برایت آسمانی خواهم کشید
از ستاره های همیشه نورانی
تو در کنار من روی ابرها
من غرق آن همه مهربانی
برایت آسمانی خواهم کشید
از ستاره های همیشه نورانی
تو در کنار من روی ابرها
من غرق آن همه مهربانی
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
...
زیر باران باید رفت
فکررا، خاطره را زیر باران باید برد
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست.
تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
«دوستم داری» را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو.
دلم راشكستي
سزايت به دوران
غرورم گسستي
گناهت دوچندان
به باران نشاندي دوچشم ترم را
من ويادتو ياد باران
مارال
تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریب آشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
بگیر دست منو تو اون دستات
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من آزادم
تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دورو جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تا از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریب آشنا دوست دارم بیا
میشینم میشمرم روزا و لحظه ها
تا برگردی بیای بازم اینجا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من آزادم
از دست تو رنجيدمو چيزي نگفتنم
با ديگرانت ديدمو چيزي نگفتم
كلي سفارش كرده بودي من نفهمم
اين نكته رو فهميدمو چيزي نگفتم
هرکسی عاشق نشد دیوانه نیست
هرکه دیوانه نشد پروانه نیست
در پی عــــشق تو دل دیوانه شد
شمع گشتی ودلـــم پروانه شد
ازلهیب عشـــــــق تو افروختم
عــــشق را به سادگی نفروختم
ناگهان در بی کسی ها گم شدم
رفتی وافســـانه ی مردم شدم
تا به کی چشم انتظاری سوختم
بس که چشمم را به راهت دوختم
تا به کی دیدار چشمت در خیــــال
زندگــــی با آروزهای محــــــال
با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم
نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم
چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند
دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم
تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده
گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)