تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 46

نام تاپيک: ویلیام شکسپیر

  1. #31
    آخر فروم باز glc_engineer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    UNARMED-ALONE-UNAFRAID
    پست ها
    1,993

    پيش فرض

    Shakespeare: WHAT IS YOUR SUBSTANCE برگردان : مسعود راجي گِلت از چيست سرشته؟
    What is your substance, whereof are you made,
    That millions of strange shadows on you tend?




    Since everyone hath, everyone, one shade,
    And you, but one, can every shadow lend.
    Describe Adonis, and the counterfeit
    Is poorly imitated after you;
    On Helen's cheek all art of beauty set,
    And you in Grecian tires are painted new.

    Speak of the spring and foison of the year,
    The one doth shadow of your beauty show,
    The other as your bounty doth appear;
    And you in every blessed shape we know.

    In all external grace you have some part,
    But you like none, none you, for constant heart.
    تو بدين چهر ِدرخشان، گِلت ازچيست سرشته
    كه بود سايه اي از تو، رخِ زيبايِ فرشته

    پيِ هر جسمِ رونده ، شده يك سايه دونده
    و توئي دلبرِ تنها، همـــه را سايه دهنده

    آدونيس چهره يِ مرد است و نشاني ز تو دارد
    هلني صورت و تنديس، همه يادِ تو آرد

    ز بهار و سُرِخرمن، شده پيدا حركاتت
    كُنَد آن جلوه ز حسنت ، بّوُد اين يك بركاتت

    همه جا لطف و نكوئي، خبر از نقشِ تو آرد
    ولي آرامشِ دلهاست كه تنها ز تــو، بارد.

  2. #32
    آخر فروم باز glc_engineer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    UNARMED-ALONE-UNAFRAID
    پست ها
    1,993

    پيش فرض

    hakespeare Devouring Time, Blunt Thou the Lion's Paws برگردان : مسعود راجي زمان! پرخواره! كُن چنگالِ غران شيرها را سست
    Devouring Time, blunt thou the lion's paws,
    And make the earth devour her own sweet brood;

    Pluck the keen teeth from the fierce tiger's jaws,
    And burn the long-liv'd Phoenix in her blood;
    Make glad and sorry seasons as thou fleets,
    And do whate'er thou wilt, swift-footed Time,
    To the wide world and all her fading sweets;
    But I forbid thee one more heinous crime:
    O, carve not with the hours my love's fair brow,
    Nor draw no lines there with thine antique pen!

    Him in thy course untainted do allow
    For beauty's pattern to succeeding men.
    Yet do thy worst, old Time! Despite thy wrong
    My love shall in my verse ever live young.
    زمان! پرخواره! كُن چنگالِ غران شيرها را سست ،
    بگو تا خاك هم بَلعَد هر آن چيزي كه از آن رُست.

    پلنگِ خشمگين را، تيزدندانها بِكِش بيرون،
    و ققنوسِ كهن را سوز در آتش، ميانِ خون؛

    فصول شادي و اندوه را هستي شه و سردار،
    اينك اي زمانِ بادپـا! كن بر مرادِ خويشتن هر كار،
    با دنيا و شيرينش كه گردد تلخ و بي مقدار؛

    اما الحذر زين يك گناه و جرم شيطاني:
    كه خواهي عشق من را افكني چيني به پيشاني
    و يا با كهنه كِلكَت، اخم بر ابروش بنشاني!

    زمان! بگذار تا ماند به راهت پاك و پاينده
    نِمود و آيتي از حُسن، بر مــردانِ آينده

    زمان پير! كن هر بدترين كارت، كه بي ترديد
    عشقِ من جوان مانَـد درونِ شعرِ من، جاويد.

  3. #33
    آخر فروم باز glc_engineer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    UNARMED-ALONE-UNAFRAID
    پست ها
    1,993

    پيش فرض

    Shakespeare O Mistres mine where are you roming? برگردان : مسعود راجي آي محبوبم، شتاباني كجا؟

    O Mistres mine where are you roming?
    O stay and heare, your true loues coming,
    That can sing both high and low.

