تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 11 اولاول 12345678 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 102

نام تاپيک: مقالات علوم اجتماعي

  1. #31
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    مهاجرت ژن‌ها


    يكي از جمله راهكارهاي عملي براي جلوگيري از مهاجرت طيف وسيعي از ژن‌هاي هوشمند، حمايت مقاطع دكتري در داخل كشور و همچنين مشاركت تمامي شركت‌هاي خصوصي و دولتي در تأسيس مراكز پژوهشي تخصصي و همچنين بكارگيري نخبگان در اين مراكز مي باشد.
    نخبگان و توسعه پايدار

    نخبگان و متخصصان هر كشور را به حق بايد «ثروت ملي» آن سرزمين به شمار آورد. پديده مهاجرت نخبگان و متخصصان به خارج از مرزها، به دليل تأثيري كه در فرآيند توسعه و همچنين تخريب اعتبار ملي و تغيير نسل‌هاي آينده دارد قابل تأمل و مطالعه است. به همين دليل است كه آثار و تبعات فرهنگي، رواني و سياسي مهاجرت نخبگان براي نظام ما كه در تلاش براي استقرار الگوي جديدي در مديريت جامعه بر پايه دين است و توسعه علمي كشور و بالندگي مراكز و نهادهاي آموزشي و پژوهشي را از لوازم استحكام بنيان‌هاي امنيت ملي و سربلندي كشور مي‌داند به‌صورت يك نگراني و دل‌مشغولي جدي درآمده است؛ به‌ويژه آنكه براي كشور ما «منابع انساني توسعه» از جمله سرمايه‌ها و مزيت‌هاي اساسي است و آسيب‌پذيري آن به منزلة تهديدي بزرگ براي حال و آينده جامعه مي‌باشد.[1]. مهاجرت مورد نظر اين گفتار شامل مهاجرت موقت نخبگان جهت كسب و انتقال علم، فن و تجربه نمي‌شود، زيرا چنين مهاجرت و يا در واقع مسافرتي در راستاي توسعه پايدار كشور بوده و از ضروريات تعامل واقعي با پديده جهاني شدن و رسيدن به توسعه علمي مي‌باشد. دانش، ثروت و سلامت از مؤلفه‌هاي اصلي توسعه پايدار است. توسعه نتيجة كمي يك مقولة كيفي به نام رشد است و از اساسي‌ترين شرايط رسيدن به توسعه پايدار اين است كه منابع مادي يك كشور جهت رفاه فعلي شهروندان به حراج گذاشته نشود، زيرا در اين‌صورت نسل‌هاي آينده در برآوردن نيازهاي خويش دچار مشكل خواهند شد[2]. ركن دانش و نقش آن در توسعه، وابستگي جدي با نخبگان علمي دارد و درگير كردن ايشان به امور علمي سرعت رسيدن به توسعه را افزايش داده و زمان دستيابي به آن را كاهش مي‌دهد. لذا ايجاد شرايط مادي و معنوي مناسب جهت حفظ، پاسداشت و كرامت فرزانگان، دانشمندان، انديشمندان، قهرمانان ورزشي و هنري و در يك كلام نخبگان جامعه از مهمترين وظايف مردم، حكومت و دولتمردان جامعه است. اگر چه نخبگان متعلق به كل جامعه بشريت بوده و نقش موثر آنها در زندگي بشريت به حصار مرزها محدود نمي‌شود ولي حضور ايشان جهت دستيابي به توسعه پايدار در هر محدوده جغرافيايي نقش كليدي دارد. در اين حقيقت كه مهاجرت مغزها تعادل جهاني را به هم مي‌زند[3] و باعث مي‌شود تا كشورهاي فقير همچنان فقير باقي بمانند اجماع بين‌المللي وجود دارد[4]. لذا كشورهاي پيشرفته با ايجاد شرايط و جاذبه‌هاي مادي و معنوي، نخبگان ديگر كشورها را جذب نموده و با اتكاء به توان علمي، ابتكارات، ابداعات و اكتشافات ايشان، توسعه پايدار كشورهاي خويش را سرعت مي‌بخشند. در عوض به همان ميزان كشورهاي در حال توسعه و توسعه‌نيافته و يا به عبارت ديگر نابرخوردار، از توسعه و پيشرفت كشور خويش باز مي‌مانند و به مرور زمان اين شكاف و اختلاف بين كشورهاي مختلف افزايش يافته و اين تفاوت خود را در ابعاد مختلف علمي، سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي نشان مي‌دهد. در نتيجه در مقوله جهاني شدن در همه ابعادش تعداد معدودي از كشورها نقش كليدي را ايفا خواهند نمود و كشورهاي غني، ثروتمندتر شده و كشورهاي نابرخوردار همچنان فقير مانده و به كشورهاي پيشرفته و نخبه‌پذير وابسته خواهند بود.
    مهاجرت ژن‌ها و چالش‌هاي جهاني

    واقعيت‌هاي مورد اشاره در بخش اول اين نوشتار، اگر چه جدي است ولي نگاه سطحي به اثرات و تبعات مهاجرت نخبگان است. لذا به نظر نگارنده بايستي اصطلاحات و مفاهيم مهاجرت نخبگان (Brain Drain, Elites Migration) را با مهاجرت ژن‌هاي هوشمند يا ژن‌هاي بالقوه دانايي و توانايي) ( Brainy Genes Migration جايگزين كرد و از اين پس به جاي اين لغات و عبارات مهاجرت ژن‌ها را به‌كار برد. زيرا ژن‌‌ها هستند كه اطلاعات وراثتي را از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌نمايند و هوش و استعداد نيز با ژن‌ها ارتباط لاينفك داشته و اين، يك اصل علمي اثبات شده است. بنابراين، هدف اصلي اين مقاله ارائه نظريه‌اي جديد تحت عنوان: مهاجرت تدريجي ژن‌هاي دانايي و توانايي و يا به‌عبارت بهتر ژن‌هاي هوشمند مي‌باشد. نبوغ و نخبگي در اثر دو عامل مهم وراثت ـ كه همان‌ ويژگي‌هاي ژنتيكي افراد بوده ـ و محيط ـ كه شرايط و بستر لازم جهت رشد علمي و عقلي است ـ حاصل مي‌شود. با توجه به مقدمه فوق مي‌توان نتيجه گرفت كه هر نخبه‌اي كه از كشور خارج مي‌شود، يك ژنوم هوشمند از كشور خارج شده و با زندگي در كشوري ديگر و ازدواج و توليد نسل در آنجا به تكثير ژن‌هاي هوشمند آن كشور كمك مي‌كند. لذا به تدريج درصد ژن‌هاي هوشمند جوامع نخبه‌پذير افزايش يافته و در طولاني مدت و پس از گذشت سال‌ها، اختلاف فاحش ژنتيكي بين كشورهاي نخبه‌پذير و نخبه‌گريز ايجاد خواهد شد. به‌گونه‌اي كه كشورهاي نخبه‌پذير به جوامعي نخبه تبديل مي‌شوند و جوامع نخبه‌گريز با كاهش ژن‌هاي هوشمند خويش، به تبعيت بي‌چون و چرا از جوامع نخبه‌پذير،‌تن در داده و اداره امور جامعه با اتكا به افرادي انجام خواهد شد كه از ضريب هوشي كمتري برخوردار هستند و به عقب‌ماندگي كشور خواهد انجاميد[5].
    چرا‌كه جوامع نخبه هر روزه به علم، فن، صنعت و توليد جديدي دست مي‌يابند و ديگر كشورهاي دنيا به دليل نياز به علوم، فنون، صنايع و توليدات جديد، ناگزير بايد هزينه لازم را پرداخت نموده و فرهنگ كشورهاي نخبه را كه با علوم، فنون، صنايع و توليدات آنها همراه است را نيز بالاجبار بپذيرند، زيرا فرهنگ جديد و نو نيز با توليد علم و فن جديد حاصل مي‌شود. يعني محصول فيزيكي و توليدي حاصل از علم و تكنولوژي جديد به همراه خود فرهنگ استفاده جديد را نيز متولد مي‌نمايد. به‌عبارت ديگر كالاهاي توليدي هر كشور بر اساس فرهنگ همان كشور توليد مي‌شود. لذا هر كشوري با صدور كالاهاي خود به ديگر كشورها، فرهنگ خويش را نيز صادر نموده و به مرور زمان فرهنگ ديگر كشورها را با فرهنگ خويش جايگزين مي‌نمايد و در نهايت كشورهاي نخبه‌گريز به دليل نياز و وابستگي هميشگي، خدمتكار اين كشورها مي‌شوند. زيرا حكام و دولتمردان هر كشوري موظف هستند تمامي ملزومات رفاهي جديد و يافته‌هاي نوين بشريت را براي شهروندان خويش مهيا نمايند. به‌عنوان مثال با پيشرفت علم الكترونيك و توسعه صنعت تلفن همراه، رايانه و شبكه‌هاي اينترنت اولاً تاثيرگذاري كشورهاي مولد اين تكنولوژي بر روي فرهنگ كشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافته (نابرخوردار) بسيار سهل، آسان و مقدور شده و از طرف ديگر با ارائه يافته‌هاي جديد و محصولات جديدتر روز به روز وابستگي اين كشورها را به خود افزايش مي‌دهند. كشورهاي در حال توسعه و نابرخوردار نمي‌توانند استفاده از دستاوردهاي انقلاب فناوري اطلاعات يعني صنعت IT و الكترونيك را براي شهروندان خود تحريم كنند زيرا چنين كاري خودكشي علمي را در پي خواهد داشت. چند دهه قبل تصور اينكه رايانه بتواند روزي اينقدر زندگي بشريت را متحول نمايد ممكن نبود. در اين رابطه مي‌توان اين سئوال را مطرح نمود كه، واقعاً صنعت و فنآوري رايانه و يا تلفن همراه چقدر فرصت شغلي براي كشورهاي مولد خود ايجاد نموده و خواهد نمود؟ مسلماً درآينده نيز علوم و تكنولوژي‌هاي جديدي ظهور خواهند كرد كه نقشي به مراتب مهم‌تر از رايانه بر زندگي بشر خواهند داشت و دانشمنداني كه اين فنون و فنآوري‌ها را كشف مي‌نمايند آيندة كشورهاي خويش را بيمه مي‌كنند و كشورهايي كه دانشمندان و انديشمندان بيشتري را پذيرا باشند، رهبري جهان آينده را در دست خواهند داشت. لذا جهت رهبري آيندة جهان، نيازي به قدرت نظامي از جمله: بمب اتمي، تكنيك‌ها و تاكتيك‌هاي نظامي پيشرفته، براي وادار كردن ديگر كشورها به تبعيت وجود ندارد. زيرا قدرتمندترين ابزار براي تغيير و دگرگون ساختن جامعه و جهان، استفاده از علم و فنآوري است[6]. بعيد نيست در آينده با توليد و كشف منابع جديد انرژي مناسب و مواد اوليه ارزان و سازگار با محيط زيست، تنها منبع اقتصادي خيلي از كشورها يعني نفت، كم‌ارزش و يا بي‌ارزش شود و يا ذخاير آن به اتمام برسد. با كمي دقت مي‌توان دريافت كه نخبگان قادرند علم، فن، فنآوري و صنعت جديد توليد نموده كه به تبع آن فرصت‌هاي شغلي جديد براي جامعه خويش ايجاد نمايند. لذا درصد بيكاري در كشورهاي پيشرفته در همه سطوح بسيار كم مي‌شود، اين در حالي است كه مهمترين مشكل كشورهاي در حال توسعه و نابرخوردار از جمله كشور ما بيكاري و باز هم مهاجرت ژن‌ها است. بنابراين بهترين و مطمئن‌ترين نقطه براي سرمايه‌گذاري در خصوص اشتغال و رفع معضل بيكاري در بلند مدت، توجه ويژه به نخبگان، دانشمندان و انديشمندان جامعه است تا با توليد علم، فن، تكنولوژي و صنعت جديد ، فرصت‌هاي شغلي برگرفته از علم و صنعت داخلي را براي كشور ايجاد نمايند. در غير اين‌صورت كشورهاي بيگانه از اين نعمت‌هاي خدادادي استفاده مي‌كنند. يعني نخبگان كشور را جذب نموده و با استفاده از علم و د انش فني توليد شده توسط ايشان محصولات جديدي توليد نموده و اين محصولات را به بازار كشور ما روانه مي‌كنند، از استعداد، دانايي و توانايي نسل مهاجر استفاده نموده و موجبات وابستگي كشورش را ايجاد مي‌نمايند. با توجه به دلايل فوق است كه كشورهاي نخبه‌پذير، نخبگان ديگر كشورها را با هر دين و آييني مي‌پذيرند و نه تنها از هوش و استعداد و توان ايشان در توسعه علمي، فني و صنعتي خويش استفاده مي‌كنند بلكه ذخاير ژن‌هاي هوشمند خويش را براي نسل‌هاي آتي افزايش داده و آينده روشني را براي ايشان ترسيم مي‌نمايند. يعني به طور كاملاً طبيعي اصلاح ژنتيكي انجام مي‌دهند. در نتيجه با يك تير دو نشان را هدف قرار مي‌دهند. لذا نسل‌هاي آينده در كشورهاي نخبه‌پذير براي برآوردن نيازهاي خويش نه تنها مشكلي ندارد بلكه با سهولت بيشتري توسعه پايدار كشور خود را دنبال خواهند نمود. به عبارت ديگر سياستمداران كشورهاي نخبه‌پذير مهمترين «ثروت ملي» خود، يعني نخبگان را چند برابر افزايش مي‌دهند. چنين جوامعي با داشتن ذخاير ژنتيكي هوشمند، كافي، مناسب و همچنين حفظ منابع و ذخايرمادي خود از يك طرف و استفاده از ذخائر و منابع مادي كشورهاي در حال توسعه و نابرخوردار از طرف ديگر، اختلاف طبقاتي و سرانه ثروت ملي بين كشورهاي نخبه‌پذير و نخبه‌گريز را افزايش مي‌دهند. مهمتر اينكه جوامع نخبه‌پذير با بكارگيري علوم و فنون جديد حاصل از پژوهش و تحقيق نخبگان، امكان كشف منابع طبيعي كه بشر قبلاً به دليل نداشتن علم و فن كافي از آنها بي‌بهره بوده است را نيز ممكن مي‌سازند. اين واقعيت سبب خواهد شد كه كشورهاي نخبه‌پذير جهت كشف و استخراج چنين منابعي در كشور خويش نخواهند داشت.
    نخبه‌پذيري و تأثيرات آن بر جامعه

    از جمله سؤالاتي كه ممكن است مطرح شود مسائل امنيتي ناشي از حضور افراد غيربومي در كشورهاي نخبه‌پذير است. تجربه نشان داده است نخبگان غيربومي به دليل داشتن امكانات مادي و معنوي در حد شأن خويش و همچنين فرهنگ بالا از لحاظ امنيتي براي كشورهاي نخبه‌پذير مشكلاتي ايجاد نمي‌نمايند. سؤال ديگري كه در خصوص مهاجرت ژن‌ها جاي طرح دارد اين است كه آيا فرزندان نخبگان در خارج از كشور در زمينة علم و فن تلاش خواهند نمود تا به مرجعيت علمي يا همان نخبگي برسند؟ در اين خصوص مي‌توان گفت امكان بالقوه براي بلوغ علمي از نظر ژنتيكي و محيطي وجود دارد. بنابراين جهت توسعه منابع انساني در كشورهاي نخبه‌پذير هر دو عامل رشد يعني وراثت هوشمند و شرايط محيطي مناسب براي اينگونه افراد وجود دارد. به‌طوري كه بهره‌گيري از نهايت پتانسيل نخبگان و دانشمندان در اين كشورها به سادگي ميسر است. شرايط محيطي عبارتند از ملزومات تحقيق و پژوهش كه در حد عالي در كشورهاي نخبه‌پذير مهيا است به گونه‌اي كه هر وسيله، دستگاه يا ماده‌اي را كه محقق نياز داشته باشد در كمترين زمان ممكن در اختيارش قرار مي‌گيرد. حقوق مادي و معنوي محققين و نخبگان در اين جوامع نسبت به ديگر كشورها چندين برابر است، دانشمندان و پژوهشگران در اين كشورها از سوي صنايع و شركت‌هاي خصوصي مورد حمايت مادي قرار مي‌گيرند و از محل اين حمايت مالي، دانشمندان كشورهاي نخبه‌پذير به سهولت مي‌توانند نخبگان ديگر كشورها را جهت كار بر روي پروژه يا پروژه‌هاي خويش كه در ارتباط با رفع معضلات شركت‌هاي خصوصي حمايت كننده هست را جذب نمايند. علاوه بر موارد فوق، اكثريت قابل توجهي از نخبگان به دليل هوش و استعداد سرشار، از نظر معنوي و اخلاقي هم تفاوت قابل توجهي با ديگر افراد جامعه داشته و الگوي عملي براي اقشار مختلف مي‌باشند و معمولاً ارتباط و اعتقاد عميق‌تري با ماوراء‌الطبيعه و خداوند دارند. لذا به نظر نگارنده افزايش شمار نخبگان در هر جامعه، تقويت باورهاي ديني را نيز در پي دارد.
    عوامل دافعه‌اي و جاذبه‌اي و تاثيرات آنها در مهاجرت ژن‌ها

