توان نداشتــ ولی هر چه بود ، بینمان تقسیم کرد
از جمع من و تو ،فاصله ها مجذور می شوند..
توان نداشتــ ولی هر چه بود ، بینمان تقسیم کرد
از جمع من و تو ،فاصله ها مجذور می شوند..
بیابان قلبم برای طراوت به اشکهای او نیاز دارد
دست نگاهم به طرفت دراز است
سکوتتـــ ،شب را شکستـــ
چشمــِ آسمان به حالتـــ گریستــــ
گذشته ام حال الانم را بی حال میکند
وقتی خورشید ظاهر شد آدم برفی غایب شد
مهربانی ام، دلِ گرگـــ را به رحم آورد ...
و
سادگی ام روباه را فریب داد ... .
Last edited by Йeda; 07-05-2013 at 15:57.
نبودت کاری دست دلم داد، عمیقتر از هر زخم ِ کاری!
دیدی؟ شتر مرغ شد...
دیدی؟ماده اسب شد...
از م.ن.ح.خ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)