بی وفایی ز نا جوان مردی
کرد بامن دمی بدین سردی
چه غرض بودنش از شکنجه ی من
که این چنین خرد کردپنجه ی من
نظامی
تهیه وساخت
سیدمجتبی موسوی چیمه
بی وفایی ز نا جوان مردی
کرد بامن دمی بدین سردی
چه غرض بودنش از شکنجه ی من
که این چنین خرد کردپنجه ی من
نظامی
تهیه وساخت
سیدمجتبی موسوی چیمه
دشوار عشق بر دلم آسان نمی کنی
درد مرا به بوسی درمان نمی کنی
بسیار گفتمت که زیان دلم مخواه
گفتن چه سود با تو که فرمان نمی کنی
خاقانی
هرچند شكسته پر به كنج قفسم
یك بوسه بود از لب لعلت هوسم
و آن بوسه چنان است كه لب بر لب تو
آن قدر بماند كه نماند نفسم
فریدون مشیری
versegif,شعرگیف,اشعارگیف,شعرgif
Last edited by behrouz2; 25-10-2019 at 08:53.
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
حافظ
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
حافظ
من و تو، بی منوتو، جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو
مولانا
تهیه وساخت:سیدمجتبی موسوی چیمه
تنت قافست و جانت هست سیمرغ
ز سیمرغی تو محتاجی به سی مرغ
تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی
تو مرغ آشیان آسمانی
چو بازان مانده دور از آشیانی
چو بازان باز کن یک دم پر و بال
برون پر زین قفس وین دام آمال
عطار
ندانم کجا دیده ام درکتاب
که ابلیس رادید شخصی بخواب
به بالاصنوبر به دیدن چوحور
چوخورشیدش ازچهره می تافت نور
شنیداین سخن بخت برگشته دیو
بزاری براورد بانگ وغریو
که ای نیکبخت این نه شکل من است
ولیکن قلم درکف دشمن است
مراهمچنین نام نیک است لیک
زعلت نگوید بدانیش نیک
سعدی
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
مولانا
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
مولانا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)