    Trip no further prettie sweeting.
    Iourneys end in louers meeting,
    Euery wise mans sonne doth know.
    What is loue, tis not heereafter,
    Present mirth, hath present laughter:

    What's to come, is still vnsure.
    In delay there lies no plentie,

    Then come kisse me sweet and twentie:
    Youths a stuffe will not endure.
    آي محبوبم، شتاباني كجا؟
    باز ايست، بشنو، عاشقت آيد به سويت ،
    او كه هر زير و بمي را نيك مي خواند.

    سفر بس اي فريبايِ پري رخسار.
    سفر پايان پذيرد از وصالِ يار،
    اين را زاده يِ هر با خرد داند.

    كه عشق و عاشقي نقدست،
    شادي و خوشي همراه لبخندست،

    بدان آينده پنهانست،
    و در تاخير آفاتست.

    بيا بوسم ده اي شيرينِ زيرِ بيست :
    دوران جواني را بقائي نيست.

  4. #34
    آخر فروم باز glc_engineer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    UNARMED-ALONE-UNAFRAID
    پست ها
    1,993

    پيش فرض

    Shakespeare: If Thou Survive My Well-Contented Day برگردان : مسعود راجي اگر باقي بماني تا خجسته روز من
    If thou survive my well-contented day,
    When that churl Death my bones with dust shall cover,
    And shalt by fortune once more re-survey
    These poor rude lines of thy deceased lover,
    Compare them with the bettering of the time,
    And though they be outstripp'd by every pen,
    Reserve them for my love, not for their rhyme,
    Exceeded by the height of happier men.




    O then vouchsafe me but this loving thought:

    "Had my friend's Muse grown with this growing age
    A dearer birth than this his love had brought,
    To march in ranks of better equipage:
    But since he died and poets better prove,
    Theirs for their style I'll read, his for his love."
    اگر باقي بماني تا خجسته روزِ من ،
    آنگه كه مرگِدانه كار،از خاك پوشد استخوانم را ،
    و ديگرباراين اشعارِ بي پروا و خوارِ عاشقت را بازبيني ،
    پسبه ميزانِ زمان مي سنجو گر وامانده تراز هر قلم باشد،
    برايِ عشقِ من ،نيوزنو آهنگش،نگهدارش ،
    كه آهنگِ طرب ازمردِشادآيدواشعارش.


    به يادم باش با ذكري چنين پر مهر:
    ” اگر اين عاشقم مي ماند تا اين عصرِ بالنده
    گرامي ترازين راعشق اومي گشت زاينده
    كه مي شد همطرازنيك تراشعارِ آينده
    ولي چون مُردوبرتر شاعرانآيند
    آنان را براي 'سَبك' و شعرِ او برايِ 'عِشق' ميخوانم”

  5. #35
    آخر فروم باز glc_engineer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    UNARMED-ALONE-UNAFRAID
    پست ها
    1,993

    پيش فرض

    Shakespeare: Take, O Take Those Lips Away
    برگردان : مسعود راجي ببر دور آن لبانت را كه سوگندش دروغ آمد
    Take, oh take those lips away,
    that so sweetly were forsworne,
    And those eyes: the breake of day
    lights that doe mislead the Morne;
    But my kisses bring againe, bring againe,
    Seales of loue, but seal'd in vaine, seal'd in vaine
    بِبَر دورآن لبانت را ،كه سوگندشدروغ آمد
    و چشمانت: چو صبحِ كاذبي در بامدادان با فروغ آمد

    و ليكن بوسه هايم باز آرد، بازآرد
    مُهرِعشقم راكه مُهري بوده بيهوده،
    و مُهري هست بيهوده.

  6. #36
    آخر فروم باز panther99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,325

    14

    آقا من ترجمه این شعر از شکسپیر رو میخوام : A Lover's Complaint
    از کجا میتونم پیدا کنم . کسی اگه داره برام بذاره . ممنون میشم . خیلی ضروریه برای کار تحقیق دانشگاه میخوام .
    ممنون

  7. #37
    آخر فروم باز panther99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,325

    پيش فرض

    آقا خبری نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!