    مهاجرت نخبگان دغدغه اكثريت كشورهاي جهان است و خيلي از كشورها محققين توانمندي را، جهت بررسي علل و عوامل اين پديده و ارائه راهكارهاي مناسب مأمور به تحقيق و پژوهش نموده‌اند كه بخشي از نتايج يافته‌هاي آنها منتشر گرديده و مي‌تواند مورد استفاده محققين ديگر كشورها قرار گيرد [3ـ5، 8ـ12]. تنها جستجو در پايگاه علمي آمار و اطلاعات بين‌المللي ISI با كليدواژة فرار مغزها (Brain Drain) تا تاريخ 25 نوامبر 2004 ميلادي، 538 گزارش را در اين خصوص نشان داد [13]. گريت لادل (Grit Laudel) در سال 2003 ميلادي سعي كرده است پديده فرار مغزها را به روشي سيستماتيك مورد بررسي قرار دهد [14]. آنچه از تحقيق در اين موضوع حاصل مي‌شود اين است كه نخبگان هر كشوري، سرمايه‌هاي ملي محسوب شده و كشورهايي كه در نخبه‌پروري و حفظ و نگهداري آنها مي‌كوشند، در فرآيند جهاني شدن از ديگران در همه زمينه‌ها گوي رقابت را خواهند ربود. به همين دليل در كشورهايي مانند: انگلستان، روسيه، نيوزلند، هندوستان، آفريقاي جنوبي و غيره جهت مقابله با اين پديدة زيانبار، مطالعات جديد صورت پذيرفته است.
    لذا ضرورت دارد در كشور ما هم تحقيقي جامع‌الاطراف جهت روشن شدن زواياي مختلف اين پديده زيانبار صورت پذير و پاسخ مناسبي براي انبوهي از سؤالات كه در اين رابطه مطرح است يافته و راهكار عملي و بومي ارائه گردد. واقعاً بايد بررسي نمود كه در كشور ما صنايع خصوصي چقدر حاضر هستند كه در زمينه تحقيق و پژوهش سرمايه‌گذاري نمايند تا نخبگان كشور از اين طريق بتوانند نقش مؤثر خويش را ايفاء نمايند؟ تا چه اندازه در تامين ملزومات تحقيق و پژوهش جهت رسيدن به بلوغ علمي نخبگان خويش، سرمايه‌گذاري كرده‌ايم؟ و آيا پژوهشگران و نخبگان براي اينكه فعاليت علمي خويش را به حداكثر برسانند، امكانات لازم و به موقع را در اختيار دارند؟ بنابراين محرز مي‌گردد كه مدل جاذبه ـ دافعه در خصوص مهاجرت ژن‌ها سازگار است.
    برخي از عوامل ايجاد كننده دافعه در كشورهاي نخبه‌گريز از جمله ايران عبارتند از:
    1. عدم كارايي علمي و فني در وطن براي سطوح عاليه نخبگان اعم از نخبگان علمي، ورزشي، هنري [1].
    2. عدم امكان كسب علوم و دانش مورد علاقه براي دانشجويان مستعد همراه با دريافت حمايت مالي (بوسيه شدن)، رويه‌اي كه در كشورهاي نخبه‌پذير در حال انجام است.
    3. عدم تامين امكانات زندگي در شأن نخبگي و قابل مقايسه نبودن با حقوق و شرايط رفاهي كشورهاي نخبه‌پذير. جديدترين گزارشات حاكي از آنست كه دانشگاه‌هاي آمريكا جهت جذب دانشمندان عالي رتبه جهان، حقوق بسيار بالايي را براي ايشان در نظر گرفته‌اند، به‌گونه‌اي كه اين سياستگذاري، كشورهاي اروپايي و روسيه را دچار اضطراب جدي نموده است[7]. به‌عنوان مثال دولت انگلستان در سال 2001 ميلادي مبلغ قابل توجهي را به حقوق اعضاء هيات علمي دانشگاه‌ها خود اضافه نمود تا اختلاف حقوق بين اساتيد دانشگاه‌هاي خود با كشور آمريكا كاهش دهد و از خروج دانشمندان خود جلوگيري نمايد[8].
    4. كمبود امكانات و ملزومات تحقيق و پژوهش جهت رشد علمي و عدم امكان تهيه آنها در زمان مناسب[13]، كه مواردي از آنها عبارتند از:
    4ـ1. كمبود دستگاه‌ها، وسايل كمك آموزشي، آزمايشگاه‌ها، كارگاه‌ها و ...
    4ـ2. عدم هماهنگي و هم جهتي سياست‌هاي علمي و فني كشور با انقلاب فناوري اطلاعات يعني صنعت IT. نخبگان و محيط كارشان يعني دانشگاه‌ها و مراكز تحقيقاتي براي رقابت كردن با همتايان خود در سطح بين‌المللي و براي اينكه نقش رهبري خويش را در عصر اطلاعات به خوبي بازي نمايند[16] بايد امكان دسترسي به تمامي بانك‌هاي اطلاعاتي و پايگاه‌هاي اطلاعات علمي دنيا برايشان مقدور باشد، چرا كه مشاركت نخبگان در توليد علم و فن بين‌المللي بايستي بر اساس شاخص‌هاي اساسي توليد علم و فن جهاني باشد[17]. اين بدين معناست كه يكي از سهل‌الوصول‌ترين مسيرها جهت تعامل علمي نخبگان با محققين بين‌المللي و همچنين استفاده از علم جهاني، امكان اتصال به پايگاه‌هاي علمي دنيا است كه متاسفانه به دليل محدوديت‌هاي مالي چنين امكاني براي دانشگاه‌ها و مراكز تحقيقاتي نخبه‌پرور در كشور ما در حد مناسب وجود ندارد. اين واقعيت، بزرگترين محدوديتي است كه در حال حاضر نخبگان جامعه را رنج مي‌دهد. امروزه، به‌طور كلي اين واقعيت پذيرفته شده است كه علم در جوامعي كه دانشمندان آن با يكديگر داراي روابط و ارتباطات متقابل هستند با سرعت و شدت بيشتري رشد مي‌كند [18ـ19].
    4ـ3. عدم امكان تهيه نشريات و كتب علمي جديد و به روز.
    4ـ4. ناكافي بودن بودجه‌هاي پژوهشي و عدم تحقق بودجه‌هاي پيش‌بيني شده در برنامه‌هاي توسعه كشور.
    4ـ5. بي‌ثباتي رديف‌هاي حمايتي بودجه‌هاي پژوهشي و برخوردهاي سليقه‌اي با پژوهش و پژوهشگر در سطح كلان كشوري. لذا با وضع موجود نخواهيم توانست در حفظ نيروهاي متخصص موفق شويم به همين دليل بسياري افراد، كشور را ترك مي‌كنند. زيرا نمي‌توانند فكر و ايده خود را عملي كنند. محقق عمده‌ترين نيازش امكان كار است، اگر براي او مهيا نشود در كشور نمي‌ماند[20]. در اين خصوص گفته شده است: ملتي كه پژوهش را قدر مي‌داند، پژوهشگر را بر صدر مي‌نشاند.
    4ـ6. عدم توجه ويژه به پژوهش‌هاي بنيادي كه تنها منجر به گسترش مرزهاي دانش و توليد علم مي‌شوند. لذا نخبگان و متخصصان علوم بنيادي و رشته‌هاي علوم پايه به ظاهر نقش پژوهش‌هاي خويش را در راستاي نيازهاي جامعه نديده و از طرف ديگر دائماً به ايشان وانمود مي‌شود كه نتايج يافته‌هاي شما چه مشكلي را از جامعه حل مي‌كند و در نهايت محققين توانمند در اين رشته‌ها، مكاني مناسب را در كشورهاي نخبه‌پذير، جهت گذران زندگي علمي خويش انتخاب مي‌كنند كه در آنجا براي پژوهش‌هاي بنيادي ارزش بيشتري قائل هستند و در نهايت عازم كشورهاي نخبه‌پذير مي‌شوند.
    5. عدم رعايت جدي شايسته سالاري در انتصاب مديران در كشور كه اين مورد شامل تمامي سطوح مديريتي مي‌گردد. در جوامع پيشرفته كه دموكراسي به معني واقعي حاكم است، نخبگان جامعه به طريقي كاملاً عادي بر مسند امور قرار مي‌گيرند و جامعه توسط نخبگان مديريت مي‌شود. چون مديران خود از نخبگان هستند و از نيازهاي نخبگان آگاهي كامل دارند، لذا شرايط لازم را جهت حضور و اثرگذاري نخبگان مهيا مي‌كنند و براي نخبگان هم پذيرش شرايط ساده‌تر شده و حضور خويش را در وطن موثر مي‌بينند.
    6. امنيت و آرامش ملي در ابعاد مختلف آن تاثيري جدي در مهاجرت نخبگان و مهاجرت ژن‌ها دارد. اين واقعيت در خصوص طبيعت و تمامي موجوداتش تحت عنوان انتخاب طبيعي (Natural Selection) امري پذيرفته شده است.
    موارد فوق در كشورهاي نخبه‌پذير عكس مي‌باشد محدوديت را براي توليد علم و توسعه علمي برداشته و توانسته‌اند در نقطه مقابل با سرمايه‌گذاري بر روي عوامل دافعه‌‌زاي كشورهاي نخبه‌گريز، آنها را به جاذبه تبديل نمايند. اگر چه در مقولة علوم انساني بالاخص وقتي كه تحليل رفتار انسان‌ها مورد نظر است، اظهارنظر و حتي تحقيق و پژوهش، كاري بسيار مشكل است و برخلاف علوم طبيعي و تجربي امكان ارائه نسخه‌اي حاوي نوشدارو و كاري غيرممكن است. لذا از نظر منافع شخصي وقتي نخبه‌اي حقوق و مزاياي مكفي و چندين برابر از يك طرف و امكان رشد علمي به مراتب بيشتر از طرف ديگر را در اقدام به مهاجرت مي‌بيند، جهت كسب وجهه بين‌المللي و زندگي بي‌دغدغه وطن خويش را با تمام علايقي كه در آن دارند ترك مي‌نمايد. در اينجا وظيفه دولتمردان است كه با درايت لازم برنامه‌ريزي نموده و به نحو مطلوبي نخبگان كشور خويش را حفظ و شرايط مناسب را براي مهاجرت معكوس ژن‌ها نيز مهيا نمايند. مهاجرت معكوس، منظور جذب نخبگان ايراني مقيم ديگر كشورها و همچنين نخبگان كشورهاي ديگر است. چرا كه مهاجرت معكوس موجب مي‌شود كه ذخيره ژن‌هاي هوشمند كشور، غني‌تر شود. براي تحقق اهداف مورد نظر در سند چشم‌انداز 20 ساله كشور و همچنين ارتقاء جايگاه علمي ايران به ده كشور اول توليد‌كننده علم در جهان[21]، ضرورت وجود و حضور نخبگان، دانشمندان و انديشمندان، غيرقابل انكار مي‌باشد، چرا كه كليد دستيابي به اقتصاد مبتني بر دانايي، استفاده از نبوغ و استعداد خدادادي نخبگان جامعه است. لذا مسئولان كشور مي‌بايد، حفاظت، صيانت و كرامت نخبگان را به‌عنوان پروژه و آرمان ملي تعريف نموده و با نگاهي ويژه، زمينه شكوفايي استعدادهاي ايشان و كاربست توانايي‌هاي حاصله را مهيا نمايند. مطمئناً هرگونه سرمايه‌گذاري در اين خصوص به‌منزلة استخراج منابع خدادادي بوده و منجر به افزايش ارزش افزوده توليدات علمي، فني، صنعتي و منابع طبيعي كشور خواهد شد. توجه به تمامي سطوح نخبگان از دوران دانش‌آموزي گرفته تا سطوح پژوهشگراي، دانشمندي و انديشمندي ضرورت دارد. زيرا هر پژوهشگر موفق و يا دانشمند در سطوح ملي و بين‌المللي، براي به حداكثر رساندن فعاليت‌هاي علمي و تحقيقاتي خويش، نياز به حمايت همه جانبه دارد، همانطوري كه يك دانش‌آموز تيزهوش دبيرستاني به امكانات، دبير و شرايط ويژه و متفاوتي نياز دارد. توجه به يك مقطع خاص از نخبگي و هوشمندي، آن‌هم با هدف ويژه، دلالت بر عدم فهم صحيح از مفاهيم نخبه و نخبگي است. نخبگاني نيز هستند كه حضور فيزيكي در كشور دارند ولي به دليل كمبود امكانات مادي و معنوي لازم جهت رشد علمي و پژوهشي خويش عملاَ همچون نخبگان مهاجرت نموده نقش آنها در توسعه علمي و فني كشور كمرنگ است. تنها تفاوت اين گروه با افراد مهاجرت نموده در اين است كه خسارتي از نظر كاهش ژن‌هاي هوشمند به جامعه نمي‌رسد. به‌هرحال مديران كشور در هر سطحي وظيفه ملي،‌ ميهني و ديني دارند تا به سلسله مراتب نيازهاي اين قشر موثر جامعه توجه نمايند[22] و تمامي همت خويش را جهت بسترسازي مناسب براي جلوگيري از مهاجرت ژن‌هاي هوشمند كشور و همچنين بهره‌مندي از نخبگان موجود به‌كار گرفته، تا دين خويش را به ميهن و نسل‌هاي آتي كشور ادا نمايند.
    اي كه دستت مي‌رسد كاري بكن پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
    اهميت توجه به نخبگان و همچنين ويژگي‌هاي استثنايي اين قشر از جامعه توسط بزرگان علم و ادب كشور نيز تذكر داده شده است. شعر زيباي باباطاهر مويد اين واقعيت است.
    به هر الفي، الف قدي برآيد الف قدم كه در الف آمدستم
    يعني يك متفكر، حاصل و فشرده تلاش ميليون‌ها انسان در طول سال‌ها و قرن‌هاست و اين الف قدها هستند كه انديشة مردم را بارور مي‌سازند و مسير جامعه بشريت را عوض مي‌نمايند و براي كشور خويش علوم و فنون، فرهنگ نو، ثروت، عزت و افتخار مي‌آفرينند.
    نخبه كيست؟

    در كنفرانس توسعه دانش و فنآوري در ايران سه مقاله تحقيقي بسيار جالب ارائه گرديد كه يكي از ارائه‌دهندگان مقالات براساس اداره گذرنامة آمريكا هر فرد متخصص را نيروي نخبه معرفي نمود. صرف‌نظر از تعدادي افراد سياسي هر كسي كه مهاجرت مي‌كند حتماً توانايي خاصي دارد كه با اتكاء به آن مهاجرت مي‌نمايد، اين توانايي مي‌تواند ثروت و يا تفكر و تخصص باشد كه دسته دوم موضوع بحث در اين مقاله مي‌باشد [23ـ25]. نخبه فردي با هوش، مستعد،خلاق، كارآفرين و با نبوغ فكري مي‌باشد كه با فعاليت ذهني خود و ايجاد نوآوري به رشد و توسعه كشور سرعت مي‌بخشد[26]. نخبگان مي‌توانند امور را بهتر انجام داده و قدم‌هاي موثري در رفع مشكلات محيط، جامعه و كشور خود بردارند[27].
    نخبه‌پروري و راه‌كارهاي حفظ و بكارگيري نخبگان

    خوشبختانه طي سال‌هاي گذشته توجه بيشتري به نخبگان كشور شده و تاسيس بنياد نخبگان امر مقدسي است كه در حال انجام مي‌باشد. اخيراً حساسيت مسئولين كشوري و همچنين محققين وانديشمندان كشور به معضل مهاجرت نخبگان شديداً افزايش يافته و تحقيقي نسبتاً جامع تحت عنوان «چالش‌ها و راه‌كارهاي حفظ و بكارگيري نخبگان» در بخش گزارش كميسيون راه‌حل‌ها و راه‌كارهاي كنفرانس توسعه دانش و فنآوري در ايران به چاپ رسيده است[28].
    در سال 1381 قانعي راد در مقاله‌اي بسيار جالب، نهادينه شدن علم را شرط لازم براي نگهداري و استقرار مغزها دانسته و راهكارهاي منطقي وعلمي، در اين خصوص ارائه نموده است[29]، كه خلاصه آنها عبارتند از:
    ـ گفتگو بين مردم و نخبگان علمي جهت تقويت نظام ارزشي علم و گسترش درك عمومي از علم و فنآوري.
    ـ پيشبرد برنامه‌هاي آموزشي و پژوهشي نيازگرا به دست نخبگان علمي.
    ـ حمايت سخاوتمندانه از فعاليت‌هاي علمي و پژوهشي.
    ـ آشنايي مسئولين امور با نقش دانش در ادارة جامعه.
    ـ ايمن بودن ساختار و مديريت دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشي در مقابل تحولات سياسي كشور.
    ـ افزايش ميزان دانشبري (Knowledge Intensity) در كليه فعاليت‌هاي اقتصادي، صنعتي و خدماتي.
    ـ پرداخت بخشي از حقوق و دستمزد اعضاي هيأت علمي، اساتيد و پژوهشگران براساس كار كيفي ايشان جهت ايجاد رقابت سالم و افزايش نوآوري.
    ـ افزايش همبستگي و انسجام بين اهل علم و دانش از طريق تقويت انجمن‌ها، مجلات و همايش‌هاي علمي.
    ـ استقرار مغزها از طريق افزايش جذابيت‌هاي كاري و محيطي با ايجاد شبكه‌هاي آموزشي، پژوهشي و فنآوري بين دانشگاه‌ها، مؤسسات پژوهشي و سازمان‌هاي اجرايي.
    در هر صورت تاسيس و راه‌اندازي مقاطع تحصيلات تكميلي بالاخص دوره‌هاي دكتري، زمينه نگهداري تعداد قابل توجهي از نخبگان كشور را جهت تحصيل و اشتغال در داخل ايجاد نموده است كه اين امر مبارك مسير حركت علمي كشور را از ترويج علم به سمت توليد علم و در نهايت توليد ثروت از دانش سوق داده و خواهد داد[30].
    لذا به نظر نگارنده، تقويت جدي مقاطع تحصيلات تكميلي و حمايت در ابعاد مختلف مادي و معنوي و به ميزان شايسته از قشر اثرگذار در اين بخش، يكي از بهترين مسيرهاي حمايت از طيف وسيعي از نخبگان كشور بوده و همچنين بهترين فرآيند براي نخبه‌پروري در تمامي رشته‌هاي مورد نياز كشور مي‌باشد. همچنين ضرورت دارد راه‌كارهاي مناسب جهت شناسايي و كشف استعدادهاي درخشان و پرورش آنها (نخبه‌پروري) در كنار حفظ سرمايه‌هاي انساني موجود (نخبگان) تدوين و اعمال گردد. چه بسيار استعدادهاي عالي و فراواني در كشور وجود دارد كه به دليل فقر و امثال آن به فعليت نمي‌رسند.
    چنانچه كسب ثروت از طريق حلال به يك فرهنگ تبديل شود و ثروتمند بودن حاصل از نخبگي و نبوع، ضد فرهنگ تلقي نشود و اين باور در مردم ايجاد گردد كه امنيت لازم براي ثروت و سرمايه در كشور وجوددارد و ثروتمندان و صنايع خصوصي و دولتي مي‌توانند با اتكاء و بهره‌مندي از پتانسيل نخبگان و متخصصان ثروت خويش را افزايش دهند. همچنين در صورتي كه تمامي شركت‌هاي دولتي و خصوصي موظف شوند كه واحدهايي تحت عنوان مركز پژوهشي تخصصي داشته باشند و درصدي از درآمدهاي خويش را در خصوص پژوهش هزينه نمايند. اين اقدام، ضمن اينكه زمينه اشتغال فارغ‌التحصيلان مقاطع تحصيلات تكميلي را ايجاد مي‌نمايد محصولات شركت‌هاي خصوصي و توليدي روز به روز بهبود كيفيت بيشتري خواهند داشت. از طرف ديگر از پتانسيل علمي نخبگان كشور هم به نحو مطلوبي استفاده شده و از نبوغ ايشان در راستاي اثرگذاري بر جامعه بهره‌برداري خواهد شد. آن‌وقت است كه مردم با نقش نخبگان و خواص جامعه بيشتر آشنا شده و در راستاي حفظ،‌ صيانت و كرامت ايشان از هيچ حمايتي دريغ نخواهند نمود. چرا كه مردم در آن‌صورت مي‌دانند كه توسعه پايدار كشور بايستي به دست نيروهاي خودي و با تكيه بر توانايي‌هاي نخبگان و خواص جامعه صورت پذيرد و در فرآيند جهاني شدن مطمئناً نخبگان جامعه مي‌توانند در توليد محصولات با كيفيت بهتر و هزينه كمتر، شركت‌هاي خصوصي و دولتي را كمك نمايند تا در ميدان رقابت بين‌‌المللي و در فرآيند جهاني شدن در حفظ و ارتقاء جايگاه خويش موفق شوند. ما بايد باور داشته باشيم كه، توسعه و پيشرفت كشور، با هدايت و حمايت از بيرون از مرزهاي آن خوابي بيش نيست. شاعر شيرين سخن علامه اقبال لاهوري چه زيبا اين واقعيت را بيان نموده است.
    خدا آن ملتي را سروري داد كه تقديرش به دست خويش بنوشت
    به آن ملت، سرو كاري ندارد كه دهقانش براي ديگران كشت
    و يا ايشان چه خوش سروده است كه:
    آن جهان بينان كه خود را ديده‌اند خود گليم خويش را بافيده‌اند
    نتيجه‌گيري

    اميد است مديران كشور دست در دست يكديگر داده و كرامت نخبگان، يعني حفاظت، صيانت از آنان را به‌عنوان يك پروژه و آرمان ملي تعريف نمايند تا افتخارات گذشته كشور احياء شده و ايران اسلامي مهد فرهنگ، علم، فن و تكنولوژي جهاني بشود. يقيناً موارد مطرح شده در اين نوشتار مورد عنايت ويژه مسئولين اثرگذار در سياستگذاري آينده كشور قرار خواهد گرفت و مطالب مطروحه در آن صرفاً مصداق شعر زير قرار نخواهد گرفت.
    گرچه داني كه نشنوند بگوي هرچه داني زنيك خواهي و پند


  2. #32
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    جايگاه علوم انساني در توليد علم


    نخستين موضوعي كه بايد روشن گردد چگونگي رشد و پيشرفت علمي است. آيا ما توانسته‌ايم در رشته‌هاي مختلف علوم به طرح نظريه يا انديشه تازه اقدام كنيم؟
    در رسانه‌هاي گروهي، در ميان مسئولان و در ميان برخي از علاقمندان به پيشرفت علم از انتشارات مقالات علمي سخن به ميان مي‌آيد. دومين نكته اينكه انتشار مقالات در مجلات خارجي اعتبار علمي مقاله را مدلل مي‌دارد و هم دليل بر رشد و ارتقاء سطح علمي تلقي مي‌گردد.
    ممكن است برخي از مجلات خارجي در پذيرش مقالات دقت لازم را به عمل آورند. از باب مثال رعايت اصول علمي، برخورد منطقي يا مسائل و تازگي موضوع را معيار پذيرش مقاله قرار دهند. بايد توجه داشت كه، همه مجلات خارجي در پذيرش مقالات دقت لازم را به خرج نمي‌دهند.
    برخي به صرف اينكه ظاهر مقاله جالب باشد يا صبغه علمي داشته باشد در پذيرش و چاپ مقاله اقدام مي‌كنند.
    اما بايد توجه داشت كه چاپ مقاله در مجله خارجي، هر چند مجله در پذيرش مقاله سخت‌گيري كند، اعتبار علمي مقاله را محرز نمي‌دارد. آنچه موجب اعتبار علمي مقاله است طرح انديشه تازه مي‌باشد.
    از سوي ديگر مقالات علمي به خاطر محدوديت موضوع دليل بر ارتقاء سطح علمي كشور محسوب نمي‌شوند.
    وقتي ما مي‌توانيم در توليد علم و ارتقاء سطح علمي كشور بحث كنيم كه مؤلفان كتاب يا نويسندگان در رشته تخصصي موضوع تازه‌اي را مورد مطالعه قرار داده باشند. تازگي به اين معناست كه دانشمند ديگري روي اين موضوع كار نكرده است. علاوه بر تازگي موضوع طرح نظريه يا فرضيه نيز بايد تازگي داشته باشد، يعني براي اولين‌بار مطرح گردد.
    حال اين سئوال قابل طرح است كه آيا ما در رشته‌هاي علوم غيرانساني به طرح موضوعات تازه و نظريات جديد اقدام كرده‌ايم؟
    آيا وقتي ما علوم طبيعي را با علوم انساني مقايسه مي‌كنيم در رشته‌هاي مختلف به آراء و نظريات تازه برخورد مي‌كنيم؟
    همانطور كه گفته شد غالباً‌ افرادي درباره علوم انساني بحث مي‌كنند كه با اين رشته‌ها آشنايي ندارند. اگر از ايشان سئوال شود، منظور شما از علوم انساني چيست نمي‌توانند رشته‌هائي را كه تحت اين عنوان قرار مي‌گيرند نام ببرند.
    گاهي برخي از استادان رشته‌هاي علوم انساني نيز از عقب‌ماندگي اين رشته‌ها در مقايسه با رشته‌هاي ديگر بحث مي‌كنند.
    بحث از جايگاه علوم مختلف و مقايسه رشته‌ها با يكديگر مستلزم آگاهي از وضع موجود رشته‌هاي علمي است. به سخن ديگر آنكه از عقب‌ماندگي در علوم بحث مي‌كند، بايد از وضع موجود علوم آگاه باشد، آگاهي ازوضع موجود مستلزم بررسي كتابها، مجله‌ها، صلاحيت علمي معلمان و وضع پژوهش در هر رشته است.
    به نظر ما علاقه‌مندان به وضع علمي كشور بايد در وهله اول به ارزيابي وضع موجود رشته‌هاي علمي اقدام كنند.
    متخصصان هر رشته بايد در سازماني جمع شوند. اين سازمان بايد توليت علمي رشته معيني را به عهده گيرد. و با كمك صاحب‌نظران وضع موجود را ارزيابي كند. وزارت علوم بايد در تشكيل سازمان‌هاي علمي اقدام كند؛ زمينه فعاليت اعضاء سازمان را فراهم نمايد و بودجه لازم را در اختيار هر سازمان قرار دهد. متخصصان هر رشته بايد از تشكيل اينگونه سازمانها استقبال كنند و با كمك همكاران خود هم وضع علمي موجود را بررسي كنند و هم در توليد علم يا ارتقاء سطح علمي كشور قدم بردارند.
    نظر به اينكه بحث ما درباره علوم انساني است به بررسي نظريات يكي از استادان كه در شماره 6 �فصلنامه نوآوري‌هاي آموزشي� ارائه شده مي‌پردازيم.
    عنوان مقاله ايشان �توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران� است.
    نويسنده محترم در صفحه 8 مجله مرقوم داشته‌اند:
    و منظور از آن (تعداد مجله‌ها 4) كيفيت توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي و نظريه‌‌پردازي است كه بايد مورد تأكيد و دقت قرار گيرد. و متأسفانه، بزرگترين مشكل كيفي در آثار علمي ـ پژوهشي در حوزه علوم انساني، خاصه در تعليم و تربيت و روان‌شناسي در ايران، نااستواري بنيادهاي نظري در اين آثار است.�
    در همين صفحه فقدان تكيه‌گاههاي بنيادي محكم اعتقادي و فلسفي را در علوم تربيتي و روان‌شناسي مطرح مي‌سازند و اعتقاد دارند �ديدگاههائي كه علوم انساني را صرفاً بر تجربه‌گرايي و حسي‌گرايي و فلسفه تحصيلي قرار مي‌دهند� برنامه‌هاي اين رشته را در برمي‌گيرند.
    بايد ديد فقدان تكيه‌گاههاي بنيادي محكم اعتقادي و فلسفي در علوم تربيتي و روان‌شناسي چه نكته يا اصلي را مطرح مي‌سازد؟ در اين زمينه ابتدا بايد وضع علمي يك رشته را تعيين كرد. آيا مي‌توان گفت وضع علمي يك رشته مستلزم نفوذ افكار و عقايد خاص در آن رشته است.
    وقتي مي‌بينيم پيامبر اكرم مي‌فرمايد اطلبو العلم ولو بالصين ‌آيا وضع علمي را تابع عقايد خاص قرار مي‌دهد.
    توجه به اينكه اسلام علم را به عنوان يك ارزش اساسي تلقي مي‌كند ما را به اين حقيقت آشنا مي‌كند كه علم يا نظريه علمي را در صورتي كه واجد شرايط لازم باشد براي ما معتبر است. خوب بود نويسنده محترم كتاب �علوم انساني اسلام و انقلاب فرهنگي� كه بوسيله دفتر مركزي جهاد دانشگاهي در سال 1361 منتشر شده است را مورد مطالعه قرار مي‌دادند.
    در اين كتاب آراء و نظريات دانشمنداني مانند آيت‌ا. . . جوادي آملي، علامه محمدتقي جعفري، آيت‌ا. . . محمدتقي مصباح مطرح است و وضع علمي علوم انساني مورد بررسي قرار گرفته است.
    چنانچه خواهيم ديد نظريه علمي نظريه مدلل است و عقل در تدوين نظريه علمي نقشي تعيين كننده‌ دارد.
    حضرت جوادي‌آملي در سخنراني خود زير عنوان �عدم تعارض وحي و عقل قطعي مي‌فرمايد: �تعارض� �عقل قطعي� با �وحي قطعي� ممكن نيست� (صفحه 44) و زير عنوان �حيات جاويد در پرتو علم و عمل�‌ مي‌فرمايد:
    �چون حيات انسان به انديشه و كارش بسته است و تفكر و فعاليتش در زندگي او تأثير بسزائي دارند و بنابراين هر چه علم او عميق‌تر و كار او حكيمانه‌تر و پيوند بين دانش و كوشش او ناگسستني‌تر باشد، حيات او معقول‌تر و زندگي او پربار خواهد بود� (صفحه 40)
    علامه جعفري با ذكر روايتي از پيامبر عظيم‌الشأن �اطلبو العلم ولو بالصين� مي‌فرمايد:
    �با نظر به اين مطالب است كه مي‌توان گفت اسلام به هيچ وجهي از بهره‌برداري از عناصر سازنده فرهنگي كه بارزترين آنها علم با ملاك وسيله وصوله بر واقعيات است، نه تنها جلوگيري نكرده است، بلكه آن را شديداً هم مورد توصيه قرار داده است� (صفحه 119)
    علامه مصباح نيز در ارتباط علم و دين مي‌فرمايد:
    �ولي ما معتقديم كه پايه، همه رشته‌هاي علوم انساني، يك رشته مباحث انسان‌شناسي است كه در تمام رشته‌هاي علوم انساني بايد وجود داشته باشد. انسان بايد شناسانده شود، ابعاد وجوديش، كيفيت رشد و تكاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهائي از وجودش، همه اينها بايد مشخص شود.� (صفحه 167)
    در بخش ديگر از همين كتاب مي‌فرمايد:
    اين دو (وحي و فلسفه) مي‌توانند به همديگر كمك كنند: و مي‌توانند به استدلات عقلي كمك كنند. زيرا هر گاه بين اين دو تطابق بود، ما به استنتاجات عقلي اطمينان بيشتري پيدا مي‌كنيم و همچنين عقل مي‌تواند از وحي تفسيرهاي عقلاني بدست دهد تا عقل هم قانع و سيراب شود� (صفحه 21)
    همانطور كه قبلاً يادآرو شديم علم به عنوان علم سيري منطقي دارد و تا زماني كه در اين مسير حركت مي‌كند از اعتبار لازم برخوردار است.
    نويسنده محترم تصور مي‌كند در رشته‌هاي علمي و در علوم انساني بايد افكار و عقايدي را كه ظاهراً جنبه ديني دارند بايد انديشه علمي را تأييد كنند تا آن انديشه اعتبار لازم را كسب كند.
    در تدوين نظريه علمي بايد شرايط مقرر در دنياي علم رعايت شود. در اينصورت نظريه علمي مورد تأييد قرار مي‌گيرد.
    برخي از نويسندگان براي ابراز عقايد ديني تصور مي‌كنند رشته‌هاي علمي بايد جهت كسب اعتبار لازم موردحمايت مستقيم عقايد قرار گيرند. گروهي تصور مي‌كنند انديشه‌هاي علمي بايد مورد تأييد خاص قرار گيرند.
    همانطور كه ملاحظه شد انديشمندان اسلامي، علامه جعفري، آيت‌ا. . . جوادي‌آملي و آيت‌ا. . . مصباح همه براي علم و نظريات علمي ارزش و اعتبار قائل هستند و معتقدند كه نظريه علمي خودبخود مورد تأييد دين نيز قرار دارد.
    در اين قسمت بايد ديد نظريه‌ علمي چيست. برخي از نويسندگان خارجي و به تقليد از آنها برخي از نويسندگان داخلي علم را حاصل فعاليت‌هاي حواس قلمداد مي‌كنند. در صورتي كه، هيچ مفهوم علمي حاصل و نتيجه بكار انداختن حواس نيست.
    مؤلف محترم مقاله �توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران�‌ نيز چنانكه نقل شد اشكال علوم انساني را صرفاً‌ �بر تجربه‌گرايي و حسي‌گرايي و فلسفه تحصلي قلمداد مي‌كنند.�
    به نظر نويسنده محترم �مراكز آموزش عالي در كشور ما، وقتي از مقالات علمي ـ پژوهشي و رشد تعداد اين مقالات در سالهاي اخير سخن مي‌گويند، اولاً‌ و اساساً علوم طبيعي و زيستي و پزشكي را مدنظر دارند.� (صفحه 8)
    ظاهراً نويسنده محترم تصور مي‌كنند علوم طبيعي و زيستي و پزشكي چون با تجربه حسي سر و كار دارند علمي تلقي مي‌شوند. در صورتي كه تحليل آنچه دانشمندان در رشته‌هاي مخلتف علمي انجام مي‌دهند استفاده از نيروي عقلاني در تدوين نظريات علمي است. در بخش ديگري مؤلف معتقد است كه �گويا مي‌توان علوم انساني را با معيار علوم طبيعي سنجيد� (صفحه 12)
    در هر حال علم، چه در رشته‌هاي طبيعي و چه در رشته‌هاي علوم انساني محصول فعاليت حواس، چنانكه طرفداران مكتب تحصلي تصور مي‌كنند نيست.
    نور ثراب مؤلف كتاب منطق علوم و رشته‌هاي ديگر معلومات بشري در صفحه 144 اين كتاب تعريف علم را از نظر انشتين چنين نقل مي‌كند:
    �علم كوششي است براي تطبيق تجربه حسي نامنظم و متّنوع به يك سيستم فكري كه منطقاً متحدالشكل باشد. در اين سيستم تجربيات واحد با جنبة ديگر يا نظري طوري همبسته باشند كه هماهنگي آنها متمايز و متقاعدكننده باشد�.
    �نقل از كتاب فلسفه ـ مسائل فلسفي، مكتبهاي فلسفي، مباني علوم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم: 1376�.
    جان ديوئي نظر پلانك را در مورد اختلاف امر عيني و مفاهيم در فصل بيست و يكم كتاب �منطق ـ تئوري ـ تحقيق چنين نقل مي‌كند:�
    �تعاريف فيزيكي صدا، رنگ و درجه حرارت به هيچوجه با ادراكات مستقيمي كه بوسيله حواس مخصوص بدست مي‌آيند ارتباط ندارند، اما رنگ و صدا به ترتيب بوسيله تواتر طول موجهاي نوسانات و درجه حرارت از لحاظ نظري براساس مطلق درجه حرارت كه با قانون دوم ترموديناميك مطابقت دارد اندازه‌گيري مي‌شود، يا بر حسب نظريه حركتي گازها، به صورت انرژي حركتي حركت ملكول سنجش مي‌گردد . . . در هر صورت به هيچوجه به عنوان يك احساس حرارت توصيف نمي‌شود� (صفحه 66 كتاب منطق تئوري تحقيق). همانطور كه ملاحظه مي‌شود علوم طبيعي نيز حاصل مستقيم حواس نيستند.
    اين نكته بايد مورد توجه مؤلف محترم مقاله �توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران�‌ قرار گيرد.

  3. #33
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    انعكاس آرامش در خانه‌ها


    ولي آيا باز هم صداي كوبه‌هاي زيلوبافي به گوش خواهد رسيد يا دست‌هاي مأنوس با نخ، پشم و كوبه بايد آرام‌آرام به خود استراحت دهند؟!
    زيلو از قديمي‌ترين محصولات دستباف است كه به‌عنوان فرش كم‌بهاي نخ بافت كه در تابستان ايجاد خنكي مي‌كند، مورد استفاده قرار مي‌گيرد. خاستگاه زيلوبافي، بشنيغان در ميبد يزد بوده و از آن به ديگر نقاط رواج يافته است.
    با ورود فناوري جديد به عرصه جهاني،‌ رونق زيلو از ميان رفته است؛ در حالي كه اين زيرانداز به‌طور كامل از نخ خالص تهيه شده تا كساني كه حساسيت دارند با استفاده از آن، بي‌اين‌كه سلامتي خود را به‌مخاطره اندازند از قالي‌هاي پشمي كه سبب بروز بيماري‌هاي دستگاه تنفسي مي‌شوند، به‌دور باشند.
    �عماد تشكري� معاون صنايع‌دستي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع‌دستي و گردشگري يزد مي‌گويد: زيلو تنها زيراندازي است كه به‌صورت كيلويي به فروش مي‌رسد و به‌علت قيمت بالاي پنبه، هزينه تمام شده آن گران مي‌شود؛ به همين دليل،‌ بازار اقتصادي آن براي مدت زيادي دچار ركود شد و اكنون نسبت به چند سال گذشته فعال‌تر شده است.
    وي با اشاره به اين‌كه زماني تعاوني زيلو بافان 1300 عضو داشت مي‌گويد: امروز اين تعاوني تنها 24 عضو فعال دارد كه همگي نابينا هستند و اگر وضعيت زيلوبافي به همين ترتيب ادامه يابد اينها نيز دست از كار خواهند كشيد؛ زيرا ما براي دريافت تسهيلات آنها را به بانك معرفي كرده‌ايم اما به‌دليل نبود صرفه اقتصادي در كار، بانك‌ها از ارائه وام سر باز مي‌زنند. تنها كمك مالي اين قشر بيمه صنعتگران است كه اگر اجرا شود مشوقي براي آتيه هنرمندان زيلوباف خواهد بود.
    �عبدالمجيد شريف‌زاده� رئيس پژوهشكده هنرهاي سنتي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع‌دستي و گردشگري، با بيان اين‌كه براي رونق دوباره زيلوبافي، كارگاه‌هاي آن را در كاشان و ميبد احيا و راه‌اندازي كرده‌ايم، گفت: شكل خريد و فروش هنرهاي سنتي و دستبافت‌ها و صنايع‌دستي ما، هريك ويژگي‌هاي خاص خود را دارد و با گذشت زمان اين شرايط براي آنها محقق شده است؛‌ بنابراين،‌ كششي بودن برخي آثار يا قيمت‌گذاري بر اساس وزن آنها بحث تازه‌اي نيست و اهميت چنداني ندارد، بلكه نوع نگاه به موضوع بايد تغيير كند و كاربري‌هاي تازه‌اي براي آن تعريف شود.
    وي مي‌افزايد: اگر گستردگي و تنوع كار افزايش يابد، متقاضي بيشتري پيدا مي‌كند؛‌ در نتيجه قيمت تمام شده آن نيز به نفع بافندگان و توليدكنندگان رشته‌هاي مختلف خواهد بود.
    در حال ‌حاضر، تنها جايي كه مي‌تواني زيلوهاي متعددي را كنار هم ببيني، گوشه‌اي از كاروانسراي شاه‌عباسي ميبد است كه تنها موزه منحصر به‌ فرد در اين زمينه محسوب مي‌شود و در آن زيلويي با قدمت بيش از 700 سال نيز وجود دارد.

    اين اثر را �علي بيدي‌ابن‌حاجي ميبدي� به سال 808 هجري قمري با طرح محرابي و فنون خاصي و با 3 رنگ آبي، سفيد و قرمز به هم بافته است. در اين موزه، زيلوها به دو گروه قديم و جديد تقسيم شده‌اند و تعداد آنها از 50 عدد تجاوز نمي‌كند،‌ زيلوهاي جديد در اندازه‌هاي كوچكتر و در سال‌هاي اخير در كارگاه‌هاي احيايي ساخته شده است.
    معاون صنايع‌دستي استان يزد معتقد است، زيلو زيرانداز بسيار مناسبي براي فروش در كشورهاي اروپايي است كه استفاده از مواد اوليه طبيعي را پيش گرفته و هنوز جاي برنامه‌ريزي و كار دارد.
    در حال‌ حاضر زيلو بافي در استان يزد از رونق كمي برخوردار است و حتي تا چند دهه پيش، جز در ميبد، زيلوبافي رواج عمده‌اي نداشت.
    امروزه زيلو، بيشتر براي استفاده در مساجد و زيارتگاه‌ها مورد استفاده قرار مي‌گيرد؛ زيرا آرامشي كه در رنگ زيلوها به چشم مي‌خورد، سادگي و آرامش را متبادر مي‌كند.
    همه رنگ‌هايي كه در زيلو به‌كار مي‌رود، از يگان‌هاي كويري تهيه مي‌شود، ماده اوليه ساخت اين رنگ‌ها عموماً‌ گياه روناس(قرمز)،‌ نيل(آبي) و پوست گردو(قهوه‌اي روشن) است و علت استفاده از رنگ‌هاي گياهي ثبات آن به‌هنگام شستشو و مقاومت در برابر اشعه خورشيد است.
    از نظر كاربردي، زيلوها به 3 دسته تقسيم مي‌شوند: نخست زيلوهايي كه با رنگ آبي و سفيد بافته مي‌شوند و مختص مساجد و اماكن متبركه هستند؛ دوم زيلوهاي جوهري كه با رنگ آبي و گلي بافته مي‌شوند، براي مصارف خانگي به‌كار مي‌روند و نسبتاً‌ ارزان‌قيمت هستند و سوم زيلوهاي �نفتال� كه با رنگ سبز و گلي بافته شده و مرغوب‌ترين نوع زيلو به‌شمار مي‌رود. 2 نقش عمده در زيلو به‌كار مي‌رود؛ نقش حاشيه يا Daj و نقش كار يا زمينه.
    نقش حاشيه، ثابت و يكنواخت است و از نقوش گوناگوني چون �پرت توده�،‌ �زلفك�، �ركنه دوني يا ركن‌‌الدين�، �هشت پركوچك�، �هشت پر بزرگ�، �بندرومي� و �كليد� تشكيل مي‌شود، اما نقش زمينه بسته به ذوق بافنده يا مكان مورد استفاده تغيير مي‌يابد.
    نفيس‌ترين زيلوي ميبد به قرن 12 هـ.ق تعلق دارد كه بر آن 24 سجاده طراحي شده و در حاشيه آن نام واقف و تاريخ 1118 هجري قمري نقش بسته است. از ديگر زيلوهاي قديمي و بي‌نظير بافت ميبد،‌ مي‌‌توان به زيلوي مسجد جامع هفتاد در عقدا مربوط به قرن 11 هجري قمري اشاره كرد؛ زيلوي آويخته در مسجد امير چخماق مربوط به قرن 13 هجري قمري و زيلوهاي كهنه مسجد ركن آباد نيز از آن جمله‌اند.
    نگذاريم با رفتن پيشكسوتان و آنها كه با عشق به پودهاي زيلو مي‌كوبند، اين هنر اصيل رخت بربندد و تنها موزه‌اي از آن باقي ماند.

  4. #34
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    گمشده‌اي به نام وجدان كاري


    چقدر به يادمان مانده، وقتي كه مدير، رئيس، كارمند يا حتي راننده بوده‌ايم به پشتوانه همان حكايت آنقدر مو از آن خرس بيچاره كند‌ه‌ايم كه امروز به طاسي افتاده است.
    چندبار پيش آمده كه هيچ احساس تعلق خاطري به فضا و موقعيت كاري‌مان نكنيم؟ باور كنيد آن وقت ما آدم‌هايي مي‌شويم كه نه تنها وجدان كاري نداريم بلكه انضباط كاري را هم به خطر انداخته‌ايم و به دنبال آن بهره‌وري مفيد را كاهش داده‌ايم.
    اما دكتر اصغرمهاجري، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه نظر جالبي درباره افزايش وجدان كاري دارد. وي با اشاره به طرح‌هاي كوتاه‌مدت و موقتي مانند؛ طرح تكريم ارباب رجوع، نامگذاري سال پاسخگويي و... مي‌گويد: بايد هوشيار باشيم كه وجدان كاري شير آب نيست كه هر وقت خواستيم آن را باز كنيم، اداره‌ها و مراكز كاري ما كه مملو از وجدان كاري شدند و هر وقت به نظر كافي رسيد، شير آب را ببنديم.
    در مقدمه‌اي كه دكتر مهاجري از دوكلمه وجدان و انضباط كاري مي‌دهد مي‌توان به تأثير مستقيم آن در بهره‌وري مفيد پي برد.
    وجدان و انضباط كاري دو مفهوم پويا در حوزه‌هاي جامعه شناسي- اقتصاد و مديريت هستند كه اولين نتيجه حضور آنها افزايش سطح بهره‌وري است و به نوعي وجدان و انضباط كاري از مفاهيم پويا و اصلي در مباحث علوم انساني و مديريتي هستند. از طرفي اين مفاهيم تعريف ثابتي ندارند بلكه وابسته به زمان و مكان هستند، به عبارتي در هر جامعه و در هر زمان متناسب با فرهنگ‌آن جامعه تعريف مي‌شوند.
    دكتر مهاجري با اشاره به اينكه اين روزها بحث انضباط كاري رواج يافته و حتي در بعضي از اداره‌ها و شركت‌ها درباره واژه جديد �مسئوليت اجتماعي شركتي� يا همان وجدان و انضباط كاري طرح‌ها و برنامه‌ريزي‌هايي شده است، مي‌گويد: چنانچه فردي وارد سيستم يك اداره يا شركت شود علاوه بر رعايت قوانين و ديسيپلين مرسوم و شناخته شده آن مركز مجبور به پذيرش تعهد و مسئوليت‌هاي اجتماعي خاص آن فضاي كاري مي‌شود و اين امر در دراز مدت مي‌تواند به پوياشدن سيستم و افزايش سطح بهره‌وري مفيد كمك كند.
    البته دكتر مهاجري شرط موفقيت اينگونه طرح‌ها را وجود يك سيستم خبره، آگاه و هوشيار مي‌داند كه مؤلفه‌ها و نيازهاي اجتماعي- اقتصادي روز جامعه را بشناسد و به دنبال كسب اين آگاهي‌ها آن را به مديران و برنامه‌ريزان منتقل كند.
    در واقع كاركرد اين طرح انتقال آگاهي‌هاي به روز شده از جامعه، شركت‌ها، اداره‌ها و مراكز كاري، به مديران و برنامه‌ريزان است. طوري كه آنها از اين متغيرهاي اثربخش آگاه شوند و همچنين شرايط و امكاناتي را فراهم كنند كه مديران و برنامه‌ريزان بتوانند به موقع سيستم گردش كار و اطلاعاتي خود را متناسب با تعريف وجدان و انضباط‌كاري، همگام با زمان و مكان بازسازي كنند. دو واژه وجدان و انضباط كاري زماني به ثمر مي‌نشينند كه محصول فرهنگ و عادات اجتماعي ما باشند.

    دكتر مهاجري عملكرد و تأثير آموزشي خانواده، رسانه‌ها، گروه همسالان، نهادهاي آموزشي، پرورشي، مذهبي و سياسي را عامل شكل گرفتن فرهنگ يك ملت مي‌داند و مي‌گويد: يكي از ثمرات درخت تنومند فرهنگ و تمدن همين دو واژه وجدان و انضباط كاري هستند. اما چرا باتوجه به اينكه ما ايرانيان مدعي هستيم از فرهنگ غني و متمدني برخورداريم شاهد تولد اين دو فرزند خلف �وجدان و انضباط كاري� نبوده‌ايم؟


    وي معتقد است شايد در بعضي موارد اغراق كرده‌ايم، زيرا هر زماني كه ملتي بخواهد درباره فرهنگ و پيشينه تمدني خود حرف بزند، آن را غني و پويا قلمداد مي‌‌كند، از طرف ديگر فرهنگ ما بالقوه بوده و هيچ‌گاه به فعليت نرسيده و شكوفا نشده است. در واقع ما خمير مايه اوليه را داشته‌ايم اما نتوانسته‌ايم آن را عملياتي كنيم.


    به عبارت ديگر اين فرهنگ و تمدن غني كه از آن صحبت مي‌كنيم جزو ژن فرهنگي ما نشده است. در هر صورت در حال حاضر اين دو مفهوم مورد بحث كه نتيجه مستقيم آن بهره‌وري مفيد است، در فرهنگ كاري غايب هستند و يكي از دلايل آن اينكه فرهنگ و تمدن ما زاينده و پوياي اين دو واژه نبوده و همچنين سيستم اداره‌هاي ما هشداردهنده، كنترل‌كننده و متولد اين واژه‌ها نبوده است.


    ما به همان اندازه كه احتياج به اصلاح ساختاري و كلي در نظام اداري و مناسبات اجتماعي خود داريم، نيازمند آموزش در حوزه شناخت وجدان كاري و حتي پرورش احساس نياز به اين واژه هستيم. اين در حالي است كه در بسياري از مناسبات اداري و اقتصادي و حتي حقوقي خود، كم‌كاري، كارشكني‌ها و حتي امروز و فردا كردن كاركنان را امري عادي در جهت سير كار اداري خود مي‌دانيم و كمتر پيش آمده اين نوع رفتارها را نوعي توهين و تنبلي كاركنان و كارمندان قلمداد كنيم.


    دكتر مهاجري همه اين نوع رفتارها و سكوت‌ها را ناشي از آن مي‌داند كه در جامعه امروز حتي احساس نياز به وجود وجدان و انضباط كاري از طرف مردم و مخاطبان شكل نگرفته و معتقد است پس چگونه مي‌توانيم وقتي زمين زاينده و بارور كه همان فرهنگ و پيشينه تمدني ما است و همچنين نياز به وجود آمدن اين واژه‌ها را نداريم توقع به دنيا آمدن دو فرزند �وجدان و انضباط‌كاري� را از فرهنگ و سيستم كاري خود داشته باشيم.


    دكتر مهاجري در پاسخ به اينكه ما بارها ميان مراودات اداري و حتي مناسبات معمول روزمره مانند خريد و يا افزايش كرايه تاكسي‌ها و... شاهد اعتراضات مردمي بوده‌ايم و آيا اين همان نياز جامعه به وجود وجدان كاري نيست؟

    مي‌گويد: منظورتان همان يك يا چند نفري است كه در يك اداره، اتوبوس يا هر جايي به عملكردهاي ناقصي كه از عدم وجدان‌كاري نشأت گرفته اعتراض‌هاي كوتاه و گذرا مي‌كنند، همين، نه. منظور من وجود اين احساس نياز جزئي و گذرا نيست، بلكه هدف آن احساس نيازي است كه فرد و اجتماع را وادار به حركت كند و باور مردم را تغيير دهد.

    دكتر مهاجري تردد عابران و شيو‌ه‌هاي مرسوم و غلط رانندگي را يكي از مشخصه‌ترين نوع از رفتارهاي اجتماعي مي‌داند كه فاقد وجدان و انضباط كاري است.


    وي معتقد است اگر ما به جايي رسيديم كه من عابر باور داشتم و پذيرفتم زماني مي‌توانم از عرض خيابان عبور كنم كه چراغ من سبز باشد و عملكرد ديگر عابران مرا وسوسه به نقص قوانين نكرد، يا يك راننده دور از چشم پليس راهنمايي و رانندگي كمربند ايمني را بست و سبقت غيرمجاز نگرفت، آن وقت اين احساس نياز به �برقراري نظم اجتماعي� همه‌گير و فراگير شده است.

    سپس زمان آن فرا مي‌رسد كه مسئولان و مديران اجتماعي وارد عرصه شوند و به اين احساس نياز پاسخ دهند. در واقع آن زمان بايد عوامل فرهنگساز و باورساز جامعه آموزش‌هاي تربيتي خود را آغاز كنند و به اين احساس نياز و حركت خودجوش نظم و جهت بدهند و براي افزايش و ارتقاي آن برنامه‌ريزي آموزشي و اصولي ارائه دهند.

    تا هنگامي كه برخي مسئولان بدون مشاركت مردم يك اجتماع براي آنها طرح و برنامه‌ريزي كنند و مردم جامعه تنها مجري كار باشند، فاصله ميان جامعه و دولت از ميان نمي‌رود و مهم‌ترين بازخورد منفي آن وجود حس طلبكارانه اجتماع در مقابل تمام مشكلات از دولت است. چرا كه جامعه تنها مجري بوده و تمام نقص‌ها در تصميم‌گيري‌ها را منوط به دولت مي‌داند و در چنين شرايطي كمتر اتفاق مي‌افتد اعضاي يك جامعه خود را در سود و ضررهاي دولت دخيل بدانند و شايد همان حكايت يك مو از خرس كندن از همين سيستم اداري- اقتصادي ناشي شده باشد.


    بنابراين دكتر مهاجري معتقد است تا زماني كه فعاليت‌ها و مشاركت‌هاي مردمي در اداره امور اقتصادي- اجتماعي كشور و در نتيجه فعاليت‌هاي بخش خصوصي گسترش نيابد، نمي‌توانيم از مردم يك جامعه توقع داشته باشيم براي فضاي كاري خود بدون حس خودخواهي و تأمين نيازهاي فردي تلاش كنند.

    در واقع مردم و اجتماع بايد بتوانند خود را در منفعت و زيان حاصل از فعاليت و شغلي كه انجام مي‌دهند، سهيم بدانند، خود را مستقل از منافع دولت ندانند و تنها در اين شرايط است كه مي‌توانيم شاهد فضاي كاري باشيم كه كاركنان آن احساس تعلق خاطر و مسئوليت بيشتري به كار خود دارند.

    دكتر مهاجري اجراي اصل 144 قانون اساسي را راهكار مناسبي براي ايجاد چنين فضاي كاري مي‌داند، البته به شرط آنكه دقيق طرح‌ريزي و اجرا شود.

    افزايش وجدان كاري و به دنبال آن بالا رفتن سطح بهره‌وري مفيد مانند بسياري از مسائل و مشكلات راهكار خاص خودش را مي‌طلبد. دكتر مهاجري با اشاره به چندين راهكار مهم مي‌گويد: براي خلق انضباط و وجدان كاري بايد فعاليت‌هاي متعدد و مستمري انجام داد كه مهم‌ترين آن انجام پژوهش‌هاي علمي بسيار است تا جايي كه موفق شويم ديوار بلند بي‌اعتمادي ميان نظام دانشگاهي و اجرايي را فرو بريزيم و ارتباط تنگاتنگ و مستقيمي ميان تحقيقات دانشجويي و طرح‌هاي اجرايي برقرار كنيم.
    Last edited by sajadhoosein; 14-02-2011 at 14:36.

  5. #35
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نقش ارتباطات در توانمند سازي افراد براي شاد زيستن


    ارتباطات صرفا انتقال پيام از نقطه الف به نقطه ب نيست. از منظر پژوهش‌هاي ارتباطاتي ، متغيرهاي زيادي بر روي اين پروسه موثرند.حتي فعاليتي كاملا نمادي مانند مكالمه چهره به چهره ، نكته قابل توجهي است كه مستلزم هماهنگ سازي اموري پيچيده ، درون اتكائي و ديناميك است.
    افراد به‌طور همزمان پيام‌هايي را دريافت و ارسال ميكنند و در طي آن رفتارهاي عملي، ادراكي و شناختي را نيز انجام مي‌دهند.
    اين كار نيازمند كوشش فكري و جسمي بطور همزمان است. افراد دائما" تلاش مي‌كنند پيام‌هاي گفتاري و غير گفتاري تدوين كرده، هويت‌هاي خود را مديريت و شرايط عاطفي خود را كنترل كنند، واكنشهاي مخاطبان كلامي خود را ضبط و جريان اطلاعات به سرعت در حال تغيير را تفسير كنند و نوبت بندي سخن گفتن حين گفتگو را قاعده مند سازند.
    رفتار گفتاري و غير گفتاري افراد بمرور زمان دچار نوسان ميشود چرا كه خود را با اعمال و واكنش‌هاي يكديگر تطبيق داده ، با مضمون ارتباطي خو گرفته و وضعيت جاري روابط خود را منعكس مي‌كنند.
    اين پروسه ها كه غالبا اتوماتيك وار صورت مي‌گيرند بدليل عدم تفكر در مورد آن، غالبا" مشكل آفرين مي‌شوند و به اين ترتيب افراد در پيدا كردن ريشه اختلاف خود رنج زيادي را متحمل مي‌شوند.
    در اين زمينه تحقيقات زيادي انجام شده كه چطور افراد مي‌توانند در هنگام ارتباط درك عميق‌تري نسبت به فرايندهاي ارتباطاتي ميان فردي پيدا كنند.
    اثرگذاري ارتباطات بر كيفيت روابط شخصي و كاري حياتي است
    ارتباطات ميان فردي ماهيت و كيفيت روابط ما را خلق و منعكس مي‌كنند . آنچه كه راجع به آن بحث مي‌كنيم، آنچه كه انجام نمي‌دهيم و به‌خصوص نحوه سخن گفتن و نگارش ما نشان دهنده آن است كه آيا رابطه ما با ديگران متمايز، پذيرنده، نامطبوع، رسمي يا خودماني بوده است يا خير.
    برقراري ارتباط عموما" حكايت از صميميت، اعتماد، دريافت پذيري و راحتي با ديگران است كه البته عكس اين مسئله نيز صادق است. در عين حال همان طور كه برقراري رابطه چنين ابعاد ارتباطي اي را داراست، برقرار كنندگان ارتباط نيز براي پيامهاي خود اهدافي كاملا" ابزاري دارند ( از جمله زماني كه افراد سعي در روشن ساختن نظريات خود ، ترغيب يك دوست ، احقاق حقوق خود و افزايش آن و يا حفظ حريم خصوصي خود دارند.)
    برقراري ارتباط با نزديكان بمنظور يافتن روابطي موفق حياتي است ، چنانچه ارتباطات ما كارآمد نباشد به ارزيابي خود و موقعيت از طريق برقراري ارتباط با ديگر افراد جامعه مي پردازيم.
    پويايي مكالمات ما ميتواند اثرات مفيد يا مخربي بدنبال داشته باشد كه يافته ها مويد اين ماهيت دوگانه هستند .
    در رابطه با بعد مثبت، برقراري گفتگوهاي مداوم و هماهنگ، تاثير مثبتي روي ديگران داشته، زمينه هاي مشترك، اعتمادسازي، حمايت و راحتي اجتماعي را براي طرفين به دنبال دارد و معمولا امكان پيش بيني كردن ديگران را افزايش مي‌دهد.
    در بعد منفي قضيه، همين الگوهاي تعاملي پويا و دو طرفه مي‌توانند به‌نحوي غير خردمندانه امكان فريب دادن و فريب خوردن دو طرفه رابطه را مهيا كنند ،‌ منجر به قطب بندي در گروه‌ها و خصومت بين آنها شده عقلانيت در تصميم گيري را كاهش و امكان برطرف شدن منازعه را تضعيف كنند.
    عجيب آن كه هر دو جنبه برقراري ارتباط مي‌توانند بطور همزمان بروز كنند زمانيكه دوطرف تعامل و گفتگو بشدت درگير موضوع شده و نسبت به آن حساسيت پيدا مي‌كنند ارتباطات مي‌تواند به همبستگي بين طرفين بيانجامد اما در آن واحد پروسه‌هاي تصميم‌گيري را متزلزل و تضعيف كند.
    بخش اعظم ارتباطات ، هدف � محور بوده وبنابراين جنبه استراتژيك دارد. در موقعيت هاي رسمي طرفين گفتگو (تعامل) به دقت اهداف و استراتژي‌هاي برنامه را پيش از تعامل تعريف و مشخص مي‌كنند تا به اهدف مطلوب برسند.
    البته موثر بودن اين اقدامات، يك موهبت هميشگي نيست . افراد در گروه‌هاي سني مختلف مي‌توانند از دستورالعملي صريح براساس تحقيقات مربوط به ارتباطات بياموزند كه چگونه در زمينه هاي ذيل موثر عمل كنند.
    دستورالعمل‌هاي روشني در نتيجه پژوهش‌هاي ارتباطي وجود دارد كه افراد در گروه‌هاي سني مختلف مي‌توانند با بكارگيري آن به نتيجه مطلوب‌تري دست پيدا كنند.
    اين دستورالعملها شامل: الف) ايجاد و توسعه مهارت هاي كلامي وغيركلامي بمنظور كسب مديريت اوضاع ب) انتخاب يك استراتژي مشخص در برابر موقعيت هاي حقيقي زندگي ج) پياده سازي استراتژي فوق و بكارگيري آن د) ارزيابي ميزان تاثيرگذاري استراتژي بكارگرفته شده براساس نتيجه بدست آمده، است.
    ادراك اين پروسه آگاهانه طرفين را تشويق ميكند تا در تعاملات خود فكورانه تر و ماهرانه تر عمل كنند. همچنين ، كارآمدي و اعتماد بنفس افراد در كسب موفقيت بالقوه افزايش يافته و به افزايش سطح كيفي زندگي و شكوفايي آن منجر خواهد شد .از سوي ديگر عدم مهارت در زمينه برقراري ارتباط ،افسردگي ؛ نگراني؛ خجالتي شدن؛ تنهايي ؛ اختلالات در رشد و مشكلات تحصيلي را به همراه دارد.
    اثرگذاري مهارت هاي ارتباط بين- فردي موثر بررشد و انطباق فرد در بلندمدت

    اختلافات والدين با فرزندان و اثرات گسترده وعميق آن بر طيفي از نتايج اجتماعي متنوع در زندگي كودك، محور مطالعات مهمي از سوي كارشناسان ارتباطات قرار گرفته است.

    والدين مي‌توانند فرزندان خود را با روشهاي مختلفي تربيت كنند، براي مثال ، روش‌هاي" استقرايي " � ارتباطات از طريق استدلال و تشريح در عوض تنبيه و تحكم � درمورد انضباط فردي در رسيدن به وضعيت انطباق يافته كودكان موثرتر است.
    پاسخ‌هاي شخص محور به كودكان بجاي انتقاد كردن براساس آنچه كه كودكان به لحاظ گروه سني يا دسته بندي‌هاي اجتماعي ناچارند انجام دهند، نيز موثر خواهد بود.
    بكارگيري اين استراتژي ها انواع مختلف نتايج را به همراه داشته است :
    الف) كودكان توانايي هاي اجتماعي � شناختي بهبود يافته نشان ميدهند بدان معني كه ديد آنها باز شده و امكان درك وضعيت عاطفي ديگران را بدست مي آوردند و در مي يابند كه چه عواملي موجب وضعيت عاطفي طرف مقابل آنها شده است
    ب) در بهبود و حفظ روابط كودكان با همسن و سالان خود كمك ميكند
    ج) افراد كمتر در شرايطي قرار ميگيرند تا رفتار غلطي را در برابر فرزندان خود پيش بگيرند.
    د) مهارت هاي ارتباطي بهتري را بروز داده و ميتوانند بنحو موثرتري كودكان را آموزش، تشويق و ترغيب كنند، با مهرباني و ملاطفت بيشتر منازعات را عادلانه حل و فصل كنند.
    مهارت هاي كودكان
    كودكان داراي مهارت هاي ارتباطي شفاهي خوب در ميان همسالان خود محبوبتر و از دوستان بيشتري برخوردارند همچنين از سوي آموزگاران خود بعنوان افرادي به لحاظ اجتماعي موثرتر تلقي مي‌شوند.
    اين نتايج حائز اهميت هستند، صرف نظر از ارزش ماهوي آن، اين مهارتهاي ارتباطي در كودكان بيانگر موفقيت آكادميك ، شخصي و حرفه اي آنها در آينده است.
    به علاوه از آنجا كه اين توانايي ها به كودكان كمك مي‌كند تا به پاداش‌هاي اجتماعي و زندگي پرمعناتري دست يابند ، كمتر دچار خلاء و يا عقب ماندگي شده و بالطبع نيازي به اقدامات و انگيزه بخشي مصنوعي ندارند.
    از سوي ديگر، تحقيقات نشان داده است كودكاني كه در حوزه ارتباطاتي دچار ضعف هستند، بطور جدي درگير بزهكاريهاي اجتماعي از جمله مواد مخدر و الكل ميشوند.بنابراين بايد درنظر داشت كه تاثير گذاري اجتماعي قوي تر، نياز به جبران كمبودها از طريق رفتارهاي انحرافي را در كودكان ازميان برميدارد.
    مهارت‌هاي زناشويي
    اين تنها كودكان نيستند كه حساسيت و مهارت هاي ارتباطي برايشان مفيد است، ارتباطات ميتواند نتايج موثري را در زندگي زناشويي به ارمغان آورد . البته ا فراد در روابط خود دست به اعمالي مي‌زنند كه آنها را از يكديگر جدا ميكند ولي زمانيكه زوجين انگيزه سازگاري با يكديگر را پيدا مي‌كنند ، مهارت هاي ارتباطي شادماني طرفين زندگي را افزايش مي‌دهد.
    تحقيقات در زمينه ارتباطات چندين مهارت وپروسه خاص را مشخص كرده اند كه در زندگي زناشويي مهم است كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
    الف) بنحوموثرتري اهداف و نيات خود را منتقل كنند تا شريك زندگيشان آنها را درك كند
    ب) بدقت واكنش ديگران را در قبال تغيير و تحول در مضمون و ساختار پيامهاي خود پيش بيني كنند
    ج) نسبت به ديدگاه شريك زندگي خود به هنگام تفسير پيامهايشان كاملا آگاهي پيدا كنند. جالب آنكه ، تحقيقات نشان ميدهند نتايج بهينه در ازدواج زماني محقق ميشود كه دو طرف با سطح مهارت هاي ارتباطي خود سازگاري پيدا كرده و هم- طراز شوند.
    در مواقعي كه يكي از طرفين فاقد چنين مهارت هايي باشد طرف ديگربر افزايش مهارت‌هاي او اثر گذار است چنانچه زوجين هر دو به لحاظ توانايي‌هاي ارتباطي قدرتمند يا ضعيف باشند از تطابق بالاتري برخوردار خواهند بود.
    همچنين تحقيقات نشان داده است كه زوجين با تواناييهاي اندك علاوه بركارهاي عملي براي سخن گفتن با يكديگر ارزش قائل مي‌شوند.
    روابط سازماني
    مهارتهاي ارتباطي پيچيده به طرق مختلف باعث كارآمدي بيشتر در محيط‌هاي كاري مي‌شود. بسياري از مهارت‌هاي ارزشمند در زمينه پرورش فرزندان و روابط زناشويي در زمينه كار و پيشه نيز موثراند.
    به علاوه توانايي در ارائه اطلاعات روشن، ترغيب ديگران بصورت اثرگذار، پاسخگويي به بازخورد ديگران به هنگام ارزيابي عملكرد و قاعده‌مند كردن و انگيزه بخشيدن به ديگران در محيط هاي كاري بسيار ارزشمند است.
    افراد داراي اين گونه مهارت‌ها به‌صورت كارآمدتري عملكرد ديگران را مديريت كرده و در سلسله مراتب سازماني سريعتر ترفيع پيدا مي‌كنند.
    برقراري ارتباط مناسب در محيط‌هاي كاري به افراد و گروه‌ها امكان مي‌دهد تا موضوعات مورد بحث را تدوين و مورد بررسي قرار دهند ، اين امر نتايج سازماني موثرتري را بدنبال خواهد داشت . اگرمهارت هاي ارتباطي را با رهبري كارآمد مرتبط بدانيم چندان دور از ذهن نيست .
    براي مثال ، تحقيقات نشان ميدهند كه مديران با ارائه دلايل منطقي مبني بر فايده بخش نبودن تقاضاهاي زيردستان به جاي آنكه اظهار ناتواني در اجابت تقاضاهاي آنها كنند، از اعتبار بيشتري برخوردارميشوند.-مثلا ميگويند بالادستي ها دستانم را بسته اند...
    تكنولوژي هاي جديد ارتباطي ارتباطات شخصي وكاري را متحول كرده اند.
    تحقيقات نشان داده اند كه چگونه اينترنت روشهاي ارتباطي ما با يكديگر را ضمن حفظ روابط شخصي و كاري متحول كرده است.
    پژوهشگران و مردم در اين زمينه نقطه نظرات خود را دارند. نگراني اوليه اين بود كه ايميل، چت رومها وساير اشكال متن- اتكايي در تعامل و رابطه، توانايي هاي عادي و معمول ما را در جهت تشخيص فرديت وتوان ابراز خويش مختل خواهند كرد.
    تحقيقات پيچيده تر دراين باره نشان داده اند كه افراد غالبا به همان ميزان كه توانايي برقراري ارتباط بصورت Off-line را دارند ، قادربه تعامل با ديگران بصورت On-line هستند. براي مثال ، پژوهشگران اثبات كرده اند كه شناختن ديگري بصورت On-line نياز به زمان بيشتري در مقايسه با گفتگوي رو در رو خواهد داشت.
    اينكه آيا تعامل On-line بخشي ازپروژه اي بلندمدت است يا برخوردي كوتاه اما اثرگذار، بسته به اين است كه آيا افراد نسبت به يكديگرعلاقه نشان داده و تلاش خواهند كرد تا به معرفي بيشتر خود بپردازند يا خير.
    در كلاس‌هاي مجازي، دانش آموزاني كه حالت محوري پيدا مي‌كنند، افرادي هستند كه بيشترين پيام‌ها را ارسال و دريافت مي‌كنند.
    اين افراد در گروه برجسته، و مورد پرسش واقع ميشوند. چنانچه منابع و تكنولوژي هاي مورد استفاده اين افراد مورد توجه ساير همكلاسي ها قرار گرفته ، افراد بيشتري در گروه به ارتباطات On-line متوسل خواهند شد. از تيمهاي كاري گرفته تا گروه هاي سرگرمي وتفريح، ارتباطات خانوادگي، پيدا كردن دوستان تازه، افراد با بكارگيري اينترنت از توانايي ارتباطي قوي تري برخوردار خواهند شد. زماني كه افراد يكديگر را دوست داشتني بيابند آنگاه يك سوم دوستيهاي اينترنتي به تماسهاي تلفني، تبادل عكس و ملاقات مي انجامد.
    روابط خانوادگي: ارتباطات خانواده ها بدليل تحولات تكنولوژيكي و سبك زندگي با ضرب آهنگ سريع تر ، تغيير كرده است. تكنولوژي به طور كلي و اينترنت به طور اخص از جمله عوامل اين فرآيند است.
    امروزه ساختارهاي ارتباطاتي و سلسله مراتب در بسياري از خانواده ها تغيير كرده اند چرا كه جوانان به اطلاعات و مهارت هايي دست پيدا ميكنند كه براي كنارآمدن بادنيايي بسيار وسيعتر الزامي است حال آنكه والدين آنها براحتي قادر به وارد شدن به اين دنيا نيستند.
    نظارت والدين بر رسانه ها بواسطه اينترنت تضعيف شده است ، والدين نگراني خود را نسبت به ايمني كودك خود ابراز داشته و دلواپس موضوعاتي مانند پورنوگرافي ، خشونت و گويشهاي غير متعارف هستند.
    از سوي ديگر، تكنولوژي هاي ارتباطاتي نوين در خانواده‌ها منافعي را نيز به همراه دارد؛ تعامل والدين شاغل با فرزندان و تعامل زوجين شاغل با يكديگر به نحو روزافزوني وابسته به تكنولوژي است، چرا كه اعضاي خانواده از وسايل ارتباطي چون: ايميل ، ‌موبايل وساير رسانه هاي جديد برا ي برقراري تماس و انتقال اطلاعات استفاده مي‌كنند.
    همچنين هركدام از طرفين طلاق كه نتوانسته حضانت فرزند خود را بدست آورد از طريق ايميل براحتي ارتباطي موثر بافرزندش برقرار مي‌كند- اين مسئله، والديني را كه مدت هاي مديد در سفر بوده و يا مدام در حال جابجايي هستند را نيز شامل مي‌شود.
    از آنجا كه اينترنت براي افراد بيشتري مطرح ميشود ، اعضاي خانواده دست به ايجاد وب-سايتهاي خانوادگي بيشتري زده پيام‌هاي بيشتري ارسال مي‌كنند، همچنين تاريخچه خانوادگي را جستجو كرده و عكسهاي خانوادگي را با يكديگر به مشاركت مي‌گذارند در نتيجه، روابط خانوادگي گسترش يافته و جانشين مكالمه حضوري با ديگران مي‌شود.
    بسياري از بستگان، پيام‌هاي متني موبايل و اينترنت را جايگزين تماس‌هاي تلفني با يكديگر كرده اند. تحقيقات نشان داده است كه زنان بطور اخص از پيامهاي الكترونيكي براي حفظ پيوندهاي خانوادگي استفاده بيشتري مي‌كنند.
    روابط كاري : درمحيط هاي كاري ، روش هاي بكارگيري اينترنت ، نسبت به روشهاي سنتي ارتباطات مزاياي بيشتري را بدنبال دارد .
    زمانيكه افراد در تيم هاي كاري مجازي به همكاري با يكديگر ميپردازند ، اغلب روابط بهتري نسبت به آنچه كه درتعاملات off-line رخ ميدهد، برقرار ميكنند. چنانچه افراد بدنبال نقاط مشترك � در عوض تفاوتها - باشند، آنگاه طرفين غير قابل رويت بجاي سخن گفتن از صفحه كليد و انگشتان خود استفاده و تلاش بيشتري براي معرفي خود آنگونه كه مايلند، مي‌كنند.
    در نتيجه روابطي را پايه ريزي ميكنند كه بيش از حد انتظار در قالب سنتي اش، محبت آميز و نويد بخش است. در فضاهاي حرفه اي ، اين ابعاد باعث كارآيي بيشتري ميشود چرا كه از منابع الكترونيكي بيشتري استفاده مي شود .
    هر چند كه بطور غريزي ترجيح ميدهيم يكديگر را ديده و صداي طرف مقابل را بشنويم ، مع الذالك تحقيقات نشان داده اند، صبوري و كار در شرايط غير ديداري نتيجه بخش تر است در واقع ، يك آزمايش تازه نشان مي‌دهد كه افراد به هنگام آشنا شدن بصورت On-line بدون ديدن عكس يكديگر در بلندمدت نسبت به افراديكه عكس هاي خود را بصورت On-line به يكديگر نشان داده اند از روابط بهتر وعميق تري برخوردار خواهند شد.
    اطلاعات پزشكي و پشتيباني:افراد همچنين از اينترنت استفاده ميكنند تا درباره سلامتي ، بهداشت رواني و علائق مربوط به سبك زندگي به نحوي با يكديگر تبادل اطلاعات كنند و همين امر موجب تغيير روابط شخصي و حرفه اي شده است.
    به‌طو رسنتي ، اكثر افراد وارد حلقه هاي كوچكي از دوستان و اعضاي خانواده مي‌شوند تا درباره سلامتي و امور پزشكي و بهداشتي با آنها مشورت كنند و غالبا بدليل وابستگي‌هاي عاطفي دچار سراسيمگي و ناراحتي مي‌شوند.
    از اين رو گروه‌هاي ياري رساني از طريق اينترنت راهنمايي هاي 24 ساعته در طول هفته را به كاربران ارائه مي‌كنند.
    جداي از اطلاعات رسمي از ناحيه وب سايت هاي مراكز پزشكي-درماني كاربران اينترنت از يكديگر سوال كرده و هزاران موضوع را با يكديگر به مباحثه گذاشته و در زمينه اثرات جانبي داروها و بسياري مطالب ديگر تبادل اطلاعات مي‌كنند.
    مهمترين نكته در اين رابطه آن است كه كاربران درمييابند از نظر عاطفي و تگرانيهاي ناشي از بيماري ، تنها نبوده بلكه افراد بسياري به مانند آنها با مسئله برخورد كرده وبه آنها توجه نشان مي‌دهند.
    در هر صورت بسياري ناشناس ماندن را ترجيح مي‌دهند چرا كه افراد بيمار مي‌توانند فارغ از هرگونه واهمه و نسبت هاي نارواي اجتماعي از تخصص و تجارب يكديگر بهره مند شوند.
    علاوه بر اين تحقيقات نشان داده است، اينترنت پشتيباني اجتماعي را از طريق نگارش متحول ساخته است.
    كاربران دچار مشكلات عاطفي يا خجالتي ميتوانند خود را بهتر اظهار كنند، بهتر درك شوند و از طريق ارسال پيام به يك گروه الكترونيكي با حداقل تلاش و كوشش به نتايج مفيدتريدست پيدا كنند. عموما" افراد بصورت Off-line و On-line بدنبال كساني هستند كه برا ي حل مشكلات شان پشتيباني بهينه اي فراهم كنند.
    پرداختن به مباحث جاري با متغيرهاي تكنولوژيكي
    حال بايد ديد پژوهشگران در حوزه ارتباطات چگونه با تعامل On-line روبرو ميشوند ؟ تكنولوژي هاي ارتباطاتي واطلاع رساني جديد به نحو متمايزي موثر هستند، چرا كه بر مباني و بنيان هاي پوياي ارتباطات تغييرات و محدوديتهايي را تحميل ميكنند. آنچه كه در اينجا بطوراخص موضوعيت پيدا ميكند مفهوم قابليت تعامل است. تكنولوژي هاي ارتباطاتي جديد تا آنجا جنبه تعاملي دارند كه پروسه هاي ذيل را امكان پذير كنند.
    تعامل" بختامدي" يا تصادفي كه طي آن گفتمان يك طرف به طرف ديگر بستگي داشته و تنها در پاسخ به طرف مقابل ارائه ميشود ؛ "تغيير شكل" به گونه اي كه وجود بازخورد امكان تطبيق يافتن و تكامل را ميدهد ؛ "همزمان بودن" كه بواسطه آن ارتباطات بدون تاخير در زمان واقعي صورت ميگيرد و" مشاركت" در موقعيتي كه طرفين يعني ارسال كنندگان و دريافت كنندگان پيام بجاي آنكه صرفا" بيننده باشند، فعال هستند .
    اين ارتباطات همچنين تا آنجا تعاملي هستند كه جنبه فردي و درگير كننده پيدا كرده و ايجاد احساس تعلق و شباهت ميكنند. تحقيقات در اين زمينه نشان مي‌دهد سيستم هاي خاصي كه پاسخ‌هاي غيرتصادفي به تفحصات جستجوگرانه مي‌دهند، ابزارهايي كه افراد در جايگاه ناظر يا كمين كننده قرار مي‌دهند و سيستم هايي كه با توانايي خلق وايجاد مكالمات هماهنگ شده وروان تداخل مي‌كنند منجر به خدشه دار شدن انتظارات از اعمال ارتباطي و سلب اعتماد كاربران مي‌شوند.
    در هر صورت تغييرات در اين خصوصيات هر كدام جايگاه خود را دارند. آنها كمك ميكنند تا عدم وابستگي لازم براي تمركز روي كار كاربران فراهم شده و آنها بتوانند اطلاعات مهم و حياتي را بررسي كنند.
    چنين بنظر ميرسد كه هر چه افراد كمتر درگير گفتگو با يكديگر شوند احتمال تشخيص فريبكاري از سوي طرف مقابل بيشتر مي‌شود.
    برخلاف نظر اكثريت افراد در اين زمينه ، تعامل On-line باعث ميشود تا امكان مورد تمسخر واقع شدن در مقايسه با گفتگوي حضوري بمراتب كمتر شود چرا كه اشارات غير كلامي كمتري در اختيار افراد قرار مي‌گيرد. همچنين در اين نوع از تعامل، افراد دروغگو، كمتر مي‌توانند با پاسخ هاي دريافت كننده انطباق يافته و باعث شوند تا سوء ظني نسبت به آنها پيدا شود.

