من با دف بدجور حال میکنم...نی هم که حرفی روش نیست...نه میخوام ببینم حرفی روش هست؟!
من با دف بدجور حال میکنم...نی هم که حرفی روش نیست...نه میخوام ببینم حرفی روش هست؟!
نی )
ني از ساده ترين و طبيعي ترين سازهاي موسيقي بادي است که با روئيدن از زمين پيوسته در دسترس بوده و انسان با مختصر تصرفي از آن استفاده کرده است. ملل قديمه ني را سرمشق قرار داده و از روي آن سازهاي مختلف بادي ساختند و در صلح و جنگ به کار بردند.
مولفين کتابهاي موسيقي قديم طبيعي ترين و کاملترين آلات موسيقي را حلق انسان دانسته اند. و پس از آن آلات ذوات النفح به ويژه ني را از جهت مشابهي که ني و حلق انسان در ايجاد نغمات دارند.
ني به سبب سادگي و سهولت اجراي صداهاي و آساني حمل و نقل و يافت شدن در طبيعت تنها سازي است که دسترسي به آن در همه جا و براي همه کس امکان پذير بوده و با مختصر تصرف مورد استفاده قرار مي گرفته است .
ني را در ايران کوتاه و بلند مي ساختند و کامل آن به هفت بند معروف بوده است. يعني داراي هفت سوراخ است که شش تاي آنها در يکسو و يکي از سوراخها در پشت ني قرار دارد.
ساز ني را نمي توان کوک کرد و وسعت صداي آن حدود دو اکتاو و نيم است.
ني را يکي از سازهاي عرفاني مي نامند و اگر خوب نواخته شود حتي حيوانات را هم تحت تاثير قرار مي دهد.
نظري به تاريخچه ي دف)
دف و دپ اسم صوت است و صدايي است كه از كوبيدن ضربه اي به پوست دف بر مي ايد. ساز دف از متداولترين و اساسي ترين نمونه ي آلات ضربي (سازهاي كوبه اي) يا الات ايقاعي روزگاران قديم به شمار مي ايد. در فرهنگنامه موسيقي ايران آمده: دف دايره اي است از چوب كه بر روي آن پوست كشيده اند. در برخي مناطق حلقه هايي نيز بدان آويزان كنند و در مجلس سماع صوفيان اشعار مذهبي و عرفاني را با آهنگهاي دل انگيز و جانسوز در دستگاه هاي مختلف و نيز ريتمهاي متفاوت به همراه دف مي خوانند و مجلس انان شور است و شوق و نيايش.
در فرهنگ معين آمده است: دف (فارسي عربي،تركي،آلبانيايي) همان دايره است ضمن اين كه اين لفظ در مصر و الباني به طور كلي معناي دايره مي دهد. در الجزاير ساز مخصوصي است با قاب چهارگوش كه داراي دو پوست است و در پشت اين پوست را از داخل چهار تار زهي كشيده اند. در نقش برجسته شكار گوزن در طاق بستان دو نوازنده يكي از سمت چپ ناي يا سورناي مي نوازد و ديگري ساز چهارگوشي در دست دارد كه نوعي دف مربع شكل مي باشد. شكل دستهاي نوازنده اين ساز به گونه اي است كه بيش از هر چيز مويد اين نظريه است كه دف از دوره ي باستان مورد توجه بوده است. اين نوع دف يعني دف چهارگوش هنوز هم در مصر و سوريه رواج دارد و قاب آن به شكل قاب خشت مالان است.
در دايره المعارف فارسي مصاحب آمده است دف سازي است كه اساسا عبارت است از قالبي كه بر يك (و گاه) دو طرفش پوست گشيده شده است و با زدن به واسطه ي انگشتان يا تكان دادن آن نواخته مي شود.
چنان كه ياد شد دف چهار گوش در پيش از اسلام متداول بوده ولي در ايت روزگار نواختنش متروك شده است. در حال حاضر در بسياري از اركسترهاي ايراني دف يا دايره يكي از سازهاي اصلي به شمار مي ايد.
منحصرا در كردستان است كه دف يا دايره به عنوان يك ساز مذهبي به كار مي رود. آنان دف را با اهنگ مناجات براي حالت سماع يا جذبه مي نوازند. صداي اين ساز مثل دايره و لي هيجان انگيزتر است. وقار مخصوصي دارد كه شنونده را به تفكر در عوالم رويا وامي دارد.
دف)
یا دایره، یکی از سازهای کوبهای موسیقی ایرانی است.
این ساز چنانکه از کتابهای موسیقی و نوشتهها و اشعار بر میاید در دوره اسلامی ایران برای پشتیبانی از ساز و حفظ وزن به کار میرفته و رکن اصلی مجالس عیش و طرب و محافل اهل ذوق و عرفان بوده که قوالان هم با خواندن سرود و ترانه آن را به کار میبردند. در کتابهای لغت در معنی دف یا دایره مینویسند: آن چنبری است از چوب که بر روی آن پوست کشند و بر چنبر آن حلقهها آویزند. در قدیم برای آنکه طنین بهتری داشته باشد روی دف پوست آهو میکشیدند.
