تنظیم: عاطفه مسلمی
دانشجوی پژوهشی گروه زبان فارسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا
سخنرانی در هماندیشی بینالمللی فرهنگ ایران و ادبیات فارسی،
دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا،
بسم الله الرحمن الرحیم
با اجازۀ جناب آقای همایون و همۀ استادان، سخنرانی خودم را تحت عنوان «گسترۀ ادب معاصر» آغاز میکنم. به اعتباری، این تصور نادرست پدید آمده که گسترۀ ادب معاصر محدود است به شعر نو، رمان، داستان کوتاه؛ حالآنکه ادب معاصر عرصهای بس پردامنهتر دارد و انواع بسیار پرشمارتری از فراوردههای ادبی و مربوط به ادبیات را دربرمیگیرد. مواد گوناگون ادب معاصر را در مقایسه با ادب سنّتی به پنج دسته میتوان تقسیم کرد:
دستۀ اول شامل آثاری است در ادامۀ ادب سنّتی که مصادیق تازهای از انواع موجود در آن شمرده میشوند. اشعار عروضی عمدتاً با همان مضامین و در همان قالبهای پیشین، هرچند با موضوعات نسبتاً نو یا با اندکی تصرفِ سطحی در ساختار، ازایندست هستند. از جمله نمونههای برجستۀ این قبیل اشعار، سرودههای بهار، شهریار، معیّری، پروین، تولّلی، و چهارپارههای رشید یاسمی است.
دستۀ دوم آثاری را دربرمیگیرد که نوعاً نظایر آنها در ادب سنّتی وجود دارد، نهایت آنکه از جهاتی متحوّل جلوه میکنند و احساس میشود که رنگ و بوی تازهای یافتهاند. سرودههایی با مضامین و احیاناً اوزان عروضیِ بیسابقه یا بسیار نادر در شعر سنّتی با حال و هوای تازه و فضای شاعرانۀ امروزی. غزلهای سایه، سیمین بهبهانی مصادیق بارز آناند.
این دو دسته، طیف و پیوستاری را تشکیل میدهند و اعضای آنها را نمیتوان همواره بهقطع معلوم کرد. ملاک تشخیص عموماً جهانبینی اثرآفرین و فضای اثر و نوع مضامین آن است.
دستۀ سوم، مجموعۀ آثاری هستند که نمونههای پراکندهای از آنها، آن هم بسیار بهندرت، در لابهلای متون قدیم نهفته ماندهاند، اما در ادب معاصر بهصورت نوع ادبی شاخص و مستقلی درآمدهاند. مواد فولکلوری، بهویژه تصنیف، همچنین طنز ازاینقبیلاند.
دستۀ چهارم، آثاری که بالاخص ادبی نیستند اما موضوع آنها ادبیات است، مانند تحقیقات ادبی، تاریخ ادبیات، نقد ادبی، تصحیح انتقادی متون که اگر هم مایههایی از آنها در گذشته در مطاویِ تذکرهها و شروح وجود داشتهاست امروزه بهصورت کاملاً تازه و مدوّنی درآمده و کیفیت و ماهیت دیگری پیدا کردهاند. تحقیق در متون و در احوال و آثار شاعران و ادبا و نقد مبتنی بر نظریۀ ادبی و روشمند را ازایندست باید شمرد.
دستۀ پنجم مشتمل است بر انواعی که در ادب سنّتی دستکم با همان ساختار و قالب و خصایص بنیادی وجود ندارند و در طی قرن بیستم در زبان فارسی پدید آمدند. از این جملهاند اشعار نیمایی و سپید در نظم و رمان و داستانهای کوتاه و نمایشنامه و فیلمنامه در نثر. همچنین مواد مطبوعاتی را در همین دسته میتوان جای داد. اما در مقایسۀ ادب معاصر و ادبیات سنّتی به دو نکتۀ اساسی باید توجه داشت: یکی آنکه میان این دو گسستگی پدید نیامدهاست و انواع نوپدید از جهات متعدد و معنیداری با سوابق سنّتی پیوند دارند. مثلاً شعر نو از جهات اساسیِ محتوایی با شعر سنّتی رابطۀ زنده و اُرگانیک دارد؛ یا ادبیات داستانی، بالاخص نمایشی، در آثاری چون شاهنامه و خمسۀ نظامی و هفت اورنگ جامی، البته به صُوَری دیگر، پیشینه دارند؛ یا نقد در شرح سنّتیِ متون نظم و نثر، مسبوق به سابقۀ نسبتاً درخشانی است. همچنین طنز و مطایبه و هزل، علاوه بر آنکه چاشنی آثار ادبی چون کلیله و دمنه و مرزباننامه و مقامات حمیدی و گلستان سعدی و پریشان قاآنی شدهاست، در رسالههای و نوشتههای عبید زاکانی جایگاه بارز و مسلطی دارد. مایههای ادبی نیز که ریشه در فرهنگ مردم دارند با آثار منظوم و منثور فارسی بهصورت امثال و حکایات درآمیختهاند. مثنویهای سنائی و عطار و مولانا و جامی و بوستان و گلستان سعدی از این مایهها سرشارند.
