برگشتم عقب؛ دستمو بردم عقب تا گیر بدم به پشتی صندلی و ولش کردم، که یهو دیدم دستم با یه چیز سفت برخورد کرد و محکم گفت شتلقققققققققققققققققققققق ق
    آقا چشمتون روز بد نبینه، برگشتم یه نگاه به پشتی صندلی سرهنگ انداختم دیدم همچی پس گردنی آبداری به این جناب سرهنگ زدم که نگو
    آخه معمولا با ماشینی که اموزش دیده بودم یه پشتی(بالش سر) بالای صندلی بود که وقتی میخواستم عقب عقب برم دستمو ول میکرد عقب و گیر میدادم به اون
    نگو تو این ماشینِ ازمایش از اینا نیست
    حالا دستم چسبیده به گردن تروتمیز و ابدار جناب سرهنگ(اخه نامردم تازه رفته بود سلمونی، بدجور چسبید) چشام تو چش جناب سرهنگ
    از یه طرف میترسم که الان میگه خانوم بفرمایید پایین از یه طرفم قیافه شو که نگاه میکردم خنده م گرفته بود، اما به زور خودمو کنترل میکردم
    که جناب سرهنگ خندید و گفت: اشکالی نداره دخترم هول شدی ادامه بده
    و این طوری شد که من همون دفعه ی اول، با یه پس گردنی شیرین، گواهینامه مو گرفتم
    سوتیه برگزیده از طرف من ...

  4. #4054
    آخر فروم باز EHHASSATNI's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پشت pc یا جلوی PS3
    پست ها
    1,169

    پيش فرض

    این سوتی که میگم خیلی باحاله ولی خدا کنه برای کسی پیش نیاد
    من تو شرکت داییم که شرکت اسانسور سازیه کار میکنم که کار اصلیم نقشه کشیه ولی چون شرکت برای داییمه منم باهاش میرم سفارش بگیریم (شرکت بزرگیه و اکثرا هم میشناسنش)
    این داییه هم به ما گفت احسان جون برو از اینترنت چند تا عکس کابین اسانسور در بیار تا مشتری گفت کاتالوک نا هم اینا رو نشون بدیم گفتم چشم رو چشمم رفتم چند تا عکس از نت در اوردم ریختم رو گوشی ( من دانشجوی کرجم و با مترو میرم و میام و تو مترو هم بیکارم بلوتوث رو روشن میکنم و همه جور چیز تو گوشی میاد )
    یه روز رفتیم یه کارخونه نون پزی تو مولوی رئیس کارخونه مرد 60 ساله بود که مدیر فنی یه دختر 27 ساله بود خلاصه داشتیم درباره قیمتو این جور چیزا حرف میزدیم که دختره خاس کلاس بزاره گفت مهندس کاتولوکی چیزی داری به ما نشون بدین دایی هم که حال کرد با افتخار گفت احسان جون عکس کابین ها رو نشونه خانوم مهندس بده ما هم گفتیم چشم و رفتیم پیش خانوم مهندس و گوشی رو در اوردیم گفتم هر وقت دیدید بگید برو بعدی گفت Okay
    اولین عکی رو نشون دادم عکس اسانسور بود گفت بعدی
    دومی رو نشون دادم دید گفت بعدی
    سومی دیگه عکس اسانسود نبود از همون +18 ها بود رنگم پرید گرخیده بودم هی زدم بعدی تا 15 تا بعد هم از همینا بود بهد دختر گفت خیلی ممنون متوجه شدم منم دیگه نا نداشتم از اونجا بم بیرون ولی رفتنی ازش تشکر کردم که ابرومونو نبرد

  5. #4055
    اگه نباشه جاش خالی می مونه DaXteR's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    اینترنت
    پست ها
    328

    پيش فرض

    یک سوتی هایی دادم خفن.
    همین دیشب بود می خواستم برم شام بخرم.
    4 تا کباب ترکی خریدم با 2 نوشابه.
    1 کی از کباب ترکی ها همراه نوشابه در راه به خونه خوردم.
    بعدش رسیدم خونه.
    2 تاش دادم بابام یکی دیگش هم رفتم تو اتاق خودم تنهایی بخورم البته جز من بابام کسی خونه نبود.
    بعدش من خوردم استراحت کردم.
    خیلی تشنم سده بود نوشابه خودم خورده بودم .
    اومدم نوشابه بابام رو بخورم اینقدر تشنه بودم سر کشیدم دیگه.
    آقا چشمتون روز بد نمبینه بابم رفته بود دستشویی و من نمی دونستم که اومده سیگار کشیده خاکستراش
    رو کرده تو این نوشابه بعدش پوست تخمهه هم توش بود.دیگه حال ازمون گرفته شد.
    بعدش تا یک ربع پیش هم می خواستم صبحانه/سحری بخورم.
    املت می خواستم درست کنم منظر بودم تا روغن داغ شه.
    بعدش آهنگ می خوندم بعدش جو گرفت منو (اگه دث/دت متال اینا گوش کرده باشین میفهمین)
    کلم تکون میدادم می پریدم یهههوو دیدم بابام اومد گفت نکنه روت اصر کرده.(منظورش همون خاکستر با سیگار بود.)
    امید وارم بسی خندیده باشین.