  8. #38
    در آغاز فعالیت خاموشی's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    قلب شما
    پست ها
    7

    پيش فرض نقد و بررسی شخصیت هملت در نمایشنامه هملت اثر برجسته ویلیام شکسپیر

    نقد و بررسی شخصیت هملت در نمایشنامه هملت اثر برجسته ویلیام شکسپیر

    شکسپیر از هملت شخصیت یک انسان دانشمند ودر عین حال پای بند مبادی و نوامیس زندگی خلق کرده است. او برای زندگی حد و مرز بخصوصی قایل است. زمانی که در می یابد پرده دریها و هتک حیثیت زندگی بدست مردم کوردل و خودخواه، مطابق میل و هوسشان از هم میگسلد خویش را بدست اندوه و تردید و سوءظن میسپارد و با بینش زرف کاوانه ای که از عقل و دانش وی مایه میگیرد،در جریان زندگی به تفکر و تحلیل و تعقل و تفاضل امور میپردازد.

    در جریان مهیب نبرد افکار، گاه گرفتار یک نوع یاس و تردید شده و اشفتگی های اندیشه عقل از دستش میرباید.اما دیری نمیگذرد که به کوچکترین انعکاس طبیعی، اراده اش فریاد بر اورده و وی را به داوری می خواند.

    رفته رفته مشکلات و موانع راهش، یکی پس از دیگری افزون میشود تا به انجا که در فلج عاطفی یک اندیشه میماند. نا ملایمات، سرخوردگی ها، پرداختن به کسب معلول قبل از کشف علت، ناتوانی، همه اینها وی را شخص گریزنده از همه چیز میکند.حس میکند با زندگی در این جهان سازش نداشته و چون به مرگ می اندیشد به تباهی میگراید.و چون به سر انجام می اندیشد، عمیق تر، نکته بین تر و در عین حال بی پروا تر و قاطع تر می اندیشد و رفتار میکند.دیگر در این راه پروایی از عطوفت و مهر مادری و عشق و فرزانگی ندارد.به مسببان گناه رحمی روا نمی دارد در هر مکان،با هر کیفیت در نهایت قدرت و شدت مبارزه میکند و چون در موقعیت یک خطا قرار میگیرد در کمال نرمی و انعطاف دست به پوزش و استغفار میزند.سرانجام زمانی میرسد که که حتی از توان عذر خواهی نیز تهی میشود. پدرش را فنا شده و دلدارش را از دست رفته و مادرش را مخطی و بالفطره مییابد و در اوج پریشانی خود را نابود میسازد.

    نمایشنامه هملت در دسته ترازدی ها قرار دارد و هملت به علت ( تک گویی) هایش معروف است و بحث های فلسفی در( تک گویی) هایش بسیار زیاد است.

