- منکرات اجتماعى:
بادهگسارىها، سبکسرىها، بىغيرتىها، انحرافها و منکرات اجتماعى از اين دست، هدف نقد اجتماعى در ترانهها است:
سيراب و شيردون و نگارى
بافورى غيرت ندارى
آى عرقخورها
عرق شده گرون
بطرى سه قرون
ما نمىخوريم
خانوم شلخته
نخورى به تخته
آقاى تميز
نخورى به ميز
بدرى کوتوله
نخورى به لوله
معمولاً در زمستان که هوا سرد است، روزهائى که آفتاب باشد، کنار ديوار آفتاب مىگيرند، اگر کسى مانع نور خورشيد شود، اين جملات را مىخوانند و طرف به سرعت خود را کنار مىکشد:
سايهگير وک پانگيرک sāya girok pā nagirak
اشوشمبد خاکش کنن a šaw šambed xākeš konen
اگى خرک بارش کنن agi xarak bāreš konen
[کسى که] سايه کند، پا نگيرد
در شب شنبه خاکش کنند
با مدفوع خر بارش کنند
(گوشههائى از فرهنگ و آداب و رسوم مردم کوهمرهنودان،...، ص. ۴۸)
اين ترانه را براى کسانى که تنبل و بيکاره هستند، بهصورت مثل هم بهکار مىبرند:
خر زرده کامير زالى xare zardey kāmirzāali
هاره ايزنهتر بىخولى hāra izane torbey xoli
کالى مىناله ابى حولى kāli mināle a bi hovli
خر زرده کامير از على
عر عر مىزنه [چون] توبرهاش خالى است
کاکاعلى هم مىناله از بىحالى
(گوشههائى از فرهنگ و آداب و رسوم مردم کوهمرهنودان،...، ص. ۴۹)
در مضمون برخى از ترانهها، هيچ ربط منطقى وجود ندارد و صرفاً براى تفريح و خنداندن ديگران خوانده مىشود. مردم، خود به اين ترانهها، عنوان ”پرت و پلا“ مىدهند:
خروس آتقى رفته به هيزم
که از بوى دلاويز تو مستم
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست
وگرنه من همان خاکم که هستم
وگرنه من کجا و سر که ترشى
وگرنه من کجا و بىوفائى
من از بهر حسين در اضطرابم
تو از عباس مىگوئى جوابم
در سمرقند گربه دُم دارد
در بخارا الاغ سُم دارد
- ترانهٔ خوشامدگوئى:
[در گيل و ديلم] اگر آشنائى، بعد از مدتى به خانهٔ آشناى ديگرى به مهمانى برود، ميزبان مىگويد:
عجب عجبون بَگودى:خيلى عجب کردى
ياد فقيرئون بگودى:ياد فقيران کردى
نگوده کارئون بگودى:کارهاى نکرده (نکردنى) کردى
لعنت شيطون بگودى:لعنت بر شيطان کردى
و بعد ميزبان ادامه مىدهد:
تى پا گلهوا، ماشه درِ گِنتَن: به ساق پاى تو ماشه (انبر) بايد انداخت
(آئينها و باورداشتهاى گيل و ديلم)
- ترانههاى طنز که در مجالس عروسى و سرور و شادى مىخوانند (رامهرمزى):
دختر بويراحمدى doxtare bourahmadi
اومدى تش ببرى omedi taš bebari
تو مو نا قزى قزى tomona qezi qezi
دوم سوز و قرمزى dome soez o qermezi
کاکام ايگه زن ايخوم kākām ige zan ixom
زن زنونه ايخوم xane zanone ixom
دختر احمد خونه ايخوم doxtare ahmad xone ixom
ستاره سلطونه ايخوم setāre soltone ixom
دختر بويراحمدى
آمدى آتش ببرى
تنبان قزى قزى
دامن سبز و قرمزى
برادرم مىگويد زن مىخواهم
زن زنانه مىخواهم
دختر احمدخان را مىخواهم
ستاره سلطان را مىخواهم
عروس و داماد
قورى لب طلائى
نه قند داره نه چائى
عروس باين کوتائى
داماد به اين سيائى
هر دو به هم ميائى
اقوام عروس مىگويند:
پسر شما شرابيه
روز که مىشه به بازيه
شب که مىشه به قاضيه
دختر شما روشا مىبره
سير و تماشا مىبرده
ريسمون به حلقش مىکنه
(ترانههاى ملى ايران)
- هجو بىبى:
امشو شوِ عيده emšow šowe eyda
عموم بزغله زيده amum bozqala zeyda
بابام قاشق تر اشه bābām qāšoqq terāša
ننم سر ديگ آشه manam sare dige āša
بىبيم مخوره مشاشه bibim moxora mešaša
امشب شب عيد است
عمويم بزغاله زائيده
بابام قاشق تراش است
ننهام سر ديگ آش است
بىبىام مىخورد مىشاشد
- هجو خاله (مشهدى):
ديشو مرشدم مهمون خَلَه dišov mo šodom mehmune xala
دِلُم از گوشنگى آمد به نَلَه delom az gušnegi amed beynala
الهى بشکنه گَردن خَلَه elahi biškine gerdane xala
فقد نون در سفره داش ماس در پَيَله faqad nun dar sofra dāš mās dar piala
ديشب من شدم مهمان خاله
دلم از گرسنگى آمد به ناله
الهى بشکند گردن خاله
فقط نان در سفره داشت و ماست در پياله
- ترانهٔ گيلکى دربارهٔ مهمان مزاحم:
اى گربهٔ فيروزه
مهمون يه روز دو روزه
اى گربهٔ خوش خط و خال
مهمون ايسه تا بهار
(آئيننامه و باورداشتهاى گيل و ديلم)
- طنز در ترانههاى روستائى:
حسيناکم بکن تعريف يارت که من بسيار ديدم اين نگارت
کنيزى از کنيزان ول من نمىدونم کجا گشته دچارت
به قربون سرت، هر چند که پيرى مبادا در سرم يارى بگيرى
اگر خواهى سرم يارى بگيرى سرشو تو کنى، شو گير بميرى
الا دختر که بابايت فقيره به زير چادرت نيم من فطيره
به هر که مىرسى يک لقمه مىدى به ما که مىرسى مىگى خميره
ول من لنگه مىگرده، بگرده به دور خيمه مىگرده، بگرده
که من انگار او کردم و رفتم به دورش هر که مىگرده، بگرده
- از نمونههاى ترانههاى مثلى (عاميانههاى شهرى):
آب از بر سر زنى، سر نَشکند
خاک را بر سر زنى، سر نشکند
آب را، با خاک اگر قاطى کنى
مالش دهى تا گل شود
قالب زنى، خشتى شود
کوره نهى، اجر شود
بر سر زنى، سر بشکند
آبم است و گابم است ، نوبت آسيابم است
(کنايه از گرفتارىهاى گوناگون که گاه در يک زمان و با هم براى شخص پيش مىآيد. مترادف: سهپلشک آيد و زن زايد و مهمان عزيزت ز در آيد)
آش کشک خالته ، بخورى پاته، نخورى پاته
فلفل نبين چه ريزه ، بشکن ببين چه تيزه
آدم خوش معامله ، شريک مال مردمه
آسوده کسى که خر ندارد ، از کاه و جوش خبر ندارد
اين دو تا نان پرپرى ، من بخورم يا اکبرى
بازى اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد
تا پول دارى رفيقتم ، نوکر بند کيفتم
چوب معلم گل است ، هر که نخورد خل است
حلواى تن تنانى ، تا نخورى ندانى
دختر مىخواهى ماماش را ببين ، کرباس مىخواهى پهناش را ببين
دستت چو نمىرسد به بىبى ، درياب کنيز مطبخى را
زنى که جهاز نداره ، اين همه ناز نداره
اشتر در خواب بيند پنبهدانه ، گهى لپ لپ خورد گه دانه دانه
قربان برم خدا را ، يک بام و دو هوا را ، اين سر بام گرما را ، آن سر بام سرما را
روزهٔ بىنماز ، عروس بىجهاز ، قورمه بىپياز
(فرهنگ عوام)
- ضربالمثلهاى کنائى کرمان:
خرى که از پل نميره ، نزنيش که در کُل نميره (اشاره به عدم توافق و تناسب)
روزى که روزت بود ، صد من خِل و پوزت بود
روزى که خوب بودى چه بودى که حالا باشى
مادرشو که به بون اومد ، صد قُبّه فرود اومد ، از هيبت خواهرشو ، عالم به فُغون اومد ، جون دلم پدرشو ، اگر بذاره مادرشو (توصيفى از خواهرشوهر، مادرشوهر و پدرشوهر از نظر عروس )
نه خود خورم نه کس دهم ، گنده کنم به سگ دهم (اشاره به آدم لئيم)
(فرهنگ اصطلاحات کرمان)