تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 16 اولاول 1234567814 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 153

نام تاپيک: موسیقی بانوان

  1. #31
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ملوک ضرابی

    كمتر كاسبی در بازارچه مروی واقع در خيابان بوذرجمهری بود كه ملوك (كوتوله) را نشناسد او به اين نام معروف شده بود آنها در مورد ارتباط ملوك با اقبال السلطان حرفهایی ميزدند.
    اقبال السلطان مجاور منزل ملوك زندگی ميكرد و هر وقت در منزل شروع به خواندن ميكرد، ملوك هم به وجد می آمد و با باز نمودن پنجره با آواز به او جواب ميداد، تا اينكه بالاخره ملوك با مشورت خواهران و در خفا اقبال السلطان را به استادی برگزيد و از اين نظر بود كه بازاريها حرفهایی ميزدند، و بعد كه در كار خود ورزيده شد مسئله را آفتابی كرد و خواندن را برای مردم شروع نمود.
    ولی پدرش حاج حسين فرش فروش بسيار متعصب بود بطوريكه وقتی شنيد دخترش صفحه ای بنام ( عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد) را پر كرده و ميخواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين ( جرم) معدوم كند.
    من با ملوك ضرابی در ارتباط مستقيم بودم و مرتبا به منزلش ميرفتم و سر سفره ناهارهايش حضور داشتم هميشه تعداد زيادی سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهی، موسيقيدان و خود او بالای يك ميز كه مستطيل بلند بود می نشست، بعضی ها بدون دعوت ميآمدند و ميگفتند ما از اينطرف رد ميشديم گفتيم سلامی بكنيم.
    او هميشه ضرب خودش را پشت صندلی گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلی را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعه ضربی ميخواند، به كسی مهلت صحبت كردن نميداد از سياست، هنر، موسيقی و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدنی همه را ميگفت و كاری ميكرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتنی های زيادی داشت.
    ميگفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معنی ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمی خورد و به جایی نميرسد.
    روزی در سر ناهار تعريفی می كرد كه شنيدنی است. او در جوانی دختری بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او ميگفت جوانی خيلی مزاحم ميشد و ول كن معامله نبود و من نميدانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان ( زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است) در وسط ميدان .... می بينم و به او می گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستی چون من تو را نديده ام و نمیشناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان بايست و تكان نخور. شكی نبود كه من نمیرفتم و آن بيچاره در وسط آفتاب سوزان می سوخت. فردای آنروز با من تماس ميگرفت و من با عذر خواهی و اظهار تاسف ميگفتم تو خودت مسائل خانوادگی ما را می دانی و فردا باز همان ساعت يعنی ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار ميكردم درست وسط ميدان بايست تا من تو را با ديگری اشتباه نكنم. اين متد مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را ميدانستند و ميگفتند امروز نوبت كيست ؟
    او زنی بود نسبت به زندگی بسيار خوشبين و به عقيده او در اين دو روز هستی به غير مستی و عشق به هر چه رو كنی آخرش پشيمانی است.
    ولی او عاشق نیكوكاری و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه ميتوانست برای كودكان يتيم انجام ميداد و آنها را نزد خود ميبرد و به پرورش و تربيت آنان همت مي گماشت.
    ملوك ضرابی علاقه ای به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدایی بيشتر نخواند و ميگفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف ميكرد كه ما اصلا يك فاميل كاشانی هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلی ماست، او اضافه ميكرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعای دوازده امام را با صدای بلند و رسا ميخواند، اگر يكروز نمی خواند همسايه ها ميگفتند چه شده ؟ و به آن صدا عادت كرده بودند.
    ميگفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلی هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگهای ضربی را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود.
    ملوك ضرابی اطلاعاتی در مورد رديفهای موسيقی ايرانی نداشت و خيلی علاقه مند بود كه شاگردانی داشته باشد ولی داوطلبی پيدا نشد.
    اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت های هنری اوشد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد.
    مرحوم احمد دهقان برای شهرت ملوك ضرابی خيلی فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگی او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجی برنامه های جالبی اجرا ميكرد و چون تنها به خواندن اكتفا نميكرد و گه گاهی با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گویی جلسات را بسيار گرم می كرد از اين نظر در ميهمانيهای رسمی كاخ گلستان هم او را دعوت ميكردند.
    او طبع و نظر بالایی داشت بطوريكه علاقه مند بود كه اسمش فقط در رديف صبا، قمروزيری و ساير استادان بزرگ موسيقی ذكر شود.

    عكسي كه ملاحظه ميفرمائيد در سال 1332

    يعنی درست پنجاه ودو سال قبل گرفته شده.

    او اثراتی از خود بجا گذاشت چون ،"عاشقم من" ، "تو رفتی و عهد خود شكستی" ، "چه خوش صيد دلم كردی" كه اكثر آنها مورد توجه مردم قرار گرفت. او ميگفت قمر دوازده سيزده سال بزرگتر از من است و اضافه ميكرد كه روزی در منزل يكی از دوستان ( شيخ الملك اورنگ) قمر الملوك وزيری بود و شروع به خواندن كرد بعد از من هم خواستند كه بخوانم من هم مطابق معمول يك قطعه ضربي خواندم كه خيلی گرفت ولی دل تو دلم نبود.
    ملوك ضرابی اعتقاداتی داشت كه به آن ها احترام مي گذاشت. مثلا درب های زير زمين خانه اش را خيلی كوتاه ساخته بود بطوريكه برای رفتن به اطاق بايد بكلی خم شد و از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستانها برای كنسرت هم نمی رفت و نرفت و سفرهای كوتاهی هم خارج از جمله پاريس كرد. زنی بود بيش از حد خير جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكی از اولين هنرپيشه های زنی بود كه روی صحنه تأتر ظاهر شد و صحنه هایی چون خسرو شيرين،عدالت و ليلی و مجنون را اجرا كرد.
    مرحبا به اين جسارت و استعداد
    روحش شاد
    منبع : مجله "موزیک ایران

  2. #32
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ظلم مضاعف به درازای تاريخ بر بانوان آوازخوان اين سرزمين!

    ميان همه ی خوبان هنر موسيقی سرزمين ما؛ بانوان همواره از جايگاهی فراخور منزلت و لطافت خاص خويش برخوردار بوده اند و اگر با نگاهی آميخته به دلتنگی و شکوه بر اين چندين سال برگذشته بر زنان ميهن نظر بيفکنيم؛ بر اين باور و يقين خواهيم رسيد که فقدان و خلا آوای زنان در صحنه ی طويل و پرابهت موسيقی ايرانی در طول بيست و هفت سال سپری شده؛ لطمه ها و صدمه های غير قابل جبرانی بر پيکره ی اين ملت وارد کرده است...

    برای من و ما هنوز همانند يک کابوس يا بختک است تصور اين همه ستم و اجحاف در حق زنان و ممنوعيت بيست و هفت ساله ی بانگ و فرياد و آواز اينان... چگونه خوشه چينان هنر اين سرزمين بدون نيمه ای از خود و وجودشان به خوشه چينی آواز و موسيقی بروند يا تا اکنون رفته اند؟ شاعر می فرمايد:



    ما بت شکنان کان همه بت ها بشکستيم



    يک بت نشکستيم و پرستيم شماييد



    در آن روزها همه ی بت ها شکستند اما چرا بتی همچو {زن} و {آوای موسيقايی زن} در همه ی اين سال ها شکسته شد و کسی خم بر ابرو نياورد؟... چرا ما و دوستان به دفعات از سکون و سکوت بيست و اندی ساله ی آوای {ملکوتی !!} استادانی چون گلپا و ايرج زبان به شکوه می گشاييم اما هرگز بر آن نبوده و نيستيم تا از مظلوم ترين و ستم ديده ترين ايرانيان اصيل و پارسی گوی سخنی به گلايه بر زبان آوريم؟



    کم نبوده اند هنرآفرينان زن اين ديار که در زمينه ی موسيقی ملی شاهکارها آفريده اند... و کم نبوده اند بانوانی که از حنجره هايی طلايی و مخملين برخوردار بوده اند و با آوازخوانی بر گوش جان ما رخنه کرده اند... اما چرا ما عادت به دفاع از آنان نداريم؟ آيا ظلم و جور رفته بر اينان کم از ستمی است که بر گلپا و ايرج رفته؟... چرا هيچ کس يادی از دلکش صاحب قوی ترين صدای آوازی بانوان نمی کند؟ چرا از مرضيه خواننده ی زيباترين ترانه های ايرانی نيم قرن اخير ياد نمی شود؟ چرا حميرا را فقط بايد در سواری های مسافرکش گوش داد؟ ما چه هنگام به خاطر خواهيم آورد تحريرهای دلنشين و دستگاهی پريسا و هنگامه اخوان را؟ آيا آنهايی که برشمردم؛ کم از مردان بوده اند؟



    ... و چرا هيچ کس در اين سرزمين انديشه ی پشتيبانی از آوازخوانی زنان را بر خود راه نمی دهد؟ مگر زنان انسان نيستند؟ چرا مردان بايد تا اين اندازه مغرور و خودپسند و خودخواه باشند تا همه چيز را بر بانوان سخت گيرند و هر آنچه محدوديت و مسدوديت است؛ بر بانوان روا دارند؟... هان؟... آيا دوران گلدوزی و مليله دوزی و طباخی و بچه داری بانوان در اين کشور قصد به سر آمدن ندارد؟... آيا ما همچنان بايد از شنيدن صدای آوازخوانی بانوان محروم بمانيم؛ تا مگر فرجی حاصل شود؟!... آخر مگر انسان چند سال عمر می کند؟... انتظار تا کی؟...



    مهدی ستايشگر در ستايش بانوان در شعری -از خود يا ديگری- گفته است:



    ای قبله ی دل ها که خداخانه شماييد



    تعظيم شما را که که شما قبله ی ماييد...




    منبع : وبلاگ گل وازه هاي ايراني

  3. #33
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض هنگامه اخوان :تدریس آواز شغل نیست

    آموزش آواز یکی از ارکان اصلی در موسیقی ایرانی است و در عین حال باید مدرسان و فعالان آموزش موسیقی بدانند که تدریس موسیقی و آموزش آواز یک شغل و یا به نوعی محلی برای در آمدزایی نیست.



    هنگامه اخوان" مدرس آواز ضمن بیان این مطلب درخصوص ضرورت تشکیل کارگاه آواز گفت: آوازدر موسیقی ایرانی جزء جدا ناشدنی ازموسیقی است که ازبزرگان هنرموسیقی سینه به سینه تابه امروز رسیده و حالا نوبت ما است که برای حفظ والبته تقویت این میراث به جا مانده از گذشته های دورکوشا باشیم ؛ بنابراین گمان می کنم وجود کلاسهای آواز نه تنها مفید بلکه لازم وضروری است.



    رییس کانون خوانندگان خانه موسیقی درادامه خاطر نشان کرد :ضروت نیاز به کلاسهای آموزش آواز زمانی احساس می شود که می بینیم بسیاری از علاقه مندان بدون کوچکترین آگاهی و دانش از هنرموسیقی وارد این عرصه می شوند و کورکورانه فعالیت خود را آغازمی کنند ولی درنهایت بی نتیجه و سر خورده باز می گردند و این در حالی است که اگر ورود به این حیطه با آشنایی هنرجو به علم موسیقی و با هدایت یک کارشناس به ویژه در زمینه آواز صورت گیرد بسیاری از مشکلات حل و استعدادها کشف می شود وگمان می کنم برگزاری کلاس آواز توسط"محمد رضا شجریان "دقیقا به دلیل کشف استعداد های جوان دراین حیطه است.



    وی در انتقاد به عدم نظارت بر کلاسهای آواز متذکر شد: یکی از مسائلی که در برگزاری کلاسهای آموزش موسیقی مرا بسیار آزار می دهد عدم آگاهی مدرس به علم موسیقی ودر نهایت تدریس در آموزشگاه است که متاسفانه این مسئله به وفور دیده می شود .