دیگر آنکه، بهرغم تحول مضامین و محتوا و ساختار، روح فرهنگ ایرانی در آثار ادبی معاصر محفوظ مانده و این آثار، هرچند از آبشخور ادبیات جهانی سیراب و از روشهای علمی تحقیق غرب متأثر گشتهاند، صبغۀ ملی خود را از دست ندادهاند. در مقایسۀ ادب معاصر و ادب سنّتی، آنچه به زیان ادب معاصر جلب نظر میکند جای خالیِ شاهکارهای عظیمی چون شاهنامه و مثنوی معنوی و ظهور به اصطلاحِ غربیان تیتانهای جهان ادب همطراز فردوسی و مولاناست. در این باب باید خاطرنشان ساخت که اصولاً دوران خلق شاهکارهای سترگ منفردی ازآندست که یاد شد سر آمدهاست؛ همچنانکه عصر ظهور پهلوانان افسانهای سپری شدهاست. امروزه کارهای عظیم به دست نه یک تن، بلکه گروه و گاه انبوه خلق صورت میگیرد. دوران حماسۀ پهلوانی پایان یافته و روزگار حماسۀ ملتها آغاز گشتهاست و این تحولی است که در همۀ شئون فرهنگی، از جمله در ادبیات همۀ اقوام روی دادهاست. دیگر قرن طلایی ادبیات اقوام با ظهور جهانپهلوانانِ میدانِ ادب شکل نمیگیرد، بلکه با فراوردههای منفردی تکوین می یابد که مجموع آنها ارزش هنگفت پیدا میکند و دستکمی از ذخایر ادوار ادبی پیشین ندارد. میتوان گفت که ادبیات نیز مانند دیگر مظاهر فرهنگی گرایش به دموکراتیک شدن پیدا کردهاست. وانگهی، آثار سترگ ادب سنّتی بر پایۀ حجم عظیمی از افسانهها و قصص و روایات و تمثیلات مکتوب و شفاهی و به دنبال انبوهی از فراوردههای ادبی و بر اساس سنّتِ دیرینهسالِ فرهنگیِ ما پدید آمدهاند و حالآنکه انواع تازۀ ادب معاصر خود باید زیربنای سنّت خود را بسازند و بیافرینند. ازاینرو، هرگاه با وجهۀ نظر دیگری به دستاورد ادبی صد سال اخیر بنگریم، با حجم و تنوع فوقالعاده و بیسابقهای از آثار روبهرو میشویم که احصا و توصیف آنها سالها و سالها مهلت میطلبد و از دورۀ ادبی معاصر عصری پررونق و از بسیاری جهات بینظیر میسازد که میتوان به آن مباهات کرد. در این میان، دستاورد بسیار گرانبهایی که نباید از آن غافل ماند تحول شگرفی است که در زبان فارسی معاصر، بهویژه زبانهای ادبی و تحقیقی، در پرتو انواع ادبی و تتبّعات و نقد و نظریههای جدید روی دادهاست. این زبان طی صدوپنجاه سال اخیر، بهخصوص ازحیث واژگان و ترکیبات و تعبیرات و مضامین و صُوَر ادبی، بیاندازه غنی گشته و نیرو و پویایی و حیات تازه پیدا کرده و از قید تحجّر و بندِ ایستایی رها شدهاست که خود نعمت بزرگ و دستمایۀ باارزشی برای بیان افکار و تجارب جدید است. این زبان از حشو و زواید و زر و زیورِ مبتذل و بدلی و آرایههای افراطی و مزاحم پیراسته و فارغ گشته و بهصورت زبانی روشن، رسا، پاکیزه و بیپیرایه و درعینِحال باکفایت و قوی درآمدهاست. همچنین نباید نادیده گرفت که در قرن اخیر بسیاری از متون معتبر منظوم و منثور که از دسترس حتی ادبا و محققان دور ماندهبود، به یمن همّت ارباب فنِ ایرانی و ایرانشناسان اروپایی، با تصحیح انتقادی منتشر شده و راه را برای تحقیقات زبانی و ادبی مستند و روشمند و معتبر گشوده و امکانات تازهای برای بهرهجویی از متون، در راه