بوندس لیگا و اقتصاد در فوتبال
بوندس لیگای آلمان با قوانین مالی که هم احترام هواداران و هم فوتبال را نگه میدارد ، میتواند الگویی مناسب برای دیگر لیگ های دنیا باشد .
 |
این تصویر کوچک شده است. برای مشاهده آن در سایز اصلی روی این نوار کلیک کنید |
بوندس لیگا : سرزمین آب جو ، برتفوست و باشگاه هایی که تلفظ اسامیشان کار آسانی نیست . لیگی که به گفته برخی اکثرا توسط مخالفینش به ناحق کوچک شمرده میشود و به گفته برخی دیگر توسط هوادارانش بیش از حد بزرگ .
بزرگ ترین نقطه قوت بوندس لیگا ، مدیریت مالی باشگاه ها و فرهنگ هواداری است .بوندس لیگا با مدل اقتصادی کارآمد و همچنین حضور همیشگی هواداران در ورزشگاه ها پر سود ترین لیگ دنیا است . وقتی اکثر هواداران وفاداریشان به باشگاه مورد علاقه خود را ابدی میدانند ارزش گذاری یک باشگاه یا لیگ خاص کار بس بیهوده ای است . سود دهی ؟ اسپانسر ؟ ضرایب لیگ قهرمانان اروپا ؟ اینها در مقایسه با بازی تیم مورد علاقه تان در یک روز تعطیل و در یک استادیوم پرشور و هیجان چه ارزشی دارند ؟
از طرف دیگر ، فاکتور های انتزاعی مانند وفاداری هواداران ، هنوز هم در مقابل پارامتر های غیر انتزاعی مانند بدهی های مالی تعیین کننده نیستند . همانطور که پول باعث بوجود آمدن یک باشگاه نمیشود ، قطعا نبودش نیز میتواند یک باشگاه را نابود کند . این دو مورد همواره باید با یکدیگر در تعادل باشند و اینجا زمانی است که لیگ برتر آلمان وارد میشود چون در بوندس لیگا اقتصاد صرفا برای سود دهی نیست بلکه در خدمت فوتبال است و اولویت نیز نه با سهامداران بلکه با هواداران است .
فوتبال بدون طرفداران هیچ است
ساده است ، در کار و تجارت همیشه حق با مشتری است .در ورزش ، هواداران حرف اول و آخر را میزنند . بنا بر این بهترین مدل اقتصادی برای فوتبال حرفه ای ، مدلی است که هوادران را در اولویت قرار دهد و آن ها را محترم بشمارد . همانطور که جک استین گفت ، فوتبال بدون طرفداران هیچ است . تمام این موارد بدیهی به نظر میرسند اما در عصر توسعه جهانی کمپانی های بزرگ ، برند های مختلف و مالکان میلیاردر حتی در آشکار بودن این بدیهیات نیز ممکن است خللی وارد شود .
از منظر سرمایه گذاران و اسپانسر های مختلف ، فوتبال به دلیل وفاداری مصرف کنندگان یک نام تجاری خاص به آن نام (brand loyalty) ،میتواند زمینه مناسبی برای فعالیت باشد . اما فوتبال و طرفداران تیم های مختلف چیزی فراتر از یک برند و مصرف کنندگان آن هستند . برای مثال ، فروشنده و مشتری هیچگاه نمیتوانند مانند یک هوادار و باشگاه به یکدیگر وابسته باشند . نگاه به فوتبال به عنوان یک تجارت و زمینه ای برای پول درآوردن توهین به این ورزش است همینطور اگر رابطه بین هواداران یک باشگاه با آن باشگاه را رابطه مشتری و فروشنده قلمداد کنیم آن رابطه را بی ارزش و کم اهمیت قلمداد کرده ایم . چیزی مقدس در مورد این ورزش زیبا وجود دارد ، حس مالکیت و وابستگی که با طرفداری از یک باشگاه بوجود میاید ، که همواره باید محترم شمرده شود .
این حقیقتی است که اکثر افراد با آن موافق هستند . آلمان جایی است که به لطف قانون 1+50 ، این حقیقت همواره محترم شمرده میشود .
