از دوست عزیزم doctorehsan بسیار ممنونم
از دوست عزیزم doctorehsan بسیار ممنونم
ابیات کنکوری
ز بس هی درس رابلغور کردم
دوچشم تیز خود را کور کردم
تمام لحظه های خوب خود را
فدای زالوی کنکور کردم
.................................
چه سدّ محکمی گردیده احداث
بتن آرمه بدون درک و احساس
خدایا بشکنه این سد کنکور
ویا یک جورَکی آن را کنم پاس
....................................
كنكوري ام و غمي گران بردل من
ماتم كده اي حزين شده منزل من
جانم به لب آمده از اين غول بزرگ
ترسم كه شود عاقبت او قاتل من
...................................
برای پز به پیش قوم و خویشان
پدر کرده مرا زار وپریشان
سه سالی می زنم هی تست کنکور
«می گم» نر هست می گوید بدوشان
با تو به سر نمی شود
« با همگان به سر شود با تو به سر نمی شود» ... دل سرعقل آمده ساده و خر نمی شود
گرچه که پنچرم نمود ، نیش نگاه گرم تو.... وصله زدم به این دلم ،بار دگر نمی شود
عشوه و ناز میکنی دست دراز می کنی ... گرچه دگر به راه تو سینه سپر نمی شود
ترک دیار کرده ام، پشت به یار کرده ام... با دو سه بار ترک تو رفع خطر نمی شود
از تو که دور می شوم ، پر شر وشور می شوم... مثل قدیم شام من با توسحر نمی شود
بی تو عسل به کام من ، بودن باتو دام من ... تلخی کام من دگر با تو شکر نمی شود
دور شو از کنار من، دشمن اعتبار من ... دیدن تو برای من حض بصر نمی شود
بی خودی ات بهانه شد، ترک تو « جاودانه» شد ... عقل زغمزه ات دگر دست به سر نمی شود
منقل و فور وبنگ من ، مایۀ داغ و ننگ من... بودن در کنار تو غیر ضرر نمی شود
از دم و دود خسته ام ، گرز بلا شکسته ام...من سه طلاقه کردمت، صرف نظر نمی شود
پرواز به بهشت
« بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم»..... ديدم همشيرۀ خود زود کنارش بنشستم
دست او را که گرفتم جهت عرض سلامی.... متعجب شده زین که من درمانده که هستم
رو به او كرده و گفتم منم همشيره ات اي دوست.. كه نزار و پکر و مردۀ یک دانۀ بستم
«شوق ديدارتو لبریز شد از جام وجودم».... به خدا زار و خمارم بده يك بست به دستم
تا كه خاراند دماغش شدم آگاه كه یارو ...تازگی ها زده بستي و شده نشئه و شنگول
در پی اش رفتم و گفتم كه چه با حال و مرامي... نیستی اهل ریا و کلک و حقّه و بامبول
من به این قصد از او این همه تمجید نمودم... تا برای دوسه بستی بزنم بلکه به او گول
خوشش آمد زبيانا ت من آن مردک دیلاق.....ساخت آن گونه مرا تا كه بشد نشئگي ام فول
گوييا بال در آورده وپرواز نمودم ..... همچو یک مرغ سبکبال ودراوج فضایم
آمد همشيرۀ ريقو به نظر مثل فرشته... رعشه افتاد به سرتاسر ومورمور همه جايم
كوچه هم در نظرم عينهو چون باغ ارم شد.... گيج و حيران شده پرسيدم از او من به كجايم
گفت همشيره چه داني كه تو در باغ بهشتي .... من ملك هستم و تو آمده اي صحن و سرايم
پس در باغ گشودم كه شوم داخل فردوس..... بروم پيش ملائك بكنم عقدۀ دل وا
ناگهان پرت شدم گويي از آن عرش به پايين.... دستها خُرد شد و له و لوردیده سر و پا
پهن شد همچو خمیری تن من زیر چناری.... که به پیش نظرم باغ ارم بود و مصفا
درد افتاد به جانم چو خوره گفتمش ای مرد.....تو چه دادي به من امشب كه شدم عینهو عنقا
گفت اي لومپن بي جنبه مگر اكس نخوردی... كه به يك قرص شدی مرغ و به آن شاخه پريدي
من ندانستم از اول كه فقط اهل بساطی.... خبراز اکس نداری و کلامی نشنیدی
من بد بخت چو اين گفتۀ همشيره شنيدم... تنم از ترس بلرزيد ، تو گويي شده بيدي
به خودم لعنت ونفرین بفرستادم و گفتم..... تو چرا خر شده در باغ بهشتش بچریدی؟
گفت «جاوید» دگر اکس نخور جان برادر .... از سر خودهوس رفتن فردوس به در کن
یا اگر بار دگر خر شده پرواز نمودی.... نه سراغ مـَلـَکی رو نه که در باغ گذرکن
مثل آدم بنشین روی درختی و صفا کن.... از فضولی و پریدن به زمین صرف نظر کن
گر پریدی دگر این دفعه روی راست جهنم.... دیگر آن جا سر ِفرصت همه جا سیرو سفر کن
روز مادر
مادران روزتان مبارک باد... غم و درد از وجودتان دک باد
هدیه هایی که می شود تقدیم... به شما، عاشقانه وتک باد
شادی و شورتان همیشه زیاد... غمتان هیچ یا که اندک باد
هرچه بدخواه در جهان دارید... مشت ما ن بردهان وبرفک باد
جای برنامه های(تی وی ) اشان.... شام تا بامداد برفک باد
مرغ همسایه های خوب شما... غاز نه ، کبک یا که اردک باد
مردتان گر که می دهد آزار... درامورات مردی اش شک باد
بر سبیل هر آن چه نامرد است ... شعلۀ داغ گاز وفندک باد
توی تنبان مرد زن آزار... من دعا می کنم همه کک باد
زن بد هم خدا کند ارشاد ... گر نشد لایقش دوتا چَک باد
دیه و ارثتان برابر مرد... مهرتان چند شاخه میخک باد
الغرض چاکریم جان شما... طنز« جاوید » چون لواشک باد
Last edited by محمد جاوید; 25-06-2008 at 23:29.
«داني كـــه چيست دولت ، ديدار يــار ديدن"... بعد از سلام علیکی پهلوی او لمیدن
ازتو تریپ عشق ودلدادگی واحساس... از او ولی جفنگ و پرت و پلا شنیدن
مسخت نموده گویا آن چشم پر فریبش... « از او به یک اشاره ازتو به سر دویدن»
هرچیز خواهد از تو فوراً کنی مهّیا... آخر چرا و تا کی ناز طرف کشیدن؟
سرکیسه ات نماید هرشب به یک بهانه... یک شب لباس و مانتو یک شب طلا خریدن
پالانی از حماقت انداخته به پشتت... می راندت به تندی چون حالت پریدن
دوشید چون تو را خوب مانند آن هزاران... باید دوباره فکری در کله پروریدن
دامی دگر به راه همچون تویی گشودن... از بابت تنوع یک عاشق آفریدن
دروازۀ دلش را بر روی سوژۀ بعد... وا می کند ، طرف هم آمادۀ کپیدن
آن گونه از ندامت لب می گزی به دندان...« کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن»
این دختران نیرنگ این بازوان شیطان... مارند خوش خط و خال آمادۀ خزیدن
خواهند چون زلیخا در فکر باطل خود ... از یوسف خیالی پیراهنی دریدن
هرجا علوفه ای بود،کاری جز این ندارند ...چون آهوی ختایی در دشت دل چریدن
گر که نطنز گردید این هفته شعر « جاوید»... این بار را به بنده ای دوستان ببخشید
ساقيا بده جامي زان شراب روحاني
تا دمي برآسايم زين حجاب ظلماني (شیخ بهایی)
بوسه های پنهانی
ساقیا بنه دامی در مسیرجانانی.... تا مچ طرف گیری وقت بوس ِ پنهانی
چون که او کند حاشا بی دلیل و بی مدرک.... گرچه رد پای بوس مانده برلب مانی
بوسه های پنهانی ،ماندگار اصلاً نیست .... می رود به در فوراً مثل بند تنبانی
آن که می دهد پنهان بوسه ای به تو ، حتماً.... می دهد به شهلا هم بوسه های شیطانی
گر که روی لبهایش کنتوری شود منصوب.... می رسد به صد بوسه در شب زمستانی
یک عدد از آن توست ، باقی اش نمی دانی.... مال شهره ای باشد یا از آن تورانی؟
ساکنان قلب او یک نـَه بلکه بیش از صد.... پول پیش لازم نیست می دهد به ارزانی
می رود طرف با تو سینما و کافی شاپ.... می خورد ولی با او مخفیانه یک رانی
ول کن از همین امروز یار بی وفایی که .... می دهد به این و آن بوسه های مجانی
گفت ساقی ای «جاوید » بی خیال مانی باش .... کن عطا به ما امشب بوسه های پنهانی؟
آن چه را عوض دارد شکوه را مجالی نیست.... می دهد اگر صد تا ، می دهم هزارانی
ارث بابا
******************************
خانه ام از اوست ، دربان نیز هم... باغ و ویلای شمیران نیزهم
مال( زنجان) است دارایی من ... کفش و رخت و بند تنبان نیز هم
گرچه دارد ماکسیما ، اما به من...داده یک ماشین پیکان نیز هم
شکر ایزد شاغلم پیش عیال ... می دهد مزدم دو چندان نیز هم
ارث بابایش سپرده در حساب... سود می گیرد فراوان نیز هم
می رود هرروز تفریح ودَدَر... با فک و فامیل و یاران نیز هم
گاهگاهی هم اروپا می رود .... چین و هند و ارمنستان نیز هم
من ولی در خانه مشغولم به کار... کار های سخت و آسان نیزهم
رفت و روب ، گردگیری ، شستشو... پختن مرغ و فسنجان نیز هم
بچّه داری هم کمی تا قسمتی ... شستن ماشین (زنجان) نیز هم
هر که بیند این تریپ و حال و روز... می شود خندان و گریان نیز هم
خنده از مردی که بسته پیش بند... گریه بر زی ذی لاجان نیزهم
دوش با «جاوید »گفتم این سخن...« دردم از یار است و درمان نیز هم»
ارث بابا درد و درمان من است.... چون نباشد این یکی آن نیزهم
کاش جای ارث بابایش کمی.... داشت احساسات انسان نیز هم
بابا برقی
بابا برقی این روزا سرحال و قبراقه دیگه... دماغش به خاطر خاموشیا چاقه دیگه
رفته ایرون دیگه کلاً تو تریپ خاموشی...داغه بازار چراغ ِلامپا و چراخ موشی
بابا برقی با وزیر برقمون ایاق شده... بس که خوشحاله طرف یک دوسه کیلو چاق شده
می گه من چاکرتم ، مخلصتم ، نوکرتم... من فدای شکل ماهت، بابا اصلاً خرتم
خدا خیرت بده کار منو آسون کردی... رفتن برقو تو کشور چه فراوون کردی
دیگه خسّه شدم از بس که تو( تی وی ) اومدم.... حرف صرفه جویی و لامپ اضافی رو زدم
بنازم که حرفامو دوبله داری گوش می کنی... لامپای غیر اضافم داری خاموش می کنی
آخه باید بتونیم برقا رو صادر بکنیم... گرچه مجبور بشیم اونو بار قاطر بکنیم
چرخ صنعت اگه لنگه بی خیالش، وللش... ما نیاز داریم به این ارزا برا بال ِپرش
فکر تولیدو نکن ارزو بچسبون تو تنور... چشم بد خواه و حسود ت بشه کم سو یا که کور
اگه حتی سدامون زمسّونی پرآب شدن... اونقده بارون اومد که شهرامون خراب شدن
بکن این گفتۀ « جاوید ِ» بابا حلقۀ گوش .... لامپای اضافیو غیر اضاف هر دو خموش
بده برقا رو به زیمبابوه و اتیوپی و چاد... خدا خیرت بده ، عمر و عزتت خیلی زیاد
طنزهای کوتاه
قر در کمرم زبی خیالی باشد
هرچند که گشت این حوالی باشد
قر نیست، بابا تحرک موزون است
افسوس مگر که گشت حالی باشد؟
******************
توی هر دیوار باشد ازقدیم
لانه های کوچک آقای موش
موش هم البته دارد واقعاً
در دوسوی کلّه اش سوراخ گوش
پس نکن هر صحبتی را در خفا
در خصوص بوش یا حتی گوگوش
چون برد آن را به پیش اهل فن
می گذارد صد دروغ وراست( روش)
پس برای صحبت اول لازم است
جعبه ای یا شیشه ای از مرگ موش
*************************
دختری گر نخ دهد سوزن مهیا می شود
روی هر زنباره ای بر روی او وا می شود
کاش می شد پاره این نخ تا نیفتد در هچل
نخ دهنده عاقبت یک روز رسوا می شود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)