    با تشکر از خانم سارا دیبا که این مقاله زیبا و مفید را تهیه کردند

    ===============================================

    درباره هملت با برگردان اديب سلطاني
    مرور
    - محمد بيات:
    ترجمههاي مير شمس الدين اديب سلطاني همه گاه مناقشه بر انگيز بوده است. اين بار وي به ترجمه هملت شاهكار ويليام شكسپير پرداخته است.نوشته زير مروري است بر اين ترجمه كه از سوي انتشارات نگاه به بازار كتاب عرضه شده است.
    ارسطو در بوطيقا يا هنر شاعري به قالب درام و به طور اخص به نوع تراژدي ميپردازد. او نظريه خويش در باب درام را بر پايه تقليد(mimesis) بنا مينهد. بر اين اساس ارسطو در تعريف تراژدي به صراحت بيان ميكند كه «…پس تراژدي عبارت است از تقليد يك عمل جدي و كامل كه داراي طول معيني باشد... تقليد به صورت روايت نباشد و در صحنه نمايش به «عمل» در آيد و وقايع بايد حس رحم و ترس را بر انگيزد تا تزكيه(كاتارسيس) اين عواطف را موجب شود».
    تعريف دقيق ارسطو تراژدي را در كنار گونهاي از گونههاي متعدد ادبيات قرار ميدهد، اما مهمتر اينكه تراژدي را تقليدي در عمل ميشناساند و نه در روايت، بدين شكل تراژدي را در جهان تئاتر تشريح و تحليل ميكند؛ همان جهاني كه catharsis و mimesis را در بر ميگيرد.
    آنچه ارسطو در باب تقليد در تراژدي شرح ميدهد نه قانوني خود ساخته، كه اصلي فراگير است در قاموس درام، اصلي اساسي كه تمامي گونههاي درام از تراژدي تا كمديهاي يونان باستان تا امروز را در بر ميگيرد. در فرهنگ ادبي فارسي زبانان تقليد در معاني ارسطوئيش بكار گرفته نشده، علت آن نيز روشن است زيرا در فرهنگ كهن ما صحنه نمايشي وجود نداشته، براي جلوگيري از اطاله كلام بايد گفت به شكل يونانياش نبوده – به هر ترتيب غلبه تقليد در ادبيات فارسي به صورت روايتي بوده است.
    اينكه روايتهاي ادبيات كلاسيك ما قابليتهاي نمايشي دراماتيك بالقوه دارند آن هم در مفهوم ارسطوئياش بحثيست عليحده، الاايحال تئاتر ايراني پديدهاي است نوظهور كه هماره بيشمار پديده غربي مدرن وارد ايران شد و از آنجائي كه تئاتر مقولهاي است فرهنگي بالطبع به واسطه اهالي فرهنگ و ادب به اين ملك وارد شد و بعيد نيست اگر بگوييم ورود تئاتر به ايران علاوه بر باور ارزش فرهنگياش هم فال بود هم تماشا.
    اين سوغات روشنفكر و اهل فرهنگ ايراني با ترجمه و تلخيص و در پارهاي موارد تقليد، البته در معناي ارسطوئياش (mimesis) وارد ايران شد و همچون ديگر مقولات و منقولات نوظهور از پس پيچ و خمها و فراز و فرودهائي برآمده و راه و جريان خويش را يافت و صاحب مختصات هويت ايراني شد.
    با اين حال همچنان درحوزه ترجمه نمايشنامه اعم از تراژديها و كمديهاي كلاسيك تا نمايشنامههاي معاصر، با رويكردي صرفاً ادبي مواجه هستيم. اين به نظر فضيلتي نميآيد. از اواخر دوره قاجار كه ابوالقاسم قراگوزلو ناصر الملك «اتللو» و حسينقلي سالور عمادالسلطنه «به تربيت درآوردن دختر تندخو»را ترجمه كردند همچنان ارزش ترجمه نمايشنامه از هرگونهاش در هر دوره تاريخي و حتي از هر نويسندهاي با اصالت صرف ادبياش بوده است. از آنجا كه همچنان در ترجمه آثار كلاسيك درام در مقدمه مترجمان بر دست يافتن به گوهر ادبي محض صحه گذاشته ميشود.