    این کارشناس موسیقی در پایان خاطر نشان کرد:به نظرمن نظارت بردادن مجوز برای تاسیس آموزشگاه باید طبق یک قانون و یا ضابطه ای انجام شود تا هرکس با خرده سواد و یا سر سوزن ذوقی که دارد اقدام به تاسیس آموزشگاه و یا تدریس در زمینه های مختلف هنر موسیقی نکند




    منبع : مهر

  4. #34
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض زنان موسیقی ایران/پيش از اسلام

    پيش از اسلام:
    در دوره هاي تاريخي پيش از اسلام در ايران ، دوره ساسانيان از نظرهنري به خصوص موسيقايي بيشترين اهميت را دارد.
    از جمله قديمي ترين آثار بازيافته از دوران باستاني ايران مهري است استوانه اي متعلق به هزاره چهارم قبل ازميلاد در چغاميش نزديك دزفول كه كهن ترين همنوازي جهان را نشان مي دهد. (1)
    بسياري از كتابهاي تاريخ موسيقي تصوير اين مهر را به عنوان اولين اركستر جهان معرفي كرده اند. تقي بينش معتقد است نوازندگان و خوانندگان اين مهر ايراني بانوان هنرمند ايلامي بودند كه نفر اول خواننده اي است كه به رسم معمول آوازه خوانان دست راستش را زير گوشش گذاشته و سنتي بودن اين رسم را ثابت مي كند ... . (2)
    دوره ساساني:
    در طرف راست حجارى طاق بستان كرمانشاه نقش شكارگاهى است كه در حدود صدزن و مرد درآن نقر كرده اند بر بالاى نقش صورت پادشاه سوار بر اسب در حاليكه يكى از خدمه چترپادشاهى برسراوگرفته ، در مقابل پادشاه زنانى چند نوازنده درمكان بلندى با سازهاى خود كه شايد غيرازچنگ ، دف و نى باشد ، ديده مي شوند وزنى دركنار شاه ايستاده چنگ مي نوازند. درطرف چپ طاق كه صورت شكارگاه خوك و گراز حجارى شده پنج قايق در مردابى روانند ، به دنبال آن در قايقى ديگر چند زن نوازنده چنگ ، به نوازندگى مشغولند. پشت سرپادشاه نوازندگانى ديده مي شوند كه دو نفر آنها شيپور مي زنند و ديگرى سازى ، كه شايد تنبور باشد ، مي نوازد. بالاى قايق برروى سكو زنان نوازنده چنگ قرار دارند كه بعضى كف مي زنند و مي رقصند. نظير اين صحنه ها روى گچبريها عهد ساسانى كه در رى يافت شده نيز ديده مي شوند. نقش موزاييكهاى مكشوفه در كازرون در سالهاى اخير زنى نشسته را نشان مي دهد كه سازى شبيه چنگ در دست دارد. در بعضى از نقوش عهد ساسانى كه تاكنون بيش از هزار عدد آن به دست آمده ، و تعدادى از آنها در موزه ايران باستان نگهدارى مي شود و بقيه زينت بخش موزه هاى اروپا و امريكاست ، صحنه هاى زيبايى از مجالس شكار و بزم و رقص كنده كارى شده كه از نظر لباس ، آرايش و حركات رامشگران جالب و با ارزش است. برروى سه ظرف نقره اى كه در موزه ايران باستان نگهدارى مي شود زنانى درحال نواختن چهار ساز از سازهاى موسيقى آن عهد : بربط ، سرنا ، قاشقك و ارغنون ديده مي شوند. برروى بشقاب بزرگى از نقره تصوير شاه نشسته بر تخت ، در حاليكه يك نوازنده چنگ و يك نوازنده اى در برابر او به نوازندگى مشغولند ، حك شده است. در ظرف ديگرى از همين دست ، تصوير بانويى در حال نواختن نى كنده كارى شده كه بر دهن اژدها سوار است. (3)
    ساسان سپنتا در توضيح اين تصوير مي گويد: « خوانندگان زن همزمان با آنان براي حفظ وزن موسيقي دست مي زنند و پشت آنان رده اي از شش چنگ نواز يا چهار نوازنده نوعي سرنا و دف و ارغنون ديده مي شود.» (4)
    حسينعلي ملاح در كتاب منوچهري دامغاني و موسيقي آورده است : « كهن ترين نقشي كه از ساز چغانه مانده ، در جام سيمين زركوب عهد ساساني است كه در موزه ايران باستان نگهداري مي شود. اين نقش ، زني را نشان مي دهد كه در حال پايكوبي است و چغانه اي دردست دارد.» (5)
    سه زن ديگر اين جام يكي سرنا، يكي بربط و ديگري ارغنون مي نوازد.
    آزادوار چنگي يكي از زنان موسيقيدان عهد بهرام گور بوده كه در نواختن چنگ شهرت داشته است . (6)
    سپنتا آزادوار را يكي از الحان و نواهاي دوره هاي ساساني مي داند و احتمال مي دهد اين گوشه منسوب به آزادهي چنگ نواز باشد. (7)
    منابع :
    1-بينش، تقي، تاريخ مختصر موسيقي ايران، ص12
    2-پيشين، ص 12و 13
    3-مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، انتشارات فرهنگ نشر نو، تهران 1380، ص 52و53
    4-سپنتا، ساسان، چشم انداز موسيقي ايرانف انتشارات مشعل، چاپ اول 1369، ص 12
    5-ملاح، حسينعلي، منوچهري دامغاني و موسيقي، انتشارات هنرو فرهنگ، چاپ اول تهران 1363، ص 118
    6-مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، ص 67
    7-سپنتا، ساسان، چشم انداز موسيقي ايران، ص 14

  5. #35
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض بدون شرح...

    در حال حاضر هیچ زنی در ایران ، خواننده نیست . این جمله را زود تفسیر نکنید و ادامه مطلب را بخوانید . منظور از خواننده در این جمله ، مسلما کسی است که یک آلبوم موسیقی را با طی مراحل قانونی که در هر کشوری وجود دارد ، به بازار موسیقی آن کشور عرضه می کند . منظور کسی نیست که در خلوت خود ، یا در منزل خود ، و یا در مجالس دوستانه و خصوصی می خواند . حتی کسی که بر اصول خوانندگی تسلط دارد و تکنیک های آن را می داند نیز اساسا در این جمله نمی گنجد . همانطور که گفتم در حال حاضر در ایران ، هیچ زنی خواننده هیچ آلبومی نیست . بنا بر این در یک بخش بزرگ و اتفاقا چشمگیر ( به خصوص در ایران که مردم از یک قطعه موسیقی فقط خواننده اش را می شناسند ) شاهد حضور زنان نخواهیم بود و قابلیت بررسی نیز وجود ندارد . گرچه همخوانی یکی از حوزه هایی است که زنان مسلط به فنون خواندن ، در آن گاهی فعالیت می کنند

    حقیقت این است که حضور زنان در موسیقی ، هم اکنون بسیار کمرنگ و غیرقابل توجه است . متاسفانه این حضور هر چه به سمت موسیقی سنتی و اصیل ایرانی ، و موسیقی علمی و دارای چهارچوب پیش برویم کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود . در حیطه موسیقی سنتی ایران ، حتی نوازنده زنی که به چیره دستی همتای مرد خود باشد کمتر دیده می شود ( گرچه وجود دارد ) . نکته بسیار مهم این است که موسیقی ایران شدیدا مبتنی بر افراد است و در واقع ، این افراد هستند که بر روی صحنه باعث موفقیت یا عدم موفقیت یک اجرا می شوند . اینجا گروه اهمیت کمتری دارد . لذا اینکه یک نوازنده تا چه میزان چیره دست و مسلط باشد برای موفقیت شخص او بسیار حائز اهمیت و تقریبا اساسی است . زیرا رفتار نوازندگی او به طور تنها و مستقل بررسی می شود . در عرصه هایی چون آهنگسازی نیز به نظر می رسد یک خلا بزرگ دیده می شود . لا اقل در آثار شاخصی که هنگام ورود به بازار به سرعت جایگاه خود را پیدا می کنند حضور زنان آهنگساز بسیار بسیار کم و حتی قابل چشمپوشی است . موسیقی ایرانی اساسا در کار چندصدایی و ارکسترال جوان است ، بنا بر این تنظیم کننده ای که به شهرت رسیده باشد حتی در میان مردان نیز کم پیدا می شود ، تا چه رسد به زنان . صدابرداری ، میکس و تدوین ، و فعالیت هایی مشابه نیز به نظر می رسد حیطه هایی کاملا مردانه هستند و نگارنده تا کنون آلبومی ندیده است که امور فنی آن توسط یک زن انجام شده باشد یا در بروشور آن اینگونه قید شده باشد .

    در حیطه ی موسیقی پاپ ، زنان بیشتر دیده می شوند . نه ! اشتباه نکنید ! باز هم خواننده ای وجود ندارد . در این حیطه ترانه سراهای زن جایگاه خود را یافته اند و البته برخی نوازندگان نیز در برخی آلبوم ها زنان هستند . متاسفانه در عرصه نوازندگی پاپ نیز زنان معمولا نوازنده های سولیست یا نوازنده ای که پارت او نقشی اساسی در شکل گیری ملودی و قطعه دارد نیستند . بلکه معمولا آکوردها و هارمونی ها را می نوازند . همچنین دختران گیتار به دست امروزه در نسخه تصویری آثار پاپ ( پخش شده از ایران موزیک ، شبکه مهاجر و ... ) مورد توجه تهیه کنندگان هستند که باز متاسفانه یا آکوردهای ساده را می نوازند و یا اصولا نمی نوازند و صرفا تزیینی هستند !!! رقصنده هم که در شرایط کنونی ایران وجود خارجی ندارد .

    سوالی که من در اینجا می خواهم مطرح کنم این است که چرا علی رغم اینکه سهم قابل توجهی از
    هنرجویان ساز ، خصوصا ساز ایرانی ، را دختران تشکیل می دهند ، اما در مراحل بعدی حذف شده یا وارد فعالیت جدی نمی شوند ؟ کافی است سری به یک آموزشگاه مطرح موسیقی ایرانی بزنید و بررسی کنید که چنددرصد از هنرجویان تار ، سه تار ، سنتور و به خصوص دف ، دختران هستند ... ولی چرا بازخور بعدی این قضیه را نمی بینیم ؟ و در موسیقی حرفه ای حضور ندارند ؟ آیا به راستی وقتی می گوییم نوازنده چیره دست در میان زنان دیده نمی شود ، این به این معنی نیست که نوازنده چیره دستی که زن باشد وجود دارد اما به جای اینکه در استودیو باشد ، در آشپزخانه اش است ؟

    3 ) چــرا ؟

    به نظر می رسد دختران و زنان ، در لایه های پایین تر حضوری درست و فعال دارند . اما هر چه به سمت حوزه های حرفه ای تر و تخصصی تر می رویم ، از حضور آنان کاسته می شود . ضمن اینکه امکان فعالیت در حوزه خوانندگی نیز فعلا اصلا مقدور نیست . منظور این است که ، دختران اشتیاق مناسبی به موسیقی دارند و لا اقل اشتیاق آنان کمتر از پسران نیست . همچنین حضور آنان در آموزشگاه های موسیقی و یادگیری نوازندگی یک ساز ، نیر قابل توجه و مناسب است . لطفا الان به این موضوع فکر نکنید که میزان استقبال از ساز ایرانی در مقایسه با ساز غربی چگونه است چرا که این آفت فقط مختص دختران نیست و در میان پسران نوجوان نیز ، پر طرفدار ترین ساز گیتار ( و گاهی گیتار الکتریک و سبک های هارد راک و دد راک و دد متال ) و پرطرفدار ترین سبک موسیقی پاپ است ( که در سال اخیر به طور قابل توجهی به سمت موسیقی های آمریکایی همچون راک تغییر موضع داده است ) . پس گفتیم که دختران در زمینه انتخاب ساز و حضور در مکان آموزشی فعال هستند . حتی در کنسرتهای آموزشی و پژوهشی که گاه به گاه توسط موسسات آموزشی برگزار می شود نیز حضور دارند . اما هر چه مدت سال های فعالیت آن ها در آموزش ساز ( که ملاکی برای پختگی و چیره دستی نوازنده است ) بیشتر می شود ، رفته رفته از حضور آنها کاسته می گردد . مثلا در گروه های حرفه ای ، در آلبوم ها ، اجراهای تکی و ... . به نظر می رسد می توان 3 عامل مهم را برای این پدیده ذکر کرد . اول نقشی است که جامعه ما برای دختران قائل می شود و رفته رفته آنها را در زندگی روزمره و یکنواخت حل می کند . " حل کردن " بهترین عبارتی است که می توان ذکر کرد . انتظاری که جامعه ایران از یک دختر 22 ساله دارد اصلا آن انتظاری نیست که از یک پسر 22 ساله دارد . یک دختر 22 ساله در چشم ایرانیان باید صاحب ده ها هنر و ظرافت ، وقار ، تشخص ، تفکر ، مصلحت اندیشی ، و حتی صاحب شوهر و فرزند باشد . اما امروزه ایرانیان برای یک پسر 22 ساله هنوز حد زیادی از خوشگذرانی ، لا ابالی گری ، بی قیدی ، بی فکری و بی مسئولیتی را می پذیرند و گویا در انگاره های آنان مرزهای جوانی کردن برای پسران کش آمده است !!! به خصوص وقتی دختران وارد یک زندگی خانوادگی می شوند معمولا دیگر فرصتی برای پرداختن به ساز و آواز ندارند . نگارنده زوج های جوان زیادی را دیده است که شوهر ، به آموختن یک ساز مشغول است اما زن ، نه فرصتش را دارد و نه امکانش را . چرا که ساعات حضور او در بیرون از منزل مقوله ای است که باید تحت کنترل و بازبینی باشد .