  6. #4056
    داره خودمونی میشه sina_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2005
    محل سكونت
    ‍زمين خاكي
    پست ها
    172

    پيش فرض

    امروز خواهرم رفته بود تو سایت gsm.ir تو مشاوره قیمت ..
    قیمت رو از 200 زد تا 300 تومان
    جستجو رو زد بعد نوشت
    گوشی با این مشخصات یافت نشد
    به من گفت چی شد؟؟
    من دیدم نوشته بود 200 تک تومانی نه 200000 تومان!!!!

    یه بار یکی از دوست های خواهرم کامپیوتر گرفته بود بعد به خواهرم مشخصات کامپیوتر رو گفته بود
    امد بهن گفت کامپیوترش USB دو هستهای داره !!!!
    گفتم چی؟؟

  7. #4057
    آخر فروم باز mehdi_vsgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    توی لباسام
    پست ها
    8,492

    پيش فرض



    اینو بگیم سوتی ...بگیم اشتباه بگیم!!!!!!؟؟؟

  8. #4058
    داره خودمونی میشه sina_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2005
    محل سكونت
    ‍زمين خاكي
    پست ها
    172

    پيش فرض

    شما این عکس رو خودت گرفتی؟
    این پارچه نوشته رو دم در دانشگاه مون دیدم!!!

  9. #4059
    آخر فروم باز mehdi_vsgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    توی لباسام
    پست ها
    8,492

    پيش فرض

    شما این عکس رو خودت گرفتی؟
    این پارچه نوشته رو دم در دانشگاه مون دیدم!!!
    نه اینو تو یه سایت دیدم!!!
    میتونم بپرسم داستان این پارچه چیه؟؟؟
    ینی واقعا اکس پارتیه؟؟؟؟:o


    من اولش فکر میکردم اسم یه تئاتره!!(ولی حالا چرا اقایون و خانوما جدا هستن نمیدونم؟؟)

  10. #4060
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض سلام

    همشون تکراری شدن تو یه رنج اند
    کاملا تایید میشه!!!

    من این چندوقته اصلا حوصله سوتی نوشتن نداشتم تا اینکه امروز با دست پر میام!!!
    چندروز پیش مهمون داشتیم (مهمونهای خودمونی) بعد سر میز شام میخواستم بگم مامان چرا اینقدر غذات رو شور درست کردی گفتم مامان چرا اینقدر غذات رو داغ درست کردی؟ (لپی!!)
    سوار ماشین بودم و داداشم داشت رانندگی میکرد منم جلو نشسته بودم. طبق عادتی که توی NFS MW داشتم همیشه سمت چپ و پایین رو نگاه میکردم(توی NFS MW اون قسمت نقشه بود و من عادت روی دیدن نقشه دارم!) بعد یهو به داداشم گفتم: اااااااا. پس چرا نقشه نداری؟اونم اینطوری شد: ها؟
    امروز با خواهرم رفته بودیم بیرون سر جریان نذری و اینا!! (گیر ندین اگه نذری رو اشتباه نوشتم!!!) بعد رفتیم تو یه خیابون که یه قسمت داشتن شربت میدادن. رفتیم جلوتر دیدیم روی میز لیوانها رو گذاشتن که هرکی میخواد خودش برداره. منم یکی برداشتم و هنوز برش نداشته بودم که .... همه ی پسرهای اونجا زدن زیر خنده و من اینطوری شدم: توضیح: لیوانه خالی بود و پیش لیوانهای خالی دیگه بود!!!!
    بعد با خواهرم رفتیم یه جای دیگه که شیرینی میدادن. بعد دیدیم که خیلی شلوغ بود و برداشتن شیرینی غیر ممکن! یه مردی داشت هول میزد و یه سطل هم دستش بود که پر شیرینی بود! یهو نمیدونم چطورر به فکرم رسید که از تو سطلش بردارم! با خواهرم برداشتیمو یهو یارو برگشت یه نگاهی به ما کرد. میدونستم نفهمیده اما بعد که شیرینی تو دستمون دید مطمئن شد!! بعد هم عین این تام و جری جلوی جشش گذاشتیم سرجاش و جیم شدیم!!!!
    داشتیم از یه چهار راه رد میشدیم که دیدم پشت چراغ قرمز از یه طرف دیگه یه پسره از سقف میشین در اومد و داره میرقصه!! به خواهرم گفتم نگاه از سقف دراومده!! مگه ماشینشون سقف نداره؟ بعد هم دیدیم که یکی دیگه از همون ماشین انگار از کاپوت در اومد!!! من و خواهرم هم اینطوری بودیم بعد که ماشینه از پشت بقیه ماشینا اومد کنار دیدیم وانت بود!!! (مطمئن شدم چشمام مشکل داره!!!)
    بعد هم داشتیم از کوچمون میومدیم که یه دختره رو دیدیم که کلی آرایش کرده و خیلی انگار مشکوک میندازه. تا حالا اونورا ندیده بودمش. خیلی بدجور آرایش کرده بود که هرکی میدید میگفت یه مشکلی داره و به اصطلاح خ....ه. بعد بهو از دهن خواهرم پرید که: دختره worm داره. دیدم یهو دختره که شنیده بود برگشت به ما چپ چپ نگاه کرد. من اومدم درستش کنم گفتم آره خیلی دختره بد و به درد نخوری بود!!! دختره اینطوری شد:

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •