همین جوری استعداده که تراوش می شه![]()
-------------------------
ما آبروی فقر و قناعت نمیبريم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
همین جوری استعداده که تراوش می شه![]()
-------------------------
ما آبروی فقر و قناعت نمیبريم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
تا زهره و مه در اسمان گشت پديد
بهتر ز مي ناب كسي هيچ نديد ....
در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي توام
من در اين تاريكي
من در اين تيره شب جانفرسا
اسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به حال من ديوانه زدند ....
در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي جست
چشم من چشمه ي زاينده ي اشك
گونه ام بستر رود
كاشكي همچو حبابي بر آب
در نگاه تو رها مي شدم از بود و نبود
شب تهي از مهتاب
شب تهي از اختر
ابر خاكستري بي باران پوشانده
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند غم نیست
من در عجبم دوست چرا میشکند
دلگيرتر است
شوق بازآمدن سوي توام هست
اما
تلخي سرد كدورت در تو
پاي پوينده ي راهم بسته
ابر خاكستري بي باران
راه بر مرغ نگاهم بست
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
دلم ز صومعه بگرفت و خرقهي سالوس
كجاست دير مغان و شراب ناب كجا
اگر قسمتم باشد که تماشا کنم تو را
ای نور دیده جان و دل اهدا کنم تو را
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)