در قدیم دف یا دایره کوچک را که چنبر آن از روی و برنج ساخته میشد خمک یا خمبک میگفتند. به دست زدن با وزن و به اصطلاح بشکن زدن هم خمبک یا خمبک میگفتند.
دف یا دایرههایی هم بوده که بر چنبر آن زنگ تعبیه میکردند و مینواختند. زنگهای دف را جلاجل میگفتند. در دوره اسلامی به کسانی که دف یا دایره مینواختند جلاجل زن میگفتند.
در ایران کهن جلاجل وسیلهای بیضی شکل و بزرگ بود که زنگهایی بر آن میبستند و در جنگها به کار میبردند و ظاهراً صدای مهیبی داشته است.
دف یا دایره کوچک را که بر آن زنگوله تعبیه میکنند دایره زنگی میگویند.
پس از آنکه تمبک مجلسی شد به تدریج جای دف را گرفت و از رونق دف کاست و دف را بیشتر در شهرهای کوچک وقصبات در مجالس عیش و سرور به کار میبردند به ویژه در کردستان و آذربایجان بسیار متداول بود و نوازندگان ماهر داشت. در سالهای اخیر دف نوازی در بیشتر شهرهای ایران رایجتر شده است و هنر آموزان به آموختن آن روی آوردهاند.
تمبک)
از میان سازهای ضربی موسیقی ایران تنبک کاملترین سازی است که تاکنون ساخته شده و آن را از گل پخته و چوب می سازند.
معمولا روی ضرب پوست بره می کشند و نوع گلی بزرگ آن را در زورخانه به کار برده و می برند و برای استقامت بیشتر روی آن را پوست گوسفند می اندازند.
این ساز از دو قسمت کلی و استوانه ای شکل تشکیل شده، قسمت اول( بالا و هنگام نواختن) به قطر تقریبی 25 تا 30 سانتی متر و به طول 45 سانتی متر،؛
که سطح بالائی آن پوست کشیده شده و در پائین به قسمت دوم متصل شده است و این قسمت عبارت است از استوانه باریکتری که در انتها( پائین) کمی گشادتر شده و به دهانه ای باز منتهی گشته است. جنس تمبک معمولی از چوب است.
تمبک به منظور نواختن به طور افقی روی ران نوازنده نشسته قرار می گیرد و او دست چپ خود را در بالا و دست راست را در کنار راست تمبک قرار می دهد و با انگشتان، نرمه و تمام دست خود بر قسمت های مختلف( مرکز، میان، کنار) پوست می کوبد.
صوت تمبک بدون ارتفاع معین است.
از آنجا که وسیله کوبیدن روی ساز انگشتان انسان است و این وسیله قادر است بر روی تمبک ریزه کاری و شیرین کاری های فراوان اعمال کند می توان از آن به عنوان تکنواز استفاده های شایان و جالب کرد.
نقش همنوازی در این ساز نه فقط همراهی ساز یا آواز و تامین و نگهداری ضرب موسیقی است بلکه طی 25 سال اخیر به ابتکار حسین تهرانی و همکاری دیگران ارکستری مرکب از گروه تمبک نوازان تشکیل شده قطعه هائی اجرا کرده اند.
تمبک زورخانه:
شکل ظاهری آن با تمبک معمولی کمی اختلاف دارد، قسمت بالائی آن به شکل جام (کاسه) و قسمت دنباله (در پائین) مخروطی تر از تمبک معمولی است. علاوه بر این تمبک زورخانه را از گل پخته می سازند. صدای آن نیز بم تر و قوی تر از تمبک معمولی است.
بلندی ساز 45 و قطر دهانه پوستی 48 سانتی متر است.چ
بهترین تنبک ها ساخت شیراز است.
سلام
من اولین بار بود که این تاپیک رو میدیدم جالب بود
ولی باید به دیگر ساز های سنتی و بومی هر منطقه هم
برسیم و از اونا هم خارج از بحث نظرسنجی صحبت کنیم
این سازها رو خوب همه میشناسند ولی :
دیوان . بالابان . گیلاس . حلبی . دمام و .........
اینا جزو ناشناس ها هستند
ضمنا در مورد ساز های معروف سنتی هم باید اطلاعات
تخصصی تری بدیم
بازم تشکر میکنم از Dianella به خاطر تاپیک زیباشون
درود
امسلام
ممنون از نظرتون.
در مورد ساير سازهاي سنتي ايراني منم با شما موافقم كه اونها هم معرفي بشن.
سعي مي كنم در ادامه اطلاعاتي هم در مورد ساير سازهاي سنتي بومي مناطق مختلف قرار بدم.
در مورد اين كه مطالب تخصصي تر باشن من تا جايي كه مي تونم باز سعيم رو ميكنم و اگه شما يا ساير دوستان هم مطالب تخصصي تري در اختيار داشته باشين خوشحال ميشم در ادامه قرار بدين
سال نو مبارك
موفق و پيروز باشيد![]()
تار:
جمله اي در هنر نوازندگي وجود دارد که مي گويد: بهترین ساز آن سازي است که نوازنده احساس کند این ساز در آغوش و دستان او به راحتي قرار گرفته و صدایی طبیعی و مطبوع نسبت به ذائقه فرهنگی او به وجود مي آورد.