    دلیل دوم برخی ممنوعیت های مذهبی و ناشی از قوانین است که فکر می کنم نیازی به ذکر ندارد . معمولا در صدور مجوزها برای برنامه های موسیقی حساسیت زیادی روی تعداد نوازنده های زن گروه و وضع ظاهری آنها وجود دارد و در مواردی موجب ملغی شدن مجوز می گردد . دلیل سوم نیز ، همان عدم امکان ورود زنان به حیطه خوانندگی است که می تواند به عنوان یک حالت خاص از دلیل دوم مطرح شود . حقیقت این است که فرهنگ موسیقایی ایرانیان خواننده محور و کلام محور است . آواز ایرانی که بهترین و تخصصی ترین شکل موسیقی ایران است کاملا مبتنی بر کلام شعرا است و ایرانیان برای خواننده یک اثر ارزشی معادل کل قطعه قائل هستند . لذا اینکه کسی حتی با سعی و کوشش فراوان امکان حضور در این عرصه را نداشته باشد ، مسلما به عنوان یک عامل ضدانگیزشی و عاملی برای رخوت و کسالت هنرجو مطرح می شود . در مجموع به نظر می رسد مجموعه ای پیچیده از عوامل مختلف همچون عوامل فرهنگی ، مذهبی ، تاریخی و غیره و نیز البته سستی و کم کاری خود دختران جوان ، باعث شده تا موسیقی ایران نیز مانند بسیاری دیگر از وجوه ، حیطه ای مردانه باشد .
    4) پیامد ها :
    موسیقی ، هنری خاص است . به عقیده بسیاری از علمای موسیقی ، این هنر تاثیرگذارترین هنرهاست و می توان تاثیرات آن را بر روح و روان انسان حتی در همان لحظات اول مشاهده کرد . خلق موسیقی ماندگار و هنری ، مسلما به روحیه ای زاینده و پویا و لطیف نیاز دارد . ایران ، نیمی از استعدادهای روحی خود را که در اختیار زنان و دخترانش است ، از این حیطه حذف نموده و به تک ستاره های مرد دلخوش کرده است . این در حالی است که برخی از چهره های شاخص موسیقی ایرانی از میان زنان بوده اند . قمرالملوک وزیری خواننده ای که نامدارترین استاد آواز ایران ، استادمحمدرضا شجریان ، در خاطراتش از تاثیرپذیری از او بارها یاد می کند ، دلکش ، مرضیه ، پوران ، الهه ، و خوانندگان معاصری چون هنگامه اخوان ، پریسا و ... همگی از کسانی بوده اند که بخشی از آثارشان با اقبال مردمی مواجه شده است . حذف روحیه زنانه از حیطه های خواندن ، نواختن و آهنگسازی ، منجر به این می شود که بازدهی و مقبولیت این حیطه ها فقط به همان اندازه نیمی از استعدادها که از آن استفاده می کند باشد . جالب اینجاست که ایرانیان همیشه به برتری حس هنری و ظرافت روحی زنان اذعان داشته اند و جالب تر اینکه با همین بهانه آن ها را از بسیاری حوزه های جدی تر و خشن تر حذف کرده اند ، اما در حوزه موسیقی نیز که عملا جایگاه لطیف طبعان و ظریف اندیشان است اثری از آنان دیده نمی شود . به هر حال ، نگارنده مطمئن است که این رویه در آینده نزدیک به موسیقی ایرانی لطمه های جدی خواهد زد . امروزه موسیقی راک اند رول ، نفوذ بسیار زیادی در میان جوانان ایرانی پیدا کرده است . توجه داریم که هر گاه یک موسیقی نفوذ پیدا می کند ، هنرمندان آن موسیقی ، فرهنگ سازی و ارکستراسیون آن موسیقی و اشعار آن موسیقی نیز به طبع موسیقی ، گسترش و نفوذ پیدا می کنند . پس متعجب نخواهیم شد اگر بدانیم بالاترین آمار فروش ساز مربوط به گیتار است و علاقه زیادی نیز برای پرکاشن ، جاز و درام به وجود آمده است . اگر نیمی از جوانان ایران ، که دختران هستند ، از این موسیقی کنار گذاشته شوند و علایق و قهرمان های خود را در این موسیقی پیدا نکنند ، در واقع به فرآیند نابودی این موسیقی کمک شایانی کرده ایم . موسیقی ایرانی ، برای انسان های ایرانی است . هر جوان ایرانی ، اعم از دختر و پسر باید بتواند احساسات و روحیاتش را در قالب این موسیقی بروز دهد و با شنیدن قطعاتی از قهرمانانش در این حیطه موسیقی ، لذت ببرد .

  6. #36
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض آلبوم «همه» از گروه آبجيز، آلبومى براى همه / گپى با ملودى و صفورا از گروه آبجيز

    بعد از مدتها انتظار اولين آلبوم گروه جذاب و پرطرفدار «آبجيز» Abjeez به اسم «همه» منتشر شد. اين گروه را صفورا و ملودى صفوى در سوئد به راه انداخته‌اند تا ترانه‌هايی انتقادی و اجتماعی را با كلام فارسی و در قالب موسيقى‌‌ای ارائه دهند كه تاثير گرفته از سبكهای مختلف از جمله پاپ، فلامنكو و Reggae است. دو «آبجى» Abjeez در گپى با «عصر شنبه» از شروع فعاليتهاى خود و اولين آلبوم گروه سخن گفته‌اند.

    *****************

    دويچه وله: صفورا و ملودی عزیز، هر دوى شما خیلی زود با موسیقی آشنا شدید. تا آنجا که می‌دانم، صفورا به مناسبت دهمین سالگرد تولدش یک دستگاه کارائوکه هدیه گرفت و این دستگاه هم سرنوشتش را رقم زد. صفورا، کی بود که تصمیم نهایی‌ات را گرفتی؟ به خودت گفتی موسیقی زندگی من است یا اینکه دست‌کم جز مهم و تعیین‌کننده‌ای از زندگی من است؟



    صفورا: فكر می‌كنم همان موقع‌ها بود، یعنی وقتی کوچک بودم، صداى گيتار و آواز برادرم گوش می‌دادم. بعد خیلی دوست داشتم من هم یاد بگیرم. و همان موقع‌ها که این دستگاه را گرفتم، دیدم که من هم دوست دارم این کار را بکنم و بعد از دوران مدرسه سه سال كالج موسيقى رفتم.



    دويچه وله: به سبک خاصی علاقه داشتى؟



    صفورا: فلامنكو اولین سبكى بود كه خیلی من را گرفت و خیلی دوستش داشتم. برای همین رفتم اسپانیا و مدتى را در آنجا به آموزش گیتار و آواز فلامنکو گذراندم. ولی بعدا دیدم که نه، خیلی سبک‌ها هست که دوست دارم و خیلی موسیقی‌ها و سبكهاى مختلفی وجود دارد كه من را جذب می‌كند. برای همین گروه «آبجيز» را تشکیل دادم. یعنی توی گروه «آباجی» رسیدم به اینکه می‌توانیم همه این سبكها و موسيقى‌هاى مورد علاقه‌ام را تركيب كنيم.



    دويچه وله: ملودی، اینطور كه در سایت گروه «آبجیز» ذكر شده، تو از سن ۲۰ سالگی به‌بعد زندگی کولی‌واری را تجربه کردی، البته کولی‌وار به این معنی که یکجا بند نمی‌شدی و می‌خواستی زندگی در کشورها و شهرهای مختلف را تجربه کنی. این از لحاظ موسیقی هم روی تو تاثیر گذاشته؟



    ملودی: مسلما وقتى آدم هر فرهنگ جدیدی را تجربه می‌کند با موزیک آن فرهنگ هم کمی آشنا می‌شود، ولی فکر می‌کنم از لحاظ ایده‌هایی که برای شعرنوشتن، به ذهنم رسيده، تأثيرگذار بوده.



    دويچه وله: هر دو شما اگرچه در ایران به‌دنیا آمدید، اما در سوئد بزرگ شدید و طبیعتا زندگی در کشورهای دیگر را هم تجربه کرده‌اید. آیا همیشه حس می‌کنید که ایرانی هستید یا خودتان را یکجورایی شخصیت چندفرهنگی می‌دانید که ایرانی‌بودن هم جزیی از آن هست؟



    ملودی: من چون در سن ۱۲سالگی ایران را ترک کردم، فكر می‌كنم كه بیشتر احساس ایرانی‌بودن دارم تا صفورا. ولی در عین‌حال ایران هم که می‌روم، احساس می‌کنم که صددرصد بعنوان یک ایرانی آنجا پذیرفته نمی‌شوم. بنابراین شاید یک تلفیقی‌ام از تجربه‌های مختلفی که داشتم از فرهنگهای مختلف، اما خب دوست دارم که در درجه اول بعنوان ایرانی شناخته بشوم.



    صفورا: در واقع دنيا وطن من است. ملیت‌ من جهانی‌ست. البته من اگر سوئد باشم و كسی از من بپرسد، نمی‌گویم سوئدی‌ام و می‌گویم ایرانی‌ام. اگر هم ایران باشم و بپرسند، می‌گویم ایرانی‌ام. یعنی توی دلم ایرانی‌ام، توی قلبم. ولی راستش فکر کنم یک چیز «مخلوطى» شده‌ام و مثل خيلى از كسانى که مثل من بیرون از ایران دور از وطن‌شان بزرگ شده‌اند، همه‌ چیز روی من تأثير گذشته.



    دويچه وله: یعنی موسیقی «آبجیز» هم از این چند هویتی تو تأثیر گرفته؟



    صفورا: درست است. موسیقی «آبجیز» اصلا اینطوری نبوده که فکر کنم دوست دارم، این سبک را با آن سبك تركيب كنم. چیزی که درآمده، قسمتى از من است، از شخصیت‌ام، آنجوری که هستم. یک كم ايرانى هستم، يك كم اسپانيايى، يك كم سوئدي و ... و براى همين زبانم هم اينجورى است.



    دويچه وله: کی تصمیم گرفتید که اصلا گروه «آبجیز» را راه بیندازید؟



    صفورا: راستش، کی تصمیم گرفتیم ملودی؟



    ملودی: تصمیم‌اش فکر می‌کنم که... ما یک دهسالی هست که باهم کار می‌کنیم، ولی خب جنبه‌ی تفننی داشت. تا وقتی که یک سفر ایران رفتیم و آنجا دوست و آشناها که کارمان را شنیدند خیلی تشویق‌مان کردند و احساس کردیم، چقدر همه تشنه يك سبك جديد هستند. آنجا بود كه فکر می‌کنم هر دو ما قلبا تصمیم گرفتیم که باید با كارهايمان را عرضه كنيم. ولی دوسال پیش گروه‌مان را تشکیل دادیم، یعنی بعد از آن زمان دنبال افراد گروه می‌گشتیم که آنها را هم صفورا خودش به‌مرور زمان واقعا گلچین کرد از میان موزیسین‌هایی که باهاشان آشنا شده...



    دويچه وله: اعضای گروه از شروع کار تا بحال ثابت مانده‌اند یا اینکه تغییر هم کرده‌اند؟



    ملودى: الحمدالله ثابت مانده‌اند و انشاالله ثابت خواهند ماند.



    دويچه وله: اعضای گروه اگرچه غيرايرانى هستند،‌ اما اسم مستعار ایرانی هم دارند؟



    صفورا: بله. Robin Cochrane که درگروه ما درامز ميزند، در واقع اسکاتلندی‌- سوئدی‌ست و اسمش هست «رامین‌». Erland Hoffgard كه باسیست‌مان هست و نروژی‌ـ سوئدی‌ست و اسمش هست «اردلان». Paulo Murga شیليايی‌تبار که در گروه ما سازهای پرکاشن می‌زند و است و اسمش هست «پهلوان». و «جوان» اسم مستعار Johan Moberg گیتاریست‌مان است که سوئدی‌ست، ولی از همه ما ايرانى‌تر است.



    دويچه وله: از چه لحاظ؟ ایرانی بودنش در چيست؟



    ملودى:‌ شخصیت‌اش، دست‌دلبازیش، محبت‌اش...



    صفورا: شوخی‌هایش، طنزش..



    دويچه وله: جذابیت واژه «آبجى» برای شما در چه بود که اسم گروه‌تان را گذاشتید «آبجیز»؟



    صفورا:‌ بهتر است ملودی بگوید، چون هر وقت من یک چیزی می‌گویم، می‌گوید نه اینجوری نبود.



    ملودى: راستش اولین ایده‌ای که داشتیم برای اسم گروه، می‌دانم که باورنکردنی‌ست، ولی حقیقت دارد، قرار بود باشد «ذوجنبتين». قرار بود اسم گروه‌مان را بگذاریم «ذوجنبتين»‌. بعد هر کی شنید با ما دعوا کرد. گفت آخر خجالت بکشید این هم اسم است، نه می‌شود تلفظ کرد، نه به یاد آدم می‌ماند. خلاصه دیگر شروع کردیم دنبال یک اسم دیگر گشتن. همینطور اسم‌های مختلف را امتحان می‌کردیم، می‌خندیدیم و شوخی می‌کردیم که بعد یکدفعه «آبجیز»‌ از آب درآمد.



    دويچه وله: سبک ترانه‌های «آبجیز» متفاوت است، هم Reggae است، هم پاپ و با رگه هايى از موسيقى فلامنكو. تنها عنصر ایرانی کارهای «آبجیز»‌ در واقع کلام فارسی‌ست. هیچوقت در فکرش بودید که از لحاظ موسیقیایی رنگ ایرانی به‌کارتان اضافه کنید؟



    صفورا: بله، تو فکرش بودیم. اتفاقا از اول وقتی آهنگ «آبجیز» را من و ملودی درست می‌کردیم بیشتر سازهای ایرانی تو فکرمان بود. البته کم‌کم اینجوری شد که امروز هست ولى خب دوست داریم امتحان بکنیم و بايد ببينيم كه به مرور چه مى‌شود.



    دويچه‌ وله: یعنی دنبال نوازنده می‌گردید یا اینکه خودتان نوازنده دارید، فقط می‌خواهید ببینید چه جوری...



    صفورا: نه، نوازنده خیلی زیاد هست. وقتی که لازم باشد اين كار را مى‌كنيم، اما شخصیت‌ خوب خیلی مهم است که اينكه به گروه ما بخورد.



    دويچه وله: ملودی جان اگر اشتباه نکنم شعر ترانه‌ها همه از توست و آهنگها از صفورا. تو که خودت شعر و ترانه می‌گویی، آهنگ و ملودی خاصی هم توی ذهن‌ات هست یا اینکه ایده‌ات را روی کاغذ می‌آوری و با صفورا می‌نشینی به اصطلاح لباسی مناسب برای این کلام می‌دوزید؟



    ملودی: خب خیلی از کارهای این آلبوم واقعا قدیمی‌ست، یعنی شاید مثلا امروز مقایسه بشود با کارهای جدیدمان، واقعا توی آن فرق را احساس کنى. چون ملودی دهسال پیش با الان خیلی فرق می‌کند. اوایل، چون نزدیک هم بودیم، با هم می‌نشستیم و همزمان که من شعر را می‌نوشتم، صفورا هم با گیتارش می‌نشست و همینطوری بازی بازی می‌کرد تا یک چیزی درمی‌آمد كه هردومان راضی باشیم. ولی بعد بخاطر فاصله‌ی مسافتی که میان‌مان بود، مجبور بودم من شعرها را جداگانه بنویسم و بعد بفرستم برای صفورا و اون خودش براساس معنا و مفهوم آن شعر برایش آهنگ بسازد. بنابراین دیگر من توی ذهنم آهنگی را نمی‌شنیدم، چون می‌دانستم که در هرحال یک چیز دیگر خواهد شد و بیشتر روی معنا و آنچیزی که می‌خواستم بیان کنم تمرکز می‌کردم.