بوندس لیگا و قانون 1+50
پروژه پولسازی از طریق فوتبال در آلمان با شک و تردید آغاز شد . فوتبال به صورت حرفه ای خیلی دیر در آلمان گسترش پیدا کرد . مدت زیادی از قرن بیستم فوتبال آلمان به شکل آماتور دنبال میشد ، برای مثال قانون سقف قرارداد تا سال 1972 همچنان پا برجا بود . اواخر قرن بیستم ، زمانی که باشگاه های خارجی از حضور مالکین و سرمایه گذاران ثروتمند سود میبردند ، باشگاه های بوندس لیگا همچنان سهامی عام و غیر سود ده باقی ماندند . تا سال 98 که DFB سر انجام قانون 1+50 را تصویب کرد .
طبق قانون 1+50 در اساسنامه لیگ فوتبال آلمان (DFL) حداقل 51 درصد از اختیارات در تعیین سیاست باشگاه میبایست در اختیار خود باشگاه قرار گرفته باشد ، برای مثال در اختیار داشتن 60 درصد از سهام یک باشگاه به معنی حق تصمیم گیری برای باشگاه نیست ، بدین ترتیب اکثریت سهام همواره در اختیار باشگاه و اعضایش قرار میگیرد . لازم به ذکر است که تنها باشگاه های بایر لورکوزن و ولفسبورگ به دلیل ساختار منحصر به فردی که دارند از این قانون مستثنی هستند (لورکوزن و ولفسبورگ متعلق به کارخانه های صنعتی لکس بایر و فولکس واگن هستند).
 |
این تصویر کوچک شده است. برای مشاهده آن در سایز اصلی روی این نوار کلیک کنید |
اما خود استثنا قانون را تایید میکند ، به همین خاطر است که بوندس لیگا نه بر اساس فلسفه مالکیت بلکه بر اساس فلسفه عضویت اداره میشود و عضویت در یک باشگاه فوتبال آلمانی نیز به معنی فعالیت مثمر در روند سیاست گذاری باشگاه است . اعضا مدیران باشگاه را انتخاب میکنند ، مباحث جلسات باشگاه را تعیین میکنند و در مسائل مختلف باشگاه حق رای دارند . همانطور که مدیر باشگاه دورتموند ، هانس واتزکه ، گفته است : در آلمان باشگاه ها با اعضایشان تعریف میشوند و اعضا نیز هواداران باشگاه هستند نه مشتریان ، اینجا این تنها شیوه اداره باشگاه است .
این فلسفه دخالت و فعالیت هواداران در اداراه یک باشگاه مهر تاییدی است به این مهم که فوتبال به هواداران ، بازیکنان و باشگاه ها متعلق است ، نه سرمایه داران . قانون 1+50 این اجازه را به اعضای باشگاه ها میدهد تا همیشه همگام با باشگاه مورد علاقه خود حرکت کنند .
اما با این وجود لیگ آلمان هنوز کامل نشده است . باشگاه ها هنوز هم میتوانند گرفتار مربیان ناکار آمد و همینطور خرج های بیهوده شوند . ( مانند ولفسبورگ ) ؛ هنوز میتوان از نقاط ضعف این قانون سو استفاده کرد ( مانند شیوه اداراه باشگاه هافن هایم توسط دیتمار هوپ که منجر به پیشرفت ناگهانی این باشگاه و صعودش به بوندس لیگا شد ) . این قانون در خود آلمان مخالفانی نیز دارد ( مدیر ورزشی هانوفر ، مارتین کایند ) .پیشنهاد کایند در سال 2009 برای از میان برداشتن قانون 1+50 در جلسه ای با حضور تیم های حرفه ای فوتبال آلمان مورد استقبال قرار نگرفت . 35 رای مخالف و تنها 1 رای موافق نتیجه رای گیری بود . اکثر باشگاه ها سیاست های فدراسیون فوتبال آلمان را موفق و کارامد توصیف کردند . شایان ذکر است که بوندس لیگا در فصل گذشته حدود 2 میلیارد یورو سود دهی داشته و 14 تیم از 18 تیم حاظر در لیگ همه تراز مثبت مالی را گزارش کرده اند .
