مرسی از لطف همتون رفیقای مارو نگاه کن مرسی واقعا![]()
--
--
مرسی از لطف همتون رفیقای مارو نگاه کن مرسی واقعا![]()
یه روز که من شبش خیلی دیر خوابیده بودم تلفن زنگ زد منم به صورت سینه خیز (!) رفتم گوشی رو برداشتم
گفت سلام پدر تشریف دارن؟ گفتم : خواهش میکنم ! چه مزاحمتی ...
گفت : ببخشید مزاحم شدم ، گفتم خواهش میکنم بفرمایین داخل ( وای وای! ) ...
بعد یادم اومد که تلفنه بعد کلا ماجرا رو به سرعت مرور کردم بعدشم سریعا قطع کردم !
سوتیه برگزیده از طرف من ...
این سوتی که میگم خیلی باحاله ولی خدا کنه برای کسی پیش نیاد
من تو شرکت داییم که شرکت اسانسور سازیه کار میکنم که کار اصلیم نقشه کشیه ولی چون شرکت برای داییمه منم باهاش میرم سفارش بگیریم (شرکت بزرگیه و اکثرا هم میشناسنش)
این داییه هم به ما گفت احسان جون برو از اینترنت چند تا عکس کابین اسانسور در بیار تا مشتری گفت کاتالوک نا هم اینا رو نشون بدیم گفتم چشم رو چشمم رفتم چند تا عکس از نت در اوردم ریختم رو گوشی ( من دانشجوی کرجم و با مترو میرم و میام و تو مترو هم بیکارم بلوتوث رو روشن میکنم و همه جور چیز تو گوشی میاد )
یه روز رفتیم یه کارخونه نون پزی تو مولوی رئیس کارخونه مرد 60 ساله بود که مدیر فنی یه دختر 27 ساله بود خلاصه داشتیم درباره قیمتو این جور چیزا حرف میزدیم که دختره خاس کلاس بزاره گفت مهندس کاتولوکی چیزی داری به ما نشون بدین دایی هم که حال کرد با افتخار گفت احسان جون عکس کابین ها رو نشونه خانوم مهندس بده ما هم گفتیم چشم و رفتیم پیش خانوم مهندس و گوشی رو در اوردیم گفتم هر وقت دیدید بگید برو بعدی گفت Okay
اولین عکی رو نشون دادم عکس اسانسور بود گفت بعدی
دومی رو نشون دادم دید گفت بعدی
سومی دیگه عکس اسانسود نبود از همون +18 ها بود رنگم پرید گرخیده بودم هی زدم بعدی تا 15 تا بعد هم از همینا بود بهد دختر گفت خیلی ممنون متوجه شدم منم دیگه نا نداشتم از اونجا بم بیرون ولی رفتنی ازش تشکر کردم که ابرومونو نبرد
یک سوتی هایی دادم خفن.
همین دیشب بود می خواستم برم شام بخرم.
4 تا کباب ترکی خریدم با 2 نوشابه.
1 کی از کباب ترکی ها همراه نوشابه در راه به خونه خوردم.
بعدش رسیدم خونه.
2 تاش دادم بابام یکی دیگش هم رفتم تو اتاق خودم تنهایی بخورم البته جز من بابام کسی خونه نبود.
بعدش من خوردم استراحت کردم.
خیلی تشنم سده بود نوشابه خودم خورده بودم .
اومدم نوشابه بابام رو بخورم اینقدر تشنه بودم سر کشیدم دیگه.
آقا چشمتون روز بد نمبینه بابم رفته بود دستشویی و من نمی دونستم که اومده سیگار کشیده خاکستراش
رو کرده تو این نوشابه بعدش پوست تخمهه هم توش بود.دیگه حال ازمون گرفته شد.
بعدش تا یک ربع پیش هم می خواستم صبحانه/سحری بخورم.
املت می خواستم درست کنم منظر بودم تا روغن داغ شه.
بعدش آهنگ می خوندم بعدش جو گرفت منو (اگه دث/دت متال اینا گوش کرده باشین میفهمین)
کلم تکون میدادم می پریدم یهههوو دیدم بابام اومد گفت نکنه روت اصر کرده.(منظورش همون خاکستر با سیگار بود.)
امید وارم بسی خندیده باشین.
امروز خواهرم رفته بود تو سایت gsm.ir تو مشاوره قیمت ..
قیمت رو از 200 زد تا 300 تومان
جستجو رو زد بعد نوشت
گوشی با این مشخصات یافت نشد
به من گفت چی شد؟؟
من دیدم نوشته بود 200 تک تومانی نه 200000 تومان!!!!
یه بار یکی از دوست های خواهرم کامپیوتر گرفته بود بعد به خواهرم مشخصات کامپیوتر رو گفته بود
امد بهن گفت کامپیوترش USB دو هستهای داره !!!!
گفتم چی؟؟
اینو بگیم سوتی ...بگیم اشتباه بگیم!!!!!!؟؟؟
شما این عکس رو خودت گرفتی؟
این پارچه نوشته رو دم در دانشگاه مون دیدم!!!
نه اینو تو یه سایت دیدم!!!
میتونم بپرسم داستان این پارچه چیه؟؟؟
ینی واقعا اکس پارتیه؟؟؟؟:o
من اولش فکر میکردم اسم یه تئاتره!!(ولی حالا چرا اقایون و خانوما جدا هستن نمیدونم؟؟)
کاملا تایید میشه!!!
من این چندوقته اصلا حوصله سوتی نوشتن نداشتم تا اینکه امروز با دست پر میام!!!
چندروز پیش مهمون داشتیم (مهمونهای خودمونی) بعد سر میز شام میخواستم بگم مامان چرا اینقدر غذات رو شور درست کردی گفتم مامان چرا اینقدر غذات رو داغ درست کردی؟(لپی!!)
سوار ماشین بودم و داداشم داشت رانندگی میکرد منم جلو نشسته بودم. طبق عادتی که توی NFS MW داشتم همیشه سمت چپ و پایین رو نگاه میکردم(توی NFS MW اون قسمت نقشه بود و من عادت روی دیدن نقشه دارم!) بعد یهو به داداشم گفتم: اااااااا. پس چرا نقشه نداری؟اونم اینطوری شد:ها؟
امروز با خواهرم رفته بودیم بیرون سر جریان نذری و اینا!! (گیر ندین اگه نذری رو اشتباه نوشتم!!!) بعد رفتیم تو یه خیابون که یه قسمت داشتن شربت میدادن. رفتیم جلوتر دیدیم روی میز لیوانها رو گذاشتن که هرکی میخواد خودش برداره. منم یکی برداشتم و هنوز برش نداشته بودم که .... همه ی پسرهای اونجا زدن زیر خنده و من اینطوری شدم:
توضیح: لیوانه خالی بود و پیش لیوانهای خالی دیگه بود!!!!
بعد با خواهرم رفتیم یه جای دیگه که شیرینی میدادن. بعد دیدیم که خیلی شلوغ بود و برداشتن شیرینی غیر ممکن! یه مردی داشت هول میزد و یه سطل هم دستش بود که پر شیرینی بود!یهو نمیدونم چطورر به فکرم رسید که از تو سطلش بردارم!
با خواهرم برداشتیمو یهو یارو برگشت یه نگاهی به ما کرد. میدونستم نفهمیده اما بعد که شیرینی تو دستمون دید مطمئن شد!!
بعد هم عین این تام و جری جلوی جشش گذاشتیم سرجاش و جیم شدیم!!!!
داشتیم از یه چهار راه رد میشدیم که دیدم پشت چراغ قرمز از یه طرف دیگه یه پسره از سقف میشین در اومد و داره میرقصه!!به خواهرم گفتم نگاه از سقف دراومده!! مگه ماشینشون سقف نداره؟
بعد هم دیدیم که یکی دیگه از همون ماشین انگار از کاپوت در اومد!!!
من و خواهرم هم اینطوری بودیم
بعد که ماشینه از پشت بقیه ماشینا اومد کنار دیدیم وانت بود!!!
(مطمئن شدم چشمام مشکل داره!!!)
بعد هم داشتیم از کوچمون میومدیم که یه دختره رو دیدیم که کلی آرایش کرده و خیلی انگار مشکوک میندازه. تا حالا اونورا ندیده بودمش. خیلی بدجور آرایش کرده بود که هرکی میدید میگفت یه مشکلی داره و به اصطلاح خ....ه. بعد بهو از دهن خواهرم پرید که: دختره worm داره. دیدم یهو دختره که شنیده بود برگشت به ما چپ چپ نگاه کرد. من اومدم درستش کنم گفتم آره خیلی دختره بد و به درد نخوری بود!!! دختره اینطوری شد:![]()
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)