    دويچه وله: سر قطعات زود به نتیجه می‌رسید یا اینکه شده باهم زیاد مشورت کنید و کلنجار بروید؟



    صفورا: نه زیاد مشکل نداریم،‌ چون ملودی خیلی مهربان هست و زیادی گیر نمی‌دهد، وقتی می‌بیند نمی‌شود ولش می‌کند.



    ملودی:‌ ما خوشبختانه چون هردومان به کار هم اعتماد می‌کنیم و کار همدیگر را قبول داریم، به آنصورت تو کار همدیگر دخالت نمی‌کنیم. البته این به این معنا نیست که هرچی صفورا درست بکند من صددرصد بپذیریم، گاهی اوقات باهم بحث هم می‌کنیم. ولی فکر می‌کنم هردومان دلمان می‌خواهد که آن یکی بتواند قانع کند که چرا؟ مثلا اگر صفورا قسمتى از شعرم را درست نمی‌فهمد، می‌خواهد که قشنگ برایش توضیح بدهم یا اگر من بهش می‌گویم این جای موزیک را به نظر من اینجوری بکنیم یا از این صدا استفاده کنیم، صفورا از من می‌خواهد که قانع‌اش کنم که چرا. یعنی همیشه باید یک دلیلی داشته باشیم برای هرکاری که می‌کنیم.



    صفورا: البته اين صفوراست که همیشه می‌خواهد بداند چرا، چرا، چرا.



    دويچه وله: ملودى، تقریبا تمام ترانه‌ها مضمون انتقادی‌- اجتماعی دارند. این شعرها حاصل تجربیات خودت است یا اینکه چیزی‌ست که در جامعه،‌ جمع دوستان و آشناها دیدی و از لحاظ سوژه به‌نظرت جالب آمده.



    ملودی: همه چیزهایی که گفتی. یعنی هم بعضی‌هایش چیزهایی بوده که تجربه‌ی خودم بوده... ولی خب مسلما چیزهایی بوده که با آنها برخورد کردم و برام جالب بوده توی زندگی‌ام. خیلی‌هایش تاثیر سفرهایی بوده که به ایران داشتم. همین!



    دويچه وله: به نظر من یکسری از قطعات آلبوم واقعا به فرهنگ و ملت خاصی برنمی‌گردد، مثلا «ترانه‌ی من با تو هستم» یا «برگرد» که ترانه‌ای‌ست عاشقانه می‌تواند به همان اندازه حرف دل یک ایرانی باشد که حرف دل یک سوئدی و یا آمریکایی. ولی بعضی ترانه‌ها هست که بطور مستقیم از یکسری رسوم، عادتها و رفتار ما ایرانی‌ها انتقاد می‌کند، مثل «چرا»، «خواستگاری» و یا مثلا ترانه‌ی «ادعا» که انتقادی‌ست که ما ایرانی‌ها اینقدر ادعامان می‌شود. فکر می‌کنی ما چرا اینقدر پرمدعا و متوقع هستیم؟



    ملودی: من خودم را جدا نمی‌دانم از جامعه ایرانی. فکر می‌کنم ادعامان یکمقدار زیادی بخاطر ناآگاهی هست و اینکه شناخت نداریم واقعا روی آدمها و فرهنگهای دیگر و دنیا. و هرچی انسان دنیایش کوچکتر باشد، ادعایش هم بیشتر می‌شود.



    دويچه وله: مثلا در سفرهایت به ایران چه مورد مشخصی را دیدی که خیلی توی چشم‌ات خورد؟



    ملودی: خیلی سخت هست اینجوری بخواهم بگویم،‌ ولی واقعا توی زندگی روزمره همه ما ایرانی‌ها این مسئله هست. شاید آن اختلاف طبقاتی وحشتناکی که در ايران می‌دیدم و آنچیزهای ظاهری که واقعا مثل طبل توخالی بود، آنها بیشتر تاثیر گذاشت. درهرحال ملت خیلی پرمدعایی هستیم دیگر، خوبی‌های زیادی هم داریم، نمی‌خواهم فقط انتقاد کنم، ولی فکر می‌کنم که این مسئله‌ی ادعا واقعا چیز مهمی‌ست و باید رویش کار کنیم، اگر می‌خواهیم تغییری بدهیم توی جامعه‌مان.



    دويچه وله: یکی دیگر از ترانه‌های جالب قطعه‌ی «خواستگاری‌»ست که در آن بحث و مسایل خواستگاری و زندگی آتی زناشویی مطرح شده، از مسئله‌ی شیربها و مهریه گرفته تا اینکه اگر ازدواج از روی عشق نباشد، این عشق و محبت کم‌کم بوجود می‌آید و حتا با آمدن بچه سستی زندگی از بین می‌رود و این پیوند محکم می‌شود. آیا چنین چیزهایی را هم بین ایرانی‌های خارج از کشور دیدی یا اینکه از شنیده‌ها و نقل‌قولهای مربوط به خواستگاری در ایران برای شعر این ترانه استفاده کردی؟



    ملودی:‌ نه، توی خارج از کشور هم خیلی با این مسئله برخورد کردم. ولی این شعر را من زمانی نوشتم که خودم در سنی بودم که خیلی مسئله‌ی خواستگاری و اینجور چیزها توی زندگی‌ام مطرح بود، برايم جالب بود و می‌دیدم که چه جوری آدمها به مسئله‌ی ازدواج برخورد می‌کنند. توی اروپا یکمقداری کمتر هست و همینطور توی آمریکا،‌ ولی باز در آمریکا نسبتا بیشتر احساس می‌کنم که ایرانی‌ها سنتی‌ترند و به آن اصول و اخلاق سنتی ایرانی پایبندند.



    دويچه وله: بپردازیم به یکی از ترانه‌های جالب آلبوم «همه»،‌ به اسم «گریه‌ی مرد». اینطور که معلوم است مردهای ایرانی از همان اول مرد به‌دنیا می‌آیند و در سن دوسالگی هم بهشان می‌گویند، مرد که گریه نمی‌کند! مرد ایرانی هم دیدید که بقول خودتان گریه اساسی بکند؟



    ملودى: بله! البته این چیزی نیست که فقط به ما ایرانی‌ها مربوط بشود. اصولا توی کشورهای گرمسیر و خاورمیانه این مسئله واقعا صدق می‌کند که آقایان نباید احساس‌شان را نشان بدهند، این یک ضعف است. و آدم وقتی فکر بکند می‌بیند که خب این آقایان در واقع در دامن یک مادر بزرگ می‌شوند دیگر، و این... ما خود خانمها هستیم که این تفکر را توی ذهن پسرهایمان می‌کاریم و همینجوری هم بالاخره جامعه تشویق می‌کند که پسرهایمان اینجوری بشوند و احساسات‌شان را نشان ندهند.



    دويچه وله: تا چه اندازه سعی می‌کنید، یا بهتر است بگویم،‌ دقت می‌کنید كه آهنگ نه فقط از لحاظ ریتم، بلکه کلا از لحاظ مود، انتخاب سازها، رنگ‌آمیزی به شعر بخورد. مثلا در ترانه‌ی «آینه» بعد از اینکه می‌خوانید: «بار می‌آیم که بشم خجول و ضعیف/ این روح مثل حبابه و ظریف»، صدای ظریف گیتار هم بعد می‌آید.



    صفورا: هیچ چيز در گروه «آبجيز» اتفاقی نیست. نه، شوخی می‌کنم. در موسيقى قطعات و شعرهايى كه خواهرم می‌نویسد، خیلی کم اتفاقی‌ست. من همانطوری که قبلا گفتم، همیشه باید بدانم كه چرا! اگر یک کاری را می‌کنم، باید یک دلیلی داشته باشم، وگرنه برایم سخت است.



    ملودی: برای همین هم هست که صفورا موزیک را بعد از اینکه شعر را من نوشتم می‌سازد، برای اینکه واقعا براساس شعر سعی می‌کند موسیقی را تنظیم بکند.



    دويچه وله: خیلی از ترانه‌ها حالت داستان را دارد. در واقع یک داستان را تعریف می‌کند، حالا می‌خواهد «خواستگاری» باشد، می‌خواهد «گریه مرد» باشد. آيا ایده‌ای به ذهن‌ات می‌رسد و بعد در طول روزهای مختلف می‌نویسی، یا اینکه مثلا واقعا یک چیزی به ذهن تو می‌رسد و شروع می‌کنی به نوشتن و فورى تمامش می‌کنی؟



    ملودی: نه یک ایده می‌آید، بعد آنوقت می‌نشینم می‌نویسم و رویش کار می‌کنم و تغییرش می‌دهم، رویش فکر می‌کنم. تا حالا نشده مثلا یکروزه بنشینم و یک شعری را بنویسم. صفورا هم خیلی سختگیر هست و باید بتوانم توضیح بدهم که چرا؟



    دويچه وله: اسم یکی از ترانه‌ها هست «نسل من»‌. نسل ما چه نسلی‌ست، چه خصوصیات خوب و بدی دارد که نسل‌های قبلی ندارند؟



    صفورا: نسل خیلی شلوغی هست، همه چیز باید زود پیش برود و نتیجه را زود ببیند. پیشرفت تکنولوژی و همه چیز سريعتر پیش می‌رود از پیشرفت فکری و احساسی ما آدمها و ما آدمها را در موقعیت سختی می‌گذارد. مسلما هم خصوصیات مثبت و هم منفی هست توی این نسل، ولی خب... من فکر می‌کنم این شلوغی هست و این سرعت.



    دويچه وله: یعنی نمی‌توانید خودتان را از اين شلوغى رها کنید، دست خودتان نیست؟



    صفورا: آره من فکر می‌کنم خیلی آدمها، یعنی اکثرمان می‌افتیم توی‌اش و یکجورایی ...



    ملودى:‌ مثل گردابه.



    صفورا: یکجوری احساس می‌کنم همه دور می‌شویم از خودمان و از درون و احساساتمان...



    دويچه وله: یعنی در دست ما نیست یا در دست ماست؟



    صفورا: همیشه در دست ماست، ولی یادمان می‌رود که در دست ماست. برای همین اولین آهنگ آلبوم اسمش هست «در دست ما است».



    دويچه وله: کار تهیه این آلبوم کلا چقدر طول کشید؟



    صفورا: ۹ ماه، مثل یک بچه‌ی کوچولو!



    دويچه وله: ولی «سزارین» نبود؟



    ملودى: سزارین خیلی سختی بود و پزشک اصلی هم برادرمان صوفى بود كه از جمله كارهاى صدابردارى را انجام مى‌دهد.



    دويچه وله: اسم این آلبوم را گذاشتید «همه» چون مضمونش به همه مربوط می‌شود؟



    صفورا: بله، حدس‌ات کاملا درست بود.



    دويچه وله: زیاد هم فکر نکردید که چه اسمی بگذارید روی آلبوم.



    صفورا: چرا خیلی فکرها کردیم اتفاقا ...



    ملودی: آره یادم هست که ما وقتی داشتیم راجع به اسم آلبوم فکر می‌کردیم، واژه‌ی «همه» خیلی می‌آمد توی زبانمان. اینقدر هی استفاده شد که صفورا برگشت گفت، اصلا ببین ملودی، باید بگذاریم اسمش را «همه»، چون واقعا مربوط می‌شود به همه. ما می‌خواستیم یک اسمی بگذاریم که مثلا بتواند بیانگر یکجورایی تنوع آهنگها باشد، خب بالاخره سبکهای مختلف توی آلبوم هست که می‌تواند برای همه جذاب باشد. یعنی خیلی از کسانی که کارهای ما را گوش می‌کنند می‌گویند قشنگی‌اش به این است که هر سبكى که ما دوست داشته باشیم، بالاخره یکجورایی در آن پیدا می‌شود. راستش ایده از اول این بود که برای بچه‌ها و جوانهای ایرانی توی ایران بتوانیم یک سبک جدیدی را بیاوریم و یک انگیزه‌ای بشود برایشان که کار کنند، مخصوصا موزیسین‌ها. با عشق به بچه‌هایی که توی ایران هستند ما این را درست کردیم. برای همین هست که شعرهایمان همه به فارسی‌ست. چون خیلی‌ها به ما پیشنهاد کردند که بیاییم مثلا به زبانهای مختلف، چون الان به دوـسه‌ زبان احاطه داریم، گفتند خب چرا نمی‌آیید این شعرها را به انگلیسی، اسپانیایی و سوئدی این چیزها هم بنویسید که مثلا...



    دويچه وله: مخاطب بیشتری داشته باشید...



    ملودی: دقیقا مخاطب‌تان گسترده‌تر بشود. ولی ما نمی‌خواستیم این کار را بکنیم. ما می‌خواستیم صددرصد اولین آلبوم به فارسی باشد، برای اینکه جوانهای ایرانی هم بتوانند یک چیزی داشته باشند که اگر قابل می‌دانند، به آن رجوع كنند.



    دويچه وله: كسانى كه در ایران هستند، اصلا چه جوری می‌توانند به کارهای شما دسترسی پیدا کنند؟



    ملودى:‌ این واقعا یک معضل است، چون ما خب قانونا که نمی‌توانیم آلبومان را در ايران منتشر کنیم، و متاسفانه آدم قابل اعتمادی که بتواند آنجا برای ما اين آلبوم را عرضه كند و بفروشد، پيدا نكرده‌ايم.



    صفورا: البته به تلاشمان ادامه می‌دهيم، چون صددرصد می‌خواهیم که برسد به دست بچه‌های ایران. چون همانطور که قبلا گفتیم، برای آنها از اول این کار را شروع کردیم.