    براي تصديق اين مدعا به مقدمههاي ترجمههاي اين گونه آثار مراجعه كنيد. همانطور كه گفته شد اولين ترجمههاي نمايشنامههاي شكسپير به اواخر دوران قاجار باز ميگردد، اما نخستين ترجمه «هملت» مشهورترين درام شكسپيري به سال 1336 باز ميگردد كه اين اثر توسط مسعود فرزاد ترجمه و چاپ شد.
    البته فرزاد در مقدمه ترجمهاش توضيح ميدهد كه ترجمه كتاب در سال 1306 انجام شده و سه چهار سال بعد (1310) در پنجاه نسخه منتشر ميشود. به هر روي از سال 36 تا سال 1381 چهار ترجمه كامل ديگر از اين اثر به ترتيب توسط م. 1. به آذين، داريوش شاهين، اسماعيل فصيح و علاءالدين پازارگادي عرضه ميشود.
    ضمن اينكه مصطفي و علياصغر حكمت نيز دو اقتباس از اين اثر ارائه دادهاند كه اين اقتباس در سال 1370 به كارگرداني قطب الدين صادقي در تئاتر شهر اجرا شد. علاوه بر اين پنج ترجمه كامل، تك گفتار مشهور «بودن يا نبودن» نيز دوباره توسط مجتبي مينوي و ميرشمس الدين اديب سلطاني به فارسي ترجمه شده است. حالا آخرين ترجمه كامل از اين درام سترگ توسط ميرشمس الدين اديب سلطاني عرضه شده است.
    اديب سلطاني عنوان نمايشنامه را اينگونه به فارسي برگردانده: «سوگنمايش هملت شاهپور دانمارك» همين عنوان نشان دهنده دقت بيشائبه مترجم در ترجمه اثر است.
    اديب سلطاني در نخستين بند درآمد پيشگفتار ترجمهاش بر اين دقت تاكيد ميكند و ميافزايد اين ترجمه «كوششي است تازه» همچون ديگر اسلاف فارسي زبان خود در ترجمه آثار شكسپير دقت خود را براي دست يافتن به «ارزشي ادبي» مصروف داشته است و در اشارهاي گذرا اوج اين ارزش ادبي را ايجاد احساس شعري (Sentiment Poetique) اعلام ميكند.
    اديب سلطاني پس از درآمد پيشگفتارش به هشت مقوله ميپردازد: از اين هشت مقوله اولين و سومين مقوله مستقيماً به ترجمه مربوط ميشود. در مقوله دوم، چهارم، پنجم و ششم به هملت و شكسپير پرداخته ميشود و مقولههاي هفت و هشت دغدغههاي شخصي مترجم را در طي سالها محشور بودن با اين درام سترگ باز ميگويد.
    اديب سلطاني در اولين بخش مقوله اول بر ويژگي منحصر به فرد ترجمههاي پيشيناش صحه ميگذارد و به آگاهي خوانندگان ميرساند كه هملت نيز طبق روش و استراتژي به كار رفته در ترجمههاي پيشين به فارسي برگردانده است.
    جدا از اين نكته در مقوله اول سوابق مترجم فشرده و مختصر در بر گرداندن ويليام شكسپير به فارسي: بودن يا نبودن: تك گفتار هملت در سوگنمايش هملت شاهپور دانمارك و سوگنمايش ريچارد سوم برشمرده ميشود. مقوله دوم كه درباره خاستگاه داستان هملت و هملت شكسپير است و به نكته قابل توجهي در مورد ريشه نام دانماركي هملت(يا «املث» Amleth) كه در كتابهاي تاريخ دانماركي آمده است اشاره ميكند و اين كه نام در افسانهاي ايسلندي به نام «آملوذي» آمده كه به معني «نادان»، «ساده»، «ديوانه» و «كم عقل» است.
    البته مترجم در اينجا اشارهاي به اين نكته نكرده كه اين معني در وضعيتي تناقض گونه با منش متفكر شخصيت هملت قرار ميگيرد، ضمن آنكه «هملت» در ميان ديگر شخصيتهاي نمايشنامه ديوانه پنداشته ميشود.
    در مقوله سوم مترجم روش (متد) ترجمه سوگنمايش هملت شاهپور دانمارك را به زبان فارسي شرح ميدهد ابتدا در مورد عنوان كامل نمايشنامه شرحي ميدهد و سپس متون گوناگون موجود هملت در زبان انگليسي، فرانسه، آلماني، ارمني، روسي، ايتاليائي و فارسي را كه براي ترجمهاش به آنها رجوع كرده را بر ميشمارد.
    مترجم در بخشي از مقوله سوم در مورد دستاورهاي صحنه ميگويد: «تصريح ميكنيم كه براي نوشتن اينها قوه تخيل خودمان را به كار نگرفتهايم» و كمي بعد گفته شده، ما از خود، خوانشي را در اين ترجمه پيش ننهادهايم.
    اين اشارات اگرچه نشان از دقت مترجم دارد اما خوانش و خلاقيت در ترجمه منافاتي با دقت ندارد، اما در بخش ديگري، مترجم براي تفنن چند جمله لاتين به متن هملت اضافه كرده و تصريح ميكند اگر اين ترجمه يك كاستي داشته باشد كاستياش همين چند جمله لاتين افزوده است. در پايان اين مقوله درباره انتخاب تصاوير فيلم «هملت» كوزينتسف به جاي نگارههاي اصلي توضيح ميدهد.
    مقدمههاي چهارم توضيحاتي است در باب اينترنت و شكسپير و هملت شكسپير - چاپ- پخش كهربانيك؛ مترجم در اين مقوله اندر فوائد كاربرد اينترنت دلائلي را ذكر ميكنند و «هرگونه مطالعه و پژوهش بي از بكارگيري اينترنت جامعه نخواهد بود» مترجم ضمن شناخته بودن گوگل نزد همگان مينويسد: «فرانسه: fr به جاي com آلماني de به جاي com» !
    مقوله پنجم با عنوان نمايش صحنهاي و پردهاي هملت: تئاتر و سينما، اين توقع را ايجاد ميكند كه مترجم در ترجمهاش به همان جنبه ناياب در ترجمه درام كلاسيك و جنبه اجرايي در تعريف ارسطوئياش بپردازد اما اين جنبه از درام تنها مبحثي است كه در اين مقوله جايي ندارد و مترجم پيشنهاد جمعخواني درام شكسپيري را به خواننده علاقهمند ارائه ميدهد. همچنين از بازيگران و اجراهاي معروف تئاتري و سينمايي نام ميبرد.
    مقوله ششم با واژگان شكسپير و واژگان هملت انقلاب شكسپير بالاخص هملت را يادآور ميشود و براي اطلاع بيشتر خوانندگان علاقنمد درباره واژههاي برساخته شكسپير كتابي معرفي ميشود.
    اما مقوله هفتم كه به انديشهها و احساسهايي درباره شكسپير و هملت شكسپير ميپردازد حاوي دو نظريه چشمگير است، يكي آنكه مكبث عليرغم اينكه يكي از بزرگترين شخصيتهاي نمايشنامههاي تاريخ درامنويسي است ولي به راي اين مترجم، شخصيت جذاب ندارد، و يكي از چمهاي (دلايل) ناپيروزي نسبي مكبث روي صحنه به نگر مترجم نبود شخصيتهاي جذاب در آن است! ديگر آنكه در پژوهشي در سپهر اسطورهها و ادبيات و تئاتر و انديشه مترجم چنين بر ميآورد كه(اگر پرومتئوس را در اينجا به اين ماجرا نكشانيم)، هملت «نخستين چپگرا» است.
    البته در همين مقوله است كه به هملت در مقام فيلسوف توجه ميشود و نمايشنامه هملت انسانها را به «سپهرهايي از روانشناسي و فلسفه و هنر ميكشاند...
    در اين گونه سپهرها همه گرد ميآيند: كلاسيكها، رومانتيكها، مدرنها، پسامدرنها...، از جمله رمبرانت، وان رين، يوهان سپاستيان باخ، فرانتس كافكا، لودويگ ويتگنشتاين و صادق هدايت».
    بدينسان به هشتمين و آخرين مقوله ميرسيم كه در اين مقوله اديب سلطاني پيشنهادي براي فروگشايي چيستان شرط و شمشير بازي در هلمت: پرده پنجم، صحنه دوم ارائه داده است. چيستان مزبور «از دبيرستان تاكنون» ذهن مترجم را مشغول خود كرده بود. پس از به پايان رسيدن مقولات هشت گانه پيشگفتار در رقم(G) اديب سلطاني ميافزايد: «هملت خود يك طوفان رومانتيك است، با همه دو دليها و ديركردها، گونهاي Sturm und Drang» و پيش گفتار با اين كلام پايان ميپذيرد: Ecce Homo اينك انسان.
    اديب سلطاني شود وسوسهاي شصت ساله را فرو مينشاند، وسوسهاي كه دريك كلاس تئاتر و درام با سخنراني هملت در پرده سوم صحنه دوم آغاز شد و هملت شكسپير بر دقت ترجمه روائي فارسي تصليب شد بيآنكه اثري از «memesis» و عمل ذاتي درام بر آن باشد.


    همشهري آنلاين

  9. #39
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    17

    پيش فرض

    man tarjome royaye nime shabe tabestano mikham, kesi az doostan dare?l

  10. #40
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد

    و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند

    یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره های رنگارنگ کند کند

    یا برهنه در برف دی ماه فرو غلتد

    و به آفتاب تموز بیاندیشد

    نه هیچ کس هیچ کس

    چنین خطری را به چنان
    خاطره ای تاب نیاورد

    از این که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست

    بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید.

    نه هرگز هرگز

    هیچ کس

    چنین خطری را به چنان خاطره ای تاب نیاورد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •