به خوان دوم نرسیده قهوه خانه تعطیل شد
حال
رستم
امیر ارسلان می خواند
سهراب ، هری پاتر
به خوان دوم نرسیده قهوه خانه تعطیل شد
حال
رستم
امیر ارسلان می خواند
سهراب ، هری پاتر
وقتی که چشم های تو باشد
حتی اگر بهار نیاید
حتی اگر بهار
غمی نیست
وقتی که چشم های تو…اما
حتی اگر بهار بیاید
زیبا…
هوای حوصله ابری ست…
صبر کردن دردناک است
فراموش کردن…دردناک تر
ولی از این دو دردناک تر
این است که ندانی
باید صبر کنی
یا فراموش؟…
تنها تو نبودی که فریبم میدادی
حتی مغازهای که به شیشه زده بود: "غذا تمام شد"
داخل که رفتم؛
غذایش حاضر بود.
(امیدوارم تکراری نباشه)
جوانی
برای من یک شب بلند بود
در جمع قمار بازان
سرگرم بازی شدم
تو از من جلو زدی
دنیا از من جلو زد
حالا من مانده ام
مثل آخرین سرباز گروهان
خسته و کوفته می آیم
می خواهم به جایی برسم اما…
اما نمی رسم
مرگ ادامه دارد
میکشد
واژه نیست، اتفاق است
باور میکنی؟
وقتی تداوم شب جیر جیرک ها را هم خسته کرده
از بی رمقی پنجه های من چه کار ساخته است؟
ساختن قاب عکسی
با تصویر دروغینی از روز؟
خودم را در نگاه موشکاف هیچ کاشفی باز نمی یابم
می دانم کسی مدت ها پیش از این
رای هیئت منصفه ی آینه را خریده است...
سالاد که می خورد
سس از سبیل اش می چکد
نه
ناهار با "نیچه" نمی چسبد…
مگر سبیل اش را بتراشد…
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)