استعداد یابی
تیم هایی که مجوز فعالیت در بوندس لیگا را دریافت میکنند باید مواردی را رعایت کنند که مهم ترین این موارد پایداری و پیشرفت در بحث مالی و اقتصادی است . باشگاه هایی که بیش از اندازه مقروض میشوند ممکن است از طرف سازمان لیگ امتیازاتی از آن ها کسر شود ، به دسته پایین تر سقوط کنند یا حتی مجوز فعالیتشان در بوندس لیگا باطل شود . اگر دوست دارید میتوانید این را به حساب کلیشه های آلمانی بگذارید . اما ایده و هدف اصلی این کار اداره باشگاه بر اساس یک الگوی درست مالی است و بقیه موارد به عهده بازیکنان و مربیان در زمین فوتبال است .
بوندس لیگا برخلاف باور برخی ثابت میکند که برای در اختیار داشتن یک لیگ جذاب ، رقابتی وهمچنین در اختیار داشتن تیم های موفق نیازی به صرف هزینه های میلیاردی نیست . مانند بورسیا مونشن گلادباخ تحت هدایت لوسین فاواره در فصل 11/12 یا فرایبورگ کریستین اشتراست این فصل .
طبق گرارشی که درنیم فصل بوندس لیگا منتشر شد ، فرایبورگ که نیم فصل اول را دررده پنجم جدول تمام کرد ، برای هر گلی که در نیم فصل اول به ثمر رساند(24 گل) فقط 620 هزار یورو هزینه کرده است . 24 گل برای تیمی مانند فرایبورگ عدد کمی نیست. در حقیقت اکثر تیم های بوندس لیگا ، اعم از بورسیا دورتموند و بایر لورکوزن ، برای هر گل کمتر از 2 میلیون یورو هزینه کرده اند .بیشتر این تیم ها ، از این که آن ها به جای خرید سوپر استار ها توجه خود را به آکادمی های خود و پرورش استعداد های جوان معطوف میکنند ، افتخار میکنند .
تیم های بوندس لیگا در یک سال بیش از 100 میلیون یورو در آکادمی های خود سرمایه گذاری کردند و نتیجه ظهور استعداد هایی مثل توماس مولر(بایرن) ، ماریو گوتزه ( دورتموند) ، بندیک هوودس ( شالکه ) ، مارک آندر تراشتاگن ( گلادباخ ) و ... بوده است .
اما گذشته ازاین استعداد های بزرگ ، سیستمی که بوندس لیگا طبق آن عمل میکند ، مدلی از یک فوتبال با ثبات و پایدار است . استعداد های جوان ، نه یک شبه از بین میروند و نه با یک شکست نا امید میشوند و کنار میکشند بر عکس سرمایه گذاران ثروتمند .
از طریق این خرج های اصولی و سرمایه گذاری های هدفمند ، بوندس لیگا آینده خود و هوادارانش را تضمین کرده است .
درک درست از تجارت در فوتبال
اجرای درست سیاست های اقتصادی در بوندس لیگا ، نشان دهنده اهمیت و ارزش فوتبال در آلمان است . بازیی با اهمیت اجتماعی بالا ، که طرفداران در تصمیمات مختلف باشگاه مورد علاقه شان دخیل هستند و به عنوان گروهی از مردم ارزش گذاری میشوند نه مشتری .
قوانینی که DFL بر اساس آن ها مجوز فعالیت یک باشگاه را صادر میکند ، قانون 1+50 و همینطور آکادمی های فوتبال آلمان هنوز کامل نیستند اما تصویری از یک سیستم کامل را در اختیار ما قرار میدهند و همین نیز واقعا ارزش بالایی دارد .
در انتها ، مدلی که بوندس لیگا طبق آن عمل میکند ، ثابت کرده که هم برای فوتبال هم طرفداران و حتی حساب های بانکی مناسب است . ثابت کرده که باید برای فوتبال درآمد زایی کرد نه از فوتبال . اینکه فوتبال نباید یک ریسک تجاری برای سرمایه دارانی باشد که هیچ رابطه عاطفی با آن برقرار نکرده اند . اینکه فوتبال هنوز هم میتواند متعلق به هوادران باشد .
به افتخار لیگی که به معنای واقعی درک درستی از تجارت در فوتبال دارد .
فوتی کلاب