تقویت زبان علمی و ادبی، فراهم آوردهاست. با این فراوردهها، موجبات آن پدید آمدهاست که زمینۀ بسیار مساعدی برای تدوین لغتنامههای جامع و دانشنامهها همچنین دستور زبان تاریخی حاصل گردد و آثاری ازنظر کیفی و ساختاری و انسجام در سطحی بس بالاتر از نظایر آنها تهیه و تدوین شود. در حوزۀ کارهای بیسابقهای که به روزگار نو در عرصۀ تحقیقات ادبی شده نمیتوان از پژوهشهای دامنگستری یاد نکرد که درزمینۀ زبانهای ایرانی باستانی و میانه انجام گرفته و خود به رشتۀ بسیار مهم مستقلی مبدّل شدهاست. سرانجام باید از حجم نظرگیر ترجمههای معتبر و خلّاق ادبیات جهانی یاد کرد که در غنی ساختن زبان فارسی با ترکیبات و تعبیرات و صُوَر بیان تازه، نقش سازندۀ بسیار مؤثری ایفا کردند و شماری از آنها مسلماً در کار آناند که وارد تاریخ ادبیات این دوره شوند. زبان فارسی در پرتو این ترجمهها قدرت و صفا و جلا و تنوعِ بهمراتب بیشتری یافت و بهخصوص برای خلق آثار داستانی آمادگیِ به درجات بیشتری پیدا کرد و بهصورت ابزاری کارآمد و ظریف برای بیان افکار و عواطف و تجربیات هنری تازه درآمد. بدینسان شاهد دورۀ ادبی گرانمایه و پرمحتوایی هستیم. معالوصف، هنوز نقایص و حتی خلأهایی در برخی شئونِ حتی مهم و حساس وجود دارد که برای تکمیل و پر کردن آنها شایسته است برنامهریزی دقیقی انجام گیرد و در این برنامهریزی طبعاً فرهنگستان زبان و ادب فارسی سزاوار است نقش رهنموددهنده و در مواردی که برای آنها بانیِ مشخصی وجود ندارد نقش سرمشقدهنده ایفا کند.
از جمله این شئون است تاریخ ادبیات که هرچند در تدوین آن کارهای پرارزشی انجام گرفته، هنوز شکافها و کمبودهایی، هم ازنظر شیوۀ تألیف و انطباق آن با گرایشها و نظریههای جدید و هم ازحیث جامعیت، در آن میتوان تشخیص داد. نگارش تاریخ ادبیاتهای فارسیِ موجود بر نظریۀ ادبی و ضوابط معیّن و روش علمیِ درخور مبتنی نبودهاست. لااقل بخشی از فصول جامعترین آنها بر اساس منابع واسط و دست دوم، چون تذکرهها نوشته شده، نه بر پایۀ مطالعات تحلیلیِ خودِ آثار. ازنظر تأثیرات شرایط محیطی، یعنی تاریخی ـ اجتماعی ـ فرهنگی، بر جریانهای ادبی نیز پیوند زندۀ این عوامل با سیر و تحول ادبیات داده نشده و این دو، هرکدام جداگانه و بی ربط و پیوند، بررسی و معرفی شدهاست؛ بهطوریکه نمیتوان از سویی رابطۀ آنها را با یکدیگر بازشناخت و از سوی دیگر احساس کرد که ناظرِ جریانی تاریخی، متضمّن دگرگونیها و تبدلات ناشی از علل خاص هستیم. این را هم باید خاطرنشان ساخت که در تدوین تاریخ ادبیات معاصر فارسی به عدّهای از شاعران محلّی، که هم به زبان فارسی و هم به زبان قومی، آثار ارزشمندی پدید آوردهاند توجه نشدهاست. سبکشناسیِ نثر و نظم نیز، هرچند در گذشته جَستهگریخته به طرز و شیوه اشارههایی کوتاه میشده، میتوان گفت در تحقیقات ادبیِ معاصر نوظهور است. شادروان ملکالشعرای بهار درس آن را در حدود هفتاد سال پیش در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران پایهگذاری کرد و تقریرات او را درواقع نخستین پژوهش در این حوزه باید شمرد. متعاقباً سبکشناسیِ نثر در سه جلد به صورت کتاب درسی دانشگاهی درآمد که سالها پس از درگذشت استاد نیز با همین عنوان در جایگاه خود باقی ماند. تقریرات بهار در سبکشناسی شعر نیز پس از وفات او به چاپ رسید. ازآنپس نیز مطالعات تازهای در این حوزه صورت گرفت و آثاری بهویژه در سبکشناسی شعر پدید آمد که در آنها بیشتر از همان الگوی مختارِ بهار پیروی شد و احیاناً مفاهیم و مطالبی از منابع غربی وارد این مبحث گردید. معالوصف، با توجه به رابطۀ نزدیک سبکشناسی ادبی با زبانشناسی و نقد ادبی، هنوز در این عرصه خلأ محسوس وجود دارد که با بهرهگیری از نظریات جدید باید پر شود. درزمینۀ بلاغت نیز هنوز خلأ محسوسی وجود دارد. البته در سنّت ادبی ما بلاغت از جایگاه رفیعی برخوردار بوده و در این فن تحقیقات عمیق و دامنهداری صورت گرفته، اما این مطالعات عمدتاً بر مبنای ادبیات عرب بودهاست. هرچند اصول حاصل از آن را میتوان بر ادبیات، بهویژه شعر فارسی، که با شعر عرب ازحیث مضامین و ساختار مشابهتهای نظرگیر دارد مطابقت داد، این مطابقت هنوز از روی اسلوب و نظاممند تحقق نیافته و فقط پراکنده در تحقیقات ادبی ظاهر گشتهاست. در تحقیقات زبانی و دستور زبان نیز هرچند پیشرفت قابل ملاحظهای داشتهایم، متأسفانه بیشتر مطالعات زبانشناسان بر زبان انگلیسی مبتنی بودهاست. کسانی خاماندیشانه پنداشتهاند که با نشاندن متناظرِ فارسی الفاظ و اصطلاحات و شواهدِ زبان انگلیسی میتوان احکام منتج از بررسی زبان بیگانه را عیناً بر زبان فارسی جاری ساخت و بر آن مصداق داد، غافل از آنکه این جانشینسازیِ مکانیکی که بس آسان است، به بازیِ کودکان بیشتر شباهت دارد تا به بررسی علمیِ جدّی. باری، کاربستِ نظریات جدید زبانشناسی و تشخیص اینکه هریک از آنها برای تبیین چه گسترهای از پیکرۀ زبانی ضرورت پیدا میکند امری است خلاق و تا حدی شبیه ترجمۀ خلاق که اگر سرسری گرفته شود و به شیوۀ مکانیکی عمل شود طبعاً ثمرۀ آن را نمیتوان جدّی گرفت. در عرصۀ گویششناسی و فرهنگ مردم نیز کارهایی، هرچند عموماً فاقد روشمندی، انجام گرفتهاست. دربارۀ تحقیقات گویشی این نکتۀ بسیار مهم را باید متذکر شد که در آنها از توجه به اصطلاحات یا تعبیرات کنایی غفلت شدهاست و حالآنکه روحیات و خصایصِ قومی و محلّی بیشتر در همین تعبیرات منعکس میگردد.
با آنچه گفته شد شاید روشن شدهباشد که دورۀ ادبی معاصر از ادوار پیشین به جهات متعدد متمایز است و در این دوره، شئون ادبی، همچنان که شئون دیگر فرهنگی و علمی، معروضِ تحولاتی بنیادی گشته و سیر این دگرگونیها با شتاب بیشتری ادامه دارد که آیندهای پررونقتر و درخشانتر را نوید میدهد. گروه ادب معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسی تنظیم ترازنامۀ نسبتاً مشروح این دورۀ ادبی پرمایه را وجهۀ همّت خود ساختهاست تا پس از طرح و بررسی در شورای گروه و تصویب در شورای فرهنگستان، راهنمای برنامهریزیهای آینده باشد.
فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي