لرزش صدایم،مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشم هام هم ،همین طور
چیزیم نیست به خدا
من فقط، دلواپس توام..
لباس گرم در چمدانت گذاشتی؟
لرزش صدایم،مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشم هام هم ،همین طور
چیزیم نیست به خدا
من فقط، دلواپس توام..
لباس گرم در چمدانت گذاشتی؟
حس می کنم در زمان شناورم
در پس تمام لحظه ها شناورم
حس می کنم شبی که اشک بر روی گونه ام سرازیر شد
آن لحظه ای که سر به بالین تخت فرو بردم
صبح روز بعد ،کسی که از تخت پایین پرید
من نبــــودم
حس می کنم که در خلا گرفتار شدم
از یاد دفتر خاطرات روزگار
پاکــــــــ شدم
انقدر پاک که انگار
هیچوقت نبوده ام
هیچ نفس یاری نمی کند مرا
هیچ صدا نمی دهد جوابی مرا
انگار همه جهان
دست در دست هم
قرار بر پاکــــ کردن من گذاشته اند
رها یم کن خدایا
این خلا پوچ است و
من
در این مبهم
گم گشتـــــــــه ام...
زخم هایم بس که بی مرهم بودند آرامش اند..............چشمهای نگران نگرانم فکر یک آسایش اند.
منکه در هر انجمن دلواپسِ دلواپســــــم................ پس خدایا کی به آسایش در این دنیا رسم؟
گفتنندم توی دنیا کی بود آرامشی؟؟..................لیک بیهوده محمد فکریِ آســـایشی
گفتمش آرامشم آرامشی بس سهل سست..............زایــــد از انجام حتی یــک دفعه کار درست.
کار را ارشد برایم تارو پود و حک زده......................لیک این دل از برای کار دیگر لک زده..
هر طرف را بنگرم از کار من بس نادرست...................پس کجا باید بجویم یک عدد کار درست؟
همه باهم فکر کردیم گونه های سخت و سست....................عیب دارد عیب یافتم! ریشه اش بنیان سست!
باز ناگه پاسبان بایک تفنگدار خودی...................................آمد سمت محبت. گیر دادش بیخودی!
او ندانست بند شادی با محبت تاروپود..............................او ندیده صورت نیلی شده ازغم کبـــــود
رفته رفته جمله یاران از غمش تک تک شدند..................ورنه او آنست که جوجه در پی اش لک لک شدند!!!
اینقد دوست دارم بگم این داستان چیه که تو شعرم گفتم.اما باید بمونه ......![]()
حواس تنهایی ام را با خاطرات
با تو بودن
پرت کرده ام
بگو کسی حرفی نزند ..
بگذار
لحظه ای آرام بگیرم
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی وبین من وتو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال وقتی قفس پر زدن چلچله هاستبی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاستفاضل نظری
دست بردار از این میکده ی سر به سری
پای بگذار به اون راهی که فکر کنی بهتری
... که فقط فکر کنی بهتری
دست بردار و برو ولکن این همه ساغری
ای عشق با تو حرف میزنم ، ای رنج ، مگر آجری ... !!!
بی چاره ما ، که پیش تو از خاک کمتریم .
مارا نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
ای درد تو بخور این راه را کلا ، که ما نخواستیم
داوری..
امروز میخوام این حرفا رو بگم، چون از دیشب تا صبح بیدار بودم کسی که برای من فراتر از دوست بوده، در واقع مثل خواهر بوده برای من نمیدونم چه خطاایی از من سر زده ازم ناراحته، نمیدونم چی بگم فقط اینو می نویسم
رفیق من سنگ صبور غمهام به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم
وقتی که تو نیستی..
من هم..
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمینم ...!!
دوستم داری
میدانم
باز
دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بدانم امروز
مثل دیروز
مرا میخواهی؟...
محمدعلی بهمنی
گاهی وقتـــا . . .
یه نفـــر . .
. باعث می شه که حس کنی . . .
چیزی که تـــو رو روی زمین نگه داشته . . .
جاذبه ی زمین نیست . . .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)