جا گذاشتي..!!!!
رد خاطراتت را جا گذاشتي...
مال ناراضي از گلوي ما پايين نميرود...
بيا برش دار و با خودت ببر...
جا گذاشتي..!!!!
رد خاطراتت را جا گذاشتي...
مال ناراضي از گلوي ما پايين نميرود...
بيا برش دار و با خودت ببر...
امروز جلوی آینه سه تار موی سفید توی کله ام پیدا کردم
اولی اینجا
دومی اینجا
و سومی همان جایی که یک بار انگشتت را فشار دادی گفتی " من عاشقتم اینو تو مغزت فرو کن "
+
حس زنبوری رو دارم که قصدش اینه کام ملتو شیرین کنه
ولی متاسفانه یبوست داره !
Last edited by Eblis 2011; 11-04-2013 at 14:39.
آرام تر بزن...ضربان ! قلب خسته است
جانم !سیاهرگ! شریان ! قلب خسته است
آهسته تر برو... رگ پایم بریده است
هی! با توام بایست زمان! قلب خسته است
این بار شاهرگ...لب تیغ ایستاده است
جانم رسید تا لب جان! قلب خسته است
بر شانه های بی کسی شهرم نشسته ام
سخت است درد راز نهان قلب خسته است
آسوده باش زخم اهانت عمیق نیست!!!
وقتی که نیست چفت دهان! قلب خسته است ...
ما خويش ندانستيم ، بيداريمان ازخواب
گفتـند که بيـداريد؟ گفتـيم که بيــداريم.
یاد ایامی که گذشت و نیست ولی خاطرات آن همچنان باقیست...
نشستهای توویِ سینه ام
مثلِ تیر چند پَر
نه میشود دَرَت آورد
نه گذاشت که بمانی ...!
ایــن روزهــــــا سـا کــــــت ڪـــه بــــــمانـــــی مـــیگذارد بــــه حــســاب جــــــواب نــداشــتــنــت عمرا اگــــــــــر بــفــهــمــنــــــــــد داری جــــــــــان مــیــڪَــنـــی تــــــــا احــتــــــرامــش را نــگـــه داری
یه وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی.../تعطیل است!.../ و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت,/ باید به خودت استراحت بدهی/ دراز بکشی و دست هایت را زیر سرت بگذاری
و به آسمان خیره شوی / و بی خیال سوت بزنی!.../در دلت بخندی به تمام افکاری که.../ پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند,
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند!..
جای خالی ات در دلم مثل کفشهای سیندرلا شده !
به جز خودت اندازه هیچ یک از مردم شهر نمی شود !
حتی به زور !
بــ ه خاطــــراتت بگــو اینقـدر در دسـت و پای من نباشــند ... دیروز یکبار دیــگر جـــلوی همان نیمــکت همیشگی زمــین خوردم ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)