  6. #36
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    صميميت از دست رفته


    خيلي‌ها سرشان تو كار خودشان است و شايد بهتره بگيم‌ يه جورايي داريم زيست مي‌كنيم نه زندگي. خيلي‌از ما يه جورايي دچار روزمرگي شديم و يك سيكل بسته‌رو هر روز تكرار مي‌كنيم. زندگيا همش شده كار و كار و كار. روزهاي تعطيل بيشتر شده روزهاي تجديد قوا براي شروع كار تو هفته جديد. نه تنها خانواده‌ها با هم رفت و آمد ندارند، اعضاي خانواده هم خيلي كم همديگه‌رو مي‌بينند چه برسه به اينكه سر يك سفره بنشينند و با هم غذا بخورند.
    تعداد كسايي كه مي‌دونند اسم همسايه‌هاشون چيه انگشت شمارند و اونهايي كه با همسايه‌هاشون رفت و آمد مي‌كنند، ناياب! رفت و آمدهاي فاميلي هم تبديل شدن به تماسهاي تلفني! تازه اگر مشغله‌ها اجازه بدن و دلخوريها امان! هر چيزي كه قبلاً دسته‌جمعي بودنش باعث شادي و ايجاد صميميت مي‌شد حالا ديگه انفرادي برگزار مي‌شه! حتي تفريح‌ها هم انفرادي شدند. نمي‌دونم داريم به كدوم سمت مي‌ريم. گاهي از فكر كردن به اين قضايا دلم مي‌گيره.

    اين حرفها مي‌تواند حرف دل اكثريت ما باشد. اينكه تقريباً در كل شبانه‌روز تنهاييم و تمامي كارهاي روزمره‌مان را تنها انجام مي‌دهيم. تنها غذا مي‌خوريم. تنها اوقات فراغتمان را مي‌گذرانيم. تنها تفريح مي‌كنيم و... در خانه حتي با حضور تمامي افراد خانواده، خيلي كم پيش مي‌آيد كه در يك زمان پاي يك سفره بنشينيم و در حين غذا خوردن، طعم حضور صميمانه يكديگر را نيز بچشيم. در زمان‌هايي نه چندان دور همين اعتقاد ساده كه همه بايد با هم سر يك سفره بنشينند و غذا بخورند، صميميت اعضاي خانواده را دو چندان مي‌كرد.

    اما در حال حاضر نه اينكه فرصتي براي دور هم بودن نباشد، نه!، انگار حوصله‌اي نيست براي اينكه كارهايي كه امكان جمعي بودنشان هست، به صورت گروهي انجام دهيم. كم‌رنگ شدن صميميت‌ها مي‌تواند علت‌هاي بسياري داشته باشد، علتهايي كه شايد به اين سادگيها به ذهنتان نرسد، پس خواندن اين متن را ادامه دهيد تا ضمن ريشه‌يابي علتها و رفع آنها، شايد بتوانيد رنگ صميميت را دوباره به زندگي بازگردانيد.

    صميميت يعني چه؟
    صميميت لحظاتي از ارتباطات انساني است كه احساسات ظريف طرفين ابراز و محبت بين دو نفر برانگيخته مي‌شود كه به معني علاقه‌اي واقعي و به دور از هر نوع آلايش است. اين تعريفي است كه براي صميميت در روان‌شناسي تحليل رفتار متقابل در نظر گرفته شده است. اما هيچ نيازي نيست به اين تعريف هم خيلي تكيه كنيم، همه ما مي‌دانيم صميميت يعني چه؟ نسترن 22 ساله است و كارداني بهداشت خوانده.

    او صميميت را اينگونه تعريف مي‌كند: �نوعي رابطه عاطفي كه در اين رابطه افراد با هم احساس راحتي مي‌كنند.� نازنين 20 ساله است و پشت كنكوري. وقتي از او در مورد صميميت مي‌پرسم با ذوق مي‌گويد: �به نظر من صميميت يعني اينكه در مواقع شادي و ناراحتي در كنار هم بوده و تكيه‌گاه عاطفي يكديگر باشيم. صميميت به من حس عجيبي را منتقل مي‌كند. يك حس راحتي فوق‌العاده. يك حس لذت بخش�‌.
    عاطفه- 18 ساله و پشت كنكوري- هم معتقد است كه صميميت با ديگران به او كمك مي‌كند آرامش پيدا كرده و دغدغه‌هايش را فراموش كند. نسرين 19 ساله است و دانش‌آموز پيش‌دانشگاهي. او مي‌گويد: �صميميت رابطه‌اي نزديك در همه زمينه‌هاي زندگي از جمله اجتماعي، عاطفي، كاري و تحصيلي مي‌باشد. حسي كه بر اثر نياز عاطفي ايجاد مي‌شود و اگر وجود داشته باشد باعث شوري خاص شده و انسان احساس آرامش مي‌كند�.
    رضا 25 سال سن دارد، پژوهشگر باستان‌شناسي است و در ضمن دانشجوي كارشناسي ارشد همين رشته نيز هست. او با دقتي فوق‌العاده به سؤالاتم گوش مي‌دهد و وقتي از او مي‌پرسم به نظر او صميميت چيست؟ مي‌گويد: �صميميت يعني با ديگران احساس راحتي داشتن، يعني اعتماد متقابل، يعني احترام متقابل، يعني در حين حفظ حريم‌ها و مرزهاي ادب، بي‌پرده و رك بودن با ديگران�.

    آرزو 24 ساله است و كارشناسي مديريت آموزشي خوانده، او صميميت را اين‌گونه تعريف مي‌كند: علاقه و محبت نسبت به ديگران و گرمي در روابط كه از همان علاقه سرچشمه مي‌گيرد. به نظر نسترن اگر با كسي ادعاي صميميت مي‌كنيم نبايد فقط در شادي‌ها با او همراه باشيم، بلكه بايد در مواقع مختلف به فكرش بوده و آن فرد را فقط به خاطر وجود خودش بخواهيم. رامين 26 ساله است و شغل آزاد دارد.

    به نظر او صميميت نوعي همدلي و همراز بودن است. او مي‌گويد: �وقتي با كسي صميمي هستيم دلتنگي‌هايمان را برايش بازگو مي‌كنيم و كمي آرام مي‌شويم.� علي‌رضا 24 ساله است و ديپلمه. او مختصر و مفيد مي‌گويد: صميميت ايجاد و حفظ رابطه مطلوب با ديگران است.

    در گذشته صميميت از چه جنسي بود؟
    صميميت در گذشته از جنس ديگري بود؛ يك جنس منحصر به فرد؛ جنسي كه حتي وقتي به آن فكر مي‌كنيم، يك حس شعف و نشاط خاص به سراغمان مي‌آيد. البته ما جوان‌تر‌ها طعم صميميت‌هاي گذشته را نچشيده‌ايم، ولي چيزهايي كه از آن شنيده‌ايم كافي است براي آنكه دلتنگ شويم و غبطه بخوريم.


    هر وقت صحبت از خاطره مي‌شود، مادرم حرف‌هاي نابي براي گفتن دارد. وقتي از جمع خانوادگي‌اش در گذشته و دور هم بودن‌هايشان حرفي مي‌زند، آنچنان شوقي در صدايش مي‌آيد كه من هم حسابي سر ذوق مي‌آيم و حس مي‌كنم آن موقع در آن جمع حضور داشته‌ام.


    رضا 47 ساله است و معلم بازنشسته. وقتي از او مي‌پرسم صميميت در گذشته چگونه بود و يا چه رنگي داشت؟ آهي مي‌كشد و مي‌گويد: �اون موقع‌ها هم چيز صفاي ديگري داشت. انگار فرصت‌ها بيشتر بود. روز طولاني‌تر بود. آنقدر طولاني كه به تمام كارهامون مي‌رسيديم. هر چند اون موقع مشغله‌اي وجود نداشت.

    ساعت مشخصي براي كار بود و ساعات مشخصي براي با هم بودن‌ها. همه‌ تو خونه به هم توجه داشتيم و ساعات خيلي زيادي‌رو دور هم سپري مي‌كرديم. حتي وقتي كسي ازدواج مي‌كرد، مثل الان نبود كه از خانواده فاصله بگيره و سال به سال همديگه‌رو نبينند، بلكه به خانواده يك عضو جديد اضافه مي‌شد. من اگر بخواهم رنگي براي صميميت در گذشته در نظر بگيرم، بي‌شك رنگ سبز را انتخاب مي‌كنم.�

    وجود اين صميميت خاص، مي‌توان علت‌هاي زيادي داشته باشد. در گذشته اعضاي خانواده مثل الان سلولي نبودند، يعني خانواده‌ها سنتي بودند. (علاوه بر پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر‌بزرگ هم حضور داشتند) همين امر مي‌تواند به دليل وجود افراد و نقش‌هاي بيشتر ميزان صميميت بيشتري را توليد كند. يا اين كه افراد علاوه بر اين كه سخت‌كاري مي‌كردند، سعي مي‌كردند از هر فرصتي براي ايجاد شادي و صميميت بيشتر با اعضاي خانواده استفاده كنند. مثلاً همه با هم غذا بخورند، همه با هم به مهماني بروند، حتي دسته‌جمعي عصرانه ساده‌اي را به همراه چاي در حياط خانه صرف كنند و گپ بزنند.


    چرا ديگر با هم صميمي نيستيم؟
    اين قضيه مي‌تواند علت‌هاي مختلفي داشته باشد. سعي مي‌كنيم به ترتيب اولويت اين علتها را نام برده و در مورد آنها صحبت كنيم.


    1. شكاف نسل: نازنين 24 ساله و مهندس شيمي است. او در مورد علت كم‌رنگ شدن صميميت يا تغيير جنس آن در حال حاضر مي‌گويد: فكر مي‌كنم امروزه به اين خاطر كه نسل گذشته ما نتوانسته است آن طور كه بايد و شايد با فرزندان خودش ارتباط برقرار كند و آنها را به عنوان نسل امروزي بپذيرد و متعاقباً‌ نسل امروزي هم در پذيرش افكار و عقايد و نوع روابط آنها، موفق نبوده در نتيجه صميميت‌ها بسيار كم رنگ شده و شايد در حال محو شدن است.


    2. تغيير در نوع زندگي: ليلا 22 ساله و دانشجوي زيست‌شناسي است. ليلا مي‌گويد: �به نظر من صميميت‌ها كاملاً‌ از بين نرفته ولي چون نوع زندگي‌ها با گذشته خيلي متفاوت شده، نوع صميمت‌ها نيز تغيير كرده است.


    3. درگيري‌ها و مشغله‌ها: علي 48 ساله و كارمند بازنشسته است. او مهمترين عامل كمرنگ‌ شدن صميميت‌ها در حال حاضر را درگيري‌ها و مشغله‌هاي بسيار زياد افراد مي‌داند. او مي‌گويد: �در گذشته مردم براي گذران زندگي روزمره خود و خانواده اين قدر درگيري و مشغله نداشتند. شما وقتي فكر آزادي نداشته باشي، آن قدر از لحاظ رواني درگير هستي كه در خودت فرو مي‌روي و حتي ديگران را نمي‌بيني و يا حضورشان را درك نمي‌كني، چه برسد به اين كه بخواهي با آنها صميمي باشي!�


    4. استرس‌ها و فشارهاي رواني: احمد 26 ساله و كارمند است. به نظر او استرس و فشارهاي رواني در حال حاضر باعث شده است فرصت شاد بودن و درك احساس صميميت در بين اعضاي خانواده و بالطبع جامعه از دست برود.


    5. ماشيني شدن دنيا: رضا،25 ساله و پژوهشگر باستان‌شناسي است. او مي‌گويد: �متأسفانه بعد از انقلاب صنعتي و ماشيني شدن دنيا، انسانها جاي خود را به ماشين دادند و روابطشان با يكديگر كمتر شده و در نتيجه صميميت‌ها هم به ميزان زيادي از بين رفت. او گسترش شهر‌نشيني را نيز عامل بسيار مهمي در كم‌رنگ شدن صميميت‌ها مي‌داند.


    6. گراني و تورم: زهرا 45 ساله و خانه‌دار است. او مي‌گويد: �يكي از مصداق‌هاي صميميت دور هم جمع شدن و گپ زدن‌هاي دوستانه يا خانوادگي است. در گذشته تدارك يك مهماني و دور هم جمع شدن‌ها، هزينه زيادي نداشت. بنابراين مراسمي كه در آن طعم صميميت دو چندان مي‌شد، به راحتي برگزار مي‌شدند. اما حالا به دليل گراني و تورم، هزينه يك مهماني، به خانواده‌ها از لحاظ اقتصادي فشار وارد مي‌كند، بنابراين، ديگر تقريباً‌ دوره برگزاري مهماني‌هاي دوره‌اي به سر رسيده است و شايد چون يكديگر را خيلي كم مي‌بينيم، با هم صميمي هم نيستيم.


    7. چشم‌و هم‌چشمي: سعيده 35 ساله و كارمند است او معتقد است چون با هم چشم و هم چشمي مي‌‌كنيم و مخارج سنگيني براي برگزاري مهماني‌هاي فاميلي و خانوادگي، صرف مي‌كنيم، از نظر اقتصادي فشار زيادي را متحمل شده و مجبور مي‌شويم ديگر ادامه ندهيم. بنابراين دور هم بودن‌ها، با هم بودن‌ها و فرصتهاي درك صميميت و شادي را قرباني چشم و هم‌چشمي خود مي‌كنيم.


    8. كم‌شدن اعتمادها: سوگل 28 ساله و خانه‌دار است. او مي‌گويد يكي از دلايل بسيار مهم در اين كه افراد جامعه از هم دورند و با هم صميمي نمي‌شوند، كم شدن اعتماد افراد نسبت به يكديگر است. چون افراد فكر مي‌كنند، نمي‌توانند يكديگر را بشناسند و ممكن است اگر با كسي صميمي شوند، مورد سوءاستفاده قرار گيرند، بنابراين ترس از اين قضيه باعث مي‌شود از هم فاصله بگيرند.


    9. دوري و دوستي: خيلي عجيبه! درست است كه ما از فرهنگ كهن ديروز خيلي فاصله گرفته‌ايم، اما هنوز از بعضي جملات قصار گذشته به نفع خودمان بهره مي‌گيريم. يكي از اين عبارات نقض كه در حال حاضر بسيار به كار مي‌آيد همين عبارت دوري و دوستي است. الهام، 28 ساله و ليسانس اقتصاد دارد. او مي‌گويد: �ما در حال حاضر اعتقاد داريم اگر از افراد دور بوده و زياد با آنها ارتباط نداشته باشيم، عزيز خواهيم بود و هيچ درگيري‌اي هم بين‌مان پيش نخواهد آمد. غافل از اين كه با دوري هيچ گاه دوستي و صميميت بوجود نخواهد آمد!‌ و چه بسا بسياري از صميميت‌ها با دوري از بين برود و ديگر به دست نيايد.


    10. تغيير سبك معماري: اگر به ياد بياوريم در زماني نه چندان دور، سبك معماري منازل با سبك معماري امروزي خيلي تفاوت داشت. در آن زمان معماري خانه‌‌ها به صورت سنتي بود (اتاق‌هايي در امتداد هم در اطراف حياطي كه در وسط آن حوضي قرار داشت)، در حالي كه در حال حاضر ديگر از آن معماري خبري نيست و به معماري مدرن تغيير يافته است.

    محل سكونت اكثر افراد آپارتمان‌هايي با ابعاد مختلف است كه بيشتر نقش محل استراحت و آسايش آنها را بازي مي‌كند و دلگير به نظر مي‌رسد. شايد بگوييد خوب منظور از بيان اين حرفها چيست؟ خيلي ساده است، در قديم حتي معماري منازل هم در دور هم بودن و ايجاد صميميت‌ها تأثير بسزايي داشت.
    سبك معماري سنتي خود به طور غيرمستقيم حس گروهي انسانها را افزايش مي‌داد، چون كارهايشان را در حضور يكديگر و با هم انجام مي‌دادند، حس همدلي و صميميت نيز در بين آنها افزايش مي‌يافت. اما در حال حاضر شكل منازل به گونه‌اي است كه به طور غيرمستقيم در منفرد زندگي كردن انسانها تأثير مي‌گذارد.

    11. افزايش وسايل تفريحي انفرادي: اين مورد مي‌تواند يكي از موارد مهم در محو شدن صميميت‌ها باشد. در حال حاضر گسترش وسايل تفريحي انفرادي همچون انواع بازي‌هاي رايانه‌اي، دسترسي به اينترنت و چت، انواع شبكه‌هاي تلويزيوني و ماهواره‌اي و ... باعث شده است افراد ترجيح دهند اوقات فراغتشان را به تنهايي بگذرانند. همين قضيه خود تا حدي باعث دور شدن افراد از هم مي‌شود. در صورتي كه گذران اوقات فراغت به صورت دسته‌جمعي خود به نوعي در افزايش صميميت‌ها تأثيرگذار است.


    تا اينجا، برخي علل و عوامل تأثيرگذار در عدم صميميت‌ها را از نظر شهروندان مرور كرديم، جواد لكزيان، جامعه‌شناس و صاحب‌نظر در مسائل اجتماعي نيز در رابطه با چرايي صميميت‌هاي از دسته رفته و راهكارهاي رفع اين مشكل، ديدگاه‌هايش را با ما در ميان گذاشت.



    • علت سرد شدن روابط و از دست رفتن صميميت‌ها در بين افراد جامعه چيست؟

    - مهمترين پارامتري كه در يك جامعه باعث پايين آمدن شاخص‌هاي صميميت مي‌شود، عامل اقتصادي است. وقتي افراد يك جامعه امنيت شغلي و در نتيجه امنيت اقتصادي داشته باشند، مي‌توانند ارتباط‌هاي راحت‌تري را با هم داشته باشند و با اعتماد به نفس بيشتري با هم ارتباط برقرار كنند.
    يكي از دلايل سرد شدن روابط و از دست رفتن صميميت‌ها، توسعه نيافتگي انسان‌ها و به نوعي عقب‌ماندگي انسان‌هاست. يكي از نكات مهم كه در بحث توسعه بايد در نظر داشته باشيم، توسعه انساني است. به اين معني كه همانطور كه جامعه عقب مانده داريم انسان عقب مانده هم داريم. انسان عقب مانده يعني انسان توسعه نيافته. يعني انساني كه با اطرافيان و جامعه مانند طلب‌كار برخورد مي‌كند. يعني انساني كه با ديگران گرم نمي‌گيرد و صميمانه برخورد نمي‌كند.

    يكي از دلايل ديگر وجود اختلاف طبقاتي در حال حاضر در جامعه است. همين اختلاف باعث عدم درك متقابل افراد و دور شدن آنها از هم مي‌شود.

  7. #37
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    يازده مانع پيش پاى توليد علم در ايران



    مراد از موانع، هرگونه عامل سلبى و ايجابى است كه سبب ركود و فتور در نوآورى علمى است؛ از باب تسامح به عدم مقتضى نيز مانع اطلاق مى كنيم.موانع نوآورى و توليد علم به جهات گوناگونى قابل تقسيم و طبقه بندى است، من در تحقيقى كه از سال گذشته تحت عنوان �موانع نوفهمى و نظريه پردازى دينى� در دست دارم، موانع را به ده جهت تقسيم كردم؛ ازجمله، تقسيم به انفسى و درونى؛ يعنى عامل هاى سلبى كه از خصائل و خصائص محققين برمى خيزد، از وضعيت معرفتى و روحى و خلقى محققين برخاسته است و در مقابل آن، آفاقى و برونى؛ يعنى موانعى كه به محقق مربوط نمى شود، به شرايط اجتماعى، سيستم مديريتى، ساختار و سياست ها بازمى گردد.
    تقسيم ديگر همانطور كه از تعريف برآمد، موانع سلبى و ايجابى است؛ وجود مانع يا فقد مقتضى.تقسيم سوم، به موانع سببى و مسببى و موانعى كه نقش عينى و شأن معلولى دارند و احياناً تقسيم موانع، به نحو ماهوى به موانع فرهنگى، مديريتى و اخلاقى و امثال اينها.
    طبعاً اين تقسيمات، ما را در تعريف و تجزيه موانع و مطالعه دقيق راهكارهاى هريك از آن ها يارى خواهد نمود.بخشى از موانع كه تأثير عمده اى را در ركود علمى و زوال توليد علم و از بين بردن نشاط علمى در يك جامعه خواهد گذاشت موانع فرهنگى است؛ موانع فرهنگى را من اينگونه تعريف مى كنم: �عوامل سلبى يا ايجابى كه به صورت عرف و يا عادات ملّى يا سلايق و علايق صنفى كه به شبه طبيعت ثانوى يا قاعده نقض ناپذير درآمده تعبير شده و در برابر پيدايش و گسترش علوم و نظرات ايجاد مقاومت مى كند.� ازجمله موانع فرهنگى، گسست تاريخى است كه ما به آن مبتلا شده ايم؛ يعنى ما هويت علمى خود را گم كرده ايم؛ از گذشته علمى خود بريده ايم، به خصوص در دانشگاه ها شما اگر مراجعه كنيد مشاهده خواهيد كرد كه صاحبنظران و صاحبان آثار علمى در حوزه علوم انسانى متأسفانه از سوابق علمى كشور و اين جامعه و امت بى اطلاع هستند، آنچه در خيال دارند و فراچنگ دارند همه معلومات و مطالب و محفوظاتى است كه از ديگران اخذ كرده اند، و نسبت به مفاهيم و معارف عميق و دقيق و خودى با ريشه تاريخى بسيار طولانى غافل و احياناً جاهل هستند.به همين جهت با بعضى نظريه ها و معارف و يا بعضى از مكاتب و مناظر كه مواجه مى شوند با تعجب و شگفتى برخورد مى كنند كه عجب چنين چيزى را در گذشته كسانى گفته بودند.در ديگر حوزه ها هم حتى تصور مى كنم اين حرف صادق است يعنى اينكه ما كلاً و مطلقاً تربيت سنتى و فلسفى را كنار گذاشته ايم و اين معلوم نيست كه كار دقيق و درستى باشد.ايران پيش كسوت تاريخى علوم انسانى در جهان است و ذخاير عميق، غنى، دقيق و قويمى كه ما در متون كهنمان داريم، سرمايه هاى عظيمى است كه مغفول مانده است.يادم هست كه مرحوم علامه جعفرى(رض) مكرر مى گفت كه تمام آرا و نظريه هاى علوم انسانى در ادبيات فارسى نهفته است و اگر جمعى باشند كه با من كار كنند من حاضرم همه اين نظريه ها را از همين ادبيات فارسى و از خلال اشعار بيرون بكشم و همين اواخر قبل از ارتحال ايشان كه خدمتشان رفته بودم با عصبانيت گفت: �من هرچه مى گويم هيچكس گوش نمى كند ما همه اينهايى را كه ديگران مى گويند در همين ادبيات خودمان نهفته داريم.� به ايشان عرض كردم كه ما هم يك جمعى را ساماندهى مى كنيم كه با تخصص هاى متنوع خدمت شما باشند و شروع كنيم ادبيات را با اين نگاه مطالعه كنيم.ما هم با بعضى از دوستان صحبت كرديم كه متأسفانه ايشان ارتحال يافتند و اين فرصت از دست رفت.
    در منابع تفسيرى قرآن، معارف بسيارى نهفته است.بسيارى از افكار، ديدگاه ها، نظريه ها كه گاه نو انگاشته مى شوند را مفسران ما از آيات استخراج و تبيين كرده اند ولى با نگاه علمى امروز از باب استقراء، اين ديدگاه ها و نظريه ها، و تنقيح و ارائه دقيق و به زبان علمى و خصوصاً به زبان زمان، به اين معارف و ذخاير نگاه نمى شود، درنتيجه علوم در معارف و متون ما كه مى تواند بسيار امروز براى ما كارساز باشد، خفته و نهفته است.بعد گاه كسانى از مسؤولين مراجعه مى كنند كه چه كنيم درحاليكه ذخيره و خزانه پر است اما مراجعه نمى شود.
    فقدان طلب و تقاضا مانع فرهنگى ديگر است، كدام مسؤول تصميم گير در اين كشور پيش از اينكه بخواهد تصميم بگيرد به يك متخصص علوم انسانى در حوزه مرتبط مراجعه مى كند؟ وزارت مسكن ما كى به يك جمع اهل نظر در حوزه علوم انسانى خصوصاً كسانى كه در اين حوزه با نگاه دينى صاحب نظر هستند، مراجعه مى كند كه معمارى و شهرسازى و باغ آرايى ما بر چه اساس و چگونه باشد؛ و در حوزه اقتصاد ما چه ميزان متوليان امور ما، وزارت اقتصاد و دارايى، سيستم بانكى و دستگاه هاى تصميم گير و مجرى حوزه اقتصاد و تجارت و بازرگانى ما، به اهل نظر مراجعه مى كنند و چقدر خودشان اهل نظر هستند؟ كافى است شما به فهرست كسانى كه توليت امور را در حوزه هاى علمى و البته غيرانسانى دارا هستند، مراجعه كنيد و تخصص هاى آنها را با مسؤوليتشان بسنجيد.از آغاز پيروزى انقلاب، البته سال هاى اول را قبول داريم كه شرايط خاصى بوده، اسامى ديپلمات هاى ما كه به عنوان سفير به كشورها رفتند را فهرست كنيد و تحصيلات آنها را ببينيد، كه چقدر با تخصصى كه بايد داشته باشند ارتباط دارد و تا چه اندازه به علوم سياسى و اسلامى آشنايى دارند؛ پزشك است، مى شود وزير، مهندس است مى شود سفير و به همين ترتيب.همه اينها جايگاه خودشان را دارند اما در امر مديريت و مناسبات و تنظيم روابط و مسائل اجتماعى و سياسى در اين حوزه ها، به متخصص در حوزه علوم انسانى نياز داريم، اما چنين نيست.
    تصميم گيرى هايى كه انجام مى شود و متأسفانه تحقق پيدا مى كند، اگر با مبادى نظرى و معقول ما سنجيده شود مشاهده مى شود كه تفاوت چقدر زياد است.نظام بانكى ما چگونه عمل مى كند؟ براساس قانونى كه در كوران انقلاب و در آغاز تصدى امر جامعه و حكومت و سياست به عنوان يك كار مقطعى و مبتنى بر احكام اضطرارى و ثانوى تنظيم شده، قانون بانكدارى بدون ربا؟ اين در يك مقطعى بوده كه ما استنباط نمى كرديم، چون حكم و كل را كسى از ما سؤال نمى كرد، و مسؤوليت نظام بانكى با ما نبود، فقيه ما مطالعه و آگاهى نداشت و افتاء نكرده بود.در يك موقعى اين كار شده بود، هنوز هم اين سيستم دارد انجام مى شود و اجرا هم ناقص است و عملاً خيلى از مردم ربا مى خورند، آيا نمى توانستيم در اين ۲۷ سال يك سيستم و مدل بانكدارى اسلامى طراحى كنيم كه مبتنى بر مبانى خودمان باشد و براساس منطق اجتهاد استنباط شده باشد، و مطابق با فقه زنده و فعال و كارساز و اداره كننده باشد؟ مى توانستيم؛ البته در اينجا من لازم مى دانم كه از فقيهان هم گله كنم ولى بيشتر از مديران چون به فقيهان اصلاً مراجعه نمى شود.ما فقيه نيستيم، ولى در مقام اجرا مشكلات سيستم هاى بانكى را گفتيم و هم مدل و الگوى بديل پيشنهاد داديم، يك نفر از عناصر بانكى كه مطلع هستند كه اين تحقيقات هم انجام شده و محققان اين تحقيقات را هم مى شناسند، مراجعه نكرده كه شما چه مى گوييد؟ و چگونه مى شود اين مدل بانكدارى اسلامى را پياده كرد؟
    سومين مانع، خودباختگى و غيرپرستى و شيفتگى نسبت به نظريه ها و ديدگاه هاى غيرخودى است كه به يك بيمارى و آسيب و يك مانع فرهنگى درونى تبديل شده و هرآنچه را كه از بيرون فرامى رسد علمى و هر تحقيقى كه ارجاع به متون غيرفارسى و احياناً غيرعربى داشته باشد علمى مى پنداريم.شما بهترين مطلب را ارائه كرده باشيد اما ارجاع انگليسى نداشته باشد علمى نيست و اين يك آفت و مشكل است.يعنى اينكه اگر خود شما توليد كرديد ارزش ندارد اما اگر توليدات ديگران را وام گرفتيد و عرضه كرديد اين كار ارزش دارد و علمى است.
    چهارمين آسيب ديدگى، عنصر اعتماد به نفس در افق ملى، و همچنين در همه افراد جامعه است.
    پنجمين مانع، اسطوره شدن نوابغ و اين توهم كه فقط نابغه نوآور است؛ كه اين چنين نيست.همه نابغه اند و بايد نبوغ آنها كشف شود.ما دو شخصيت بزرگ متفكّر و مقلّد علم در عصر خودمان داريم، شهيد صدر و شهيد مطهرى، شهيد صدر نابغه است اما به نظر من شهيد مطهرى نابغه نيست اما توليد شهيد مطهرى بيش از شهيد صدر است.شهيد صدر به استناد نبوغش متفاوت حرف مى زند، اما شهيد مطهرى غنى تر حرف مى زد.لهذا اين تصور كه حتماً كسى بايد نابغه باشد تا توليد علم كند مانع بزرگى است و پيشاپيش افراد را از كار بازمى دارد.
    ششمين مانع، حجاب معاصرت است تا كسى زنده است به او توجه نمى شود، چون معاصر است.براى فردى كه از دنيا رفت بنياد تأسيس مى كنيم و هرچه با او فاصله مى گيريم تازه مى فهميم كه چه كسى است.
    هفتمين مانع، سنت زدگى، كهنه گرايى و ميراث پرستى است؛ ضمن اينكه من بشدت ملتزم هستم به ميراث علمى خودى؛ اما افراط در آن هم مانع است.هرآنچه داريم مقدس نيست .
    هشتمين مانع، شخصيت زدگى و پيرپرستى است؛ جوان ها گاهى حرف هاى دقيق ترى مى گويند؛ گاهى بعضى جوان ها حرف دارند، بايد حرف هاى آنها را شنيد.فقر جرأت و خود سانسورى كه به اختناق سفيد تعبير مى كنم.
    نهمين مانع، فقر سنت نقد و تضارب آرا است؛ و دهمين مانع سياست زدگى است؛ هرچه مى گوييد به يك جناح گره مى خورد بعد مى گويند اين دارد نظريه را تئوريزه مى كند كه اين بزرگ ترين مانع است.
    مانع يازدهم، فرو بردن رسم تكريم و روح قدرشناسى از صاحبنظر است كه متأسفانه به اندازه يك فوتباليست هم يك مبتكر قدر و منزلت ندارد.
    فقدان عرف تعلّم و تبادل علمى و كار گروهى در تحقيق كه من گاهى مثال زده ام كه دو بزرگ در يك شهر چند ده سال زندگى مى كنند و هيچ گاه بين اين دو بزرگ يك نشست علمى صورت نمى گيرد و اگر روزى اين اتفاق رخ دهد، يك نقطه تاريخى مى شود.

    Last edited by sajadhoosein; 14-02-2011 at 15:16.

  8. #38
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    فرهنگ فارسی و مسلمانان یون نن


    . بعلت تسهیلات حمل و نقل بین المللی ، در قرن 7 قبل از پیدایش دین اسلام ، ملتهای یون نن از طریق برمه ، ویتنام ، تایلند با هند ، فارس و عربستان به مبادلات اقتصادی و فرهنگی می پرداختند. در آن زمان ارتباط بین فارس قدیم و ناحیه یون نن برقرار بوده و از اوایل قرن 7 پس از ظهور دین اسلام در شبه جزیره عربستان تا قرن 13 (زمان لشگرکشی مغولها به مناطق غرب ) تعداد زیادی از مسلمانان فارس در آسیای غربی و کشورهای آسیای میانه ( که دیگر فارسی شده بودند) ، بدنبال غلبه مغولها بر کشور دالی و دودمان سونگ جنوبی وارد یون نن شده و از این به بعد دین اسلام در یون نن بطور گسترده رواج یافت. طی مدتی طولانی از زمانهای یوان و مینگ و چینگ و جمهوری چین تا امروز، این جاده ابریشم قدیم جنوب غربی به جاده مهمی تبدیل شده است که مسلمانان یون نن با مردم کشورهای آسیای جنوب شرقی به مبادلات اقتصادی فرهنگی بپردازند و به زیارت مکه بروند. این مقاله بر اساس نتایج پژوهش های پیشینیان ، در 3 زمینه باستان شناسی و تاریخی و فرهنگی ، فرهنگ درخشان فارسی و اسلامی قدیم و روابط دیرینه تاریخی بین مسلمانان فارس و یون نن را بیان می کند تا با مرور گذشته دوستی سنتی را گسترش داده و مبادلات اقتصادی فرهنگی بین مردم دو کشور چین و ایران در قرن 21 رابه پیش ببرد.

    فصل باستان شناسی: مجسمه " آدم کشور فارس" در غار شی بائو شان واقع در ناحیه جیان چوان ( Jian chuan )
    از آثار کشف شده از زیر خاک می توان استنباط کرد که مبادلات اقتصادی فرهنگی بین هند در آسیای جنوبی و فارس در آسیای غربی و یون نن در چین ، خیلی قدیمی و در زمان بهار و پاییز چین ( در حدود سال 765 تا 477 قبل از میلاد ) آغاز شده بود. در سال 1975 ، در لی جیا شان شهرستان جیانگ چوان واقع در 60 کیلومتری شرق کون مینگ ، یک مروارید مغز استخوان قرمز از مقبره شماره 24 گورستان زمان بهار و پائیز چین بیرون آورده شد که به نظر باستان شناسان ، این نوع مروارید در حوزه رودخانه هند و ناحیه آسیای غربی تولید می شد. همزمان در مقبره شماره 7 شی زای شان شهرستان جین نینگ واقع در شرق دریاچه دیان چی یک دگمه نقره بشکل سپر با تصویر ببر با بال کشف شد. بنظر باستان شناسان و هنرمندان ، این دگمه با تصویر ببر با بال از فارس آمده و بیشتر در فارس وهند رایج بوده است. وجود " جاده سی چوان هند " و آثار باستانی کشف شده نشان می دهد که مبادلات اقتصادی فرهنگی بین یون نن و هند و فارس دیرپا بوده است. در زمانهای تانگ وسونگ ، دو حکومت نیمه مستقل محلی یعنی کشور نان زائو ( 649 � 936 م )و کشور دالی ( 937- 1253 م ) توسط نیاکان ملت ای و ملت بای در یون نن تاسیس شدند. مرکز سیاسی اقتصادی و فرهنگی آنها در شهر قدیم دالی بود. در طول 6 قرن ، شهر دالی یکی از 14 شهر بزرگ جهان در آن زمان و مرکز رفت و آمد و شهر بزرگ تجاری بین المللی محسوب می گردید که کشورهای آسیای جنوب شرقی ، آسیای جنوبی و آسیای غربی را بهم پیوند داده بود. جاده سی چوان هند در آن زمان راه عبور بوداییان هند و مسلمانان فارس ، عرب و کشورهای آسیای میانه در جهت انجام فعالیت های تجاری و جنگی در یون نن بود. پس از زمانهای یوان و مینگ ، بدنبال افزایش جمعیت مسلمانان یون نن ، این جاده قدیم بغیر از مبادلات اقتصادی فرهنگی به راه عبور مسلمانان یون نن برای رفتن به زیارت مکه تبدیل شد. این وضع تا امروز ادامه دارد.
    یکی از شواهد مهم باستان شناسی در زمینه مبادلات اقتصادی فرهنگی بین یون نن و فارس قدیم مجسمه سنگی " آدم کشور فارس " در غار شماره 9 شی بائو شان شهرستان جیان چوان است که این مجسمه تاکنون همچنان باقی مانده است.
    شهر دالی شهر مهم غرب یون نن در زمانهای تانگ و سونگ مرکز سیاسی اقتصادی و فرهنگی استان یون نن و کانون رفت و آمدها بود که منطقه جنوب غربی چین باید از طریق آن با آسیای جنوب شرقی ، آسیای جنوبی و آسیای غربی ارتباط برقرار می کرد. غار شی بائو شان در داخل شهرستان جیان چوان ، غار هنری باقی مانده از زمانهای نان زائو و دالی است و این غار و " نقاشی جانگ شنگ وین ( Zhang sheng wen ) " خلق شده در همان زمان ، نشان زنده مبادلات دوستانه اقتصادی فرهنگی بین ملیت های یون نن و مردم کشورهای آسیای جنوب شرقی ، آسیای جنوبی و آسیای غربی از جمله برمه ، ویتنام ، لائوس ، تایلند ، کامبوج ، هند و فارس می باشند. در غارهای شی بائو شان ، مجسمه های سنگی وجود دارد که بر اساس شکل بودای هند و مسافران ملتهای دریای جنوبی و فارس در آسیای غربی ساخته شده اند. در غار شماره 9 یک مجسمه بعنوان " آدم کشور فارس " باقی مانده است. از دهه 70 قرن 20 ، دانشمندان داخل چین و یون نن در این باره بررسی و تحقیق کرده اند. برجسته ترین محقق آنها آقای وانگ پائو شنگ ( Wang pao sheng) دانشمند دالی است. او در سال 1970 در باره غارهای شی بائو شان بررسی و تحقیق جامعی انجام داد. او در مقاله ای تحت عنوان " تحلیل مجمسه آدم کشور فارس در غار شی بائو شان شهرستان جیان چوان یون نن" نوشته است:
    " غار" آدم کشور فارس " غار شماره 9 واقع در ناحیه شی زی گوان شی بائو شان شهرستان جیان چوان است. بلندی غار 140 سانتیمتر و عرض آن 90 سانتیمتر است. این مجسمه روی یک سنگ بنفش شیب دار واقع در پایین پرتگاه تراشیده شده بود. طول بدن 92 سانتیمتر است و صورت آن تخریب شده و واضح نیست، ولی چشم عمیق و بینی آن بطور مبهم تشخیص داده می شود. کلاهی بشکل نیم قوس بسر دارد و در لبه کلاه شاید زینت بشکل مروارید آویخته شده است. بند کلاه پیچیده ، مویش مجعد و لباس بزرگ پوشیده است. حاشیه پائین لباس در اثر وزش باد به حرکت درآمده است. شانه راست خراب شده و شانه چپ و نشیمنگاه کامل و سالم است. دست چپ مجسمه در بالا و دست راست در پایین است. تنه درختی را محکم بدست گرفته که قسمت بالای تنه درخت نازک و قسمت پائین آن کلفت است. شاید این تکیه گاه " آدم کشور فارس " باشد. پارچه لباس، ابریشم قدیمی است و لباس کوتاه و تنها به زانو رسیده است و کمر با یک بند ابریشم بسته شده و روی آن زینت وجود ندارد. مجسمه چکمه پوستی به پا دارد. چکمه راست 6 سانتیمتر و چکمه چپ خراب شده است. در قسمت بالای سمت راست مجسمه عبارت " آدم کشور فارس " تراشیده شده که اندازه حروف یکی نیست. قطر هر واژه چینی در حدود 10 سانتیمتر است و سطح هنری خوشنویسی آن بالا نیست."
    آقای وانگ پائو شنگ بر اساس صورت لباس و زینت های مجسمه دو نظر ابراز کرده است:
    1- کلاه آدم کشور فارس بشکل نیم قوس است. هر چند لبه آن روشن نیست ، ولی زینت هایی بشکل مروارید بر آن آویخته شده و بند آن دراز است. از نظر ویژگی ، این کلاه با کلاه زمان سلسله ساسانی فارس شبیه است. لازم بذکر است که نویسنده در غار دوم ناحیه شی جونگ سی مشاهده کرد که گارد مخصوص هفتم ایستاده در دست راست شاه نان زائو نیز صورت آدم مناطق غربی دارد. چشم آن عمیق و بینی اش بلند است. کلاه بشکل قوس به سر گذاشته و بر لبه کلاه زینت های بشکل مروارید آویخته شده است. گلدان گرانبهایی را محکم بدست گرفته که از نظر شکل محصول کشور نان زائو و چین در زمان تانگ نمی باشد. ویژگی های فوق الکذکر به ویژگی آدم کشور فارس در غار نهم نزدیک است که برای تحلیل روابط نان زائو با کشورهای آسیای غربی از جمله فارس مفید می باشد. 2- تکیه گاه دست آدم کشور فارس شاید عصای مورد استفاده آخوندها باشد. طبق بررسی ، محمد پس از تاسیس دین اسلام در اوایل قرن 7 در صحرا شاخه درخت خرمایی را محکم بدست گرفت و تعلیمات مذهبی برای پیروانش را تبلیغ کرد. این داستان در میان مسلمانان مشهور است و این چوب ،عصا خوانده شده است. آخوند هنگام وعظ در نماز جمعه نیز دست به عصا تعلیمات مذهبی را تبلیغ می کند. اگر نظر نویسنده مبنی بر " عصا" تایید شود ، می توان نشان داد که رسوم مذهبی فارس قدیم مورد توجه اهالی یون نن در آن زمان قرار گرفته است.
    آقای وانگ پائو شنگ با مراجعه بسیار به مدارک تاریخی سرانجام اظهارنظر کرد که مجسمه " آدم کشور فارس " نشان می دهد که مسلمانان مناطق غربی در زمانهای نان زائو و دالی وارد ناحیه غرب یون نن شده بودند.
    آقای وانگ پائو شنگ علاوه بر مجسمه " آدم کشور فارس " از غار شی بائو شان جیان چوان ،در باره دو مجسمه " مستخدم فارس زانو بر زمین زده " کشف شده در مقبره قدیم معبد جو لین شهرستان یانگ بی در سال 1980 و 16 تمثال شاه از " نقاشی جانگ شنگ وین " تحقیق کرده و گفته است... از نظر ویژگی دو مجسمه مستخدم زانو به زمین زده ، باید تازی یا فارسی باشند. در میان 16 تمثال شاه ، آنکه چشم عمیق و بینی بلند و موی فردار دارد شاید شاه فارس باشد. بسیاری دانشمندان یون نن نیز معتقدند که آن مجسمه شاهدی تاریخی است که دین اسلام در زمانهای نان زائو و دالی وارد ناحیه غرب یون نن شده بود.
    از اکتشافات باستان شناسی در یون نن می توان استنباط کرد که حداقل از زمان بهار و پائیز چین در قرن 7 قبل از میلاد تا زمانهای تانگ و سونگ و زمانهای نان زائو و دالی ، ناحیه یون نن با هند و فارس قدیم مبادلات اقتصادی فرهنگی خیلی زیاد داشته است.
    تاریخ: ورود سید اجل به یون نن موجب فارسی شدن مسلمانان یون نن شد.
    با ورود به قرن 13 میلادی، رفت و آمد بین یون نن و فارس وارد مرحله مهمی در تاریخ شد. تعداد زیادی از مسلمانان ملتهای آسیای میانه همراه نیروهای مغول از غرب به شرق وارد چین شده و در لشگرکشی نیروهای مغولی به دار و دسته کشور دالی یون نن شرکت کردند و بعنوان مقام نظامی ،کارگر ، تاجر ،دانشمند، واعظ اسلامی اعزام شده از طرف حاکمان مغولی ، وارد یون نن شدند. در این میان مشهورترین شخصیت سید اجل شمس الدین سیاستمدار مسلمان هوی بود که در بخارا واقع در شرق امپراطوری فارس قدیم متولد شده بود.
    بنوشته کتاب " تاریخ یوان. بیوگرافی سید اجل شمس الدین " ، " سید اجل شمس الدین عمر نام داشت و مسلمان هوی و از نوادگان پیغمبر بود. سید اجل به معنی ، نجیب زاده است." آقای بای شوو ای تاریخدان مشهور مسلمان هوی چین پس از مطالعات زیاد اظهار داشت: " سید اجل لقب محترمانه ای مخصوص فرزندان محمد بوده و به معنی نجیب زاده افتخارآمیز است. عمر نام اصلی و شمس الدین بمعنی آفتاب مذهبی است." منظور از پیغمبر در زبان فارسی محمد است. منظور از " سید" فرزندان علی در شاخه حسین می باشد. حسین پسر دوم علی خلیفه چهارم و علی شوهر فاطمه دختر محمد پیغمبر بود. علی دو پسر داشت پسر بزرگ حسن که فرزندانش توسط مسلمانان به لقب شریف و پسر دوم حسین که فرزندانش توسط مسلمانان به لقب سید خوانده می شوند. بر اساس مدارک تاریخی شجره نامه های باقی مانده در چین ، می توان تعیین کرد که خانواده سید اجل در واقع فرزندان هم خون شاخه حسین پسر دوم علی داماد محمد پیغمبر و خلیفه چهارم بوده اند.
    محافل تاریخی چین همه می دانند که زمان یوان زمان اوج ورود مسلمانان ملتهای مناطق غربی ، همراه مغولها، به چین و گسترش دین اسلام در چین بوده است. مناطق غربی بطور کلی به کشورهای عربی ، فارس در آسیای غربی و آسیای میانه اشاره دارد و مسلمانان مناطق غربی در کتاب رسمی دودمان یوان بطور کلی " هوی هوی " خوانده شده اند. آنها پس از ورود به چین ، با مردم ملتهای هان ، مغول و اقلیت های ملی ازدواج کرده و سرانجام در اواخر یوان و اوایل مینگ به مسلمانان چین تبدیل شدند. در روند لشگرکشی نیروهای مغول به دودمان سونگ جنوبی ، یون نن پایگاه عمده استراتژیکی در جهت محاصره نیروهای سونگ جنوبی بود. در سال 1253، قوبیلای قاآن بعنوان ولیعهد با اولیانگ خه ته فرمانده نیروهای مغول، صدهزار نفر سرباز از نیروهای مشترک مغولی و هوی هوی بسیج کرد که کشور دالی را اشغال کنند. سپاهیان مسلمان هوی مناطق غربی به همراه نیروهای مغول در لشگرکشی شرکت کردند و سپس پاسداری شهرهای مهم نظامی غرب و میانه و جنوب یون نن را برعهده گرفتند. آنها قدیمی ترین نیاکان مسلمانان یون نن بودند. در زمانی که سید اجل شمس الدین امور مهم نظامی و سیاسی یون نن را اداره می کرد بعداً که نصرالدین پسرش و حسین نوه اش این امور را بر عهده گرفتند،مسلمانان ملتهای فارس و آسیای میانه بعنوان همراهان و وابستگان سید اجل و فرزندانش وارد یون نن شده و به صفوف نیاکان مسلمانان یون نن پیوستند. بنا به مدارک تاریخی چین و شجره نامه های قدیم ملت هوی یون نن و گفته های شفاهی مردمی ، نیاکان مسلمانان یون نن بیشتر از بغداد و خراسان در آسیای غربی و بخارا و خوارزم در آسیای میانه آمده بودند. این مناطق بغیر از بغداد قبل از قرن 13 عمدتاً سرزمین امپراطوری فارس قدیم بوده و مردم از زبان فارسی استفاده می کردند. فرهنگ فارس قدیم فرهنگ رایج آن مناطق بوده و در آنها تاثیر عمیقی داشته است. در واقع آن مناطق از زمان قدیم تاکنون به دایره فرهنگ فارس تعلق داشته اند. به عبارت دیگر " هوی هوی " های مناطق غربی وارد شده به یون نن در زمان یوان بیشتر مسلمان فارس شده ( Persian ized Muslims ) بوده اند. فرهنگ آنها رنگ شاخص فارسی � اسلامی داشت. رنگ فارسی فرهنگ تاکنون ادامه یافته و در جامعه مسلمانان یون نن امروز باقی مانده است.

