رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم كشانده بود
رفتم، كه داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشك هاي ديده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در اين سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده ي خموشي و ظلمت، چو نور صبح
بيرون فتاده بود يکباره راز ما..
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم..
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم.