پرسشی که در اینجا فکر من رو مشغول کرده اینه :
گیریم که ما برای یه هدف خلق شدیم و من بهترین مخلوق خدام یعنی تمام کاراش رو انجام میدم حالا گیرم من مردم و وارد بهشت هم شدم واقعا ته این کاجرا به چی میخوره ؟ آیا این برای خدا خسته کننده نیست که خودش یه چیزی رو بیافرینه بعد بهش بگه من رو پرستش کن و اگه اون رو پرستش کنه بهش پاداش میده اگه نکنه بهش پاداش نمیده شبیه این میمونه من یه ربات میسازم بهش میگم ربات اگه این کار رو کنی میزنم تو رو تو شارژ اگه نکنی باید 1 ساعت بی شارژی رو تحمل کنی ! واقعا بعد یه مدت دیگه ربات برام جذابیت نداره این تشویق های هم جنس های خودمه که میگن به به چه چیز خوبی رو آفریدی ( میدونم خدا با ما تفاوت داره ولی برام همیشه جای پرسش بوده ؟ ).
آخه خدا تا کی میخواد زنده بمونه گیریم که من به عشق نزدیکی با یه زن زیبا رو وارد بهشت بشم و تا آخر تو بستر باهاش حال کنم آخه بی نهایت خیلی آزار دهنده هست حالا گیریم با قدرتی که داره باعث میشه من هیچ وقت احساس خستگی نکنم با اون زن ولی آیا خدا خودش خسته نمیشه ؟ این که کسی پیشش نیست این که آخه تا چه وقت میخواد از خوشحالی من خوشحال بشه ؟
به هر حال خدا خیلی چیز عجیبی هست من نمیگم از مرگ نمی ترسم ولی اینکه تا آخر زنده بمونم هم من رو دیوونه میکنه !
خدایا ببخش ولی شاید خود تو هم خسته شدی ولی چاره ایی نداری !!!!!!!!!!! نمیدونم جات نیستم تجربه کنم ولی حال میده به همه آفریده ها دستور بدی