    فرهنگ: میراث فرهنگ فارسی باقی مانده در جامعه مسلمانان یون نن
    فرهنگ فارسی � اسلامی قدیم در جامعه مسلمانان یون نن هنوز بمقدار زیادی باقی مانده و می توان گفت در همه جا یافت می شود. فرهنگ فارسی باقی مانده در جامعه مسلمانان یون نن بیشتر در زمینه های فرهنگ مذهبی ، عید ملی هوی، روش فعالیت های اقتصادی ، آداب و رسوم و زندگی روزمره و غیره ظاهر می شود.
    در زمینه فرهنگ مذهبی ، مسلمانان یون نن هر چند پیرو مذهب حنفیه بوده اند، ولی از زمان قدیم تاکنون برای اسامی 5 نماز یومیه از زبان فارسی استفاده می کنند، یعنی نماز بامداد ، نماز پیشین ، نماز دیگر ، نماز شام و نماز خفتن. آخوند در آموزش مسجدی مسلمانان یون نن ، از زمان قدیم نه تنها زبان عربی را به کودکان یاد داد تا " قرآن " و حدیث را مطالعه کنند، بلکه زبان فارسی را نیز تدریس می کرد تا دانش آموزان شعر فارسی ، فلسفه و منطق وتصوف فارس را تحصیل کنند. مقدار زیادی از قابهای چوبی برای چاپ کتب درسی زبان فارسی در آموزش مسجدی همچنان در انبار کتابهای مقدس در مسجد نان چنگ واقع در خیابان عدالت شهر کون مینگ نگهداری می شود. ما لیان یوان استاد آموزش مسجدی مسلمانان یون نن در اواخر چینگ ، فلسفه صوفی را کتاب درسی دانش آموزان کلاس های بالا قرار داد و این کتاب درسی به زبان فارسی تاکنون همچنان در میان مردم ملت هوی یون نن باقی مانده است. افکار فلسفی و مکتب صوفی بر استادان مهم آموزش مسجدی مسلمانان یون نن از جمله ما فو چو و ما لیان یوان تاثیر زیادی گذاشته بود.
    از آنجا که مسلمانان یون نن در زندگی مذهبی دائماً از زبان فارسی استفاده می کردند و کتاب درسی زبان فارسی همیشه مورد استفاده آموزش مسجدی قرار می گرفت و استادان آموزش مسجدی از افکار مکتب صوفی اسلامی فارس متاثر بودند، می توان گفت که نیاکان مسلمانان هوی یون نن بیشتر از منطقه فارس یا آسیای میانه فارسی شده آمده بودند.
    در عیدهای مذهبی ملی ، مسلمانان یون نن ، علاوه بر عید فطر و عید قربان برای یادآوری فاطمه دختر محمد و همسر علی خلیفه چهارم دین اسلام نیز جشن می گیرند. در فعالیت های اقتصادی ، مسلمانان یون نن دوست دارند با استفاده از اعداد زبان فارسی چانه بزنند. مسلمانان یکدیگر را " دوست " می خوانند. آخوند هوی در مراسم و جشن ها مانند مراسم ازدواج تخم هنداونه ، بادام زمینی ، قند و چند تا سکه بسوی تازه داماد و تازه عروس می اندازد تا به آنها تبریک بگوید و پس از ازدواج بطور سعادتمند زندگی کنند و بزودی بچه دار شوند. در مراسم تشییع جنازه ، خویشاوندان مرده معمولا طبق وصیت مرده تعدادی سکه و پول به خویشاوندان و دوستان شرکت کننده در مراسم هدیه می دهند. گفته اند که همه این آداب و رسوم مسلمانان یون نن از فارس یا آسیای میانه قدیم فارس شده که محل تولد نیاکان آنها بوده سرچشمه گرفته است.
    در فرهنگ فارسی باقی مانده در جامعه مسلمانان یون نن پدیده خاصی وجود دارد: در زبان ملت دای ( Dai ) در ناحیه سی شوانگ بان نا ( Xi shuang ban na) مسلمانان یون نن Pashi یا Pathi و در زبان برمه ای Panthay یا Pansee خوانده می شوند. این نام در واقع نام قدیم مسلمانان فارس بود. در قرون میانه هندیان و برمه ها تاجر فارس را Farsi یا Pars می خواندند. طبق مدارک تاریخی چین ،قبل از قرن 7 میلادی ، جاده ابریشم دریائی معروف جهان که از خلیج فارس از طریق منطقه آسیای جنوب شرقی به سواحل دریای جنوب شرقی چین می رسید ، همیشه تحت کنترل تجار فارس قرار داشت. مردم هند ، برمه ، تایلند ، ویتنام ... با فعالیت های تجار فارس آشنا بودند. طبق مدارک تاریخی هند، از قرن 8 تا قرن 10 ، عده ای از زرتشتی هایی که میل نداشتند به دین اسلام ایمان بیاورند به سواحل غرب دریای هند مهاجرت کردند. هندیان در آن زمان آنها را پارسی ( Parsi ) نام نهادند و این نام تاکنون همچنان مورد استفاده می باشد. Pashi یا Pathi در زبان ملت دای معنی خاصی دارد. به گفته پرفسور دائو شی شون ( Dao shi xun ) کارشناس زبان دای ، Pashi یا Pathi در زبان دای قدیم بمعنی تاجر، واسطه و مالیات بود. این معنی با واقعیت تاریخی مسلمانان هوی وارد شده به یون نن از زمان یوان مطابق است که در زمانهای مینگ و چینگ بیشتر مشغول تجارت کاروانی در یون نن و کشورهای آسیای جنوب شرقی بودند. در زمان قدیم ، آنهائی که از طریق دریا و قاره هند برای تجارت و بازرگانی وارد برمه و چین می شدند، بیشتر مسلمان فارس بودند. لذا برمه ای ها مسلمانان فارس را تاجر یا پاشی(Pashi ) نام گذاشتند. از این جهت می توان استنباط کرد که معنی واژه Pashi یا Pathi در زبان دای و Panthay یا Pansee در زبان برمه ای، مسلمان فارس است. در زمان قدیم هندیان تجار مسلمان فارس را پارسی ( Parsi ) خواندند و زبان دای و زبان برمه ای از این واژه استفاده کرد ولی صدای آن را کمی تغییر داد. در قرن 18 ، پس از ورود استعمارگران انگلیسی به آسیای جنوب شرقی ، این واژه لاتینی شد و به Panghse Pasi Parsi Pathi Panse Panthee Panthey Panthay تبدیل گردید. ولی معنی هسته ای آن یعنی " مسلمان " هرگز تغییر پیدا نکرد. اما پس از قرن 18 ، معنی واژه Panthay در زبان برمه ای محدود شد و بر مهاجرین هوی وارد شده از یون نن به برمه و مسلمانان هوی ساکن شده در یون نن دلالت پیدا کرد.
    از توضیحات مذکور می توان استنباط کرد که مبادلات اقتصادی فرهنگی بین فارس و هند و منطقه یون نن چین از زمان قدیم بصورت گسترده آغاز شد و فرهنگ فارسی ـ اسلامی نقش مهمی در شکل گیری جامعه مسلمانان هوی یون نن ایفا کرد.

    بخش پایانی: فرهنگ فارسی و مسلمانان یون نن
    استان یون نن چین با فارس در آسیای غربی 10 هزار " لی " فاصله داشت، ولی " جاده سی چوان هند" قدیم دو منطقه را به هم وصل کرده بود و از زمان بهار و پائیز چین ( قرن 7تاقرن 4 قبل از میلادی) ، تجار فارس از جاده سی چوان هند برای انجام فعالیت ها و مبادلات اقتصادی وارد ناحیه یون نن می شدند. این جاده قدیم پلی برای رفت وآمد اقتصادی و فرهنگی بین مردم دو کشور در زمان قدیم ایجاد کرده بود. پس از ورود به قرن های 7 و 8 ، همزمان با سیاست درهای باز چین در زمان تانگ و شکوفائی اجتماعی اقتصادی در زمان سونگ ، تجار فارسی و تازی که در تجارت و بازرگانی ماهر بودند پی درپی وارد چین شدند و در سرزمین نان زائو و دالی واقع در منطقه جنوب غربی چین اثر پای آنها پیدا است. مجسمه سنگی و مجسمه سفالین آدم فارس کشف شده در یون نن تاریخ دیرینه روابط بین دو منطقه را بخوبی نشان می دهد. در قرن 13 در زمان یوان ، لشگرکشی مغولها به مناطق غربی موجب توسعه روابط چین با مناطق غربی و ورود مسلمانان فارس و ملت های فارس شده آسیای میانه به چین شد. پس از سال 1273 ، بدنبال لشگرکشی مغولها به یون نن و اطراف آن ، قوبیلای قاآن امپراطور دودمان یوان سید اجل شمس الدین سیاستمدار مشهور مسلمان هوی را که محل تولد نیاکانش در بخارا بود به مقام استانداری یون نن منصوب کرد و تعداد زیادی از مسلمانان فارس و مسلمانان ملتهای فارس شده آسیای میانه نیز وارد یون نن شدند و 5 پسر و 23 نوه سید اجل در یون نن زندگی می کردند. آنها با اجرای قانون و مقررات اسلامی و رعایت " قرآن " و حدیث با ملتهای برادر خود در یون نن همکاری کرده و خدمات شایسته ای برای دفاع از منطقه مرزی و توسعه آن انجام دادند و سرانجام به ملت هوی ، یکی از اعضای برجسته خانواده بزرگ چند ملیتی در فلات یون نن ، تبدیل شدند. هر چند از زمان ورود نیاکان مسلمانان فارس و فارسی شده به یون نن بیش از 700 سال گذشته است ، ولی فرهنگ و آداب و رسوم اسلامی با ویژگی فارسی تاکنون همچنان بطور آشکار باقی مانده است. از توضیحات 4 بخش این مقاله می توان دریافت که فرهنگ فارسی � اسلامی دیگر به یک ژن اجتماعی � فرهنگی ( ( Socio callural gene مسلمانان هوی یون نن تبدیل شده است. روابط دیرینه تاریخی فرهنگی مسلمانان فارس ( ایران ) و مسلمانان هوی یون نن و نسبت خونی آنها ، میراث گرانبهائی در مبادلات اقتصادی فرهنگی بین مردم دو کشور می باشد که باید این میراث را خیلی گرامی بداریم.

  9. #39
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نقش تربیت در نهادینه کردن دموکراسی


    به این معنی که انسان به عنوان واحد موثر اجتماعی اساسی ترین مفاهیم اجتماعی (که در بازسازی روابط در سطح کلان نقش حیاتی دارند) را از خانواده و در خانواده یاد می گیرد. دیگر مراکز یادگیری عبارتند از مسجد و مدرسه. برخلاف تصور رایج بنظر بنده دانشگاه نقش اساسی در آموزش مفاهیم پایه اجتماعی بازی نمی کند، چراکه مفاهیم بنیادی در سنین کودکی در ناخودآگاه فرد شکل یافته است و در دانشگاه این مفاهیم فقط شکل تئوریک پیدا می کنند یا آنکه یک مفهوم بدوی با یک تئوری مدرن زرق و برگ می یابد. اما یادگیری و بیان این تئوریهای مدرن در دانشگاه عملا بر رفتار نهادینه شده فرد که در دوران کودکی وجود فرد را به تسخیر درآورده، تاثیری نمی گزارد. چه بسا در جامعه ما این تجربه به خوبی قابل مشاهده است طوریکه افرادی با ظاهر مدرن و دانشگاه رفته، عملکردی نا هنجار و بدوی دارند. درک این مسائل شروع رسالت روشنفکران برای یافتن راه حل است.
    برای رفع مشکل یک سیستم قدم اول شناخت سیستم است. هر چه این شناخت کاملتر و عالمانه تر باشد امکان یافتن راه حل کلیدی بیشتر است. هدف ما در این مقاله یافتن همین راه حل کلیدی برای تحول سیستم اجتماعی افغانستان از حالت متوقف به حالت پویا است. جامعه از جزء موثری به نام فرد تشکیل یافته است. به رسمیت شناختن این جزء موثر در رقم زدن هویت سیستم، امری بدیهی است طوریکه سایر عوامل از جمله عوامل خارجی در مقایسه با آن بسیار کمرنگ می نماید.
    این عامل موثر یعنی فرد را از نظر کارکرد مورد تحلیل قرار می دهیم. از زمان تولد تا هنگامی که یک فرد به یک عامل موثر تبدیل می شود معمولا به 25 سال وقت نیاز است. این همان دورانی است که فرد آموزش می بیند تا به یک عامل موثر تبدیل گردد. در حکومت هایی که بر تاریخ معاصر ما گذشته است کمترین بها به این افراد داده شده است. به عبارت دیگر به دلایل مختلف کمترین سرمایه گذاری دولت ها روی آموزش صورت گرفته است. دلیل آن روشن است: چون که حکومتها به دلیل بی ثباتی درگیر امور گذرای روزمره بوده اند و قشر خردسال تا جوان، در حال جامعه مسلما عامل موثری به حساب نمی آید، لذا سرمایه گذاری کلانی روی این قشر صورت نگرفته است.
    در این میان سنین کودکی زمانی است که انسان درک اساسی از محیط اطراف خود می یابد و مفاهیم پایه ای که تاثیر مستقیم بر روابط اجتماعی دارند را می آموزد، یا آنکه باید بیاموزد ولی آموزشی داده نمی شود. بطور مثال این مفاهیم عبارتند از: اختیار، عدالت، نظم، تدبیر و رعایت حقوق دیگران. در نگاه اول این مفاهیم بسیار پیچیده می نماید طوریکه یاد گرفتن آنها آنهم در سنین کودکی شاید غیر ممکن به نظر برسد. باید اعتراف کنم اگر من هم به طور مستقیم چگونگی آموزش این مفاهیم پایه در روابط اجتماعی را در کودکستانهای غربی ها مشاهده نمی کردم، پذیرفتن این سخن برایم سنگین بود. در غرب خانواده و خصوصا کودکستان کودک را در شناخت صحیح جهان اطراف کمک می کند و درک قوانین پایه اجتماعی (به طور مثال احترام به حقوق دیگران) که باعث شکل پذیری یک جامعه پایدار می گردد را از راه های بسیار ساده (از جمله بازیها و واکنش حساب شده به رفتار کودک) امکان پذیر می کند.
    من با این حساب ایمان دارم که مهمترین زمان در تشکیل شخصیت اجتماعی فرد سنین کودکی است و در جامعه ما بزرگترین نقش را خانواده بازی می کند. پس از آنکه شخصیت اجتماعی فرد شکل گرفت سرمایه گذاری برای نهادینه کردن این مفاهیم پایه از جمله دموکراسی کاری است عبث و بیهوده. نتیجه این آموزش بیهوده آن خواهد بود که بطور مثال فرد به ظاهر مترقی به جای ریش بلند از نیکتایی بهره می گیرد. خلاصه اینکه تربیت و آموزش آغاز نهادینه سازی عناصر وفاق اجتماعی از جمله دموکراسی است و رسالت روشنفکران در جامعه متوقف پروراندن امر آموزش برای پایه گزاری یک تمدن است.



    چگونه کاربرد وسیع یک بازی در کودکستان در ساخت یک تمدن تاثیر مستقیم دارد؟

    برای روشن شدن اهمیت موضوع مورد بحث به یک مثال ملموس پناه می بریم. در کودکستانهای غربی ها یک بازی بطور بسیار وسیعی استفاده می گردد. در این بازی کودک از قطعات و اجزا پلاستیکی و گاهی چوبی یک ساختمان، ماشین، هواپیما یا هر چیز مختلف دیگری را می سازد. بر پا کردن یا ساختن وسایل و ساختمانهای متفاوت از اجزا مشابه به کودک قدرت ذهنی معجزه آسایی می دهد، طوریکه این کودکان در سطح وسیع قدرت ایجاد یک تمدن سازنده را در آینده میابند. این بازی برای کودکان یک ساله به بالا با تنوع و اشکال بسیاری طراحی می گردد. در فارسی گاهی به این بازی خانه سازی اطلاق می گردد که شاید اسم صحیحی نباشد، چراکه کودک قدرت ساخت وسایل مختلف را از این اجزا دارد. مشکلی که اکنون در زمینه تربیت و آموزش کودکان در غرب مطرح است بازیهای کامپیوتری است. چراکه متخصصین تربیت کودک و روانشناسان کودک به هیچ وجه حاضر نیستند بازیهای کامپیوتری جای این وسیله آموزشی معجزه آسا و به ظاهر ساده را بگیرد. این بازی متنوع و ارزان به بهترین وجه قدرت خلاقیت فرد را بالا برده و مفهوم ساختن اشیاء مختلف از اجزاء مشابه را به کودک می آموزد. وقتی این بازی به صورت گروهی اجرا گردد، مفاهیمی اساسی مانند همکاری، تقسیم کار، نظم و نظایر آن به کودک از این طریق آموزش داده می شود. این مثالی است از تاثیر آموزش حساب شده بر ایجاد یک جامعه سازنده. نگاه موشکافانه به سیستم عملکرد شرکتهای عظیم سازنده محصولات پیشرفته به ما نشان می دهد که اساس کار به ظاهر پیچیده این شرکتها در قواعد بسیار ساده ولی مهمی نهفته است که کودکان غربی آن را در کودکستان از طریق این بازی آموخته اند!