    دويچه وله: آنهایی که خارج از کشورند چطور می‌توانند آلبوم شما را تهیه کنند؟



    ملودى: از طريق cdbeby.com یا از طریق سايت ما abjes.com. گوشه‌هايى از قطعات را هم در سايت گذاشته‌ايم كه علاقمندان ميتوانند به آن دسترسى داشته باشند




    منبع : دويچه وله - صداي آلمان


    خبرهاي مرتبط :

    گفت‌وگو با افسانه رثایی:از عروض تا پرواز پرنده‌ها
    گپى با مينو جوان:هنرمند اگر به كارش باور دارد، بايد جرأت به‌خرج بدهد
    انتشار آلبوم جدید گروه باربد
    گفتگو با سيما بينا
    اروميه، نغمه‌هاى آشورى
    درباره خانم ارفع اطرائی
    گفتگوی اختصاصی با پری ملکی سرپرست گروه خنیا:زندگی در اینجا در پرده عشق می نوازد
    گفت وگو با خاطره پروانه:گذشته را تكرار مى كنيم
    گفت وگو با خانم سيمين غانم :همه گل گلدون من را مى خواندند
    حميد متبسم از نقش و تاثير صداي زن در موسيقي ايران ميگويد

  7. #37
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض گفت‌وگو با افسانه رثایی:از عروض تا پرواز پرنده‌ها

    «افسانه رثایی» از جمله خوانندگان مطرح و پرسابقه‌ي موسیقی ایران است. او تحت تاثیر صدای گرم پدرش - فرزند ‏ارشد ضیا الذاکرین رثایی، يكي از خوانندگان مطرح دوران خود كه شیوه آوازی خاصی داشت - به خوانندگی روی ‏آورد. در سال 1353 توسط پدرش به «داريوش صفوت» در «مرکز حفظ و اشاعه‌ي موسیقی» معرفی شد و در آن‌جا ‏کلاس‌های مرحوم «محمود کریمی» را گذراند. طی 9 سال تحصيل در اين مركز، ردیف‌های آوازی را در محضر ایشان ‏فراگرفت. او سال‌هاست که علي‌رغم وجود مشكلات رايج و نگاه نادرست جامعه به آنهایی که در رشته آواز فعالیت ‏می‌کنند - که طبعاً كار را برای یک زن دشوارتر نيز می‌کند - در عرصه‌ي موسیقی آوازی و آموزش اين هنر، حضوری ‏جدی و مستمر دارد. با او درباره‌ي موسیقی آوازی به گفت‌وگو نشستیم. ‏



    اغلب موسیقی‌دوستان، افسانه‌رثایی را بيشتر به خاطرحضور درآثارحسين‌علیزاده می‌شناسند. ازپیشینه فعالیت‌های‌تان ‏بگویید. چه‌شد که با آقای علیزاده به همکاری پرداختید؟
    سال 1361 بود که به‌خاطر شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن دوران، بتدریج عذر خانم‌ها خواسته شد و ما کنار ‏گذاشته‌شدیم. از آن‌جا به هنرستان آزاد کوچ کردیم ومدتي در آن‌جا با مرحوم كريمي کار را ادامه دادیم تا این‌که آن‌جا ‏هم به همان مشکل برخورد. نهایتاً کلاس‌ها در منزل استاد ادامه پیدا کرد. در بهار سال 63 راهی سفری به فرانسه شدم. ‏خاطرم می‌آید که پسرم آن موقع چهار ماهه بود. آن موقع اولین‌بار بود که مرحوم کریمی به من اجازه دادند تا رسماً ‏بخوانم. در آن مقطع زمانی تقریباً کل ردیف‌های آوازي را نزد ایشان گذرانده بودم و فقط راست‌پنجگاه باقی‌مانده‌بود. در ‏پاریس به پیشنهاد آقای «ژان دورینگ» در شبكه‌ي راديويي «‏France Music‏» به‌طور رسمی قطعاتي را با همراهی ‏‏«حسين عمومی» نوازنده‌ي نی و «مجيد خلج» نوازنده‌ي تنبک ، در بیات شیراز به اجرا‌گذاشتيم. وقتی بعد از حدود 3 ماه ‏به ایران برگشتم با خبر شدم که استاد كريمي ناراحتی شدید قلبی دارند و مدتی است كه در بیمارستان بستری‌اند. تنها ‏فرصت پیدا کردم که او را یک‌بار در منزلش ملاقات کنم كه متاسفانه فردای همان روز ايشان فوت کردند. در بحبوحه‌ي ‏چهلم درگذشت مرحوم کریمی، نوار ضبط شده در فرانسه به دستم رسید و در این مراسم پخش شد. آقايان «دهلوی» و ‏‏«گلزاری» تشویقم کردند تا آموخته‌هایم را مورد استفاده قراردهم. اولین سوالی که از من کردند این بود که می‌توانی یک ‏مطلب را دو بار تکرار کنی؟ متوجه نشدم. گفتند یک درآمد ماهور را دو بار می‌توانی مثل هم تکرار کنی؟ این یعنی ‏شروع تدریس. پس از آن، به‌خاطر روشن نگاه داشتن چراغ اطاق استاد، در انجمن زرتشتیان به‌تدریس مشغول شدم. ‏هفت سال در انجمن درس آواز می‌دادم. در همان دوران خانم «دهلوی» سنتور، مرحوم «صالحی» و بعدها آقاي «ظریف» ‏تار و مرحوم «فرهنگ‌فر» ضرب درس می‌دادند. در سال‌روز فوت مرحوم «کریمی» تصمیم گرفتیم به همراه خانم ‏‏«دهلوی» و «محمد اسماعیلی» که ده سالی بود به روی صحنه نرفته بودند، کنسرت برگزار کنیم. از آن سال تا دهمین ‏سال درگذشت مرحوم کریمی، سالانه یک شب در انجمن زرتشتیان و دو شب در منزل یکی از دوستانمان به یاد او اجرا ‏داشتیم. در بعضی از این اجراها آقاي «سیامک بنایی» هم ما را همراهی می‌کرد.‏
    در سال 67 آقای «علیزاده» به ایران برگشت و کنسرت‌های پرشورشان در تهران برگزار شد. از طریق یکی از دوستان این ‏فرصت برایم مهیا شد تا از ایشان - که همواره آرزوی همکاری با او را داشتم- در یکی از برنامه‌هایمان دعوت کنیم. در ‏همان زمان و به پیشنهاد آقای «علیزاده»، در منزل خانم «فاخره صبا» جلساتی با موضوع بررسي كارشناسي متد‌هاي ‏آموزشي برگزار ‌مي‌شد. در این جلسات من به‌همراه خانم‌ها «صبا»، «دهلوی»، «سیما بینا» و آقایان «دهلوی» و «علیزاده» ‏حضور داشتيم. در جریان این گفت‌وگوها، طرح شکل‌گیری یک گروه کاری ریخته شد که بعدها با فعاليت‌جدي در ‏منزل آقای علیزاده نتيجه داد. گروه «هم‌آوایان» ثمره‌ي اين فعاليت‌هاست. در این جلسات و کلاس‌ها اکثر هنرمندان ‏حاضر بودند و بحث‌های زیادی صورت می‌گرفت. اولین تجربه‌ي رسمی گروه، در آلبوم «نوبانگ کهن» شكل گرفت. ‏بعدها خانم «جهانگیری» هم به ما ملحق شدند که به موسیقی فیلم «گبه» انجامید و با آمدن خانم «نیکنام» و آقای ‏‏«صمدپور» هم که در «راز نو» با هم همکاری داشتیم، گروه شکل کامل‌تری گرفت. ‏



    در حال حاضر تنها مرجع مستند ما برای آواز همان ردیف‌های استاد کریمی است ولی در حوزه‌ي آموزش و ‏تکنیک‌های آوازی، مراجع مستند و مدونی نداریم. آیا این یک مشکل نیست؟
    روش آموزش قدما به‌صورت سینه‌به‌سینه بود. حتی برای من که پدرم به‌عنوان یک خواننده در کنارم بود، روشن نیست ‏که آموزش آواز در شيوه‌هاي سنتي دقیقاً چطور انجام می‌شد. وقتی از او یا هر کس دیگری می‌پرسیدیم که فلان شیوه‌ي ‏آواز را چطور یاد می‌گرفتید، با این جمله که «برایمان می‌خواندند و ما هم حفظ می کردیم!» مواجهه می‌شدیم. این ‏حرف‌ها خیلی طبیعی نيست، اما نمی‌توان هم انکارش کرد. به هرحال انتقال تدریجی آواز در آن‌زمان امکان‌پذیرتر بود ‏چون این نوع موسیقی در زندگی مردم تنیده شده‌بود. خانواده‌ها هم بیشتر دور هم بودند و هم اهل این نوع موسیقی. ‏محفل‌های هنری دوستانه آن‌زمان، کم از یک دانشکده نداشت. نقل می‌شود که این فرهیختگان به‌طور مداوم در منزل ‏يكي از استادان جمع می‌شدند. در این محافل که در آن هنرمندان رشته‌های مختلف از جمله شاعر، نویسنده، نوازنده، ‏خواننده دور هم جمع می‌شدند، امکان نداشت که بحثی در مورد موسیقی سرنگیرد. موسیقی بخشی از زندگی بود. با ‏آغاز به‌كار رادیو به جرات ‌مي‌توان گفت که اوج موسیقیِ تبلوریافته‌ي آن‌زمان از طریق آنتن راديو به گوش همگان ‏‏‌مي‌رسید. هنوز هم مهم‌ترین آثار موسیقی کشور را باید در دوره‌ي بین 1332 تا 1347 جستجو کرد. اما امروزه، دیگر ‏روش‌های گذشته، به ده‌ها دلیل پذیرفتني نیست. اگر چه ظهور ابزارهای ضبط صوت و نت‌خوانی کمک بزرگی به حفظ ‏و آموزش موسیقی کرد، اما در مورد آواز، هنوز هم گرفتار هستیم. نت و سلفژ در موسیقی آوازی ما کاربرد مناسب پیدا ‏نکرده. البته افرادی مثل آقایان علیزاده، دهلوی یا روشن روان بحث های مهمی در خصوص تدوین شیوه‌ي تدریس آواز ‏مطرح کردند. از آناتومی حنجره، نفس‌گیری، تغذیه و نرمش‌هاي مخصوص اين كار گرفته تا تکنیک‌های آوازی، حفظ ‏صدا ، انواع وسعت‌هاي صدايي، تعیین مرزهای صدای خواننده و بسياري موارد ديگر. اين مباحث در غرب سال‌هاست ‏که مستند شده، اما در ایران همچنان با نبود آن مواجه هستیم. حاصل اینکه حتی یک کتاب در زمینه‌ي موسیقی آوازی ‏تالیف نشده است. بگذریم که بسیاری از این اصول در موسیقی قدیم ما به‌صورت غیر مستند وجود داشت. مثلاً در ‏تعزیه خوانی می‌گفتند كه فلانی «علی اکبرخوان» است. در واقع هر خواننده وسعت صدایی خاصی مثل تنور و باس ‏داشت که این مرزها از طریق نقش‌ها مصطلح شده بود. یا مثلاً در قدیم می‌گفتند كه طرف صدایش را می‌انداخت توی ‏سرش. یعنی این تکنیک ها را می‌دانستند. متاسفانه، نه‌تنها از دست‌آوردهای غربی جهت تطبیق استفاده نکردیم بلکه حتی ‏آن دستمایه‌های قدیمی را هم به فراموشی سپردیم.





    اگرچه نبود امکانات و یا عدم حمایت می‌تواند دلیل مهمی برای این خلا باشد اما به نظر مي‌رسد اهل فن هم ‏انگیزه‌ي زیادی برای این‌کار ندارند یا در انتقال تجربیات خود کم لطفی می‌کنند! کشتی‌گیرها می‌گویند مربی فن را ‏به شاگردش یاد می‌دهد اما فوت را در جیب نگاه می‌دارد! به‌زودی بازماندگان نسل طلایی خوانندگان ایران هم ‏بازنشسته و از صحنه خارج می شوند. اگر آنها رفتند، چه میراثی به‌غیر از یک سری آثار ضبط شده باقی می‌ماند؟ ‏آیا می‌توان فقط با نگاه کردن به تابلوهای رامبراند، نقاش شد؟ تکلیف ما در 20 سال دیگر چیست؟ ‏
    حق دارید. شاید یکی از آرزوهای خودم این بود که آقاي «شجریان»، شیوه های آوازی و روش آموزش خودشان را ‏مکتوب، ضبط و مستند می‌کردند. ضمن قدرشناسی از زحمات ایشان در تربیت شاگردان برجسته، باید پذیرفت که این ‏فقدان، یک ضعف بزرگ در موسیقی آوازی ماست. شیوه‌های آوازی مدون غرب تا حدی قابل استفاده است، اما برای ‏آواز ایرانی باید آن را با تجربیات خودمان تکمیل کنیم. آقای علیزاده نسبت به اين موضوع شديداً وسواس دارند. ایشان ‏حتی برای آموزش نیز از مفاهیم و عناصر موسیقی خودمان استفاده می‌کنند. مثلاً برای درک فواصل موسیقی، ‏قسمت‌هایی از خود ردیف را به‌کار می‌گیرند. همین‌ها اگر گردآوری شوند، به‌تدریج تبدیل به متدهایی خواهند شد که ‏رفته رفته تکامل نیز خواهد‌یافت. ‏



    البته به این ماجرا می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز نگاه کرد. به‌نظر می‌آید که هنرجویان اصولاً در خود نیازی به ‏آموزش تکنیکی آواز احساس نمی‌کنند . طبیعتاً این خلاء که باید از جانب این طبقه بیشتر احساس شود نیز ‏به‌همین دلیل مسکوت مانده‌است.‏
    نداشتن عادت آینده‌نگری و نگاه كاسب‌كارانه، یک مشکل اجتماعی است که به همین سال‌های اخیر محدود نمي‌شود. ‏شاید عبارت زیبایی نباشد، ولی حقیقت دارد. طبیعتاً نمی‌توان انتظار داشت که در حوزه‌ي موسیقی هم از آن مستثنی ‏باشیم. وقتی که افراد خیلی سریع و فقط با دوبار آواز خواندن در یک مجلس، پایشان به رادیو و تلویزیون و بعد هم به ‏انتشار آلبوم باز می‌شود، طبیعی است كه به‌تدریج سلیقه مردم افت كند. اين مساله از سويی دیگر، بی‌تفاوتی و ‏بی‌انگیزگی را نزد سوی صاحبان فن پدید می‌آورد. بلاتکلیفی موسیقی از يك سو و انواع آن از سوي ديگر در نسل ‏جوان ما نوعی سردرگمی ایجاد کرده‌است. جامعه به همه نوع موسیقی نیازمند است. موسیقی عزا، موسیقی جشن، ‏موسیقی قومی و ديگر انواع موسيقي، خود گنجینه‌ای بزرگ است. اما امروزه شاهد آن هستيم که موسیقی جدی فقط به ‏موسیقی ردیف اطلاق مي‌شود. یعنی موسیقی‌های دیگر که برای جامعه لازم‌اند، جدی نیستند؟ ما هنوز رشته‌ای برای ‏آواز در دانشگاه‌ها نداریم. بگذریم که در رشته‌های سازی هم هنرجویان خیلی راضی نیستند. هرچه هم تا امروز باقی ‏مانده بیشتر به عشق و همت افراد بوده است. ‏