و الحق که با نگاهي در بین سازها در خواهیم یافت که تار يک چنین سازی است.
نغمه هایی بسیار روح انگیز دارد و وقتی در آغوش نوازنده اش قرار می گیرد گویی که این چوب و پوست از روح نوازنده خود جان می گیرند و زنده می شوند.
تار یکی از قدیمی ترین سازهای ایرانی است که به آن وتر نیز گفته می شود.
اگر چه ما هنوز اطلاعات درستی از تاریخ دقیق پیدایش و ساخت آن نداریم ولی از قرار معلوم ان به زمان ابو نصر فارابی بر مي گردد.
موسیقی دانان قدیم و بزرگی چون صفی الدین ارموی،خواجه بها الدین و ابوالفرج اصفهانی و تنی چنداز شاعران و نویسندگان دوران گذشته درباره تقسیم فواصل پرده های که هم خوان و موافق پرده های تار نیز می باشد مطالبی گفته، شعری سروده و یاد کرده اند.
به عنوان مثال بابا طاهر همدانی شاعر شوریده و عارف ایران که در نیمه قرن پنجم هجری مي زيست در سروده ای از خود چنین این ساز را یاد مي کند:
دلی دیدوم چو مرغ پا شکسته، چو کشتی، بر لب دریا نشسته
همه گویند طاهر، تار بنواز صدا چون مي دهد تار شکسته
شکل ظاهری کاسه تار شبیه دل است و شاید به خاطر همین است که تار را ساز اهل دل و حال و تسکین دهنده روان آدمي لقب داده اند زیرا تار دارای صدای لطیف و دلربا است که بسیاری از متفکرین، عارفان، فیلسوفان، وارستگان و صوفیان پاک دل به آن عشق مي ورزند.
تار صدایی گرفته، محزون و کاملا شرقی دارد و از جنبه داشتن رزونانس، قدرت صدایی بالا و اجرای دستگاه ها و آوازهاي موسيقي سنتی ایران برترین و کاملترین ساز ایرانی محسوب مي شود.
تار از يک کاسه که روی آن پوست کشيده درست گردیده که همین کاسه نیز به دو قسمت بزرگ و کوچک تقسیم شده که قسمت بزرگ را شکم و کوچک را نقاره مي نامند.
دسته تار معمولا 45 تا 50 سانتی متر است که بر کناره های جلوی آن دو روکش استخوانی کار گذاشته شده است در انتهای دسته تار جعبه ای تعبیه شده که ب ه جعبه گوشی معروف است، که از هر طرف آن سه گوشي بر سطوح جانبی این جعبه قرار داده شده که سیم های تار را به دور آنها مي پیچند.
تعداد سیم های تار شش عدد است که از آخر کاسه یا شکم شروع شده و از روی خرک که به منظور بالا نگاه داشتن سیم ها بر روی پوست قرار گرفته مي گذرد.
اين شش سیم در تمام طول دسته کشیده شده و به داخل جعبه گوشي ها رفته و به دور آنها پيچيده شده است.
سیمهای ششگانه عبارتند از:
دو سیم سفید( پائین) که همصدا کوک می شوند.
دو سیم زرد( همصدا)
یک سیم سفید نازک به نام زیر
و یک سیم زرد(بم)
که دو تای آخری غالبا به فاصله اکتاو کوک می شوند.
فاصله سیم های هم صوت سفید، نسبت به سیم های زرد غالبا چهارم و سیم های سفید نسبت به سیم بم معمولا فاصله اکتاو یا هفتم را تشکیل می دهند.
تار با مضرابی کوچک از جنس برنج به طول تقریبی سه سانتی متر نواخته می شود. در قسمتی از نصف طول مضراب، برای آنکه در دستهای نوازنده راحت قرار گیرد با موم پوشیده شده است.
در گذشته سازندگان تار در گوشه و کنار کشور بسيار بودند که نامی از ایشان به جای نمانده و تنها تنی چند از ایشان مثل استاد خاجیک، هامبارسون، فرج الله، آقا قلی، یحیی، برادران صنعت و استاد حاجی و پسرش رمضان شاهرخ شناخته شده اند.
کسانی که به بقای اين ساز و تکامل ان کمک کردند و عمر خود را بر سر این کار نهادند.
منبع: سازشناسی از سری برنامه های نیستان
سازشناسی پرویز منصوری
گردآوري:گلنار محمدي فر
Email:eutrepe_music@yahoo.com
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
===================
تار
تار در آثار نويسندگان و شاعران و فرهنگ نويسان معاني بيشمار و متفاوت بشرح زير است :
صاحب برهان قاطع نوشته :
(( تا)) مخفف تار طنبور است ، (( تار )) بر وزن مار ، تار موي ، تار ابريشم ، تار ساز و امثال آن ))
صاحب فرهنگ آنندراج نوشته :
(( تا مخفف تار است و تار ساز ، چون چنگ و طنبور و قانون و امثال آن .))
مغني ملولم نوايي بزن به يكتايي او ، دو تايي بزن
( حافظ )
رشته عشق چو بگسست ، فغان خاموش است تار تنبور چو ببريد صدايش ببرد
( قاسم مشهدي )
مي زن سه تا كه يكتا گشتيم مكن دوتايي يا پرده رهاوي يا پرده رهايي
( مولوي )
تار در ايران سابقه تاريخي چنداني ندارد و در هر يك از ديوان هاي شاعران متقدم لفظ تار به معناي يك ساز مستقل آنهم با ويژگي هاي امروزيش نيامده است.شاهد :
چنگ و قانون جهان را تارهاست ناله هر تار در فرمان تو
( مولوي )
صائب هلاك زمزمه آتشين ماست هر كس كه ناخني به رگ تار ميزند
( صائب تبريزي )
زمانه ساز طرب مي زند چنانكه بگوش رسد ز زاويه عنكبوت نغمه تار
( قا آني )
تارهاي چنگ را ما نيم ما چونك در سازيم زير و بم زنيم
( مولوي )
((آنچه مسلم است ما تا دوره صفويه سازي بنام و شكل تار امروزي نداشتيم زيرا در نقاشي هاي آن دو رده هم اثري از آن ديده نمي شود ، در صورتي كه در مجلس بزم تالار چهل ستون اصفهان كمانچه و عود و سنتور را مي بينيم . در دوره قاجار تار يكي از اركان موسيقي ايراني شده است . ساز ديگري هم از نوع طنبور و سه تار در ايران داريم كه (( دو تار )) ناميده مي شود و در ميان تركمن هاي دشت گرگان نيز معمول است ، شايد بتوان در قفقاز كه نوعي از تار بسيار معمول است سابقه قديمي تري براي آن پيدا كرد. )) خالقي، روح الله- سرگذشت موسيقي ايران جلد اول
(( سيم هاي تار اقتباس از سه تار است منتها براي اين كه صدا قوي تر شود سيم هاي اول و دوم ( زرد و سفيد ) را جفت بسته اند و پنج سيم پيدا كرده است و سيم ششم چنانكه معروف است بعدها به وسيله غلام حسين درويش خان از روي سه تار به آن اضافه شده است )) فوق الذكر
(( تار سازي است از دسته آلات موسيقي سيمي مضرابي . از زمان قاجاريه به بعد جزء يكي از سازهاي ملي در آمده و با آن مي توان كليه نغمات متداول ايران را بخوبي اجرا نمود . از نظر معنوي به معناي تار موي ، تار ابرشم ، زه ، وتر ، رشته و به اصطلاح امروز سيم و امثال آن است . در ساز شناسي لفظ (( تار )) به معناي يك ساز مستقل است . اسامي اجزاي مختلف تار ازين قرار است :
سيم گير ، كاسه ، نقاره ، دسته ، پوست ، خرك ، پرده ها ، شيطانك ، پنجه ، مضراب و سيم ها .
تار داراي 6 سيم فلزي است : دو سيم اول و دوم سفيد و از نوع فولاد و (( دو )) كوك مي شوند و سيم سوم و چهارم زرد رنگ و از نوع برنج ( آلياژي از روي و مس ) است كه ضخامت آن اندكي ازسيم فولادي بيشتر و (( سل )) كوك مي شوند . سيم پنجم سفيد فولادي و سيم ششم زرد برنجي است كه نوع كوك آن در اجراي دستگاههاي موسيقي فرق مي كند . روي دسته تار دو استخوان كلفت و بزرگ قرار دارد كه از استخوان شتر و يا استخوان پشت ماهي است . در وسط اين استخوان چوب قرار دارد كه پرده ها روي آن بسته مي شوند . تار داراي 28 پرده است كه 15 پرده آن سه لايي و 13 پرده آن چهار لايي بسته شده است . جنس اين پرده ها از زه يا روده گوسفند است . طول تار معمولا 96 تا 93 سانتي متر است . طول سيم مرتعش يعني فاصله خرك تا شيطانك 66 سانتي متر است . مضراب تار يك قطعه فلز برنجي است كه يك طرف آن موم مخلوط با خاكستر و پشم يا كرك است . جعبه طنيني تار كاسه اي است مركب از دو قسمت كه بزرگتر را (( كاسه )) و كوچكتر را (( نقاره )) مي نامند و هر يك دهانه اي دارد به شكل گلابي كه نوك آن ها به طرف يكديگر است و روي دهانه ها پوست نازك بره كشيده شده است . جنس كاسه و نقاره معمولا از چوب درخت توت و چوب دسته را از (( فوفل )) يا (( گردو )) انتخاب شده است . سيم گير ( محل اتصال سيم ها به كاسه ) و شيطانك و خرك نيز معمولا از همين جنس بايد باشد . علينقي وزيري موسيقي دان معاصر ، با تغيير قطر سيم ها و پوست و امتداد دسته تار روي نقاره ، سه نوع تار ديگر ابداع نمودند و آن ها را تار (( باريتون )) تار معمولي ، تار باس و سپران نام نهادند . دامنه صوتي تار دو هنگام و پنج نت است ( از do2 تا sol4 ) و در تار جديد سه هنگام و يك نت وسعت دارد . )) شهميري ، امين – صداشناسي موسيقي .
منبع :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
================
تار :
کامل ترین ساز ایرانی
ادامه دارد .....
دف، دايره)
مقدمه
دف يا دايره سازي پوستي است كه با دست به آن ضربه وارد مي شود و از كهن ترين سازهاي ابداعي بشر است. اين ساز را محققان اروپايي «طبل طوقه اي» يا «طبل دستي» ناميده اند.
قديمي ترين اثر دف نقاشي اي بر ديوار معبدي در آناتولي باستان (بخشي از تركيه امروزي)، متعلق به هزاره ششم پيش از ميلاد، است. در قديمي ترين لوحهاي باقي مانده از سومر (مناطق جنوبي رودخانه فرات و دجله) نيز نام دف آمده است. از مصر تا دره سند، از قبرس و كرت تا يونان و روم، كاهنه ها و زنان عبادت كننده براي پرستش الهه هاي خود از دف و نواي آن به منزله نيروي فناناپذير زندگي (ريتم) استفاده مي كردند.
دف نوازي مقدس احتمالاً پژواك نبض آدمي تلقي مي شده است. نبض ما، آن گاه كه در رحم مادر تكان مي خوريم، اولين تجربه مستمر ما از زندگي است.
رنگ و شكل و طرح
دف در زمان باستان بيشتر با رنگ سرخ (رنگ خون) نقاشي مي شد و گاه رنگ سبز (رنگ گياهان) هم به آن مي زدند. همچنين از رنگهاي سفيد و آبي در رنگ آميزي دف استفاده شده است. كوليان، كه از اصلي ترين سازندگان دف اند، اين ساز را با رنگهاي حنايي و نارنجي رنگ آميزي مي كنند و حتي لباس عروسشان نارنجي است. دف بيشتر دايره شكل است و البته دفهاي چهار و هشت و دوازده و هيجده ضلعي نيز وجود دارد. گذشته از اين، نمادها و طرحهايي پر رمز و راز بر روي پوسته يا قالب چوبي دف نقاشي مي شده است.
با توجه به آنچه گذشت، در اينجا، به اجمال، به معناي نمادين طرح و رنگ و شكل ساز دف مي پردازيم. رنگ سرخ رمز قواي فعال طبيعت، چون خورشيد و خون و آتش، و نيز نماد قدرت و سلطنت و شأن و حيثيت و مقام اجتماعي بوده است. رنگ سفيد، كه رنگ معصوميت و پاك دامني و بي گناهي است، با امور و اعمال قدسي مناسبت دارد و در سوگواري، پيش از آنكه از جامه سياه استفاده كنند، جامه سفيد مي پوشيدند؛ زيرا مرگ به معناي آشنايي با رازها و اسرار سترگ و رنگ سفيد نشانه رستگاري و سعادت در آخرت بود. رنگ آبي، كه رنگ آسمان و درياست، رنگ كيهان و در معنايي وسيع تر، رنگ حكمت عالم و صلح و آشتي و آرامش كامل است. رنگ سبز نويد بخش تجديد حيات و نوشوندگي زندگي و نيز نشانه فروپاشي ناشي از مرگ است. در نزد كوليان، رنگ حنايي و نارنجي مقدس است؛ چون نور را مقدس و رنگ نارنجي را رنگ نور خورشيد مي دانند.
دف يا دايره را از الك غلات مي ساخته اند و هنوز نيز مي سازند؛ و ظاهراً دف و الك (غربال) هر دو نماد زن، حاصل خيزي، دانه، ماه، و خورشيد بوده اند. دايره نماد ابديت و جاودانگي، و در روان شناسي، نماد وحدت اضداد است؛ يعني وحدت دنياي شخصي فناناپذير «من» با دنياي غيرشخصي و فناپذير «غيرمن» و اين اتحاد هدف نهايي همه اديان است، يعني وحدت روح با خدا. همچنين دايره (يا كره) نماد «خود» است و بيانگر تماميت روان و تمام جنبه هاي آن و نشان رابطه ميان انسان و طبيعت.
عدد هشت از دير باز در ايران مقدس بوده است. هشت بهشت يا هشت مرتبه بهشت يا هشت در بهشت –كه در عرفان در هشتمْ توبه و هميشه باز است- و اقليم هشتم، قله آستانه جهان ماورايي، در هر آداب تشرف و سير و سلوكي ديده مي شود. بر سر آناهيتا، خداي آبها در ايران باستان، تاج زرين هشت گوشه اي به سان خورشيد قرار گرفته كه با صد ستاره آراسته است.
شكل ستاره هشت پر از چرخش دو مربع در هم پديد آمده و از ديرباز هشت عدد رمزي خورشيد در سراسر اروپا و آسيا و افريقا بوده است. بنابراين هشت پر، كه در متون اسلامي «شمسه» خوانده مي شود، تمثيل خورشيد است كه از تمدنهاي دور باقي مانده و در نزد اقوام ابتدايي، در معابد ابتدايي، و در معابد تبتي و كليساهاي گوتيك نيز ديده مي شود؛ چنان كه در كيش خورشيد پرستي ژاپني نيز «آيينه هشت گوش مظهر مادي شيئي است كه خورشيد به درونش نفوذ كرده است.» كوليان سازنده اين ساز اين نمادها و طرحهاي پر رمز و راز را بر روي پوست دايره تصوير مي كنند كه استمرار اين فرهنگ چند هزار ساله است. (عكس سازهاي سيرجان، سيستان، بوشهر، بيرجند، زاهدان، نيك شهر، قشم)
دف يا دايره
در لغت نامه دهخدا درباره دف دورو و دايره آمده است:
«دف داراي زنگها در ايران و آسياي مركزي به نام «دايره» رايج است... دف دورو، دف دورويه، دو رویه؛ دف كه دو رو دارد و آن ريشه «داريه» است و در تداول عوام جنوب خراسان «دايره» و «ديره» نيز گويند.
سازي است معروف كه به انگشتان نوازند. داريه، باتره، كم، كمان، كماني كه در طرب نوازند. دف، دورويه، تبوراك، از آلات طرب است كه به دست نوازند. پوستي بر چنبري چوبين كوتاه ديواره گسترده، اگر چه اصل آن دورويه است؛ مع هذا، از دیرباز، به صورت «دایره» نیز متداول شده است. مصحف دورویه، دائره. يهوديان تهران «دُريِه» گويند. حلقه واري است از چوب كه بر يك روي يا دو روي آن پوستي كشيده باشند و رامشگران با ديگر سازها بنوازند.»
به نظر عده اي، «دايره» از «دورويه» مشتق شده است؛ اما به احتمال قوي، اين ساز به علت گرد بودنش «دايره» خوانده شده است. همان طور كه مي دانيم، كوليان مهم ترين گروه اشاعه دهنده اين ساز در ايران بوده و هستند و احتمال اينكه اينان نام اين ساز را «دايره» گذاشته باشند هست. ظاهراً دايره/daire/ و داهاره/ dahare/ در قفقاز كاربرد دارد.
در بيتي منسوب به رودكي، به دف دورويه اشاره شده است:
مامات دف دورويه چالاك زدي آن خر پدرت به دشت خاشاك زدي
در مثنوي «خسرو نامه» عطار نيز اشاره اي به اين ساز هست:
بسي زد حلقه از هر سوي و در نه دو روي چار گوشش بود و سر نه ز حيوان و نبات و معدن آمد سه چيز مختلف او را تن آمد بزد آن كوژ را در پرده راست نگاري ماهروي از پرده برخاست
امير علي شير نوايي مي گويد:
مطرب ز براي من كشد دايره اي در بزم زمانه بينوايم اي كاش
و اما رباعی ای از ابوسعيد ابوالخير:
در دايره حلقه به گوشان توايم چون دايره ما ز پوست پوشان توايم ور ننوازي هم از خموشان توايم گر بنوازي به جان خروشان توايم
دف يا دايره در ايران
اين ساز در ايران احتمالاً در دوران ما قبل تاريخ وجود داشته است. در بين نگاره هاي سازهاي طاق بستان در دوران ساساني، دايره چارگوش ديده مي شود كه شايد همان گمبر پهلوي يا خپبر فارسي (دري) باشد و در رساله «خسرو و ريدك»، به «خورازك» يا «خوراجك»، كه همان دف (دايره) است، ترجمه شده است. و «خور» در نام اين ساز بايد مفهوم «خوردن و اصابت كردن يا زدن» داشته باشد.
در خراسان (تربت جام و باخرز)، اكنون نيز به دايره «غربال» مي گويند و به غربال بي استفاده پوست مي اندازند و به جاي دايره استفاده مي كنند. (جاي عكس خراسان) اين نوع دف هيچ گونه ساز و برگي، همچون شرشره و زنگوله و جغجغه، ندارد. در منطقه فارسان و شهركرد، در استان چهارمحال بختياري، سه نوع دايره يافت شده است: هم مانند غربال و هم دايره اي با جغجغه و زنگوله و هم دايره با قاشقكهایي كه در ميانه طوق نصب شده است. (عكس هر سه ساز) در شوشتر (استان خوزستان)، از دايره با قاشقكهاي متعدد استفاده مي شود. (عكس ساز) در روزگار قديم، باور مردم بر اين بود كه افزودن اين ابزار (زنگوله و غيره) به دف (دايره) به نيروي اين ساز براي تطهير و تاراندن ارواح شيطاني و فراخواندن خدايان مي افزايد. دايره يزد و نايين، كه به «عربانه/عربونه» مشهور است، سيمهايي دارد كه از چند نقطه ديواره داخلي دايره كشيده شده است تا اين ساز تاب بر ندارد و در آن زنگوله هاي نسبتاً بزرگي تعبيه شده است. (عكس دايره يزد و نايين) براي تاب بر نداشتن دف از چوب نيز استفاده مي شود؛ مانند ساز گراش در منطقه لار استان فارس. (عكس دايره گرش)
![]()
در مسافرتهاي تحقيقاتي به مناطق مختلف ايران نتوانستم به ساز چهار گوش دست يابم؛ اما در خراسان جنوبي، در شهر بيرجند و توابع، به دايره هشت ضلعي يا هشت بخشي و دايره دوازده بخشي و هيجده بخشي برخورد كردم. مي توانم بگويم كه جز در اين منطقه، در هيچ جاي ايران دايره هشت بخشي و دوازده بخشي ديده نشده است. شايد تأثير فرهنگ بودايياني كه در افغانستان و از جمله بلخ و باميان زندگي مي كرده اند و اعتقادات بودايي به دف آنان شكل هشت ضلعي داده باشد، يا شايد فضلاي منطقه با تعبيرهاي نمادين ايراني دف خود را بدين شكل ساخته باشند.
![]()
استفاده از دف دورويه، چنان كه قبلاً اشاره شد، در ايران متداول بوده است و اكنون نيز دو نمونه در استان كرمان هست، يكي به نام «چوقرو» و ديگري به اسم «دورك». اما دف دورويه، همانند دف پرتغالي، كه قبلاً در ايران استفاده مي شده است، اكنون كاربرد عام ندارد. در اينجا، عكس دف چهارگوش دورويه اي، كه در پرتغال ساخته اند و پژوهشگر محترم آقاي هوشنگ جاويد در اختيار نگارنده قرار داده است، و نيز عكس ساز هشت و دوازده و هيجده بخشي منطقه بيرجند آمده است. (جاي سه عكس)
اندازه دف (دايره) در مناطق مختلف ايران با هم تفاوت فاحشي دارد و هر يك ويژگيهاي خود را دارد. به غير از سازهاي گفته شده بايد به دفي اشاره كنيم كه در نيشابور زنان مي نوازند. اين دايره كوچك تر از حد معمول است و جالب اينكه، به جاي زنگوله يا جغجغه يا زنجير، پارچه اي در ديواره آن تعبيه شده كه در آن شن مي ريزند و در هنگام نواختن آن، صداي خش خش شن با صداي نواختن بر روي پوست عجين مي شود و تركيب آوايي منحصر به فردي به وجود مي آورد. در جاي ديگري از ايران چنين سازي يافت نشده است.![]()
مردان اين منطقه از دايره بزرگ تر استفاده مي كنند و مي گويند كه آن دايره كوچك را زنها مي نوازند. (جاي دو عكس سازهاي نيشابور) بر طبق تحقيقات ميداني نگارنده، كه از سال 1375 آغاز شده است، تقريباً در تمام مناطق ايران از دف استفاده مي شود؛ منتها در مناطق ايران، از حيث جنسيت نوازندگان دف و مراسمي كه در آن دف مي نوازند و كاربرد آن به تنهايي يا با سازهاي ديگر، تفاوت هست. در اروميه، مردان دف نمي زنند و دف زدن را براي مرد قبيح مي دانند و در بروجرد نيز فقط زنان دف مي زنند. در لرستان نيز كمتر دف نواخته مي شود. اصولاً از دف، بسته به منطقه، در مراسم مولودي خواني، آيينهاي مذهبي فِرق تصوف، آيين زار، شاديانه ها، جشنها و عروسيها استفاده مي شود. دف با سازهاي ديگر نيز نواخته مي شود؛ مانند كمانچه (در استان گلستان)، تنبك و كمانچه (دو رود)، تنبك و ني جفتي و ني انبان (بوشهر)، سرنا و تنبك (يزد و نايين)، تاس (كردستان، طريقت قادريه)، نرمه ناي و دوزله (كردستان)، قشمه و كمانچه (خراسان)، دوتار (تربت جام)، قوپوز و بالابان (آذربايجان).![]()
طوق دف را معمولاً از چوب درختهايي كه در هر ناحيه يافت مي شود مي سازند (سپيدار، بيد، مو، گردو، چنار، بلوط، افرا، و...) و در بلوچستان ديده ام كه آن را از فلز نيز ساخته اند (وارداتي از كشورهاي حوزه خليج فارس). پوست دف نيز بيشتر از پوست گوسفند و بز و بزغاله است و در قديم از پوست ماهي و آهو نيز براي اين كار استفاده می شده است. به گفته فريبرز رستمي، در كرمانشاه، از پوست گرگ نيز دف ساخته اند.
نكاتي درباره انواع دف در ايران / كيوان پهلوان
قيچك)
شكم ساز از دو قسمت مجزا از يكديگر تشكيل يافته، قسمت تحتاني كوچك تر و به شكل نيم كره است كه بر سطح مقطع جلو پوست كشيده شده و روي پوست خرك ساز قراردارد: قسمت بالائي بزرگ تر، مانند چتري روي قسمت تحتاني قرار گرفته و هر دو قسمت توسط سطحي منحني ازعقب به هم اتصال يافته اند و در نتيجه در جلو يا بين دو قسمت حفره اي تشكيل شده است. سطح جلوئي قسمت بالا، جز در ناحيه وسط كه زير گردن ساز قرار گرفته به صورت دو شكاف پهن باز است.
دسته ساز تقريباً در نصف طول خود روي شكم قرارگرفته و نيمه ديگر در بالا به جعبه گوشي ها متصل است و دسته فاقد «دستان» است.
سر متشكل است از جعبه كوچك (محل قرارگرفتن چهار گوشي، هر دو گوشي در يك طرف آن) و يك زانده منحني شكل براي آويختن ساز كه كمي به عقب برگشته و جهتي افقي يافته است.
قيچك اساساً جزو دسته سازهاي محلي بوده كه در سالهاي اخير درحمايت وزارت فرهنگ و هنر به شهر آورده شده و نه تنها ساختمان و كوك آن را تكميل و تنظيم كرده اند، بلكه آن را به سه اندازه مختلف، قيچك سوپرانو (به طول 5/56 سانتيمتر) قيچك آلتو ( 63 سانتيمتر) و قيچك باس به همان نسبت بزرگ تر ساخته اند.
طول سيم مرتعش در قيچك سوپرانو =5/33 ، در قيچك آلتو =5/37 و قيچك باس 70 سانتيمتر است.
وسعت هر يك ازانواع حدود سه اكتاو است. قيچك سوپرانو سازي است كه قابليت تكنوازي و همنوازي هر دو را حائز است ولي دو نوع بعدي (التو و باس) بيشتر به منظور همنوازي در اركستر به كار مي رود. آرشه قيچك پس ازاستاندارد شدن ساز، عيناً همان آرشه ويولون است. قيچك از انواع سازهاي محلي است كه در سالهاي اخير به شهر آمده و مورد استفاده قرار گرفته است و بيشتر در نواحي جنوب شرقي ايران معمول است و در آن نواحي حتي، طبق عقيده و سنت اهالي براي معالجه امراض بكار مي رود. در سطح فوقاني شكم و پشت دسته سوراخ و حلقه اي است كه دو تسمه برآن الصاق مي شود: يكي از تسمه ها را به كتف چپ و ديگري را به كمر مي بندند و ساز در موقع نواختن تقريباً آزاد و آويزان مي شود. اما نوازندگان شهري تمايل به استفاده از اين تمهيد ندارند.
كوك قيچك محلي ثابت نيست ولي قدر مسلم اين كه سيمها تقريباً هيچ وقت نسبت به يكديگر فاصله پنجم نداشته اند.
آرشه- در اصل (نوع محلي آن) شبيه به آرشه كمانچه است و امروزه در شهر از آرشه ويولون و ويولنسل در نواختن نوع شهري آن استفاده مي شود.
نقاره)
این ساز از دو طبل کاسه مانند درست شده که کاسه ی بزرگتر صدای «بم» و کاسه کوچیکه صدای «زیر» میده. کاسه های نقاره (ناقاره) رو از مس یا سفال درست میکنن و روی اون پوست گاو و یا گوسفند میکشن. برای نواختن این ساز معمولاً اون رو بر روی پایه ای مخصوص سوار میکنن، البته تو مجالس خانگی یا مشابه اون، ساز رو بر روی قطعه فرشی قرار میدن و با دو ترکه ی نازک بر روی اون میکوبن.
نقاره در زمانهای قدیم،هم در مواقع جنگ به کار میرفت و هم در مواقع صلح، به این معنی که به هنگام نبرد یک ساز رزمی محرّک و شور آفرین بوده که اون رو بر کوهان شتر میبستن و نقاره چی ها سوار بر شتر شده و در میدان جنگ مینواختن و در موقع صلح به عنوان یک ساز بزمی در سورها و میهمانی ها، اون رو در گردن آویزون میکردن یا در محل های معینی روی جایگاه قرار میدادن و مینواختن.
این محل ها رو «نوبت خانه» یا «کوس خانه» و «نقاره خانه» میگفتن و به نوازنده های نقاره «نوبت نواز» و «نوبت زن» میگن. در نقاره خانه سازهایی مثل «کرنا» و «سرنا» هم نواخته میشد که این همنوازی، صبح و شام، برای استقبال از خورشید و بدرقه ی اون بوده. هنوز هم در مکانهای متبرکه مثل حرم امام رضا، نقاره خانه وجود داره که در مواقع خاصی صدای اون به گوش میرسه.
این ساز به انواع و اندازه های مختلف و در نقاط مختلف کشورمون ایران وجود داره درباره ی هر کدوم شرح مختصری میدم:
نقاره ی شمال(گیلکی):
از دو کاسه ی سفالی که یکی کوچکتر از دیگری میباشد تشکیل شده،این ساز رو معمولاً با چوب و در موقع لزوم با دست مینوازند.انداره این ساز به این صورته که قطر دهانه ی کوچک معمولاً 16 و دهانه ی بزرگ 22 سانتیمتره.
نقاره ی سنندج:
از نوع شمالی کمی بزرگتره، بعضی وقتها به اسب میبندن و نوازنده سوار بر اسب با دست شروع به نواختن میکنه.
نقاره ی فارس:
مثل دوتای قبلی جفتی، ولی با اختلاف زیادتری در اندازه. قطر دهانه ی کوچک 22 و دهانه ی بزرگ 39 سانتیمتر و شکل آن نیز خمره ای فشرده است.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)