    طرح یک تئوری برای بررسی رشد روانی انسان

    برای آنکه نقش تربیت را در نهادینه کردن رفتارهای متعادل اجتماعی مورد ارزیابی قرار دهیم، ابتدا باید با مفهوم رشد روانی انسان آشنا شویم. برای مطالعه رشد روانی انسان نیاز به یک تئوری نسبتا فراگیر داریم. مکتبهای رواشناسی فراوانی رشد روانی انسان را مورد مطالعه قرار داده اند. از میان این مکاتب سه مکتب، مصداقهای تجربیشان بیشتر از سایر مکاتب، در جامعه انسانی به ثبوت رسیده است. طوریکه روانشناسان کودک و مطالعه گران علوم اجتماعی از این مکاتب برای آفرینش سیستم های نوین آموزشی تربیتی بهره بسیار جسته اند. ابتدا به اختصار به بررسی نظریات این سه مکتب می پردازینم و سپس سعی میکنیم تا از آنها یک تئوری کاربردی برای کنکاش در موضوع مورد بحثمان بیابیم.
    - مکتب روانکاوی: نظر مکتب روان کاوی در مورد رشد انسان اکنون پس از گذراندن آزمونهای زیادی در طول تاریخ روانشناسی، مورد پذیرش اکثر صاحبنظران تربیت کودک قرار گرفته است. فروید پدر این مکتب به حساب می آید. فروید و سایر هم مکتبهای او تلاش کرده اند تا رشد انسان را براساس رویدادهایی که در دوران کودکی برای او اتفاق افتاده است تحلیل کنند. طبق این مکتب، انسان به طور تصادفی و ارادی عمل نمی کند بلکه بر اساس انگیزشهای درونی، آرزوهای سرکوب شده یا ناآگاه عمل می کند. بنابراین هر رفتاری که از انسان سر میزند جبری است. فروید برای دسترسی به ناخودآگاه انسان ابتدا روش هیپنوتیزم را پیش میگیرد، بعد به تداعی آزاد و تعبیر خواب روی می آورد.
    - مکتب انسان گرایی: مکتب انسان گرایی برخلاف مکتب روانکاوی قبول ندارد که رفتار انسان به طور جبری، بدون اراده او و از طریق نیروهای ناهشیار یعنی امیال و آرزوهای سرکوب شده دوران کودکی هدایت می شود. بر اساس این مکتب انسان می تواند بر سرنوشت خود اثر بگزارد یا حتی آن را کنترل کند. چون انسان آزاد است، پس می تواند زندگی، خوشبختی و بدبختی خود را به طور آزاد و با اراده خود تعیین کند. طبق دیدگاه انسان گرایی، عمده ترین عاملی که فرد را به حرکت وا می دارد نگرشی است که او به خود و دنیای اطراف خود دارد.
    -مکتب رفتارگرایی: مکتب رفتارگرایی معتقد است که فرد در برابر محیط خود واکنش نشان می دهد نه اینکه به گفته روانکاوان، از درون برانگیخته میشود یا به گفته انسان گرایان، براساس اراده و اختیار خود عمل می کند. روانشناسانی چون پاولف و واتسون، رفتار را پاسخ به یک محرک در نظر می گیرند.
    در اینجا قصد بر تحلیل و تعیین صحت و سقم این مکاتب نیست، بلکه می خواهیم به کمک یک میزان علمی (تئوری) برای بررسی رشد روانی انسان، نقش تربیت و آموزش را بر نهادینه شدن رفتارهای متعادل اجتماعی (از جمله رفتار دموکراتیک) بررسی کنیم. از طرفی دیگر نویسنده بر این باور است که هریک از این سه مکتب روانشناسی با وجود تضادهای ظاهری که دارند، دارای مصداقهای تجربی خود در اجتماع انسانی می باشند، لذا تلفیقی از این نظریات شاید تئوری مورد نیازمان را ارائه دهد. این نظریه را به این صورت ارائه می دهیم:
    انسان تا حدود زیادی براساس انگیزشهای درونی و ناخودآگاه خود عمل می کند. زمانیکه این انگیزشها بطور قوی شکل نگرفته است، رفتار انسان بیشتر به صورت واکنش در برابر محیط بروز می کند. البته آگاهی به انسان توانایی را می دهد تا بر سرنوشت خود تاثیر بگذارد، با آنکه انگیزشهای درونی و واکنشهای محیط جهت گیری مخالفی داشته باشند.



    تحلیل عوامل موثر در تعیین رفتارهای اجتماعی انسان

    برای شکل گیری یک جامعه دموکراتیک افراد آن جامعه در تعاملات اجتماعی باید از خود رفتار دموکراتیک بروز دهند. برای آنکه بدانیم چگونه یک رفتار از فرد بروز می کند، عوامل موثر در تعیین رفتارهای اجتماعی انسان را تحلیل می کنیم. برای بررسی این موضوع نیاز به یک میزان علمی داریم، که در بخش قبل با پیدایش یک تئوری به این میزان علمی دست یافتیم:
    �انسان تا حدود زیادی براساس انگیزشهای درونی و ناخودآگاه خود عمل می کند. زمانیکه این انگیزشها بطور قوی شکل نگرفته است، رفتار انسان بیشتر به صورت واکنش در برابر محیط بروز می کند. البته آگاهی به انسان توانایی را می دهد تا بر سرنوشت خود تاثیر بگذارد، با آنکه انگیزشهای درونی و واکنشهای محیط جهت گیری مخالفی داشته باشند.�
    بر مبنای این تئوری عوامل موثر بر رفتارهای انسان عبارتند از:
    1- انگیزشهای درونی و ناخودآگاه
    2- واکنش در برابر محیط
    3- آگاهی

    در قسمت اول مقاله مراکز آموزشی مهم را اینگونه معرفی کردیم:
    1- خانواده
    2- مسجد
    3- مدرسه

    حال به اختصار بررسی میکنیم که چگونه عوامل موثر بر رفتار انسان در هر یک از مراکز آموزشی نقش خود را ایفا می کنند. به عقیده بنده این موضوع با توجه به شرایط فعلی جای بحث بسیار دارد که ما آنرا به متخصصین این امر یعنی روانشناسان کودک و عالمان علوم اجتماعی واگذار می کنیم.

    - خانواده: فرد دوران کودکی خود را در خانواده به سر می برد. در دوران کودکی انگیزشهای درونی و ناخودآگاه شکل می گیرند. همانطور که ذکر شد، انگیزشهای درونی از عوامل مهم تعیین کننده رفتارهای اجتماعی انسان هستند. رفتارهای والدین، واکنش به رفتارهای کودک، نحوه آموزش به کودک، محیط وجو حاکم بر خانواده و عوامل مهم دیگر در دوران کودکی انگیزشهای درونی و ناخودآگاه فرد را شکل می دهند، که در آینده نقش تعیین کننده ای در رفتارهای اجتماعی از جمله رفتار دمکراتیک بازی می کنند.
    سطح دانش و آگاهی والدین مسلما در فراهم کردن عوامل مثبت و دوری گزینی از عوامل منفی بسیار موثر است. جو حاکم بر جامعه نیز بر انتخاب نوع آموزش توسط والدین اثر گذار است. به عنوان مثال در جامعه ای که حقوق فرد محترم شمرده نمی شود و احقاق حق یا تجاوز به حقوق دیگران با زور امکان پذیر است (جامعه محاط به زور، زر و تزویر)، والدین به طور طبیعی سعی خواهند کرد تا روشهای زورمداری و سایر رفتارهای ناهنجار اجتماعی و غیر دمکراتیک را به فرزندشان آموزش دهند. چراکه بدون این تواناییهای منفی فرزندشان در چنین جامعه ای توان رقابت برای زیستن را ندارد. اینگونه است که واکنش والدین در برابر محیط بر شکل گیری انگیزشهای درونی و ناخودآگاه کودک موثر است. آگاهی عاملی است که قدرت شکستن این حلقه معیوب را دارد. به این عامل در ادامه مقاله مفصلتر خواهیم پرداخت.
    - مسجد: در مسجد فرد الهاماتی را با لباس تقدس در اعماق تفکرش دریافت می کند. مسجد مرکز آموزشی قدرتمندی است که حاکمان این مرکز آموزشی (خطیبان و ملاها)، مسیر جهت گیریهای اجتماعی را در آنجا رقم می زنند. اشغال این مرکز آموزشی/تربیتی توسط ملاهای جاهل و خطیبان بی خبر از جوهر دین، باعث می گردد تا رفتارهای نامتعادل اجتماعی (به عنوان مثال درگیریهای فرقه ای) توسط این مرکز در جامعه نهادینه شود. همانگونه که ما اکنون در تاریخ معاصرمان تجربه کرده ایم.
    در دوران گزار، رسالت روشنفکران دینی آنست که بکوشند تا حد امکان عالمان دین و معلمان جوهر دین بر مسند این مرکز آموزشی قرار گیرند، تا به توده جامعه جوهر دین را بیاموزند. دینی که جوهرش عشق به پاکی، تلاش برای آموختن و گسترش صلح و دوستی است. به این ترتیب، قرائتهای ناثواب از ظواهر دین که منجر به رفتارهای ناهنجار اجتماعی می شود را می توان از ذهن جامعه به تدریج پاک نمود و قرائتهای ثواب از جوهر دین را که سازگار با رفتارهای متعادل اجتماعی است را جایگزین نمود.
    - مدرسه: با آنکه خانواده در آموزش رفتارهای اجتماعی شاید مهمترین مرکز آموزشی باشد اما در دوران ما که سطح آگاهی والدین پایین بوده و خانواده توان آموزش رفتارهای متعادل اجتماعی را ندارد، مدرسه و کودکستان دارای اهمیت کلیدی می باشند. اگر دولت متوجه این اهمیت کلیدی گردد، می تواند با تربیت و بسیج معلمان آگاه به روانشناسی و تربیت کودک، انقلابی را در سیستم آموزشی ایجاد نماید. آموزش رفتارهای متعادل اجتماعی در مدرسه و کودکستان به خوبی توسط کادر آموزشی آگاه امکان پذیر است.
    مدرسه جایگاهی است که هر سه عامل موثر بر رفتار اجتماعی انسان یعنی انگیزشهای درونی، واکنش در برابر محیط و آگاهی در شکل پذیری شخصیت اجتماعی کودک نقش بازی می کنند. کادر آموزشی در کودکستان و مدرسه باید آگاه به کارکرد هر یک از این عوامل باشند و شیوه های مدرن آموزشی که با توجه به این عوامل طراحی شده اند را برای تربیت انسانهایی با رفتار اجتماعی متعادل به کار گیرند. به این صورت نهادینه کردن یک رفتار اجتماعی متعادل به عنوان مثال رفتار دمکراتیک در جامعه امکان پذبر می گردد.



    نشرآگاهی و شکستن حلقه معیوب

    هنگامی که دوره نابسامانی اجتماعی طولانی شود ناآگاهی و تبعات آن در جامعه نهادینه می گردد. در نابسامانی اجتماعی به دلیل شرایط خاص جامعه به آموزش کمتر بها داده می شود یا اصلا به آن پرداخته نمی شود. نسلی که بدون آموزش در جامعه فعال می گردد نسلی است با جهان بینی بیمار که رفتارهای ناهنجار اجتماعی در آن نهادینه شده است. این نسل با زاد و ولد فرزندانی با همین جهان بینی بیمار تربیت خواهد نمود که از خود رفتارهای ناهنجار غیر دموکراتیک در تعاملات اجتماعی بروز می دهند. اینچنین است که این حلقه معیوب به صورت خودکار در جامعه عقب مانده ادامه خواهد یافت.
    عاملی که این حلقه معیوب را می شکند و پروراندن نسلی را با رفتارهای اجتماعی متعادل امکان پذیر می سازد چیست؟ آموزش مهمترین عامل شناخته شده است که ما در مورد آن سخن گفتیم. مشکل آنست که در این دوران عوامل آموزشی نیز محدود به همین جهان بینی بیمار بوده و قدرت تعلیم رفتارهای متعادل اجتماعی و نهادینه سازی آن را ندارند. همانطور که سخن رفت خانواده از مهمترین مراکز آموزشی رفتارهای اجتماعی است که متاسفانه در این دوران در امر آموزش به دلایلی که در مقاله ذکر شد ناتوان است. به همین ترتیب در دو مرکز مهم آموزشی دیگر یعنی مدرسه و مسجد نسل فعالی عهده دار تعلیم و تعلم است که خود از درک جامعه متعادل و معیارها ،ضوابط ، روابط و رفتارهای حاکم برآن بی اطلاع است. پس چه باید کرد؟ آیا این حلقه معیوب تا ابد ادامه خواهد یافت؟ جواب این سئوال به عملکرد روشنفکران جامعه بستگی دارد.
    به عقیده بنده تنها راه عملی شکستن این حلقه معیوب �انقلاب نشر آگاهی� در جامعه می باشد. منظور من از این عبارت در ادامه روشنتر خواهد شد. این انقلاب توسط روشنفکران مردمی درد شناس صورت می گیرد. کسانی که � آگاهی� وجودشان را به تسخیر در آورده و از سلوک و زبانشان جاری گشته است. اینان آگاهی را بدون تبعیض به عوامل آموزشی از قبیل معلمان و والدین سرایت می دهند. این نشر آگاهی از طرق مختلف مثل مقاله، سمینار، مجله، رادیو، کارگاههای آموزشی و ... امکان پذیر است. از سوی دیگر روشنفکران می توانند دست به تشکیل نهادهایی اجتماعی با محوریت امر آموزش و آگاهی پراکنی بزنند. در این نهادها روشنفکران به تبادل فکر در زمینه راههای عملی سرایت آگاهی به عوامل آموزشی می پردازند. همچنین روشنفکران با زیرکی باید سعی در نفوذ به مراکز آموزشی از قبیل مدرسه، مسجد و کودکستان نمایند تا مستقیما رفتارهای متعادل اجتماعی از جمله رفتار دموکراتیک را به نسل آینده آموزش دهند.
    چگونه آگاهی را به یک محوریت در جامعه آموزشی تبدیل کنیم؟ چگونه حساب �نشرآگاهی� را از سایر مسائل اختلاف برانگیز در جامعه جدا کنیم تا در نشر آن به موانع جدی بر نخوریم؟ چگونه برای امر� آگاهی� یک تئوری اجتماعی بیافرینیم تا روشنفکران حول آن اتحاد عمل یابند؟ و خلاصه آنکه چگونه �انقلاب نشر آگاهی� براه اندازیم؟ در آینده نزدیک به این سئوالات خواهیم پرداخت.

  10. #40
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نقش خانواده در تربیت فرد


    خانواده و اهمیت آن در دوره کودکی

    نوزاد در خانواده به دنیا می‌آید و اولین تعاملات خود را با محیط آغاز می‌کند. در این کانون اولیه اولین تأثیر و تأثرات متقابل آغاز می‌شود و کودک کم کم در فرآیند رشد و اجتماعی قرار می‌گیرد. همانطور که روان شناسان معتقدند سالهای اولیه کودکی نقش بسزایی در رشد شخصیت و آینده او دارد. بیشتر طرحواره‌ها و شناختهای کودک از خود ، اطرافیان و محیط در این دوران شکل می‌گیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک بسته به ارتباطی است که خانواده با وی دارد و تا چه حد تلاش می‌کند نیازهای او را برآورده سازد.

    کودکانی که در این سنین از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تأمین نمی‌شوند به انواع مشکلات مبتلا می‌شوند. مشکلات این کودکان اغلب با شیطنتها ، دروغگوییها و حرف نشنیدنهای ساده شروع می‌شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاریها و جنایات بزرگسالی منتهی می‌شود. سخت گیری زیاد والدین یا بی‌توجهی آنها ، یا ننر و لوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کلیه نیازهای منطقی و غیر منطقی او ، شخصیت سالمی را به بار نخواهد آورد. سلامت خود خانواده ، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها به اصولی که می‌تواند محیط خانواده را سالمتر سازد، بسیار حائز اهمیت است.

    اهمیت خانواده در دوران نوجوانی

    نیازهای مرحله نوجوانی دوران حساس است. بطوری که در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه‌های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می‌افتد، ویژگی مشترک و مهم دیگر آن دوران ، استقلال طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می‌خواهد به طریقی رشد استقلال خود را به خانواده ثابت کند و بر این اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می‌کند و به گروه همسالان نزدیک می‌شود.

    در صورتی که خانواده در این دوران به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگیهای دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو احسن ایفا نماید. و چه بسا که اقدامات نادرست از سوی خانواده ، فضای نامناسب موجود در خانواده و غیره ، بیشتر و بیشتر نوجوان را از محیط خانواده دور ساخته و در صورتی که خانواده در گذشته نیز کارکرد تربیتی خود را به شیوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگی فکری کاملی برخوردار نباشد با گرایش به زمینه‌های ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی و سایر زمینه‌ها مشکلات فردی و اجتماعی زیادی را به بار خواهد آورد.

    سخت گیری زیاد والدین و خانواده در این دوران و همچنین سهل‌ گیری و آزاد گذاری آنها فرزند را موجودی سرکش ، طغیانگر و متزلزل بار خواهند آورد. از این گذشته این دوران ، دوران الگو گیری و همانند سازی و لازم است خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازند. میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این اهمیت بسزایی دارد. هابز معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانواده‌هایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانه‌اند. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه ، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانواده‌های سالم بیرون آمده‌اند و افراد ناسالم پرورش یافته خانواده‌های ناسالم هستند.

    اهمیت خانواده = سلامت خانواده

    انحرافات خانواده ، عدم سلامت روانی خانواده ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانواده از لحاظ تأثیری که روی اعضاء خود دارد جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. افراد پیوند میان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش یافته در خانواده وارد اجتماع می‌شوند و ویژگیهای سالم یا ناسالم خود را که در خانواده دریافت کرده وارد اجتماع می‌کنند. از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده‌های آن وابسته است.

    لامارک و لوپله و دیگران ، خانواده را مهمترین کانونی می‌دانند که جامعه از آن تغذیه می‌کنند. به این ترتیب فرد در کنار تأثیری که از اجتماع خود می‌پذیرد با توشه‌ای که از خانواده خود دریافت کرده است محیط پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چنین تأثیراتی علاوه بر مسائل پیرامونی جزئی بلکه بر مسائل کلان اقتصادی - اجتماعی و سیاسی یک جامعه نیز نقش دارند. به این ترتیب به نظر می‌رسد که اصلاح یک جامعه ، پیشرفت و ترقی آن از جنبه‌های مختلف تأثیر اصلاح خانواده ، توجه افراد به اهمیت خانواده و آموزش آنهاست.










    سلامت جامعه در گرو خانواده سالم
    خبرگزاری مهر - گروه اجتماعی : خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی ، آسیب پذیرترین گروه در برابر آسیب های اجتماعی است به طوری که اکثر مشکلات و آسیب ها ابتدا در خانواده ها بروز پیدا می کند و در صورت عدم پیشگیری و برخورد نا صحیح با آنها ، به درون جامعه نیز رسوخ می کند و در این شرایط دشوار دیگر نمی توان به راحتی مشکلات و آسیب ها را کنترل کرد.
    به گزارش خبرنگار مهر ، با توجه به شرایط امروز جامعه ، افزایش مشکلات ، آسیب ها و ناهنجاری ها و تغییرات زندگی نسبت به گذشته و... بنابراین چنانچه نتوانیم پایه های خانواده را محکم و استوار بنا کنیم در این صورت شاهد بروز آسیب ها و ناهنجاری ها در خانواده ها خواهیم بود.
    امروزه انواع مختلف خشونت های خانگی ، اعتیاد ، طلاق و جدای عاطفی و... از جمله آسیب هایی است که سلامت خانواده ها را به مخاطره می اندازد.
    بر همین اساس ، به منظور تحکیم بنیان و سلامت خانواده ها از سوی سازمان ها و نهادهای حمایتی مانند بهزیستی ، کمیته امداد و همچنین مرکز اموز زنان و خانواده اقدامات ، طرح ها و برنامه هایی در دست اجرا است که اجرای درست و فراگیر این برنامه ها می تواند کمک موثری در تقویت بنیان خانواده و جلوگیری از افزایش آسیب های اجتماعی در جامعه باشد.
    طرح رحمت در راستای پیشگیری از آسیب های اجتماعی در خانواده ها و تعمیق باورهای دینی زنان و تحکیم بنیان خانواده یکی از این طرحهایی است که در سال جاری به عنوان پایلوت در 5 استان کشور اجرایی شده است که بزودی مرکز امور زنان و خانواده نتیجه اجرایی شدن و همچنین تاثیر آن را در کاهش آسیب های اجتماعی در خانواده ها مطرح خواهد کرد.
    مدیرکل دفتر آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی نیز در خصوص اقدامات بهزیستی برای ارتقاء جایگاه و تحکیم بنیان خانواده ، می گوید: توانمندسازی مردم به خصوص اقشار نیازمند ودرمعرض آسیب ، طرح آموزش مهارت های زندگی ، ایجاد گروه های همیاران سلامت روان و اجتماعی و پایگاه سلامت اجتماعی و... از جمله اقداماتی است که بهزیستی در این زمینه انجام می دهد.
    رجب صمدی می افزاید: از طریق آموزش مهارت های زندگی به افراد نحوه برخورد و مواجهه با مشکلات و چالش های مختلف و همچنین نحوه تصمیم گیری آموزش داده می شود. این طرح چند سال است که در دبستان ها و مدارس راهنمایی اجرا می شود.
    وی خاطر نشان می کند: در حال حاضر فقط 5 درصد دانش آموزان کشور تحت پوشش آموزش های مهارت زندگی قرار دارند در صورتی که بتوانیم با برنامه ریزی و افزایش اعتبارات دانش آموزان بیشتری را تحت پوشش این طرح قرار دهیم در این صورت خواهیم توانست به سلامت خانواده کمک موثری کنیم.
    البته اقداماتی که در حال حاضر در جهت تقویت بنیان خانواده و جلوگیری از افزایش آسیب های اجتماعی انجام می شود خوب است اما به هیچ وجه کافی نیست و باید برای گسترش آنها ، مسئولان چاره ای بیندیشند در غیر این صورت در آینده ای نه چندان دور شاهد نابسامانی و تضعیف پایه های خانواده خواهیم بود.
    در شرایط فعلی و با توجه به مشکلات جامعه افراد خانواده کمتر فرصت می کنند درکنار هم باشند و باهم گفتگو و یا درد و دل کنند و این امر خود به خود تهدیدی برای سلامت نهاد خانواده خواهد بود به همین علت باید خانواده ها به این امر توجه کافی داشته باشند و روابط میان خود و فرزندانشان را بر پایه صداقت ، عشق و عاطفه بنا کنند.
    با توجه به اینکه شخصیت فرد در خانواده شکل می گیرد بنابراین عملکرد و رفتار کودکان در جامعه نشانده تربیت صحیح و یا غلط والدین آنان است به همین دلیل باید پدران و مادران امنیت روحی و روانی کودک را در خانواده تامین کنند و به آنها نحوه صحیح و سالم زندگی کردن و همچنین نحوه برخورد درست با مشکلات را بیاموزند.
    در چنین شرایطی سلامت فرد و خانواده تا حدود زیادی تامین می شود و آسیب های اجتماعی کمتر به درون خانواده سالم رسوخ پیدا می کنند.
    در خانواده هایی که از ثبات برخوردار نیستند به دلیل نابسامانی ، آسیب های مختلفی مانند کودک آزاری ، انواع خشونت های خانگی ، طلاق ، اعتیاد ، فرار فرزندان از خانواده ، اتفاق می افتد که باید با آموزش مهارت های زندگی نحوه صحیح ارتباط و همچنین برخورد با مشکلات به افراد خانواده ها آموزش داده شود.
    جامعه شناسان معتقدند که آسیب های اجتماعی سالانه حدود 10 درصد افزایش پیدا می کنند و این امر محیط خانواده ها را به شدت تهدید می کند به همین دلیل دولت باید با ارائه برنامه های درست اقدام اساسی و جدی برای پیشگیری و کنترل از این آسیب ها انجام دهد ، چون یک سازمان مانند بهزیستی به تنهایی از عهده این امر بر نمی آید

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •