دارايي دلم بود عشق يارم×××عاشقي هم بود همه كارم...
دارايي دلم بود عشق يارم×××عاشقي هم بود همه كارم...
مي ده كه گرچه گشتم نامهسياه عالم
نوميد كي توان بود از لطف لايزالي
يك عمر دنبال چه ميگشتم در جاده هاي بي سرانجامي...
اين مثنوي حديث پريشاني من است بشنو كه سوگنامه ويراني من است
گفتي غزل بگو غزلم شور و حال مرد بعد از تو حس شعر فنا شد و خيال مرد
داد و فغان از بي كسي عوام كه عاشقان بي كس نباشند...
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
ياد آن روز كه شد مرحله عاشقيم×××نتوانستم كه بگويم كه كيم...
من ميگم منو شكستن
چشم فانوسمو بستن
تو ميگي خدا بزرگه ماه و ميده به شب من
من ميگم آخه دلم بود اون كه افتاده به خاكت
تو ميگي سرت سلامت آينه ها زلال و پاكه
مژه سياهت ار کرد به خون ما اشارت/ز فريب او بينديش و غلط مکن نگارا
هر كي ميگه خدا جون بنده هاشو دوست نداره×××بايد از دنيا بره اما كجا سر بياره؟
آخه عالم همش ماله خدا جونه ماهاست×××بسه ديگه عزيزم گريه نكن خدا اينجاست...
برگي از دفتر شعرم...يارب...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)