    ظاهراً قضیه در یک دور باطل افتاده است. پاسخ مسولان دانشگاهی به این خواسته نیز این است که تا زمانی‌که ‏مطالب مستند و مکتوبی درباره‌ي آواز نداریم، چگونه دوره تحصیلی آواز دایر کنیم؟‏
    بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. نباید به بهره‌دهی زودرس دل ببندیم. اگر دانشگاه نیاز به پشتوانه‌ي علمی مکتوب ‏دارد، وظیفه‌ي وزارت آموزش عالی است که پروژه‌های تحقیقاتی راه اندازی کند و از صاحبان تجربه در این مقوله ‏بخواهد ظرف 2 یا 3 سال مجموعه‌ای از فنون یا متدهای آموزشی آواز را تدوین کنند. قرار هم نیست تا این متدها از ‏همان ابتدا کامل باشند. به مرور می‌توان اصلاحشان كرد. ضمن این‌که فکر می‌کنم انجمن‌هایی که در زمینه‌ي موسیقی ‏فعال هستند هم می‌توانند کارساز باشند و به استادان انگیزه بدهند. اگر هر طرف منتظر دیگری باشد، اتفاقی نخواهد ‏افتاد.‏



    اما جالب است که با تمامی این کمبودها، آواز هنوز محبوب‌ترین عنصر موسیقی است.‏
    طبیعی است. با وجود همه‌ي اين کمبودهای آموزش آکادمیک آواز در ایران، هيچ‌گاه اصل هنر آواز قابل انکار نیست. ‏آواز نزدیک‌ترین ساز به وجود آدمی است. طیف وسیعی از احساسات با آواز قابل بیان است. به ابزاری هم نیاز ندارد. ‏آدمی را نمی‌توانید پیدا کنید که در عمرش چیزی را زمزمه نکرده‌باشد. اما ضعف بزرگ در این است که در جامعه‌ي ‏کنونی و همچنين اهالی فن، خیلی از هم دور شده‌اند. این افراد که هنوز تعدادشان هم کم نیست، اگر با هم بیشتر در ‏ارتباط قرار بگیرند و با انتقال تجربیاتشان به یک کار جمعی برسند، مطمئن باشید که تدوین این شیوه‌ها و پیاده‌سازی ‏اصول علمی برای آموزش آواز و ارتقای آواز هنوز هم دور از دسترس نیست. اما اگر قرار باشد فقط به ردیف آوازی ‏بسنده کنیم مطمئن باشید که آواز به یک شی موزه‌ای تبدیل می‌شود. خواننده نباید فقط بداند که درآمد ماهور چیست. ‏يك خواننده باید اول معنی آوازخواندن را بفهمد، شیوه‌های استفاده صحیح از صدایش را یاد بگیرد، تکنیک‌های فیزیکی ‏خواندن را بیاموزد، وسعت صدایش را کشف کند و بفهمد که صدایش برای چه نوع آواز و متنی مناسب است. ‏



    رسیدیم به مقوله‌ي دیگری و آن متون آوازی است که عموماً در موسیقی ما وابسته به ادبیات کلاسیک است. نگاه ‏شما به متون آوازی و وضعیت آن چیست؟ به‌عنوان یک خواننده چقدر با محتوای شعر در ارتباط هستید؟
    ادبیات ما آن‌قدر غنی است که واقعاً کمتر می‌شود شما را برای انتخاب شعر یا متن مناسب آوازی لنگ بگذارد. فکر ‏می‌کنم کمتر معنا و حسی را پیدا کنید که نتوان برای آن متن مناسبی پیدا کرد. هرچند موسیقی در حال تحول است ولی ‏یقین دارم که حتی در شیوه‌های نوین آهنگسازی هم می‌توان متن مناسبی را شناسایی کرد. با مرور بر نوآوری‌های اخیر ‏آقایان شجریان و علیزاده به نوآوری‌هايی بدیع در شیوه‌های آواز که انسان را به وجد می‌آورد، مواجه مي‌شويم. انتخاب ‏شعر پرنده‌های «م.آزاد» توسط آقای علیزاده، نمونه‌ي بارز نوآوري در شعر و آواز است. در این آواز که به قصد، دارای ‏گردش مداوم متن است، برخلاف شیوه‌های گذشته، که همواره بعد از هر جمله یا بیت منتظر جمله‌ای جدید بودیم، ‏موسیقی و آواز به شکلی موجز، عظمت و شگفتی هستی و زندگی را در «پرواز یک پرنده» انتقال می‌دهد. این تکرار، ‏یک تکرار معنی‌دار است که حرکتی روبه‌جلو و تکاملی دارد. ‏
    موسیقی آوازی می‌تواند منظور و مفهوم نهفته یک شعر را منتقل کند. از طرف دیگر به نظر می‌رسد اگر خواننده با معنی ‏آوازی که می‌خواند ارتباط نداشته باشد مطمئناً امکان بیان و انتقال آن مفهوم را نیز پیدا نخواهد کرد. آواز باید درگیر با ‏مفهوم و معنی شعر باشد.






    موسیقی به نوعی در بطن ادبیات شعری جاری است. اين درحالي‌است كه شاید سرایندگان آن لزوماً آن‌ را با دید ‏موزیکال نسروده باشند. به‌نظر می‌آید که همین غنا و پربار بودن ادبیات و شعر فارسی باعث شده تا در زمینه ‏ترانه‌سرایی و تصنیف‌سرایی به‌شدت تنبل شده باشیم. ‏
    هرچند شاید شعرای ما آثارشان را تنها به نیت خوانده شدن به‌صورت آواز نسروده باشند، اما اغلب آنها اهل یا حتی ‏مسلط بر موسیقی بوده‌اند. فاصله‌ي کم بین شعر و موسیقی ذات ادبيات كلاسيك است. شما به اشعار نظامی نگاه کنید و ‏ببینید از این اشعار چند اپرا می‌توان استخراج کرد! البته در گذشته تصنیف‌سرا و ترانه‌سراهای زیادی داشتیم اما هم‌اكنون ‏دیگر شاید به تعداد انگشتان دست هم‌نرسد. ‏



    به نظر شما ممیزی هم در این کاهش نقش دارد؟
    قطعاً بی تاثیر نیست. به‌هرحال بحث مجوز گرفتن در اين مساله بي‌تاثير نيست. سوءتفاهم‌ها با اشعار حافظ و مولوی رفع ‏شده، اما گذشتن از مسیر ممیزی، شاید یکی از دلایل کاهش انگیزه در ترانه‌سرايي باشد. وقتی سراینده این دغدغه را ‏داشته باشد که چه بسراید و چه نسراید، قطعاً در ذوق، انگیزه و قریحه‌اش اثر می‌گذارد. وقتی به تصنیف، سرود گفته ‏مي‌شود، یعنی هنوز اصل تصنیف را قبول نداریم، چه برسد به محتوای آن. با وجود محدودیت براي استفاده از صدای ‏زن، صدمه جدی به موسیقی آوازی وارد شده. مگر چقدر متن و تصنیف می‌توان سرود که مناسب صدای مرد باشد؟ ما ‏به وسعت و رنگ صداهای دیگر هم احتیاج داریم. مگر می‌شود لالایی مادر را حذف کرد یا یک مرد آن‌ را بخواند؟ ‏همه‌ي این موارد در کم شدن سروده‌ها اثر می‌گذارد . اما حرف شما را هم می پذیرم که کم کاری شده است. وقتي که ‏در آموزش آواز دارای متد نیستیم، طبیعی است که این ضعف در حوزه‌های پیرامونش هم اثر بگذارد. ترانه‌سرایی، ‏پشتوانه ادبی و موسیقی می‌خواهد. همانطور که قبلاً گفتم، ارتباط میان دست‌اندرکاران موسیقی از جمله آهنگساز، ‏سراینده، نوازنده و خواننده کم شده‌است. به گذشته نگاه کنید، مثلاً «عارف»، ارتباط تنگاتنگی با موزیسین‌ها و ‏خوانندگان داشت. با هم معاشرت می‌کردند، رفت‌وآمد داشتند، با خلق‌وخوی یکدیگر، عواطف، احساسات، دغدغه‌های ‏و روحیات یکدیگر آشنا بودند. آن ارتباط سینه به سینه‌ای که درباره اش صحبت کردیم فقط به آموزش مستقیم منحصر ‏نمی‌شد. این ارتباطات و زندگی کردن‌ها نقش مهمی در رشد موسیقی دارد. فکر نمی‌کنم در دنيا هم مغایر این مطلب ‏باشد. گروه‌هاي موفق، سالها با هم زندگی می‌کنند تا با روحیات یکدیگر آشنا باشند، چیزی که ما در ایران کم می‌بینیم. ‏قطعاً به این صورت نيست که آهنگساز آهنگش را بدهد به یک غریبه بخواند. امروزه در خیلی مواقع، خواننده حتی تا ‏زمان ضبط در استودیو، آهنگساز و سراینده را ندیده‌است. اما امروز پیله‌ای که هنرمندان دور خود پیچیده‌اند در این ‏مسئله نقش مهمی دارد. از طرفي، کفگیر آن‌قدر به ته دیگ خورده که اگر گنجینه‌ي تصنیف‌های زیبای قدیمی یا تلاش ‏عاشقانه‌ي آهنگسازان انگشت شماری را نداشتيم، معلوم نبود باید چه می‌کردیم.




    منبع : سايت فرهنگ و آهنگ

  8. #38
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض سکوت در آواز ما موج می زند، درباره کنسرت دريای راز اولين گروه موسيقی پاپ متشکل از ۱۴ زن ايرانی

    «دريای راز» اولين گروه موسيقی پاپ که متشکل از ۱۴ زن ايرانی است، کنسرت خود در شهر دبی را در تاريخ ۲۹مارس برگزار کرد.




    اين گروه که توسط خواننده اصلی اش «دريا ولی لو» ۳ سال پيش اين راه اندازی شده، تاکنون اجراهای زيادی در داخل ايران و در سالن هايی که فقط مخصوص بانوان است، داشته است.

    خانم ولی لو چند سال است که گروه شما تشکیل شده است و شما اولین گروه زن ایرانی با این شیوه هستید. دلیل این که از ایران خارج شدید تا در خارج از ایران کنسرت داشته باشید چیست؟




    من و ساير هنرمندان اين گروه تصميم داريم فصل جديدی را در موسيقی ايرانی شروع کنيم . الان ۳ دهه از ممنوعيت آواز خوانی زن ها درايران می گذرد واين موضوع همواره زن های هنرمند ايرانی را آزار داده است.




    وضعیت شما در ایران چگونه است؟ آیا هیچ وقت در ایران برنامه اجرا کرده اید؟




    البته ما در داخل کشور آزادی های ويژه ای داريم و می توانيم برای خانم ها برنامه اجرا کنيم و حتی صدای زن ها در خيلی از برنامه های راديو و تلوزيونی پخش می شود ولی به نظر من پتانسيل بيشتری در اين زمينه وجود دارد و در حال حاضر خلا، و شکاف بزرگی در اين سال ها به وجود آمده که برای رفع آن بايد تلاش زيادی کرد.




    آيا دبی شهر مناسبی برای اولين اجرای اين گروه در خارج از کشور هست؟




    دبی بخاطر نزديکی به ايران و ارتباط مستقيمی که با بازار غرب دارد در چند سال اخير با استقبال وسيع ايرانی ها روبرو شده است و در واقع مرکز ايرانی های خارج از کشور شده است . فعاليت های هنری هم در اين شهر توسط سازمان های خصوصی و دولتی حمايت می شود و همين حمايت باعث شده که ما به اينجا بياييم.




    با وجود محدودیت هایی که جمهوری اسلامی برای زن ها قایل است، چگونه محوز اجرای آثارتان در ایران را دریافت می کنید؟




    ما نگاه ويژه ای به موزيک گروهی داريم و سعی مي کنيم علاوه بر رعايت قوانين جمهوری اسلامی ، موسيقی و آواز زنان ايرانی را از سکوتی که سال هاست دچار آن شده خارج کنيم .همه ما حجاب را رعايت می کنيم و پوششی متناسب با عرف امروز جامعه داريم.




    آیا بخش های آوازی را به صورت یک نفره اجرای می کنید؟




    دربخش آواز فقط هم خوانی می کنيم و تک خوان نداريم و در بخش موزيک هم همه کارها با خود خانم هاست و تنها مردی که با ما همکاری دارد آقای فوآد حجازی است که آهنگ های ما را تنظيم می کند.




    سکوت در آواز ما




    «حنا» که يکی ديگر از خوانندگان اين گروه است درباره آشنايی مردم می گويد: سکوت در آواز ما موج می زند و متاسفانه فهم درستی از موزيک و آواز بانوان ايرانی وجود ندارد. ما در سال گذشته با تهيه و پخش موزيک ويديوی خودمان سعی کرديم تا اولين قدم را در شناساندن موزيک امروز بانوان ايرانی به خارج و داخل کشور برداريم.




    حنا اعتقاد دارد که علی رغم اين که زنان امروز در داخل ايران فعاليت های مهم و تاثير گذاری دارند ولی متاسفانه هيچ باز تابی از اين فعاليت ها در مطبوعات و رسانه های داخلی ديده نمی شود .





    منبع : رادیو فردا

  9. #39
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض زنان موسیقی ایران/اسلام

    اعراب:
    در اواخر دولت اموي و اواسط عباسي مغنيان معروف زنان و مرداني بودند كه در مجالس عروسي و شادي يا عزا شركت مي كردند و با لحني مناسب حال وهواي مجلس به تغني مي پرداختند و به خصوص دوره امويان كه علاقه و تشويق آنان باعث پيشرفت موسيقي شد و موسيقيدانان نامي بنامهاي جميله سلامة القيس، حبابه پديد آمدند كه بيشتر مروج موسيقي بودند . (1)
    يكي از كارهاي مسلم بن محرز تشكيل دسته هاي دختران خواننده بود كه 50 دختر خواننده بودند كه در راس آنها جميله ، زن موسيقيدان آن عصر، آهنگ اصلي را مي خواند.( تشكيل اين دسته ها نيز در زمان ساسانيان در ايران متداول بوده است .) (2)
    بغداد:
    در دربار خلفاي عباسي علاوه بر موسيقيدانان متشخص و دانشمند و طراز اول ، زنان خواننده و نوازنده بسياري مي زيستند و داشتن كنيز و جاريه هاي رامشگر از تجملات معمول در دربار خلفا و دستگاه بزرگان و اعيان دولت و ديگر متمكنين آن عصر بود. بهمين ترتيب خواننده و نوازنده نيز رواج بسيار داشت . بيشتر زنان خواننده و نوازنده از كنيزان بودند . كنيزان نخستين منزلتي نداشتند اما پس از آنكه چند مرد بزرگ در ميان عرب پيدا شدند كه مادرشان كنيزاني از دختران يزدگرد ساساني بودند ، كنيزكان قرب و منزلت يافتند و خلفا و بزرگان دين و دولت كنيزان را به زني مي گرفتند تا آنجا كه بيشتر فرزندان خلفا از كنيزان پديد آمدند و بيشتر زنان با نفوذ نيز از كنيزان بودند . هر كنيزي كه فرزند مي آورد آزاد مي شد و يا به عقد آقاي ( مولا) خود درمي آمد . بهاي منيزاني كه جمال و كمال داشتند (جاره هايي كه نوازنده و خواننده بودند) از ديگران بيشتر بود چنانكه هارون الرشيد كنيزي را به صدهزاردينار و ديگري را به 36هزاردينار خريد . (3)
    موسيقيدانان ايراني پس از اسلام تا حمله مغول :
    راتبه : زني شاعر و موسيقيدان و آهنگساز بود كه در نيمه سده سه هجري مي زيست ، شعر مي گفت و بربط مي نواخت . طبقات ناصري آنجا كه درباره بخشش و گشاده دستي محمدبن طاهربن عبدلله از امراي سلسله طاهريان داستاني ذكر شده مي نويسد : « در نيشابور شخصي بود ازافاضل عصر كه او را محمود وراق گفتندي كنيزكي داشت بربطي( تارزن ) در غايت لطف و كمال . به سمع طاهر رسيده بود كه خود غزل مي گويد و مي سازد و بربط ميزند. دل محمد بدو ميل كرد و آن كنيزك را از محمود خواست به بها تمام و به هيچ وجه ميسر نمي شد و اين كنيزك را راتبه نام بود . چون ثروت محمود در راه كنيزك صرف شد و هيچ باقي نماند به محمدبن طاهر پيغام داد كه كنيزك را به تو مي فروشيم . محمد با چهارده بدره سيم به خانه محمود رفت وچون شنيد كه آن زن به محمود مي گويد كه حاضر است با همين وضع با او بسازد و پيش اميرطاهر نرود و محمد بن طاهر دانست كه خواجه و كنيزك به يكديگر دلبستگي دارند از آن كار بازگشته و زرها به خواجه بخشيد و بيرون رفت. » محمود وراق شاعر بود و در سال 231 هجري درگذشت اين اشعار از اوست :
    نگارينا به نقد جانت ندهم
    گراني در بها ارزانت ندهم
    گرفتستم به جان دامان وصلت
    نهان جان از كف و دامانت ندهم(4)
    ستي زرين كمر: از زنان خنياگر عصر غزنوي است كه نزد مسعود غزنوي تقرب يافت تا آنجاكه حاجيه و رابط سلطان با اندرون سراي او شد . بيهقي از آنجا كه از جهيزيه دختر با كاليجار فرمانرواي گرگان و طبرستان صحبت مي دارد مي نويسد: « من كه بوفضلم از ستي زرين كمر مطربه شنودم ، و اين زن سخت نزديك بود به سلطان مسعود چنانكه چون حاجبه شد فرود سراي و پيغامها دادي سلطان او را به سراييان در هر بابي . » منوچهري شاعر معاصر وي گويد :
    يكي چون معبد مطرب دوم چون زلزل تازي
    سيم چون ستي زرين چهارم چون علي بيگي(5)
    شاه عباس اول :
    شاه عباس اول به شنيدن ساز و آواز و تماشاي رقص علاقه فراوان داشت در پذيراييها همينكه شاه به مجلس مي آمد در جايگاه خود مي نشست رامشگران به اشاره او دست به ساز مي بردند و رقاصان به پايكوبي بر مي خاستند . آلات موسيقي قره ني و تنبك ( ضرب ) و دايره بود . رقاصان بيشتر زن و گاه پسربچگان زيبا بودند كه به هنگام رقص آواز يا تصنيف مي خواندند و گاه تصنيفهاي ايشان در وصف شاه عباس بود . (6)
    پيتردولاواله پيش از رسيدن به اصفهان درباره ورود خود به همدان شرحي مي نويسد : «در همدان داروغه به ديدن من آمد و به گمان اينكه مرا بيشتر سرگرم كند و خرسند سازد ، دسته اي از زنان خواننده را نيز همراه آورده بود و يكي از بزرگان شهر برايم هدايايي فرستاد و روزي مرا با همراهانم به خانه خويش دعوت كرد و در اطاقي كه از ما پذيرايي شد سه تن از زنان مطرب نيز با سازهاي گوناگون مي زدند و مي خواندند كه يكي از سازها چند رشته داشت اما مثل عود و گيتار ما نبود . آلات ديگري نيز مانند طبلهايي كه دختران جوان ايتاليايي هنگام تابستان مي زنند ، داشتند اما بزرگتر و خوش آهنگتر و زيباتر كه من قطعا نمونه اي چند از آنها خواهم خريد و بر ساير طرفه ها و يادگاريهاي سفرم خواهم افزود . در ايران زنان خواننده و مطرب بسيار خوشروي و خوش طبع و شورانگيزند و براي سرگرم كردن وبه نشاط آوردن ميهمانها دعوت مي شوند اما يكي از اين سه نوازنده پيرزالي بود زشتروي به نام « فلفل » كه چون گاه گاه با مطربان ديگر به مجالس بزم شاه عباس راه مي يافت نوازش واحترام بسيارش مي كردند . شراب نوشي و ميوه خواري دراين مجلس كه تا شب دوام داشت مرا سخت خسته كرد خاصه كه در تمام اين مدت ناگزير به دو زانو نشسته بودم و چيزي كه مرا خيلي رنج مي داد سكوت مجلس بود . زيرا هيچكس چيزي نمي گفت و اگر مي گفت گاه گاه و بسيار آهسته و با مرد نزديك خويش بود . فقط زنان نوازنده با ساز و آواز و رقصهاي ايراني مرا اندكي از خستگي به در آوردند . رقصهاي ايراني بيشتر به رقص هاي اسپانيولي شباهت دارد. من از آواز نوازندگان چيزي نمي فهميدم زيرا زبان فارسي نمي دانم فقط نام شاه عباس را مكرر مي شنيدم و معلوم بود كه آوازها همه در مدح و ستايش اوست . »
    اين جهانگرد ايتاليايي از همدان راه اصفهان پيش گرفت و چنانكه خود به تفضيل نوشته است در تمام شهرها و قصبات بين راه نيز مردم ميهمان نواز ايران از او و همراهانش با مهرباني بسيار پذيرايي كرده و ايشان را با ساز و آواز و رقص و سرگرميهاي ديگر مشغول داشته اند و در شهرها و قصبات بيشتر در خانه حكمرانان يا يكي از بزرگان آنجا پذيرايي مي شدند . (7)
    در سفرنامه برادران شرلي ، در وصف پذيرايي شاه عباس از ميهمانانش در مجلسي در بازار كه سكويي وسيع داشته چنين آمده است : « ... بعد با طبل و نقاره ، خوانچه هاي ضيافت به ميان آمد كه بيست وچهار نفر از نجبا آوردند و وقتي طبالها و نقارچيها رفتند اهل مطرب به ميان آمدند بيست نفر زن بالباسهاي فاخر مي خواندند و به صداي موزيك مي رقصيدند و وقتي جشن به انتها رسيد پادشاه برخاست و دست سرآنتوان بگرفت و دست به دست همينطور در كوچه هاي شهر مي گشتند و آن بيست نفر زن از جلو مي رفتند و آواز مي خواندند و مي رقصيدند . بعد از آنها اهل دربار مي رفتند و هركدام ار آنها دست يكي از ماها را گرفته بود و در سر كوچه موزيك جديد مشاهده مي كرديم . » (8)
    رامشگران مجلس شاه گاه مرد و گاه زن وگاه از هر دو دسته بودند. نوازندگان زن گشاده روي بودند و در گوشه اي از مجلس دايره وار مي نشستند و به كار خود مشغول مي شدند . (9)
    شاه عباس با آنكه در سياست سختگيرو مستبد بود در زندگاني عادي بي تكلف بودن و سادگي را بر تشريفات و تجملات سلطنت ترجيح مي داد . لباس او بقدري ساده بود كه با مردم عادي تفاوتي نداشته و گاه سفيران بيگانه او را با سرداران بزرگ كه لباسشان فاخرتر بود اشتباه مي گرفتند . در كوچه و بازار بي تكلف گردش مي كرد و با مردم سخن مي گفت وغذا مي خورد و سري به جلفا زده و به منزل بزرگان ارامنه مي زد و مدتها به خوردن شراب و شنيدن ساز و آواز و تماشاي رقص دختران ارمني صرف وقت مي كرد . (10)
    در دوره شاه عباس زنان در مجالس روضه خواني و سينه زني وجود داشته و در دسته شتراني كه بر پشت آنها پارچه اي آبي رنگ مي افكندند با كودكان سوار بودند. سروروي زنان و كودكان زخمي و تيرخورده بود و گريان و نالان به نظر مي رسيدند . (11)
    زنديه:
    در دوره كريمخان زند يا در كل دوره قاجار انحطاط علم و ادب و هنر را داريم، خوانندگان و نوازندگان بازاري از زن و مرد فراوان بودند و دسته هاي مطرب و بازيگر بسياري به وجود آمد . از سردستگان معروف عصر زنديه كه مولف كتاب رستم التواريخ نام برده زني است به نام بي بي مرصع . او كه تعدادي از خوانندگان و نوازندگان زن در شيراز در عصر زنديه را در كتاب خود نام برده مي نويسد: «كريمخان در شيراز از روي مصلحت ملكي ، به جهت ميگساران و باده كشان و دردنوشان، ميخانه و خراباتي با لطف و صفا و پرنشو ونما فرمود بنا نمودند و آن محله را جايگاه فواحش و شاهدان دلكش طناز پرعشوه وناز قرار دادند وآنرا خبل ميخواندند. به قدر پنج شش هزار نفر زنان ماهروي گلرخسار مشكين موي و دلرباي خوش اطوار همه خوش آواز و بازيگر و رقاص و جمله رامشگر و خاص، همه باادب و كمال و معرفت و نكته پرداز، همه اشاره فهم و مونس جان و دل اهل راز و نياز، را در آن خيل خوش و دارالذت دلكش جا دادند ... » و نام جمعي از خواص آنان را ذيل عنوان خواص لوليان شيرينكار شهرآشوب طناز... شيراز ذكر كرده و يك تن از آنان را چنين وصف مي كند :
    شيرينكار از آنجمله ملافاطمه زني بود ميانه بالا و سياه چرده .... با ملاحت و آنيت و شيرين گفتگو بوده و در نغمه پردازي و خوش آوازي رشك بلبلان گلستاني و در جلوه گري و بازيگري و رقاصي غيرت طاوسان لبناني ... به قدر بيست هزار بيت از منتخبات اشعار شعراي قديم و جديد از برداشت كه در هر مجلس آنها را به مناسبت و موافقت آواز دف و نقاره و ناله ني و نغمه چنگ و بربط و صداي عود و رود و سرود و رباب مي خواند و هزاردستان از شنيدن آواز خوش جان بخشش از شاخه گلبن بيهوش مي افتاد و طاووس مست در جلوه گري از تماشاي رقص آن سرو قامت متحير و مات مي ايستاد.» از مناسب خواني اوحكاياتي نقل مي كند از جمله مينويسد : « شيخ عبدالنبي امام جمعه و جماعت شيراز روزي از كوچه اي مي گذشت ديد كه ملافاطمه خوش الحان با چند نفراز رنود حلقه وار نشسته اند و پيمانه مي به دور انداخته اند و راه بر مترددين مسدود و بسته شده معطل و حيران مانده و از روي تعجب به ايشان نگاه مي نمود كه ناگاه ملافاطمه مذكور به آواز خوش و سرود دلكش به مناسبت اين شعر را برخواند از كلام شيرازي :
    زاهد از حلقه رندان به سلامت بگذر
    تا خرابت نكند صحبت بد نامي چند
    بعد از آن عالم حق پرست از روي وعظ و نصيحت به آن نگار سرمست فرمود : اي ملعونه گمراه بيا از خدا بترس و ترك اين فعال قبيحه كن و از عذاب الهي و آتش جهنم در حذر باش . آن صنم با آه و ناله گريه اين شعر را برخواند از كلام حافظ :
    در كوي نيكنامي ما را گذر ندادند
    گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را
    و پس از ذكر يكي ديگر از مناسب خوانيهاي او مي نويسد :« و آن پريوش ماه لقا از اين قبيل مناسب خوانيها و مطايبه و لطيفه گوييها بسيار داشت » ونيز مي نويسد:« در عروسي فرزند ارشد كريمخان زند ، ابوالفتح خان ، كه همه شهر را زينت و آيين و چراغان نموده بودند و ارباب طرب و رامشگران در همه مجالس و محافل به سازندگي و نوازندگي و رامشگري در هفت شب و روز مشغول بودند و بازيگران و رقاصان به رنگها و نيرنگها با هزار اصول مشغول بودند اين مخلص ( محمدهاشم آصف ) در سن هفت سالگي بودم و به مناسبت آشنايي پدرم با برادر كريمخان كه در وسط چهار سوق بازار كريمخان دكان بزازي داشت ميهمان بودم و برجايگاهي كه آراسته بودند نشسته بودم و مطربان و رامشگران برتختي نشسته و به سازندگي و نوازندگي مشغول بودند . اتفاقا شبي ملافاطمه بر بالاي تخت مذكور به رامشگري بود كه كريمخان وكيل الدوله با طمطراق و دبدبه شاهي از دور پيدا شد همچون چشم ملافاطمه به كريمخان افتاد بي اختيار شروع نمود به الحان خوش وسرود دلكش به خواندن غزلياتي از حافظ ، از جمله :
    اي در رخ تو پيدا انوار پادشاهي
    در فكرت تو پنهان صد حكمت الهي
    كريمخان درهمين مكان بركرسي نشست و به ملافاطمه گفت « شعر هاي نصيحت آميز و مناسب بخوان و مترس كه ما از سخن راست نمي رنجيم ، اگرچه تلخ است اما در مذاق ما شيرين است. » ملافاطمه به خواندن اشعار حكمت آميز پرداخت كه درج كرده است و براي يك نمونه يك بيت آن اين است :
    عنقريب است كه از ما اثري باقي نيست
    شيشه بشكسته و مي ريخته و ساقي نيست
    و مي نويسد « آن خديو نيو جمجاه همت بلند دهان آن نگار شكرخند را بوسيد و فرمود مرواريد آوردند و به دست مبارك خود دهانش را پراز مرواريد نمود و فرمود يك طبق زرو سيم آوردند و نثار آن بت سيم اندام طناز نمودند و برخاسته و به دولتخانه معاودت نمود و از شنيدن اين اشعار نصيحت آميز متنبه گرديده و حسن سلوكش با خلايق بيشتر گرديد. » (12)

    منابع :
    1-مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، ص 82 و 83
    2-پيشين، ص 84
    3-پيشين، ص 116 و 117
    4-پيشين، ص 160 و 161
    5-پيشين، ص 163
    6-پيشين، ص 286
    7-پيشين، ص 287
    8-پيشين، ص 288
    9-پيشين، ص 291
    10-پيشين، ص 294
    11-پيشين، ص 302
    12-پيشين، ص 357 و 358 و 359

  10. #40
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض گفتگو با سمانه رضايي ( ترانه‌سرا )

    امروزه، در عرصه ترانه، استعدادهايي خوبي در حال شناسايي هستند كه بها دادن به هنر و جهت‌دادن به علايق آن‌ها مي‌تواند فرداي روشني را در موسيقي ايران و ترانه فارسي رقم بزند. سمانه رضايي يكي از جوان‌هاي مستعد است كه تا به امروز ترانه‌هايش نه تنها مورد توجه قشر موسيقي بلكه قشر قلم به دست نيز قرار گرفته است و حضور او در عرصه گفتگو‌هاي مطبوعاتي حاكي از اين توجه است. سمانه كه چندي پيش مهمان برنامه « شب ايروني » شبكه مهاجر بود ، متولد 12 ارديبهشت سال 62 و دانشجوي سال سوم رشته ادبيات فارسي مي‌باشد كه در چندين نشريه نيز به عنوان نويسنده همكاري مي‌كند .

    ايشان ضمن گفتگويي با سايت « هنر و موسيقي » در رابطه با سنگين‌ترين مسووليت يك ترانه‌سرا گفت : « ترانه انعكاس شفاف احساسات بشري‌ست. تعريفي ساده و معصومانه از هرآن‌چه كه بيانش دشوار است. تصويري است از تمام اتفاقات تلخ و شيرين دستان چيره‌گر . يك ترانه‌سرا بايد توانايي به رخ كشيدن اين احساسات و عواطف را در قالب يك اثر زيباي هنري داشته باشد. بيان ناگفته‌هايي كه هميشه شنيدني‌ترين هستند، چذابيت خاصي دارد و در عين حال كاري مشكل است. هميشه ساده بودن و روان بودن كمي مشكل به نظر مي‌رسد. چگونه بيان كردن اين احساسات به گونه‌اي كه براي هر شنونده‌اي جذاب و دلنشين باشدخود هنر بزرگي است . عنوان كردن مسائل و مشكلات اجتماعي، تلخي‌هايي كه هر روز به چشم مي‌بينيم، در قالب زبان شيرين ترانه نيز از مسئوليت‌هاي سنگين يك ترانه‌سرا به شمار مي‌آيد. صِرف بيان احساسات و آرزوها وظيفه يك ترانه‌سرا را به عنوان يكي از مهره‌هاي اصلي دنياي هنر به پايان نخواهد رساند. عنوان كردن حقايق رسالت مهمي بر گردن اين قشر است.
    وي ادامه داد : « بارها براي خود ما پيش آمده كه در حين گوش دادن به موزيك، ترانه با خود زمزمه مي‌كنيم بعضي اوقات سراينده مخاطب را با احساسات خود شريك مي‌كند گويي حرفي كه به زبان آورده فقط حرف دل خودش نيست بلكه حرف كساني است كه به دنبال همدردي مي‌گردند. اين يكي از خواص ترانه است اما از آن مهمتر ايجاد يك حس آشنايي در مخاطب است. همه ما در فطرت خود به « دوست داشتن » علاقه داريم. آينه احساسات ما گاهي زنگاري از كينه، نفرت، بي‌اعتمادي و . . . به خود مي گيرد. بايد دستان مهرباني پيدا شود تا اين غبار را از آينه احساسات، پاك كند. گاهي اوقات ما فقط نياز به يك تلنگر داريم؛ در واقع يك تذكر ظريف و شاعرانه كه جنبه نصيحت نداشته باشد چرا كه اصولا غالب افراد تمايلي به شنيدن نصيحت ندارند و فقط يك يادآوري كوچك در ترانه به خوبي مي‌تواند اين وظيفه را بر عهده بگيرد » .
    اين ترانه‌سراي با آتيه ضمن اشاره به شناخت سراينده از مخاطب اظهار داشت : « خوب است بدانيم با كه سخن مي‌گوييم و بايد چگونه سخن بگوييم . تاثير سخن و كلام زمان بيشتر خواهد شد كه گوينده شناختي كافي از مخاطب خود داشته باشد. هر جامعه‌اي فرهنگ و سلايق خاص خود را دارد. اگر قبل از بيان هر جمله‌اي به علايق، فرهنگ و اعتقادات كساني كه شنونده سخن ما خواهند بود بيشتر دقت كنيم به طور قطع استقبال بيشتري از اثر خواهد شد. سخني كه مغاير آرمان‌ها و خاصه‌هاي مردم باشد نه تنها ماندگار نخواهد بود بلكه از طرف مردم پذيرفته نشده و قابل هضم نخواهد بود. تطابق يك ترانه و يا هر اثر هنري ديگر با خاصه‌هاي مردم، كليد موفقيت اثر و دليل ماندگار شدن هميشگي آن است » .
    وي خاطر نشان كرد : « هميشه سبك فردي هر هنرمندي در هر هنري تقريبا آشكار و شناخته شده است . هر شخصي براي خود سبك خاصي دارد. حتي يك دانش آموز و دبيرستاني در نوشتن انشاء براي خود سبكي معين دارد . همه مي‌دانند كه فلان خوانده تمايل به ارائه موزيك‌هاي اسلو دارد و يا استفاده از يك ساز خاص مثلا ويولن يا هر ساز ديگري. در آثار فلان آهنگساز براي همه عادي است البته ترانه‌سريايان نيز از اين مقوله مستثني نخواهند بود. به طور قطع اين خصوصيت ايراد يا نقش كار به شمار نخواهد آمد بلكه استفاده مكرر از يك ساز و يا يك فضاي خاص در كار معرف سبك هنرمند خواهد بود اما به عقيده من شكستن اين حصارها و ايجاد تنوع نه تنها اشتباه نيست بلكه براي مخاطب جالب و هيجان‌انگيز خواهد بود. اين‌كه يك ترانه‌سرا بتواند در فضاهاي عاشقانه ( چه منفي، چه مثبت ) ، اجتماعي، عرفاني و . . . آثار قابل قبولي ارائه دهد، بيانگر قابليت‌هاي بالاي اوست. عادت دادن شنونده به شنيدن آثار منحصرا شاد يا منفي همان تكرار مكررات خواهد بود. براي همه مثل روز روشن خواهد بود وقتي اسم فلان ترانه‌سرا را در يك آلبوم مي‌بينند بايد منتظر شنيدن يك نوع كار خاص و از پيش تعريف شده باشند اما اگر يك روش معين را الگوي نوشتن نكنيم هميشه‌ گوش‌هاي كنجكاو بيشتري براي شنيدن اثر جديد وجود خواهد داشت. اين روش به هيجان‌انگيزتر شدن كار كمك زيادي خواهد كرد هميشه همه منتظر هستند تا ببيندد اين شاعر اين‌بار به كجا سرك كشيده و با ذوق بيشتري منتظر شنيدن حرف‌هاي تازه او خواهند بود. من شخصا دوست دارم هميشه متفاوت با قبل باشم و هميشه حرف تازه‌اي براي گفتن داشته باشم »
    سمانه رضايي در رابطه با وظيفه مطبوعات در زمينه ارتقاء سطح ترانه گفت : « قدم نخستين در ارتقاء بخشيدن سطح ترانه، شناخته شدن آن است. مطبوعات به عنوان يك رسانه جمعي پر مخاطب توانايي بيان يك تعريف كامل و جامع و ارائه يك تصوير روشن و كاملا صحيح از ترانه را دارد. در اكثر مواقع، زبان ساده و روان ترانه شنونده را دچار شبهه مي‌كند. استفاده از كلمات محاوره در مواردي ضرب‌المثل‌ها و تكيه‌كلام‌هاي روزانه دليل بر ضعف علمي سراينده نيست . خصوصيت بارز ترانه برقراري ارتباط با مخاطب به طريقي ساده و صميمي است . ترانه بر خلاف شعر براي قشر خاصي سروده نمي‌شود بايد عام پسند باشد تا اثري موفق و ماندگار باشد . البته ساده بودن دليل بر تخصصي نبودن نيست . ساده‌گويي خود هنري است كه جزء با تمرين و تجربه به دست نخواهد آمد. اين شناخت صحيح از ترانه حاصل نخواهد شد مگر با تمركز بيشتر مطبوعات به روي قابليت‌ها و توانايي‌هاي اين هنر چرا كه تا زماني كه ترانه به درستي تعريف و شناخته نشود جايي براي پيشرفت نخواهد داشت همچنين مطبوعات قدرت حمايت و پشتيباني از جامعه ترانه‌سرايان را دارد با وجود چنين پشتوانه دلسوزي، دلگرمي بيشتري ، جهت هر چه بالاتر بردن سطح علمي ترانه در ميان ترانه‌سرايان و در نتيجه علمي شدن اين هنر وجود خواهد داشت.
    او ضمن بيان اين نكته كه : « عدم سرمايه‌گذاري كافي در هر بخشي، مانع بزرگ پيشرفت آن خواهد بود » اظهار داشت : « مردم ما طبعي لطيف و شيرين دارند. افرادي هستند كه ذوق نوشتن و سرودن ترانه و شعر را دارند اما از روش‌هاي صحيح و علمي آن اطلاع كافي ندارند تنها روش يادگيري تحصيلات دانشگاهي نيست. منابع مختلف از جمله كتاب‌هاي تاليف شده در زمينه فنون درست نوشتن و درست سرودن در زبان و ادب فارسي كمك بزرگي به علاقمندان مي‌كند ( متاسفانه همه از وضعيت نابسامان كتاب مطلع هستند ! ) . در كشور ما آن‌قدر كه به زبان‌هاي خارجي اهميت و بها داده شده به زبان و ادب فارسي و آموزش آن اهميت داده نمي‌شود. تعداد كلاس‌هاي آموزشي زبان‌هاي خارجي فراتر از حد تصور است اما تعداد كلاس‌هاي آموزش شعر و ترانه در ايران بسيار كم و انگشت‌شمار است. علاقمندان دسترسي كافي به اين منابع و كلاس‌هاي محدود را ندارند » .
    اين ترانه‌سرا به زودي قطعه‌اي از سروده‌هايش را در آلبوم « منم مي‌شم مثل خودت » با صداي مهران احراري خواهيم شنيد در پايان به تمام علاقمندان عرصه ترانه توصيه كرد كه : « هيچ‌وقت احساسات خود را ناديده‌ نگيريد. زماني كه حس كرديد توانايي خوب نوشتن را داريد به فكر پرورش دادن احساسات هود باشيد. البته تنها نوشتن ملاك موفقيت نيست. استعداد در هر زمينه‌اي كه وجود دارد بايد بالفعل شود. سرپوش گذاشتن به روي اين خاصه‌ها بزرگترين اشتباه است. هميشه براي دانسته‌هاي خود ارزش و احترام قائل شويد » .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •