یکم داستان هجوه(نه به معنای منفی...میخاد باشه)...یعنی اون رویه منطقی رو نداره...باور پذیری شخصیتها نمیتونه مانع از بستر غیرطبیعیشون بشه. نمیخام مقایسه گرته ای داشته باشم ولی میشه سینمای تارانتینو و رفقا رومثال زد...یک شخصیت که رفتارش دقیق از دل اجتماع درآمده وسط یک وضعیت بی معنی وکم سابقه با تصادفات مکرر ...رخدادها میتونه به هر شکلی پیش بره و به سادگی میتونه یک وضعیت با زدن موبایل یک دزد توسط دزد دیگه رخ بده، وبا فضاسازی باورپذیر دربیاد. گاهی نیت فقط متلکی میشه (برنامه ثبت شده) و هیچ عیبی نداره یکی این وسط خون آشام بشه!این قبیل ادای دین و اشاره رو میشه در تیتراژ هم دید که از اثار مشهوری وام گرفته...از اشکالات (؟) این قسمت این بود که بعیده دختر یه شعبده باز و معرکه گیر، و خواهر یه جیب بر ناشی، بتونه این قدر به کامپیوتر مسلط بشه که برنامه بنویسه !!